ولنتاین (۴)

1401/12/07

...قسمت قبل

بخش اول:حامد

حامد با لباسای مارکی که میپوشید و ماشین سانتافش توی دانشگاه معروف بود به بچه مایه! با وجود وضع مالی خوبش و اینکه دخترا واسه پریدن باهاش سر و دست میشکستن ولی خودش توی رابطه با دخترا تا حدودی خجالتی بود و واسه من که سلیقه ام بیشتر پسرای پر شر و شور و شیطون بود زیاد جذابیتی نداشت. چهار ترم طول کشید تا من و حامد بالاخره اونجوری که باید با هم آشنا بشیم. وسطای ترم بود و برای انجام یه پروژه گروه بندی شدیم. من و حامد همگروه شدیم. یه روز با بچه های گروه قرار گذاشتیم همو توی کافی شاپ ببینیم و در باره پروژه و تقسیم کار و … باهم مشورت کنیم و چارچوب کار رو تعریف کنیم. دور یه میز دایره ای نشسته بودیم و از قضا من و حامد کنار هم نشسته بودیم. وسط بحثا گوشیم رو باز کردم و پیامک همراه اول رو دیدم. وقتی بازش کردم و مبلغ رو دیدم سرم سوت کشید و نا خودآگاه با خودم زمزمه کردم:خاک بسرم شد جواب بابا رو چی بدم؟
بابام همیشه سر هزینه های سنگین تلفنم باهام بحث میکرد و میگفت تو وقتی تلفن دستت میگیری دیگه حواست نیست واسه این داستانایی که پشت تلفن واسه دوستات تعریف میکنی پولم باید بدی! میگفت دختر تلفن واسه کار ضروریه نه واسه پر کردن اوقات فراغتت! و هر بار تهدید میکرد دفه بعد قبضت اینجوری باشه پرداخت نمیکنم.
_چیزی شده؟
حامد بود که صدامو شنیده بود.
همینجور که هاج و واج به گوشیم زل زده بودم گفتم نه چیزی نیست. ولی نگاه همراه با لبخند حامد بهم ادامه داشت پس گفتم:
_ قبض موبایلم اومده. … راستش هنوز یاد نگرفتم اندازه انتظار بابام فک بزنم!
حامد گوشی رو از دستم گرفت و علیرغم اصرار من قبض رو پرداخت کرد. در مورد دست و دل بازیش شنیده بودم اما فکر نمیکردم همینطور بی هوا و بی دلیل واسه هر کسی خرج کنه. همونجا بود که عاشقش شدم یا تصمیم گرفتم عاشقش بشم! کم کم توی ذهنم شروع به رویابافی کردم. فکر اینکه با حامد ازدواج کنم توی ذهنم رخنه میکرد و پر و بال پیدا میکرد. تصور زندگی توی یه خونه بزرگ و لاکچری که مال خودته و مستاجر نیستی، یه ماشین شاسی عالی که بنام خودته و اونقد پول که هر دفه میری بازار بی ترس تموم شدن پولت هرچی دوس داری بخری و… در یک کلام زندگی ای که توش نگرانی مالی جایی نداشته باشه. باید هر جور شده عاشقم میشد. دخترای زیادی دور و برش بودن اما حامد یه جنتلمن واقعی بود و برعکس اکثر پسرای دانشگاه که با زبون بازی و انواع و اقسام حقه بازیا دنبال مخ زدن و سکس بودن ولی در مورد حامد این دخترا بودن که از اخلاق جنتلمنی و سادگی و آروم بودنش سو استفاده میکردن و دنبال تیغ زدن بودن اما من برعکس اونها دنبال به چنگ آوردن خود حامد بودم. واسه اینکه عاشقم بشه باید سلیقه هاش رو میشناختم و خودم رو به سلیقه هاش نزدیک میکردم. طی چند ماه بعدی حامد مثل موم توی دستم بود و رسما دوست پسرم شده بود. با سیاستی که بخرج دادم بقیه دخترا رو که مثل مگس دورش بودن رو ازش دور کردم. اما در مورد سکس هم همه سعیم این بود که بیشترین لذت رو ببره و هیچ کم و کسری نداشته باشه .اما حامد برعکس همه چیزای خوبش توی سکس اونجوری که باید نبود یا حداقل با سلیقه سکسی من فرسنگها فاصله داشت. اون روحیه بچه مثبت بودن رو توی سکس هم می خواست حفظ کنه. توی سکس زیادی حواسش بمن بود در حالی که من دوس داشتم یه مقدار خودخواه تر و مغرورتر باشه. زیادی رمانتیک بود و عاشق بوس و بغل و ناز و نوازش ولی من دوس داشتم حداقل توی سکس وحشیتر باشه. با اینهمه بخاطر اینکه حامد رو نرنجونم و از دستش ندم این موضوع رو بروش نمیاوردم. اتفاقا برعکس، تا جایی که میتونستم توی سکسامون شور و اشتیاق بخرج میدادم و نهایت سعیم رو میکردم که حامد بالاترین لذتهارو ببره. جوری توی سکس انرژی میزاشتم که احتمالا حامد پیش خودش فکر میکرد هیچکس توی این دنیا نمیتونه مثل خودش من رو از لحاظ جنسی دیوونه کنه! از سکسهای زیادی که با هم داشتیم دستم اومده بود حامد وقتی لذتش به اوج میرسه که هرچه بیشتر براش آه و ناله کنم. با همین شناخت بود که توی سکسامون سر و صدای آخ و اوه من بهوا بود که البته بیشترش نقش بازی کردن بود.
همه این دلبری ها و ناز و عشوه ها بالاخره جواب داد. دوسال بعد و علیرغم مخالفت اولیه خانوادش و مخصوصا مادرش ازدواج کردیم. حامد پیش پدرش مشغول بکار شد و ساپورت مالی قدرتمند پدرش همون زندگی لاکچری و بی دغدغه مورد انتظارم رو فراهم کرد. حامد هم مثل همیشه مث آب خوردن هر مبلغی که می خواستم واسم شارژ میکرد و حتی یکبار هم نمیپرسید با این پولارو چیکار میکنی.
چند ماه اول زندگیمون با سفر خارج کشور که واسه اولین بار توی عمرم میرفتم و خرید هر چیزی که خوشم میومد اونم از بازارایی که زمانی خرید ازشون برام آرزو بود گذشت. اما خیلی زود همه این کارا واسم تکراری شد و اون شیرینی و جذابیت اولیش رو از دست داد. حالا بیشتر از همیشه جای خالی اون سکسی که هم از لحاظ جسمی و جنسی و هم از لحاظ روحی ارضام کنه احساس میشد.
اگه قبلا با حامد در این مورد جدی حرف نزده بودم ولی الان که زنش بودم و جای پام سفت بود باید باهاش حرف میزدم. اولش حامد نمی خواست در این مورد حرف بزنیم. حتی در برابر منکه زنش بودم در این مورد یجور احساس شرم ابلهانه داشت. چیزی که واقعا حرص منو در میاورد. وقتی در مورد سکسمون باهاش حرف زدم و انتظاراتم رو گفتم، عکس العملش ناامید کننده بود. بجای اینکه خوب گوش بده و کل حرفم رو بشنوه و ببینه من دقیقا ازش چی میخوام کلا تنها برداشتی که از همه حرفای من داشت این بود که من از سکسش راضی نیستم. بعد از اون تا چند روز فاز افسردگی و رنجیدگی داشت. آخرش مجبور شدم کلی ازش معذرت خواهی کنم وبگم اونرور حالم خوب نبود، چرت و پرت گفتم و … توی سکس بعدی هم کلی آخ و اوووخ نمایشی از خودم در آوردم تا باورش بشه سکسش اونقدا هم بد نیست!
بعد از کلی فکر یه راه دیگه بسرم زد. یه روز وادارش کردم بشینیم و در مورد انتظاراتی که توی سکس از هم داریم حرف بزنیم. کم کم حرف به فیتیش رسید و درنهایت و بعد از اینکه بحث به اندازه کافی واسش عادی شد حتی بحث فانتزیهارو هم پیش کشیدم. حامد کم کم یخش باز شد و اونروز استثنائا بی پرواتر از همیشه در مورد دنیای سکس باهام حرف زد. تقریبا اغلب انتظارات سکسی و حتی فیتیشهاش رو از قبل میدونستم اما فانتزیش که سکس همزمان با دو زن بود واقعا برام تازگی داشت. البته آخر این فانتزی سکسیش هم به همون تنظیمات کارخونش برمیگشت. یعنی رمانتیک بازی محض! بله دوس داشت بعد از سکس، دو تا خانوما توی بغلش تا صبح بخوابن! راستش این قسمت فانتزیش واسه من زیادی رمانتیک و حتی حال بهم زن بود. بعد از اون حامد گیر داد که فانتزیهای تو چی هستن؟ راستش من بزرگترین فانتزیم سکس گروهی بود. اما با همه بی پروا بودنم، بازم نمی تونسم به شوهرم بگم دوس دارم همزمان با دوتا مرد سکس کنم! عوضش فکری بسرم زد و گفتم فانتزیم اینه که مورد تجاوز قرار بگیرم! راستش تا اونروز هیچوقت حتی به تجاوز، فکر هم نکرده بودم ولی واسه اینکه به حامد حالی کنم از سکس رمانتیک زیاد خوشم نمیاد و یه مقدار محکم تر و حتی خشنتر عمل کنه بدروغ گفتم فانتزیم اینه که بهم تجاوز بشه!با شنیدن این حرف چشماش چهارتا شد
_تجاوز؟…شوخی میکنی
_چیه عجیبه؟ خوب فانتزی همینه دیگه باید عجیب و غریب باشه تا تحریکت کنه
_آخه اینجوری ممکنه آسیب ببینی یا بلایی سرت بیاد
_خوب کسی که تجاوز میکنه بیشتر دنبال حال کردنه چرا باید بهم آسیب بزنه؟ شاید خشن باشه …باشه اصلا شاید یکم آسیبم بزنه ولی…
_یعنی تو واقعا اینجوری حال می کنی؟اینکه یکی بزور باهات سکس کنه؟
بیشتر واسه اینکه سر بسرش بزارم و حرصش رو در بیارم گفتم:اوووف بزور و با خشانت تمام…بعد ادای حشری شدن رو درآوردم و ادامه دادم:وااای جرم بده …متجاوز لعنتی پارم کن… تا میتونی خشونت بخرج بده و زدم زیر خنده!
با تعجب نگام کرد و گفت: شیدا بخدا دارم ازت میترسم.
واسه اینکه بیشتر اذیتش کنم بازم ادامه دادم:وااای اصلا تصور کن بیشتر از یه نفر باشه یکی بزاره دهنم یکی…حامد داد زد بسه دیگه شیدا بس کن. شاید اگه کس دیگه بود زده بود توی دهنم ولی حامد گوگولی من جنتلمن تر از این حرفا بود و منم کرم ارضا نشدن روحیه حشریم باعث شده بود بیشتر سر بسرش بزارم
_وااای حامد جووون من تجاوز میخوام. مردای کیر کلفت و خشن که یکی یکی بزور باهام سکس کنن و…
با دیدن حال و روحیه حامد دیگه ادامه ندادم.
_ببخشین حامد شوخی کردم ولش کن اصلا
_تو همه حرفاتو میزنی بعد با یه ببخشین شوخی بود می خوای سر و تهشو بهم بیاری
_بابا اصلا شوخی نبود خوبه؟ من نمی تونم اصلا باهات دو کلمه حرف جدی بزنم تا میام حرف دلم رو بهت بگم فوری ترش میکنی، بهت بر میخوره، قهر میکنی، افسرده میشی …خیر سرت مردی
سرمو انداختم پایین و رفتم توی اتاق خواب و در رو بستم. اینبار من قهر کردم! بعد از اینکه دو ساعتی چاپلوسی کرد در رو بروش باز کردم. باز با همون نگاه مستاصل و دلخورش نگاه کرد و گفت:شیدا تو واقعا فانتزیت تجاوزه؟
_ای بابا حامد ول کن دیگه
_نه جدی میگم همینو بگو من دیگه بحث رو تموم میکنم
_آره بابا دوس دارم چندتا مرد کیر کلفت بهم تجاوز کنن و بزور باهام سکس کنن ولی حامد جان اینا همه فانتزیه تحریک کنندس قرار نیست که واقعیت پیدا کنه یا تجربش کنیم که ترش میکنی عزیزم

بخش دوم:کیوان

بعد از اونشب و بحثایی که با حامد کردم دیگه تقریبا پذیرفته بودم که حامد همینه که هست. نوع سکس هر کسی بسته به اخلاق و روحیاته بخصوص خودشه و حامد هم قرار نیست با چند کلمه حرف زدن تغییر اخلاق و روحیه بده. جدای از بحث سکس، حامد توی همه زمینه ها عالی بود. پولدار بود، خرج کن بود، عاشقم بود و همیشه بفکرم و نگرانم بود، خوش اخلاق بود و هوامو داشت و …با خودم که فکر می کردم میدیدم شوهری که نصف اینهمه خوبی رو داشته باشه آرزوی هر دختریه! با این فکرا تصمیم گرفتم مسئله سکس رو زیادی واسه خودم بزرگ نکنم و به زندگی عاشقونم با حامد بچسبم. راستش اونروزی که با حامد از فانتزی تجاوز حرف میزدم و با روحیاتی که ازش سراغ داشتم حتی یک در هزار هم فکرشو نمیکردم بخواد همچین کاری بکنه.اما کرد!
تجاوز با مشت محکمی که توی صورت حامد خورد و مثل پر کاه پرتش کرد زمین شروع شد. من با دیدن خون ،چنان شوکه شدم و ترسیده بودم که سر جام خشکم زده بود و قدرت و اراده انجام هیچ کاری، حتی جیغ زدن رو هم نداشتم. تا بخودم بیاد اون مردک چندش جواد، منو بغل کرده و برده بود اتاق خواب و داشت بهم ور میرفت. اونقد فکرم نگران حامد بود که حتی نمیفهمیدم داره باهام چیکار میکنه. تنها موقعی بخودم اومدم که روی تخت بودم و می خواست شورتم رو پایین بکشه. میدونستم فایده ای نداره اما سعی کردم جلوش رو بگیرم. بعد از لخت کردنم زبونش توی شیار کوسم بود و دستش روی قمبل کونم رو میچلوند. همزمان هم حالت چندش بهم دست داده بود و هم کوسم داشت خیس میشد! زبون جواد توی کوسم منو از نگرانی برای حامد تا حدودی به نگرانی برای خودم برگردوند. تازه اونجا بود که متوجه وضعیت خودم شدم و اینکه قراره این دوتا مرد بیرحم و خشن هر کاری دوس دارن رو با خشونت تمام باهام بکنن. توی همین فکرا بودم که کیوان هم اومد روی تخت و با چنگ انداختن توی موهام منو سمت خودش کشید. قوی هیکل بود و قیافش هم خیلی مردونه بود و با اون ریش و اخمی که کرده بود ترسناکتر هم شده بود. با بیاد آوردن مشتی که توی صورت حامد کوبیده بود و دیدن چشماش که زل زده بود توی صورتم مثل سگ ازش ترسیدم و صورتم رو برگردوندم اما صورتم رو برگردوند و شروع به لب گرفتن کرد. وقتی خواستم مقاومت کنم با نشون دادن قمه، خودم و حامد رو تهدید کرد. دیگه از شدت ترس داشتم قالب تهی میکردم و قدرت هرگونه مقاومتی ازم گرفته شد. اما اتفاق عجیب اینکه همزمان ترشح مایع و حرکتش توی کوسم رو حس کردم! بله در عینی که مث سگ ترسیده بودم ولی همزمان حشری هم شده بودم. اینجا بود که با کیر لخت جلوم وایسادن و مجبورم کردن ساک بزنم. دیگه هیچ مقاومتی نمیکردم فقط دوس داشتم زودتر کارشون تموم بشه و برن. اینجا بود که وسط ساک زدنم یه دفه کیوان با لبه قمه انداخت توی لباس خوابم و تا پایینش جر داد و بدنم لخت شد. واسه چند ثانیه موقعیت خودم و حامد از یادم رفت. اون لحظه فقط خودم رو میدیدم که لخت وسط دوتا مرد حشری وایساده و کیراشون رو واسه گاییده شدن آماده میکنه. با این تصور تا دم ارضا شدن رفتم و یه آه حشری خفه کشیدم که خوشبختانه اون دوتا اونقدر درگیر کار خودشون بودن که متوجه نشدن. اون جواد دراز الدنگ مثل کوس ندیده ها فقط وحشیانه و پشت سر هم تلمبه میزد. حدس میزنم از اون تیپ مردایی باشه که توی سکس فقط بفکر حال خودشونن و سکس رو فقط توی اومدن آب خودشون میدونن و اصلا از حال زن خبر ندارن. خداروشکر که زودی آبش اومد و گورشو گم کرد. حالا دیگه فقط کیوان مونده بود و امیدوار بودم اونم زودتر کارش تموم بشه و بزارن برن.
کیوان خودش رو کشید روم و پاهام رو باز کرد و واردم شد. کلفتی کیرش واقعا از جواد بیشتر بود. یعنی باید بگم تا اون شب کیری به این کلفتی رو تجربه نکرده بودم.می خواستم لالمونی بگیرم تا کارش تموم بشه اما با فشار سرش و باز شدن کوسم ناخودآگاه آخم بلند شد. کیوان که خوشش اومده بود زل زد توی چشمام و گفت جووون! برعکس رفتار وحشیانش و چیزی که ازش انتظار داشتم سکسش رو کاملا رمانتیک شروع کرد. تلمبه هاش عمیق اما بدون ضربه بود. منو کامل توی بغل گرفته بود و مدام بوسم میکرد و نوازشم میداد. بعد از اون ترسی که توی دلم انداخته بود و منو تسلیم محض خودش کرده بود حالا این نوازش و بوسه هاش یه جور حس امنیت بهم میداد. حال بچه ای رو داشتم که کار بدی کرده و باباش بهش تشر زده و روشو ازش برگردونده و حس بی پناهی بهش دست داده اما بمحض اینکه دوباره باباش بغلش کرده تمام حس امنیت دوباره برگشته. دلم می خواست گریه کنم. کیوان بغلم کرد وپرسید:"ترسیدی؟“این دیگه چه سوالی بود معلومه که ترسیده بودم. بلاخره سکوت رو شکسته بود و داشت مثل آدم باهام حرف میزد. اشکم درومد و هق هق گریم بلند شد. بالاخره این غول بیابونی بیرحم انگار دلش برحم اومده بود. با حرفاش سعی داشت آرومم کنه و بهم اطمینان بده حامد حالش خوبه و کسی قرار نیست بلایی سرش بیاد. بدجوری دلم می خواست حرفاشو باور کن. اینجا بود که عجیب ترین حرف رو زد. ازم می خواست حال کنم! می خواست ارضا بشم. اولش با خودم فکر کردم کافیه مثل کاری که توی سکسام با حامد میکنم رو انجام بدم و گولش بزنم. یکم آه و اوه الکی بکنم و اونوقت ولم میکنه. اما خیلی زود فهمیدم این مرد با حامد من خیلی فرق میکنه و نمیشه گولش زد .
بعد پاشد و پرده هارو کشید. راستش از اولش این پرده های باز یه جوری روی مخم بود حس میکردم از بیرون دیده میشیم. مخصوصا با رفتن جواد مدام فکرم این بود که از بیرون داره سکسمون رو میبینه و این بیشتر روی مخ بود. با کشیده شدن پرده ها انگار یه بار از روی ذهنم برداشته شد. کیوان لبه تخت منو به حالت داگی درآورد و کیر کلتفش رو بهم فرو کرد. پهلوهامو گرفت و برعکس وقتی که توی بغلم خوابیده بود شروع به زدن تقه های محکم کرد. برخلاف جواد و حامد، کیوان مرد قدرتمدی بود و حالا داشت رسما قدرتش رو توی سکس بهم دیکته میکرد. از شدت ضربه ها طاقت نیاوردم و سرمو کردم توی تخت و نمی تونستم جلوی ناله های خودم رو بگیرم. بعد از مدتها این همون سکسی بود که براش میمردم. اونقدر حشری شده بودم که دیگه هیچ چیزی توی این دنیا برام مهم نبود فقط می خواستم با این سکس بالا و بالاتر برم. دیگه ناله نمیکردم عملا داشتم جیغ میزدم. کیوان با دستای قویش گلوم رو چسبید و کشیدم بالا، و همزمان با تلمبه زدن بوسیدم. دست خودم نبود لبم رو گذاشتم روی لباش و دیگه نتونستم جلوی سیل شهوتی که داشت منو با خودش میبرد رو بگیرم و ارضا شدم. چنان ارضای عمیقی که تا چند ده ثانیه ادامه داشت وبخودم میپیچیدم. کیوان محکم بغلم کرده بود و میبوسیدم.
اونجا بود که همه چیزو بهم گفت و بعد می خواست بدون اینکه آبش بیاد بزاره بره! مگه میشد منو بکنه و ارضا نشه؟ هر کار خواسته بود باهام کرده بود و منو اونقدر عمیق ارضا کرده بود و حالا بزاره بره؟ یعنی من اینقدر بدرد نخور بودم؟ مخصوصا حالا که فهمیده بودم خطری متوجه کسی نیست و فکرم آزاد شده بود؟ باید به کیوان نشون میدادم که فقط خودش نیست که بلده طرف مقابل رو توی سکس دیوونه کنه. برام حالت کل کل و رو کم کنی پیش اومده بود. می خواستم اون روی بی پروا و وحشیمو ببینه! راستش اون لحظه یه مقدار هم از حامد دلخور بودم که منو اینقدر ترسونده بود. می خواستم با آوردن آب دوستش این بی عقلی و بی فکریش رو جبران کنم!
کیوان با دادن کارت ویزیتش در کمال پررویی علاقش به داشتن رابطه باهام رو اعلام کرد. حرکت جسارت آمیزی بود و فکر نمیکنم هر مردی همچین جراتی بخودش بده و چنین ریسکی بکنه. بعد از رفتن جواد و کیوان، واسه اینکه سورپرایز حامد خراب نشه بروش نیاوردم که کیوان قضیه رو لو داده و گذاشتم حسابی واسه خودش حال کنه. کارت کیوان رو هم بهش نشون ندادم و قبل اینکه سر برسه گوشه کیفم قایمش کردم. البته اون لحظه برنامه ای واسه اینکه با کیوان وارد رابطه بشم نداشتم و مخفیش کردم که شر درست نشه و حامد بخاطر پیشنهاد دادن دوستش جار و جنجال بپا نکنه.
بعد از اون شب، حامد دوباره همون آدم سابق شده بود. راستش من می خواستم در مورد اون شب بدونم. ازش بپرسم چجوری راضی شده منو بده دست دوتا غریبه؟ موقع سکس کجا بوده؟ بسرش نزده برنامه رو متوقف کنه؟دلم می خواست در مورد اینکه با من چیکار کردن حرف بزنیم و … اما تنها برخورد حامد این بود"بیا فراموشش کنیم و دیگه درباره اش حرف نزنیم” و ما دوباره به همون زندگی قبلی برگشتیم. سکسهامون حتی بی رمق تر از قبل شده بودن. هر بار که حامد باهام مشغول سکس بود ناخودآگاه با کیوان مقایسش میکردم و گاهی حتی چشمامو میبستم با تصور اینکه کیوان داره میکنه حشرم میزد بالا و تنها این شکلی ارضا میشدم. وقتی هم که تنها بودم و تصورات سکسی میومدن سراغم ناخودآگاه کیوان به عنوان پارتنر جنسیم توی ذهنم بود و یاد شب تجاوز میوفتادم. بالاخره طاقت نیاوردم و کارت ویزیتش رو بیرون کشیدم و رابطه مخفی ما شروع شد.
کیوان و حامد از دو دنیای کاملا متفاوت بودن. کیوان بشدت حشری بود. توی سکس خیلی باتجربه و کاربلد بود و خیلی خوب میدونست چجوری منو به اوج برسونه. بی پروا بود. در عینی که اذیتم نمیکرد ولی لوسمم نمیکرد. زیاد اهل رمانتیک بازی نبود ولی توی هر موردی میتونستم باهاش مشورت کنم و مطمئن بودم اگه حمایتش رو لازم داشته باشم میتونم روش حساب کنم. هم با تجربه بود هم زرنگ و هر موقع لازم میشد با زبونش جادو میکرد. اولین باری که باهاش سکس کردم(البته بعد از تجاوز) دچار عذاب وجدان شدم. اما کیوان خیلی زود با بافتن آسمون و ریسمون قانعم کرد که حامد در عینی که بی غیرت نیست ولی ته دلش مشکلی با این قضیه نداره چون عاشق منه و خوشحالی من براش از هر چیزی مهمتره! برای شاهد حرفاشم بحث اون تجاوزی که خود حامد برنامه ریزی کرده بود رو مثال میزد. میگفت حامد تنها شرطش این بود که توی ساختمان نباشه و چیزی نبینه و با بقیش مشکلی نداشت چون می خواست تو حال کنی! استدلال زیادی شل و ولی بود ولی من دلم می خواست باورش کنم. یادم میومد بعد از تجاوز چطور عروسک ولنتاین بدست با شوق و ذوق اومده بود و بهم تبریک میگفت و عین خیالش نبود که چند دقیقه قبلش زیر دوتا مرد غریبه بودم. تنها براش مهم بود که در موردش چیزی نگم و چیزی نشنوه و اینجوری خودم هم کم کم قانع شدم که این حق رو دارم که کمبودهای جنسیم رو با کیوان پر کنم.
یه خصوصیت دیگه کیوان این بود که بشدت مرموز و مخفی کار بود. اوایل منو به یه سوییت کوچیک میبرد و با خودم فکر کرده بودم مجرده و وضع مالی مناسبی نداره. واسه همین بود که کلی از پولایی که از حامد میکندم رو خرجش می کردم. گوشی گرون واسش می خریدم. برنامه سفر کیش میریختم و کل خرج مسافرتمون با من بود. تنها چند ماه بعد از رابطمون بهم گفت اون شرکتی که کارتش رو بهم داده مال خودشه و کارمند اونجا نیست! دلیلش واسه این مخفی کاری این بود که همه عمرش با زن و دخترایی بوده که خرجشون میکرده و تیغش میزدن و این اولین باری بوده که یه زن براش خرج میکرده و با این قضیه خیلی حال میکرده! قضیه متاهل بودن و بچه داشتنش رو هم تنها زمانی بهم گفت که من ساده دل بهش گفتم عاشق حامدم و هیچوقت قصد طلاق گرفتن ندارم و از این رابطه فقط سکس و حال می خوام و نباید بهم دلبستگی پیدا کنه!

بخش سوم:کتایون

همونطور که گفتم کیوان برعکس حامد توی سکس و بیان خواسته هاش بی پروا بود. بعد از یکی از سکسامون بود که کیوان گفت
_نظرت چیه دفه بعد یه سکس متفاوت بکنیم؟
_یعنی چجوری؟
_یکی دیگه هم باشه؟
_اگه منظورت اون جواد بیشعوره که حرفشم نزن
زد زیر خنده و گفت:تو چه دشمنی با این جواد ما داری؟ ولی نترس تو جواد رو تجربه کردی وقتشه یه تجربه تازه بکنی! وقتی پا پی شدم بالاخره پرسید
_تا حالا گروپ fmfتجربه کردی؟
_یعنی دوتا زن باشیم؟…نه نکردم
کیوان بهم گفت برای دفعه بعد همچین سکسی رو برنامه ریزی میکنه. وقتی پرسیدم کسی رو سراغ داره نیشش باز شد و گفت یکی از بهترینا رو!و پرسید نظرت چیه؟
_والا با این قدرتی که تو داری یکی باشه کمکم بد نیست!
کتایون یه دختر قد بلند و مانکن طور بود. بشدت ناز و ادا و عشوه میومد و توی سکس خیلی آخ و ناله میکرد. سکس اونروزمون واقعا برام تازگی داشت. غیر از لذتبخشیش یه چیزایی هم از کتایون یاد گرفتم و البته توی سکسمون یه جور حس رقابت نامحسوس هم وجود داشت که منو بیشتر تحریک میکرد و برای جلب توجه کیوان، وحشیتر و بی پرواترم میکرد.
بعد از سکس وقتی کیوان نظرمو پرسید و کلی حرف زدیم گفتم مثل اینکه شما آقایون همتون فانتزیتون همینه!
_چطور؟
_آخه حامدم همچین فانتزی ای داره!
_به به… پس آقا حامدم اونقدا که نشون میده بچه مثبت نیست…کافیه موقعیتش براش جور بشه تا خودی نشون بده!

نزدیکای ولنتاین بود و رابطمون تقریبا یکساله میشد. بعد از سکس، توی بغل کیوان خوابیده بودم و ناخواسته ذهنم درگیر بود.
_چیه ساکتی؟
_تقریبا یکسال پیش بود که…
_بهت تجاوز کردم…!خوب حالا چرا اینقدر ذهنت درگیره؟
_نمیدونم این کاری که میکنم…یعنی آخرش این خیانته کیوان
_آخه دیوونه حامد خودش تورو گذاشت توی بغل من
چند دقیقه ای گپ زدیم و بعد پرسید
_حالا واسه ولنتاین چه کادویی می خوای بهش بدی؟
_نمیدونم…هنوز بهش فکر نکردم
_ببین من یه فکری دارم…بیا و تو هم فانتزی سکسیش رو بهش کادو بده دقیقا مثل خودش…بزار فانتزیش واقعی بشه تا ببینی چقدر از لحاظ سکسی وحشی میشه. اونوقت شاید کمتر خودتو شماتت کنی
اینجوری بود که برنامه شب ولنتاین رو واسه حامد چیدیم. کتایون به بهترین وجه نقشش رو بازی کرد. البته راهنمایی های من و انتخاب لباس و … هم بی تاثیر نبود. از همون لحظه ورود کتایون به صحنه، حامد مثل ماهی که طعمه رو بگیره اسیر ناز و اداهای کتایون شد و هدیه اش همونی شد که باید میشد.
حق با کیوان بود و حامد اونشب با همیشه فرق داشت. توی سکس یه وحشی به تمام معنا شده بود. چیزی که آرزوی من توی اون چند سال بود. دیدن حامد توی اون حالت حشری و وحشی منو بیشتر از همیشه وحشی کرد. حتی بیشتر از وقتایی که با کیوان میگذروندم. اونشب یه جورایی به کتایون هم حسودیم شد. برای حشری کردن مردها نظیر نداشت و استاد به تمام معنی بود. چنان توی سکس عشوه و ادا میومد و آخ و نالش بهوا بود که راستش دفه اول و توی سوئیت کیوان من هم باورم شده بود که از سکس با پارتنرش چه حالی میکنه. تنها بعد از سکس بود که کیوان بهم گفت این دختر یه حرفه ایه و همه این آخ و ناله ها واسه پوله و سکس شغلشه! با همین حرفه ای گریش، واسه اولین بار حامد رو از لاک دفاعی بچه مثبت بودنش درآورده بود و یه مرد حشری و وحشی ازش ساخته بود. کاری که من توی اون چند سال نتونسته بودم انجام بدم.
بعد از سکسمون و دیدن اینکه چقدر حامد بهش خوش گذشته بخودم امیدواری دادم که شاید تغییر کنه و به اونچه که من دوست دارم نزدیک بشه. اما اولین برخوردش بعد از اومدن آبش این بود که ما قرار داشتیم دیگه از این کارا نکنیم! باورم نمیشد من بهترین حال عمرش رو براش برنامه ریزی کرده بودم و اون داشت بازخواستم میکرد. بازم از رو نرفتم و به امید اینکه شاید هنوز راهی باشه که تحریک بشه و قبول کنه، گفتم: حالا اگه گاهی یه شیطونی کوچیک باشه که طوری نیست! ولی باز با همون حامد خشک و سرد مواجه شدم. از اونشب دیگه تصمیم گرفتم راه خودم رو برم و اون قسمت وحشی و حشری وجودم رو به کیوان بسپرم.

بخش چهارم:شیدا

شام رو با کیوان توی رستورانی نزدیک شرکتش خوردیم. از وقتی که فهمیده بودم شرکت مال خودشه در مورد کارش و شرکتش خیلی سربسرش میگذاشتم و با یه حالت سربسر گذاشتن همراه ناز و ادا مهندس! صداش میکردم.
خیلی وقت بود دلم می خواست شرکتش و البته دفتر کارش رو ببینم. از طرفی دوست نداشتم توی روز برم و با نگاه متعجب و پرسشگر کارمنداش مواجه بشم و واسه خودش هم دردسری درست کنم. یهو یه فکری بسرم زد. خوب شرکت از خودشه پس چرا شب و وقتی کسی نیست نریم و همه چیز رو نشونم نده؟ توی همین فکرا بودم و با فکر کردن به کیوان و شب و تنهایی و دفترش یهو دیدم دستم توی شورتمه و دارم با خودم ور میرم! دیدم بدجوری دلم سکس با کیوان رو می خواد پس گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم. می خواستم توی دفترش و روی میز کارش منو بکنه!
بعد از شام رفتیم ساختمان شرکتشون و وارد دفترش شدیم. از همون لحظه ورود به دفترش داغ شدم. یه صندلی چرم پشت بلند و یه میز چوب سیقل خورده قهوه ای سوخته که با دیدنش و تصور اینکه قراره منو روش بخوابونه توی کوسم آشوب بپا شد. همه چیز اتاقش یه جوری بود. همه چیز ابهت یه مدیر مقتدر رو نشون میداد. تصور اینکه همه کارمنداش چه مرد و چه زن جلوی این میز وایمیسن و بهش جواب پس میدن، کیوان رو توی ذهنم خواستنی تر از همیشه کرد. وایساده بود یه گوشه و با حوصله نگام میکرد. برگشتم سمتش و کونم رو چسبوندم به میزش و با انگشت بهش اشاره کردم و با یه لحن حشری گفتم
_بیا مهندس!
اومد سمتم همینجور که لبامون میرفت روی هم دستاش زیر کونم رو گرفت و بلند کرد و گذاشتم روی میز، یکم دیگه لب خوردیم. میز رو خلوت کرد. دراز کشیدم روی میز و شلوار و شورتم رو از پام بیرون کشید. کوسم رو بوسید و نشست جلوی میز که بخورتش ولی با صدای افتادن چیزی از بیرون اتاق هر دو پریدیم بالا
_چی بود کیوان؟
_نمیدونم بزار ببینم

نوشته: ساسان


👍 24
👎 1
18901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

916746
2023-02-26 05:29:37 +0330 +0330

هی نویسنده تو که وسط داستان گذاشتی رفتی ؟!
فقط نشون دادی اون کیوان فقط یک آدم مفت خور و منفعت‌طلب حرومزاده تو هم که یک جنده دوزاری که جلو شهوت خودت مثل حیون نمیتونی بگیری و منتظری یکی فقط مسخره کنه تا زیرش بخوابی ولی باز به حامد بعد بهترین شب عمرش بعد بهت گفت نه و تمام. خوب خودت ایده میدی به جنده و می‌دونی با تیپ و … اون شب اون تونست راه چندساله رو طی کنه و فقط چون گفت نه به خیانت باز راه خودت رفتی ؟!
نه خانم داستان تو به هیچ وجه عاشق و … نیستی فقط یک جنده دوزاری
تیغ زن هستی که تازه از زحمت اون بدبخت خرج بکنتم میدی و شدیداً زرنگ کیرش خوب بود ولی چون تیغ زن خوبی بود نه به طلاق دادی چون فهمیدی اون قرار نیست خرج کن باشه و گفتی هردو یکی تیغ یکی کیر .
معلوم شد اولویت اول پول دوم کیر ، نه تو مفت گرونی
نه به خیانت

3 ❤️

916754
2023-02-26 08:09:40 +0330 +0330

اینکه یه داستان رو هربار یکی از شخصیتها از دید و ذهن خودش تعریف میکنه جالبه
الان دیگه واقعا نمیدونم کدوم یکی از شخصیتهای داستان از بقیه پلیدتره و بیشتر مقصره توی این داستان و به اصطلاح واقعا دلیل اینکه اینطور شد کدوم یکی بود؟یا بارش بیشتر روی دوش کدوم یکیه؟حامد که خودش سنگ بنا رو گذاشت؟حامد که که با سادگی و خوش باوری احمقانش واسه ارضای روحیه بوالهوسیش شیدارو وسوسه کرد و رفت توی مخش؟شیدا که راحت وا داد و …
بنظرم هر سه مقصرن و نمیشه بگی کدوم بیشتر
لطفا ادامش رو بنویس دوس دارم بدونم بعدش چی میشه

1 ❤️

916772
2023-02-26 11:14:04 +0330 +0330

الحق خوب عصبانیمون کردی، لااقل می‌گفتی ادامش رو می‌نویسی یا نه!
این سومین سری داستانی بود که خوندم و شخصیتی مثل حامد رو توصیف کردن فقط حالم رو بهم زدید و این یعنی قلمتون خوبه.

2 ❤️

916778
2023-02-26 12:56:49 +0330 +0330

کار احمقانه احمقانه است چه شوهرت پیشنهاد بده یا خودت مخصوصا که ما ایرانی ها بی جنبه ایم

2 ❤️

916809
2023-02-26 19:09:09 +0330 +0330

سنگ بنا رو خانم گذاشت حامد مجبور شد به یه فانتزی و از شانس خانم جنده یکی مثل خودش ناتو به تورش خورد . بله حامد هم مقصر چون اشتباه ، اشتباه یکبار دو بار ندارد ولی مظلوم داستانم و بیشتر نا حقی رو حامد شد .
این است حماقت انسان و پلیدی انسان

2 ❤️

916922
2023-02-27 15:25:45 +0330 +0330

شیدا چی شد من نفهمیدم داستان نصفه موند بعد نوشتی قسمت پایانی

3 ❤️

916948
2023-02-27 21:43:08 +0330 +0330

Ahmad007ir
چرا قاط میزنی عزیزم این فقط یه داستانه
بقیش با عنوان بهد از ولنتاین توی هفته های آینده میاد روی سایت

1 ❤️

916950
2023-02-27 21:48:59 +0330 +0330

ieazernaMasde
سه یا چهار قسمت دیگه داره که با مخاطب کمس دو دل بودم بنویسمش یا نه در نهایت تصمیم گرفتم بنویسم و تا قبل عید احتمالا بیاد بالا با اسم پس از ولنتاین

0 ❤️

916951
2023-02-27 21:53:16 +0330 +0330

bz2233
ادامه داره و تا قبل عید با عنوان پس از ولنتاین میاد بالا

0 ❤️

917010
2023-02-28 07:29:40 +0330 +0330

من از بسکی از این داستان ها خوندم مطمئنم همشون دروغ و ازروی تخیلات خود نویسندس باور نکنید دوستان

0 ❤️

917015
2023-02-28 08:22:25 +0330 +0330

mahan1376
عزیز دلم وقتی داستان چهار قسمتی دو قسمتش از زبون حاجد یکی از زبون کیوان و یکی از زبون شیدا روایت میشه یعنی داستانه دیگه سه نفری که ننشستن خاطره مشترکشون رو تعریف کنن

1 ❤️

917061
2023-02-28 21:30:49 +0330 +0330

ادمین محترم چرا داستان نصفه را تایید کردید؟

1 ❤️

917122
2023-03-01 06:14:47 +0330 +0330

goozfish
عزیزم توقعی از ادمین نداشته باش الان شما یه داستان بنویس سر تا تهش فحش به ادمین بده بفرست چند روز بعد میاد بالا توی سایت یعنی ادمین اصلا نمیخونه فقط میزاره بنوبت میفرسته بالا
در مورد داستان سه چهار قسمت دیگه مونده ولی چون سایت شهوانی داستان بالای ۵ قسمت قبول نمیکنه بقیش طی چند هفته آینده با نام پس از ولنتاین بالا میاد
البته تا همینجاشم میتونه یه داستان با پایان باز تلقی بشه و خود خواننده حدس بزنه صدای چی بود

0 ❤️

917166
2023-03-01 15:44:55 +0330 +0330

تا اینجای که خوندم و مشخصه فقط یه داستان هست و نویسنده هم فک نکنم تاکیدی بر واقعیت داشته باشه
بعضی عزیزان رو از لحاظ فلسفی درگیر کرده،که خوب اینم نشان از توانایی نویسنده داره
بنظرم داستان خوبی بود
ولی اگه شیدا وجود داره خواستم بگم
فانتزیم اینه که دوتا خانم منو بدزدن و دستامو ببندن،و مجبورم کنن باهاشون سکس کنم،هرچی هم التماس کنم که دست از سر کیر من بردارین ولی اونا اهمیتی ندن و با خشونت و بی رحمی کیرم رو بخورن
و مجبورم کنن کوص و کونشون رو جر بدم
خلاصه با کتایون هماهنگ کن البته قبلش بگم من اهل پول خرج کردن نیستم
و حق‌الزحمه کتایون هم باید خودت بدی
اصن انتظار ندارم که برام خرج کنی خوشم نمیاد

3 ❤️

917963
2023-03-08 00:05:54 +0330 +0330

سلام چیشد پس داستان رو تموم نکردی دیدی حالا همش تخیلی بوده و هست
تمام داستان های این سایت تخیلی هست همشون دروغ

1 ❤️

918586
2023-03-12 21:32:54 +0330 +0330

mahan1376
در مورد داستان و تخیلی بودن که مشخصه که تخیلیه چند بار هم پای هر قسمت جواب دادم این داستانه نه خاطره و اصولا خاطره رو که قسمت از زبون یه شخصیت تعریف نمیکنن
اما ادامه این سری داستان هم تحت عنوان “پس از ولنتاین” در حال نوشته شدنه تا الان دو قسمتش رو نوشتم و دادم به ادمین و فکر کنم پنجشنبه و جمعه شب بیان روی سایت و در کل سه یا چههر قسمت خواهد بود که امیدوارم بخونین و لذتشو ببرین

1 ❤️

919582
2023-03-20 04:35:43 +0330 +0330

عالی
یکی از نویسنده های توانا در اروتیک نویسی و پی رنگ هستی

2 ❤️

919786
2023-03-22 07:21:02 +0330 +0330

PhiloSix
نظر لطفتونه، ادامش با عنوان پس از ولنتاین در سه قسمت هم اومده روی سایت خوشحال میشم بخونین و نظر بدین

1 ❤️

924849
2023-04-24 04:34:09 +0330 +0330

خوب بود رفیق

2 ❤️

926981
2023-05-08 15:03:02 +0330 +0330

Hooman_LA
مرسی عزیزم ادامش در سه قسمت پس از ولنتاین رو هم بخون البته برای رفتن لز قسمت اول به دومش باید “قسمت قبل” بالای قسمت اول رو بزنی!

1 ❤️