سلام دوستان.
این ماجرا حقیقت داره. منم اولش تصورم این بود چنین اتفاقی فقط در تخیل ملت برای جق زدن میتونه اتفاق بیفته ولی خب شرایط جوری پیش رفت که برای خود منم اتفاق افتاد.
من سعید هستم 30 ساله. کیرم 11 سانته ولی خب چه قبل ازدواج چه بعدش نشده سکس کنم و طرف مقابلم راضی نباشه. همسرم سمانه 29 سالشه. قد 169 و سینه های 80 هیکل خوبی داره و آدم خوش پوشی به حساب میاد. من و سمانه توی تور کویر با هم آشنا شدیم و چند سالی دوست بودیم بعد ازدواج کردیم.
ماجرا از شمال رفتن با دوستان شروع شد. من و سمانه معمولا ترجیح میدیم تو جمع مشروب نخوریم. تو ویلای دوستمون محسن جمع شده بودیم و همه مست بودن. سمانه یه تاپ سفید پوشیده بود که خط سینه هاش قشنگ معلوم بود. یه دامن جین هم تا زیر زانو هم پوشیده بود. هم زوج داشتیم هم سینگل. تا اینکه یکی از بچه ها پیشنهاد جرات حقیقت داد. حد سکسی بودن سوالا در این حد بود که آخرین باری که رابطه داشتی کی بوده یا آخرین باری که خودارضایی کردن کی بوده؟ بچههای سینگل یه کم خجالتی تر بودن و متاهل ها راحت تر از سکس حرف میزدن. اول یکی از دخترا از مهسا که متاهل بود پرسید چه پوزیشنی دوست داری اونم خندید و گفت من و امیر (شوهرش) سنتی کار میکنیم. همه خندیدیم. این وسط صاحبخونه یعنی محسن که بیش از حد مست بود اصرار کرد که بره سراغ جرات. سر بطری افتاد سمت سمانه. بهش گفت شوهرت رو ببوس. سمانه هم خندید و لپ منو بوسید. محسن اعتراض کرد گفت لب. سمانه باز هم خندید و لبم رو بوسید. محسن این سری گفت مثل اینکه نمیفهمید چی میگم. لباشو باید بخوری. سمانه یه خورده خجالت کشید و گفت زشته بابا بی خیال. بعد دیدم امیر و مهسا اصرار که شما زن و شوهر هستید ایراد نداره. گفتم امیرجان نوبت تو هم میرسه ها. خندید و گفت ما مشکلی نداریم. سمانه تو چشمام نگاه کرد و با شیطنت گفت بیا جلو عشقم. سی ثانیه ای لبام رو خورد. خدا میدونه چقدر سعی کردم کیرم دراز نشه. من کلا خیلی زود تحریک میشم و این اولین بار بود تو یه جمعی جرات حقیقت بازی میکردم و طبیعتا اولین بار هم بود که جلو بقیه لب میگرفتم از زنم. نمیگم برام تابوی خاصی بود ولی خب طبیعتا کار روتینی نبود.
بطری این دفعه طرف محسن افتاد. سمانه میخواست انتقام بگیره. به محسن گفت دوست داری با کدوم یکی از آدمای این جمع سکس داشته باشی؟ اونم بدون بی برو برگرد گفت تو! جو خیلی سنگین شد. من اینجوری نشون دادم که بهم برخورده ولی ته دلم بیشتر تحریک شده بودم. امیر و مهسا هم سعی میکردن بحث رو عوض کنن و با شوخی گفتن این خیلی مسته بی خیال. من و سمانه هیچی نگفتیم. دو سه تا از دوستای دیگه مون از تهران رسیدن ویلا و همین باعث شد تموم شه بازی. دو ساعتی سمانه توی خودش بود. من سعی کرده بودم فراموش کنم و رفتم با بچه ها بگو بخند. یه کم هم مشروب خوردم تا بشوره ببره.
شب موقع خواب ما یه اتاق جدا داشتیم. سمانه شاکی بود ازم گفت باید جواب محسن رو میدادی. گفتم بهش دیگه وقتی میای تو این بازی نمیشه بی جنبه بازی دربیاری. بعد هم دیدی که. همه مست بودن. تازه خودت گند زدی با این سوال پرسیدنت! بغلش کردم گفتم حالا چیزی نشده که. سمانه گفت مثل اینکه بدت نیومده. بهش گفتم بیخیال شو دیگه. یه خورده قربون صدقه ش رفتم و همزمان دستم رو کردم تو شورتش و سعی کردم تحریکش کنم. گفتم آخه لامصب اینقدر سکسی میگردی همه تحریک میشن خب. با خنده گفت میخوای از فردا چادر سرم کنم؟ گفتم نه عشقم دوست دارم کیر بقیه با بدن نازت راست شه. حس کردم بدش نیومده. کیرم رو گرفت و داشت واسم جق میزد گفت پس مشکلی نداری با چشماشون منو بخورن نه. گفتم نه عزیزم چه اشکالی داره. سرعت دستش رو تندتر کرد گفت اگه حکم بدن تو بازی یکی رو ببوسم چی؟ منم که داشت دیگه آبم میومد به شوخی گفتم عشقم بازیه دیگه چه اشکالی داره. گفت سینههام هم بخورن؟ تا اینو گفت آبم پاشید بیرون. اصلا فکرش هم نمیکردم اینقدر زود بیاد. ولو رو تخت خوابیدم. سمانه با دستمال آبم رو پاک کرد و نشست روم. گفت مثل اینه دوست داری زنت رو جلوت دستمالی کنن هاااان؟ گفتم چی میگی بابا اینا در حد فانتزی حال میده. خندید و گفت عجب. گفتم بیا ارضات کنم گفت خستهم میخوام بخوابم. اون روز بود که استارت ورود به دنیای فانتزی برای من زده شد.
من و سمانه چون باید شنبه باید میرفتیم سر کار قرار شد فردا عصرش که جمعه بود برگردیم. بچه ها خیلی اصرار کردن که بمونیم اما واقعا شدنی نبود. مهسا گفت تازه میخوایم امشب جرات حقیقت پیشرفته بازی کنیم. امیر هم همراهیش کرد و با خنده گفت حیف نیست بازیکنای خوبی مثل شما رو از دست بدیم. سمانه گفت دوستان به جای ما. فقط حواستون باشه زیاد مست نکنید. مهسا خندید و گفت ما نخورده مستیم.
عصر از بچه ها خداحافظی کردیم. محسن اومد سمت ما و برای اولین بار سمانه رو هم یه بغل ریز کرد و خداحافظی کردیم! به سمت تهران که میومدیم سمانه حرف از فانتزی زد. گفت بهم نگفته بودی فانتزی بیغیرتی داری. گفتم چی داری میگی کی این حرف رو زده. دیشب یه کم مست بودم یه چیزی گفتم حالا. گفت دیشب فوران کیرت بهم گفت. بهم گفت باهام راحت باش هر آدمی میتونه کلی فانتزی داشته باشه و این به خودی خود ایراد نیست. از مواجهه اش با این ماجرا خیلی خوشحال شدم. واقعا اون روز حس کردم رابطمون لول آپ شد! بهم گفت هفت هشت ساله میشناسمت و سه سالی هست که ازدواج کردیم. همیشه هم سکس خوبی داشتیم ولی اینکه تا حالا درباره تخیلات جنسیمون صحبت نکردیم به نظرم خیلی باگه.
بهش گفتم من دوست دارم موقع سکس چند تا آدم ما رو ببینن. این بهم قدرت میده. فانتزی سکس در جمع جذابه واسم. گفت مشکلی نداری من لخت باشم جلوشون. گفتم این برام تحریک کننده س. گفت یعنی دوست داری بدم بهشون؟ گفتم نه تو واسه خودمی تازه همه اینا همه اینا تو ذهنم هست و نمیخوام هیچوقت واقعا اتفاق بیفته. سمانه گفت نه تو رو خدا میخوای بگو لخت شم جلوی بقیه. خندیدیم و
بهش گفتم تو چه فانتزی ای داری که بهم نگفتی؟ گفت من ماساژ فول بادی دوست دارم. برو زودتر ماساژ یاد بگیر. گفتم دست آدم درد میگیره میخوای واست ماساژور استخدام کنم؟ با خنده گفت آقا یا خانم. گفتم تو چی دوست داری؟ گفت من برام فرقی نداره تو هم که غیرت نداری تازه من نمیخوام که بهش بدم. میخوام بعد ماساژ تو منو بکنی. گفتم پس دوست داری یکی ماساژت بده و دست بزنه به همه جات. خندید و گفت فانتزیه دیگه. تا تهران کلی حرف سکسی زدیم. انگار بعد این همه سال تازه رومون توی روی هم باز شده بود.
خیلی ذهنم درگیر شده بود. شب خیلی خسته بودم ولی دیدم سمانه یه لباس فوق سکسی پوشیده و مشخصه که کسش میخاره. کیرم خیلی زود مثل همیشه سیخ شد. گفت امروز بابت حرفایی که زدیم خیلی تحریک شدم. دیشب هم که ارضا نشدم الان میخوام جرم بدی. با اینکه خسته بودم کشوندمش سمتم و لباش رو تا میشد خوردم. از پشت دستم رو رسوندم به کونش و باهاش بازی کردم. گفت میخوام موقع سکس فانتزی یادت نره. گفتم بخواب یه آقایی قراره بیاد ماساژت بده. چند دقیقه ای ماساژش دادم گفتم ببخشید خانم این بند لباس مزاحمه اگر میشه بالاتنه رو دربیارید. خندید و گفت باشه حتما. به پشت بود و سینههاش معلوم نبود. از پشت به بغل سینههاش دست زدم و صدای جون گفتنش دراومد. از پشت لمبرهای کونش رو مالیدم. و آروم بخش پایینی لباس خوابش رو درآوردم. خودم هم لخت شده بودم. بهش گفتم خانم ماساژ خوب بود؟ اشکال نداره کستون رو بمالم؟ اینجوری ماساژ لذت بیشتری داره. با عشوه گفت آره حتما. شوهرم مشکلی نداره. آروم مالیدمش با دست راست و با دست چپ هم یکی از سینههاش رو گرفتم. انگشتم رو کردم تو کسش و افتادم روش. سعی کرد یه کم برگرده تا سینه ش رو بتونم براش بخورم. صدای نفس نفسش دراومده بود. دیگه نوبت فانتزی من بود. برش گردوندم و کیرم رو کردم رو کسش. صداش بدجوری در اومده بود. اینقدر که فکر کنم همسایه بغلی صدامون رو شنید. بهش گفتم یه زوج دیگه کنارمون رو تخت هستن دارن ما رو میبینن. سمانه گفت دارن میبینن چجوری جرم میدی. دارن میبینن سینههام بالا پایین میشه. گفتم آره اونام تحریک شدن دارن لخت میشن. گفت آقاهه میخواد دست بزنه به سینه م اجازه میدی؟ گفتم آره عزیزم حق داره خب. هرکسی این سینه ها رو ببینه حشری میشه. سمانه گفت داره واسم میخوره و یه آه بلند کشید و ارضا شد. منم همزمان ارضا شدم و افتادم یه گوشه تخت. جا داشت بیشتر این فانتزی رو ادامه بدم ولی خب اینقدر حشری بودیم جفتمون که سریع ارضا شدیم. یکی از لذت بخش ترین سکس هام تا اون روز بود. احساس کردم زندگی جنسیم داره ارتقا پیدا میکنه.
هفته بعدش مهسا زنگ زد به سمانه و برای آخر هفته بعد دعوت کرد خونشون. گفت یه دورهمی داریم قراره خوش بگذرونیم…
پایان قسمت اول
نوشته: سعید هستم
داداش ۱۱سانت؟تازه نگران بودی سیخ بشه جلب توجه کنه؟😂😂😂😂
واقعاً میکنی توش احساس هم میکنه؟؟؟تازه میگه بیا جرم بده اونم با هسته خرما؟؟!!((چقدر یکی میتونه شوخ طبع باشه آخه))
دقیقا فانتزی منم همین هاست ولی زنم پا نمیده اصلا بارها گفتم
داستان رو یه مجرد نوشته و فقط فانتزی ذهنی خودشه
کم بود ولی شروع خوبی بود. کاش بقیه شو مفصل تر بنویسی و اینکه عجله نکنی تو داستان. همین جوری نرم نرم پیش برو (ولی نه اینکه بیست قسمت کنی داستانو هر بار یه ذره). دستت درست. 👍
دقیقا سره همین جرات و حقیقت کار من و خانمم به سکس موازی کشید. بهترین سکسمون بود
من باید با چشم خودم ببینم اینجور رابطه هارو ببینم و شوهر دوم زنه بشم
عزیز از همین شب اول مشخصه که محسن و اون دو تای دیگه کاملا با هم هماهنگ هستن و برنامه ریختن تا سمانه رو واسه محسن جور کنن. خودتون هم فهمیدین وگرنه سمانه تو اون جمعی که کلا دو تا زن توش هستن از محسن نمیپرسید که دوس داره کی رو بکنه. فقط نمی دونم چرا همون شب اول شروع نکردین.
سعید جان جنده شدن زن زیبات و بی غیرت شدن خودت را بهت تبریک میگم اگر دوست داشتی بیا خونه ما سکس کنید منم ببینم
منطقی و خوب پیش بردیش. منتظر ادامه اشم. گند نزن لطفا
با اون هسته خرمای یازده سانتیت توقع داری زنت به دیگران کص نده!!! تو دیگه چه کص میخی هستی!!!
من و زنم هر شب دقیقا این فانتزی ها رو بازی میکنیم
هر چقدر شما ازین فانتزی ها دارید من اعصابم بیشتر خراب میشه بیشتر خالم ازتون بهم میخوره 😐😐
با ۱۱ سانت جر میدی؟؟؟😅😅😅
کسکش با ۱۱ سانت کس مورچه رو هم نمیشه قلقلک داد…
کیرم تو این مملکت اسلامی که اینقد کونی و بیغیرت تحویل جامعه میده من موندم طرف چطور دخترشو دست تخم حروم های چاقالی مثل شما میده
لایک فقط خیلی کوتاه بود.