پایان دوشیزگی آرمیتا (۲)

1402/11/05

...قسمت قبل

با خوشحالی و عجله تو راه برگشت خونه بودم دیدم گوشیم پیام اومده، آرمیتا بود.
_ سلام خوبی میگم میشه اومدنی یه ورق ژلوفن بگیری.
زنگ زدم بهش: سلام خوبی؟جاییت درد میکنه؟
_ سلام یکم بدن دردم.
*خب الان میرسم خونه میبرمت دکتر حتما سرما خوردی.
_ با لحن ناراحت: خب عزیزم بدنم درد میکنه گفتم یه ورق قرص بگیر اگه دکتر لازم بود بهت می‌گفتم.
*باشه حالا چرا عصبی میشی، گفتم تعارف نکنی باهام.
_ عصبی نیستم، فقط لطفا یادت نره ژلوفنو بگیری.
*باشه چشم.
درو باز کردم دیدم آرمیتا رو مبل دراز کشیده یه پتو هم رو خودش کشیده.
_ سلام خوبی خسته نباشی.
*سلام مرسی، چیزی شده؟
_ ن فقط یکم بدن دردم قرصو میدی بخورم.

  • آره بیا، اگ مریض شدی بریم دکتر خب.
    _ ن یکم بخوابم خوب میشم.
    *ناهار چرا نخوردی؟
    _میل نداشتم یکم از اون ساندویچ آماده ها خوردم.
    *اگ تا شب خوب نشدی میبرمت دکترا.
    _میرم بخوابم، یکم خسته ام.
    یکم گذشت رفتم تو اتاق کنارش دراز کشیدم، از پشت بغلش کردم و صورتشو بوسیدم.
    دستشو به نشونه نارضایتی جلو کشید و من متوجه شدم و دستمو برداشتم.
  • چیزی شده؟انگار از من ناراحتی؟ کاری کردم من؟
    برگشت و با بی حالی گفت: تو کاری نکردی فقط الان رو فاز رابطه جنسی نیستم.
  • مگه من ازت سکس خواستم؟ چون دیشب رابطه داشتیم دلیل نمیشه فکر کنی هروقت اومدم سمتت خبریه.
    _ ن منظورم اینه پریودم بدنم درد میکنه امروز صبح شدم.
  • خب چرا از اول نمیگی؟ گفتم حتما مریض شدی.
    بغلم کرد و گفت : میگم من دوره پریودیم معمولا ۳،۴ روزه اگه میشه این چند روز هم پیشت بمونم، خودمم خجالت زده ام جلوت.
  • هی هر چند روز که دلت میخواد پیشم بمون اصلا هم خجالت نکش.
    _خیلی ممنونم ازت واقعا خیلی خیلی آدم مهربونی هستی‌.
    صورتشو چند باری بوسیدمو و گفتم استراحت کن منم میرم از عطاری برات دمنوش میگیرم، خیالتم راحت قرار نیست باهام رابطه داشته باشی پس استرس اینو نداشته باش.
    _ چجوری اینقدر با معرفتی؟ واقعا خوش شانس بودم اون شب دیدمت.
    *خجالتم نده، بگیر بخواب منم میرم بیرون یکم خرید کنم.
    ۵ روز طول کشید تا دوره پریودی آرمیتا تموم شه
    تو این مدت رابطه عاطفی ما خیلی قوی شده بود به طوری که شبا با هم فیلم می دیدم و حرف میزدیم و همیشه بغلش میکردم و… انگار جفتمون به هم دیگه عادت کرده بودیم حتی دیگ تایمی که سرکار میرفتم درو روش قفل نمیکردم و این کارم باعث شده بود آرمیتا حس بهتری بهم داشته باشه.
    آخر هفته شده بود و با کلی عجله و ذوق اومدم خونه.
    *شب میریم بام تهران از الان بگم با دوستات برنامه نریزی.
    _ سلام حالا چرا اینقدر خوشحالی؟
  • چون با عشقم میخوام برم بیرون.
    _ وای جدی جدی ازم خوشت اومده ها.
    تو بغلم گرفتمش و موهاش رو بو میکردم: کاش مال من باشی، میدونم خواسته زیادیه ولی خیلی دوسِت دارم.
    در حالی که صورتمو بوسید به چشمام نگاه کرد و گفت: یعنی حاضری باهام ازدواج کنی؟
    احساساتی شده بودم و خوب نمیتونستم واقع بینانه به قضیه نگاه کنم.
    لباشو بوسیدم و سرشو به سینم چسبوندم: من حاضرم تو زن من باشی، حاضرم بیام خواستگاریت.
    _ بابا بیخیال، داری جدی میگی؟
  • آره کاملا جدی ام.
    _ حالا من یک سوالم جدی نبود ولی می‌خواستم ببینم تا چ حد دوسم داری.
  • آماده شو بریم ی دست لباس بگیریم شب میخوام بریم رستوران.
    _ لباس دارم که، چرا اینقدر هیجان زده ای؟
  • دوست دارم من ی بار برات لباس بگیرم.
    _ الان همه چی گرونه ها، تو ام سر ماه حقوق میگیری ولش کن.
  • گفتم کارمندم نگفتم کارتن خوابم که، زود آماده شو بریم.
    _ بعدش باید بیایم خونه من دوش بگیرما یهو نگی مستقیم بریم بام.
    _ نه خودمم باید دوش بگیرم.
    خرید کردیم و رسیدیم خونه با عجله آماده شدیم و سمت بام حرکت کردیم، طبق معمول آخر هفته ترافیک سنگین بود.
    ترافیک کلافش کرده بود و مدام اعتراض میکرد.
    _ مگه مجبور بودیم الان بیایم بیرون خودت ک بهتر میدونی پنج شنبه شبا چقدر شلوغه.
    *عزیزم اینقدر غر نزن، مگه بده چند ساعت کنارمی تماشات میکنم😃.
    _ شوخی نمیکنم واقعا عصبیم کرده انگار ماشینا حرکتی نمیکنن.
    دستشو گرفتمو نگاهش کردم : عزیزم میخواستم حالو هوات عوض شه چند روز بود همش تو خونه بودی.
    _ با لحن ناراحت: ممنون ولی کاش خونه میموندیم.
    بالاخره بعد چند ساعت رسیدیم.
    میزو از قبل رزرو کرده بودم و کیک رو از چند ساعت قبلش به آدرس رستوران سفارش داده بودم و همه چی هماهنگ شده بود.
    یکم آروم تر شده بود و آروم گفت چی بخوریم؟
    *هر چی دوس داری.
    _ نمیدونم هر چی میخوری منم همونو میخورم.
    بین حرفامون خانمی که تو رستوران کار می‌کرد کیک رو آورد و به آرمیتا گفت تولدت مبارک عزیزم.
    آرمیتا خشکش زد، با تعجب و لبخند نگاهم کرد : مگه میدونستی کِی تولدمه؟
  • با خنده: آره عزیزم شناسنامت دستم بودا😁.
    از خانمه تشکر کردمو و شمع روشن کردم.
    _ با بغض: هنوز باورم نمیشه برا من این همه برنامه ریزی کردی، اصلا فکرشم نمیکردم اینقدر برات مهم باشه.
    دستاشو گرفتم: چشماتو ببند و شمعتو فوت کن و بعدش
    یه آرزو کن.
    _ با لبخند: دیونه من که گفتم به این چیزا باوری ندارم.
    *آرزو کن دیگه چی میشه خب.
    _ باشه بخاطر تو اینکارو میکنم.
    از گوشه چشمش اشکاش جاری شد و زود سعی کرد اشکشو پنهان کنه.
    دستشو محکم گرفتم: عزیز دلم.
    _ ببخشید من یکم احساساتی شدم اخه هیچکس تولدمو یادش نبود حتی دوستام ولی تو خیلی مهربونی.
    با دستام اشکاشو پاک کردمو و لبخندی همراه با گریه زد و گفت: داری یه کاری میکنی عاشقت شما، چجوری اینقدر خوش قلبی.
  • کاری نکردم که کاش پولدار بودم برات خیلی کارا انجام می‌دادم.
    _ این کارت خیلی برام ارزشمند بود تو رویاهام هم نمیدیدم تنها کسی که تولدمو یادش باشه تو باشی.
    شام رو خوردیم و تو مسیر برگشت بودیم که آرمیتا مدام منو بغل میکرد.
    _ خیلی ممنونم ازت واقعا یه شب خوبو برام ساختی منو باش بخاطر ترافیک چقدر غر زدم بهت.
  • عزیزم اینقدر تشکر نکن خجالت میکشم اینجوری.
    دستمو گرفتو بوسید، دستمو عقب کشیدم: اینکارو نکن لطفا.
    _ با تعجب مگه بدت میاد؟
    دستشو گرفتم و چند بار بوس کردم : من باید دستتو ببوسم چون تو واقعا زیبایی و خیلی دوس داشتنی هستی.
    رسیدیم خونه و لباس های راحتی پوشیدیمو و نشستم جلوی tv.
    آرمیتا اومد سرشو رو پام گذاشت و از پایین به چشمام خیره شده بود.
    *اینجوری نگاهم نکن میخورمتا.
    لبشو گاز گرفت و خندید: جون دوس دارم تو منو بخوری.
    سرمو خم کردم و لباشو بوس کردم، صورتم که چند روزی بود اصلاح نمیکردمو نوازش کرد و گفت: مثل اون روز میتونی؟
    *اون روزو یادم میاد خیلی حشری میشم دلم میخواد دوباره اون میمی های خوشمزت رو بزاری دهنم.
    دستشو گذاشت رو کیرم :چ زود راست کردی وای دلم خواست.
    بلندش کردم تو بغلم نشست، موهاش عقب دادمو و آروم لباشو تو دهنم میکردمو در میاوردم و هر سری تو چشماش نگاه میکردم.
    گردنشو زبون میزدم و پایین تر میرفتم، دستاشو داد بالا تیشرتشو در آوردم.
    مهلتی ندادم و زود بند سوتینشو باز کردم و تاب خودمم در آوردم.
    با دستم سینشو گرفته بودمو و آروم آروم میخوردمشون: آخ من قربون اینا بشم چقدر خوشگلن، مال کین میمی هات؟
    خندش گرفته بود: برا توئن فقط.
    زبونمو رو سینش میمالیدم و دوباره تو دهنم می گرفتمشون.
    _ محکم تر بخور مثل اون روز.
    سینه هاشو گاز میگرفتمو آهش در میومد همزمان دستمو بردم تو شورتشو کسشو میمالیدم: باز که خیس کردی، دلت کیر میخواد آره؟
    _ آره خیلی دلم میخواد.
    بلند شدم جلو مبل روبروش وایسادم، کیرمو از زیر شلوارکم در آورد و شروع کرد به ساک زدن.
    کیرمو با دستش گرفته بود و تا نصفه میکرد تو دهنش و هرزگاهی به چشمام نگاه می‌کرد.
    اینکارش حشری ترم میکردو طاقتم سر اومد، جلوش نشستم و شلوارشو خودم در آوردم: میخوام اون کوس خوشمزتو بخورم اجازه دارم؟
    سرمو فشار داد سمت کوسش و گفت مثل اونروز خب؟
    از بغل شورتش زبون میزدم و سعی می‌کردم با زبونم کسشو خیس کنم.
    _ وای لطفا شورتمو در بیار شروع کن به خوردن.
    *برات کوس لیسی میکنم خوشت میاد؟ کی میشه بزاری بکنمش.
    _ سکوت کرد و فقط لبخند میزد.
    *شورتشو از پاش در آوردم و دوباره سرمو فشار داد ک بخورمش.
    لبه های کوسشو تو دهنم میک میزدمو با زبون خیسش می‌کردم،
    تف انداختم به کیرم و همزمان که چوچولشو میلیسیدم برا خودم جق میزدم.
    بخواب رو مبل میخوام فیس تو فیس باشیم ازت لب بگیرم.
    کامل رو مبل دراز کشید و لای پاشو با روغن بچه چرب کردم.
    _از جلو نه ها خوب؟
  • میزارم لا پات خیالت راحت.
    کیرمو با دستم رو کوسش میمالیدم و صدای تحریک کننده ای روی کوس لزجش ایجاد میشد و فقط ی فشار کوچیک کافی بود تا کوس داغشو حس کنم.
    _ یهو فشارش ندی، لطفا همون لای پام بزار.
    لباشو محکم می‌کردم تو دهنم: باشه پاهاتو چفت کن.
    کامل روش دراز کشیدم.
    کیرمو گذاشتم لای پاش و با دستم سعی می‌کردم کوسشو بمالم‌.
    کیرمو عقب جلو میکردم و تو چشماش نگاه میکردم: دوس داشتی تو کوست میکردمش؟
    چشماشو بست و حرفی نمیزد.
    صورتشو گرفتمو و گفتم چشماتو باز کن، بهت گفتم دوست داشتی کیرمو تا بیخ میکردم تو کوست؟
    _ آره ولی الان ن.
  • نترس کوستو الان نمیگامش.
    تند تند تلمبه میزدمو و همزمان ازش لب میگرفتم.
    *داره میاد، بریزم؟
    _ آره بریز.
    کیرمو گذاشتم رو شکمش و آبم پاشید تا بالای سینش.
    خودمو از روش بلند کردم و با دستمال کاغذی بدنشو تمیز کردم.
  • یکم جمع تر شو کنارت دراز بکشم میخوام ارضات کنم.
    _ چجوری ارضام میکنی؟
    دستمو بردم رو کوسش و شروع کردم به مکیدن لباش، با دو تا انگشتم کوسشو میمالیدمو ازش لب می‌گرفتم.
    انگشتمو با تفم خیس میکردمو با چوچولش بازی می‌کردم.
    چند دقیقه ای طول کشید تا آرمیتا صدای نالش اومد، بازوم رو محکم چنگ زد و چند تا نفس عمیق کشید.
    فردا شبش مشغول شام خوردن بودیم که گوشی آرمیتا زنگ خورد، رد تماس داد ولی دوباره زنگ خورد گوشیو جواب داد و رفت تو اتاق.
    حس کنجکاویم گل کرده بود و میخواستم بدونم کیه رفتم پشت در فال گوش وایسادم ولی نمیتونستم واضح بفهمم چی میگه.
    درو اتاقو باز کرد: وا اینکارت یعنی چی؟پشت در
    وایسادی حرفای منو بشنوی؟
    *خب آخه رفتارات یه جوری بود.
    _ دقیقا منظورت چیه؟
    *خیلی مشکوک رفتار میکنی اون کیه بهت زنگ زد؟
    _وا تو چیکار داری؟مامانم بود.
    *اگ مادرته پس ی زنگ بزن بهش ی الو بگه بفهمم راست میگی.
    _ وا داری شورشو در میاری ها ولم کن بابا.
    *با اخم و لحن جدی:هی کاری که گفتم رو بکن آخرین شماره ای که بهت زنگ زده رو زنگ بزن بیینم کیه‌.
    _واقعا روانی هستی، باشه زنگ میزنم تا ضایع بشی.
    وارد مخاطبین موبایلش شد یهو گوشیو ازش گرفتم و گفتم: مثلا زرنگی؟گفتم آخرین شماره نه لیست مخاطبات.
    _گوشیمو بده بهم، خجالت بکش این کارا چیه.
    به آخرین شماره ای که باهاش تماس گرفته بود زنگ زدم، ی آقایی جواب داد:
    سلام خوشگل خانم چ زود نظرت عوض شد.
  • برا چی بهش زنگ زدی؟تو کی هستی اصلا؟
    تو خودت کی هستی؟گوشیش دست تو چیکار میکنه؟
    وسط حرفام آرمیتا همش سعی می کرد گوشی رو ازم بگیره و نزاره حرف بزنم.
    *من دوست پسرشم برا چی بهش زنگ زدی؟
    اینو که شنید گوشیو قطع کرد بعدش چند بارم زنگ زدم دیدم بلک لیست کرد.
    _ هی مریض روانی چته چرا اینکارو کردی.
    خیلی سعی کردم خودمو کنترل کنم ولی خشم وجودمو گرفته بود.
    رفتم تو اتاق لباساشو جمع کردم تو کولش گذاشتمو: بفرما بیرون برو پیش همین حروم زاده ای که بخاطرش بهم دروغ میگی.
    _ چیکار میکنی؟چت شد یهو؟من جایی رو ندارم برم.
    *با صدای بلند: به جهنم، من فکر کردم آدمی دلم برات سوخت گفتم نزارم کسی ازش سو استفاده کنه ولی لیاقت تو همینه.
    _بغض کرد: وا همش یه سوتفاهمه الکی داری قضاوت میکنی.
    *شرمنده من نمیتونم یه هرزه رو پیش خودم نگه دارم، دیشب تو بغل من بودی بعد امروز با یکی دیگه میلاسی.
    _با گریه: بهم نگو هرزه، همون مردس که بیست روز پیشش بودم زنگ زد منم گفتم نمیام پیشت.
    *دروغ نگو اگه ریگی به کفشت نبود جلو من جوابشو میدادی میگفتی با کسی هستم و دیگ قرار نیست بیام پیشت.
    _ ترسیدم اینو بگم، میخواستم اگ ی روز منو انداختی بیرون جایی واسه رفتن داشته باشم.
    *باشه پس الانم میتونی بری همونجا، درو باز کردم از شونش گرفتم و هلش دادم بیرون.
    _هق هق میزد: بزار بیام تو، من جز تو کسیو ندارم لطفا اینکارو نکن.
    *گمشو پیش همونی که تلفنشو جواب دادی.
    _ من اونو نمیخوام تورو میخوام.
    دوباره هلش دادم: گفتم گمشو، چند روزی مهمونم بودی حالا هم دیگه خدافظ.
    _ جون هر کی دوس داری باهام اینکارو نکن من نمیتونم تو خیابون بمونم که.
    *نترس تو خیابون نمیمونی ماشالا حرفه ای هستی تو این زمینه.
    در بیرونو بست و از پنجره نگاهش میکردم.
    با چشمای گریون بالا رو نگاه کرد و رفت.
    حال خودمم بد بود ولی خیلی ازش عصبی بودم نمی‌خواستم با کسی جز من باشه یه جورایی روش حس مالکیت پیدا کرده بودم.
    نیم ساعتی گذشت رفتم لب پنجره دیدم روبرو ساختمون لب خیابون نشسته.
    دلم براش سوخت و عصبانیتمم فروکش کرده بود.
    رفتم پایین: هی چرا اینجا نشستی هوا سرده بیا بریم داخل.
    با تعجب نگام کرد و گفت: من هرزه نیستم من فقط با تو ام.
    *باشه بریم خونه الان جای این حرفا نیست.
    _ازم ناراحتی؟غلط کردم خوبه؟ولی به جون مامانم باهاش لاس نزدم فقط خواستم برا روز مبادا نگهش دارم.
    با ناراحتی نگاش کردم: من لاشی نیستم که بعد ی مدت ولت کنم، الانم عصبیانیم خوابید میخواستم بیام دنبالت.
    دستمو گرفتو اومدیم خونه.
    موقع خواب سعی کرد بغلم کنه چند باری پسش زدم ولی به زور خودشو تو بغلم انداخت.
    منم از خدام بود بغلم کنه ولی میخواستم از فرصت پیش اومده استفاده کنم و بیشتر تنبیهش کنم.
    صبح موقع سرکار رفتن درو قفل کردم چون اعتمادم نسبت بهش از دست رفته بود.
    اتفاق دیشب و منت کشی های آرمیتا بهم مزه داده بود دلم میخواست یکم باهاش سرد برخورد کنم تا اون همینجوری سمتم بیاد اینجوری ارضای روحی میشدم.
    وارد خونه شدم با اخم یه سلامی کردم و رفتم لباسمو عوض کنم.
    بلافاصله پشت سرم اومد تو اتاق:سلام خوبی؟ تا کی قرار قهر باشی؟
    *سرمو تکون دادم: مگه بچه ام قهر کنم؟ سلام کردم ک.
    _ن آخه اون کاوه قبلی نیستی دیگه بهم محبت نمیکنی‌.
    *چون فهمیدم جواب محبت چیه.
    _من اشتباه کردم ،بیفتم به پات بگم گوه خوردم خوبه؟
    *من دنبال این چرت پرتا نیستم فقط دوست ندارم کسی منو خر فرض کنه.
    _غلط کردم ببخشید، خودتم میدونی برا چی جوابشو دادم.
    *باشه بیخیال، ناهار کم خوردم گشنمه میخوام ی چیزی درست کنم میخوری تو ام؟
    _بحثو عوض نکن من دلم اون کاوه رو میخواد ک مهربون بود منو دوس داشت نه اینی که ازم متنفره.
    دیگه طاقت نیاوردمو بغلش کردم: ببین تو عشق منی، بخدا از دیشب حالم بده که تو رو انداختم بیرون ولی عصبی بودم به جون مادرم قسم میخواستم بعدش بیام دنبالت، از دوست داشتن زیاد اونکارو کردم.
    _لباشو آورد رو لبم و شروع کرد به خوردنشون دستمو گرفت و گذاشت رو کونشو شروع کرد دست کشیدن رو ریشم‌.
    لباشو با اشتیاق خوردمو تو چشماش نگاه کردم: منو بخشیدی؟
    _هی تو منو باید ببخشی من نباید جواب اونو میدادم تو خیلی باهام مهربون بودی اصلا نباید به
    این فکر میکردم که یه روز ولم میکنی.
    *ببخشید بهت گفتم هرزه آخه خیلی روت حساسم.
    _اشکالی نداره منم قول میدم دیگه جواب هیچکسو ندم چون الان دیگه شوهر دارم.
    حرفش خیلی احساسیم کرد: محکم فشارش دادم، آخ من دورت بگردم شوهرت کیه؟
    _ با لبخند ملیح:شوهرم تویی☺️.
    شام رو بیرون خوردیم و موقع برگشت تو ماشین همش نگاهم میکرد و لبخند میزد.
    کشیدمش سمت خودم دستمو انداختم دور شونش و صورتشو بوسیدم : قربونت بشم اینجوری نگام نکن من دیوونه اون نگاهاتم.
    سرشو سمت سینم خم کرد و از گوشه لبام بوسید.
    با ی دستم فرمونو نگه داشتم و سرمو سمتش کردمو لباشو خوردم.
    بعد چند ثانیه آرمیتا خودشو عقب کشید و گفت تو ماشین میترسم هم ممکنه تصادف کنیم هم کسی ببینه داستان میشه.
    *باشه عزیزم میریم تو خونه با خیال راحت.
    موقع خواب شد سرش رو بازوم بود و با موهاش بازی میکردم: قربونت بشم چقدر موهات خوشبو و خوشگلن.
    دست رو صورتم کشید: ممنون که این مدت گذاشتی پیشت بمونم.
    صورتشو محکم بوس کردم: تا آخر عمر هم بمونی مشکلی نداره.
    پشتش رو بهم کرد و گفت از پشت بغلم کن میخوام اینجوری بخوابم.
    دستمو از زیر سرش رد کردمو و اون یکی دستمو دور بدنش حلقه کردمو چسبیدم بهش.
    صبح موقع رفتن سرکار دیگه درو قفل نکردم دیگه از دستش عصبی نبودم و از طرفی نمی خواستم کاری کنم فکر کنه زندانیه.
    ظهر بود دیدم اس ام اس اومده.
    _سلام عزیزم من رفتم خونه مادرم دو روز دیگه برمیگردم مراقب خودت باش ببخشید یهویی شد دیگه نتونستم منتظر بمونم بیای.
    با خوندن پیامش قلبم ریخت، طاقت نیاوردم و زود زنگ زدم بهش.
    *سلام عزیزم.
    _با صدای آروم: سلام خوبی.
    *دورت بگردم کجا منو ول کردی رفتی.
    _وا عزیزم ولت نکردم که، گفتم که دو روزه میام.
    *من طاقت دوریتو ندارم بعدش مگه ناپدری نگفته نیای خونش؟
    _چند روزی رفته شهرستان‌ خونه مادرش منم گفتم بیام پیش مامانم چون دلم براش تنگ شده بود.
    *قربون اون دلت بشم، لطفا زود برگرد.
    _ واقعا اینقدر بهم وابسته ای؟
    *من دیوونتم، زندگیم به دو قسمت تقسیم میشه قبل دیدن تو بعد دیدن تو.
    با حرفام خوشحال شد: قول میدم دو روزه برمیگردم منم دلم تنگ میشه برات.
    *واقعا دوسم داری؟نمیگم اندازه من ولی در حد خیلی کم دوسم داری؟
    _خیلی خیلی دوسِت دارم، تو شوهرمی خب.
    *من قربونت بشم که اینجوری میگی دیوونم میکنی.
    تماس تموم شد و یکم آروم شدم.
    رسیدم خونه دیدم آرمیتا کوله و لباساشو شناسنامش داخل کشو هست، ناخودآگاه لبخندی رو صورتم نشست.
    ی جورایی باورم شده بود قرار دائمی پیشم بمونه.
    دو روز مثل جهنم برام سپری شد مدام پیام میدادم مدام می‌گفتم کی برمیگردی، کنترل احساساتم رو از دست داده بودم و نمیدونستم چه بلایی دارم سر خودم میارم.
    رسیدم خونه یه چرتی زدم و دم دمای غروب آرمیتا آیفون رو زد با خوشحالی و ذوق درو براش زدم.
    اومد داخل، محکم بغلش کردم و میبوسیدمش: داشتم از دوریت میمردم، چقدر نبودت ترسناکه.
    _هی سلام😀، کلا دو روز بود من که گفتم برمیگردم.
    *میدونم عزیزم ولی دلم تنگ شده بود.
    لبامو بوسید و چشمام رو نوازش کرد و گفت: شام چی داریم؟
    *هر چی تو بگی درست میکنیم اصلا میخوای بریم بیرون؟
    _ ن تو خونه بخوریم، دوباره صورتمو بوسید و گفت تو چقدر مهربونی .
    *قربونت بشم، مامانت نگفت کجایی؟با کی زندگی میکنی؟
    _چرا گفت، گفتم با ی آقایی زندگی میکنم عاشق همدیگه هستیم و مثل زن و شوهریم.
    *واکنشش چی بود؟ناراحت نشد؟
    _چند تا سوال راجبت کرد و منم جواب دادم مثل شغل و اینا در کل خوشحال شد فهمید آدم حسابی هستی.
    از خجالت سرمو انداختم پایین: الکی ازم تعریف کردیا.
    بعد از شام رفتم حموم کارم تموم شده بود و داشتم خودمو خشک میکردم یهو آرمیتا وارد اتاق شد، اولش به طور غریزی شوکه شدم و حوله رو گرفتم جلوم.
    خندید: وای عزیزم چرا خجالت کشیدی خوبه دو بار دیدمش.
    خودمم خندم گرفته بود و حوله رو کنار انداختم.
    اومد بغلم کردو شروع کرد به خوردن گردنم
    دستمو بردم پشتش کونشو گرفتمو و باهاش ور میرفتم.
    دستاشو دور کمرم حلقه کرد و خودشو سفت تو بغلم چسبوند.
    با زبونش بدنمو لیس میزدو آروم در گوشم گفت: امشب واقعی زنت بشم؟
    با خنده و تعجب گفتم یعنی چی؟منظورت چیه؟
    _یعنی از جلو آره.
    آب گلوم رو قورت دادم: چرا میخوای اینکارو کنم من که تا همون حد ساک و لای پا راضی ام.
    _چیه دوست نداری؟ من دوست دارم با کسی که عاشقمه و منم دوسش دارم اولین رابطه جنسی کامل رو تجربه کنم.
    *آخه تو باکره ای، به آینده فکر کردی؟
    _ آینده من تویی، مگه نگفتی حاضری باهام ازدواج کنی؟ چ فرقی میکنه الانم انگار ازدواج کردیم دیگ.
    *من سر حرفم هستم فقط خواستم اجباری نباشه.
    دستشو دور گردنم حلقه کرد و با نگاه شهوتی بهم گفت: میخوام مال تو باشم.
    کنترلمو از دست دادم و شروع کردم به در آوردن تاپ و سوتینش، سینشو با دستام گرفته بودمو دیوونه وار لیس میزدم، محکم سینشو با دستام فشار دادمو یهو صداش در اومد: آی آروم تر، همش مال خودته فرار که نمیکنه.
    دستشو گرفتمو بردمش رو تخت.
    شلوارک کوتاهش رو با عجله و هیجان از پاش در آوردمو بدون وقفه رفتم سمت کوسش و از رو شورت بو میکردمش.
    *بالاخره امشب میکنمش، بهت گفتم که یه روز خودت میزاری بازش کنم‌.
    دیدن حالت چهره پر از هیجانم شهوتی ترش میکرد.
    _اول خوب بخورش بعدش بکنش، میخوام موقعی که میکنی ارضا بشم میتونی؟
    *تو هر جوری بگی ارضات میکنم اگ دلت میخواد زیر کیرم به حال میارمت.
    شورتشو کشیدم پایین و با حرصو ولع کوسشو میخوردم، هرزگاهی چوچولش رو یکم محکم گاز میگرفتم و دردش میگرفت.
    سرمو فشار میداد: زبونتو بکن توش، تند تر لیسش بزن.
    زبونمو رو لبه های کوسش بازی میدادمو با انگشتم سوراخ کوسشو میمالیدم‌.
    همونجوری که دراز کشیده بود، بلند شدم و رفتم بالا سرش و پاهامو خم کردم جوری که کیرم از بالا جلو دهنش بود.
    چشماش مست کیر بودن و فوری شروع کرد به ساک زدن، اینبار حرفه ای تر و پر تف تر میخورد.
    سرشو با دستم سمت پایین هدایت کردمو شروع کردم به لیسیدن خایه هام، آروم خایه هامو میکرد تو دهنش و میک میزد‌.
    با دستم کیرمو گرفتمو کردم تو دهنش چند باری تلمبه زدم ولی دیدم عوق میزنه.
    *من دراز میکشم تو بیا وسط پام کیرمو ساک بزن.
    با ی دستش کیرمو تا نصفه گرفته بود و نصف دیگش رو میکرد تو دهنش، دور دهنش پر از تف شده بود و موهاش جلو چشمش می‌ریخت موهاشو تو دستم گرفتم و خودم سرشو تکون میدادم و چند باری کیرمو تا بیخ تو حلقش کردم و دیدم عوق زد گفتم بسه بیا میخوام بگامت.
    بالشت رو گذاشتم زیر کمرش تا پاهاش رو بتونم راحت بالا بدم، ژل لوبریکانت رو به کیرم زدم و رو کوسش مالیدم.
    *اگ فکر میکنی پشیمون شدی بگو.
    _ن خیلی دوست دارم امشب زن بشم‌.
    لبخندی زدم و با بوسیدنش سعی کردم استرسش رو کم کنم پاهاش رو گذاشت رو شونم و با دستم کیرمو میمالیدم رو کوسش آروم آروم فشار میدادم یهو یه فشار محکم دادم کیرم داغ شد و ی حس خوبی بهم دست داد.
    یهو جیغ زد، دستمو گذاشتم جلو دهنش یه بار کیرمو عقب جلو کردم و در آوردمش بیرون با دستمال کاغذی کیرمو پاک کردم چند قطره خون روش بود.
    _ببینم خون اومد؟
    لبخند رضایت رو لبم بود: آره عزیزم بیین.
    پاهاشو آورد پایین و خودشو جمع کرد.
    کنارش دراز کشیدم: ببخشید اگه اذیت شدی.
    اومد تو بغلم و شروع کرد به بوسیدن صورتم.
    منم صورتشو میبوسیدم: قربونت بشم عزیز دلم، خوشگل من.
    _دیگ زنت شدم مگه نه؟
    لبخند خوشحالی همچنان رو لبم بود: آره دیگه مال منی فقط، باورم نمیشد بذاری این کارو کنم.
    _میخوام سکس کنیم تا ارضا شم.
    *الان حالت خوب نیست بزاریم فردا.
    _ن خوبم فقط چند لحظه درد داشتم.
    *باشه برو خودتو بشور منم کیرمو بشورم که قرار حسابی بخوریش😁.
    کیرمو خشک کردمو رو تخت دراز کشیدم.
    زیر سرم دو تا بالشت گذاشتم تا ساک زدنش رو ببینم.
    اومد بین پام و کیرمو با دستش گرفت و سر کیرمو میکرد دهنشو زبون میزد.
    سرشو گرفتم و گفتم دستتو بردار نترس تا ته نمیکنم دهنت.
    سرشو آروم فشار میدادم و تقریبا تا ته کیرمو میکردم تو گلوش و بیرون میاوردم، نفسی میکشید و دوباره کیرمو میخورد.
    چند دقیقه ای گذشت گفتم بسه تو دراز بکش تا بخورمش آماده بشه برا گاییده شدن.
    زبونمو این سری کردم تو وردی کوسش( سوراخه پایین تر از سوراخ ادرار) و توش بازی میداد و با انگشت دور سوراخش رو میمالیدم.
    دیگه وقتشه بکنی، میخوام کیرتو حس کنم.
    لوبریکانت رو خالی کردم رو کیرم و دم کوسش زدم.
    دوباره بالشت رو زیر کمرش گذاشتم پاهاشو انداخت رو شونم لبخندی زدم و پاشو بوسیدم و گفتم: قول میدم لذت ببری.
    دستشو کشید رو صورتم :میدونم قرار لذت ببرم.
    کیرمو ی فشار کوچیک دادم خودشو عقب کشید ولی پاهاشو گرفتم دوباره آوردمش سمت خودم ی فشار محکم تر دادم: بیین اولش یه کوچولو درد داره ولی بعدش آروم میشی پس تحمل کن‌.
    _ باشه ولی آروم بکن.
    با دستم کیرمو گرفتم و آروم و کنترل شده میرفتم جلو.
    *الان خوبه؟درد نداری؟
    _ن خوبم فقط آروم.
    یکم فشار دادم سر کیرم رفت داخل، نگاه شهوت واری کرد و لبخند زد.
    با عقب جلو کردن کیرم داغی بیشتری رو حس میکردمو بیشتر کیرمو داخل کوسش میکردم.
    به خودم که اومدم تقریبا نصف کیرمو داخلش کرده بودم‌.
    با دستش بازوم رو میگرفت و چنگ میزد.
    هم درد داشت هم میخواست ادامه بدم‌.
    تلمبه های آروم میزدم و ناله های آرمیتا رو میشنیدم.
    _وای چقدر درد دارم، نمیدونم چ حسیه ولی دردش لذت بخشه.
    دیگه نمیتونستم آروم تلمبه بزنم و یکم تندتر کیرمو عقب جلو میکردمو صدای آرمیتا بلند تر میشد: وای گفتم که آروم.
    سرمو خم کردم و لباشو خوردم، دستاشو قفل کرده بود دور شونم و همزمان تلمبه میخورد.
    لباشو محکم تر گاز میزدمو و تلمبه هام محکم تر میشدن.
    دستاشو با دستم گرفتم و پاهاشو باز تر کردم.
    تند تر از قبل کیرمو میکردم تو کوسش و محکم تر تلمبه میزدم.
    _ با ناله شهوتی:وای آروم گفتم، آروم دارم پاره میشم.
    حرفاش بیشتر باعث میشد تا تلمبه هامو محکم ترش کنم.
    دستاشو سعی میکرد تکون بده ولی محکم گرفته بودمشون و بدون وقفه کیرمو تو کوسش میکوبیدم.
    مقاومتش رو از دست داده بود.
    _با نگاه و نفسای حشری:باشه هر کاری میخوای بکن، اصلا پارم کن، وای زیرت دارم پاره میشم.
    *گفتم یه روز میگامش، خیلی تو کفش مونده بودم، انگار دنیا رو بهم دادن، زیر کیرم حال میکنی؟
    شدت ضربه های کیرم تند تر شده بود و داشتم ارضا میشدم که آرمیتا به سینم چنگ میزد: وای ارضا شدم، تو هم بیار دیگه کم آوردم.
    *باشه قربون کوست بشم.
    با دستم سینه هاشو گرفته بودمو کیرمو تا ته میکردم داخل و در میاوردم.
    آبم داشت میومد کشیدم بیرون یهو آبم از لذت و هیجان زیاد تا صورتش پاشید.
    بی حال کنارش دراز کشیدم و با دستمال صورتشو پاک کردم.
    _با خجالت: چیه؟خوب بود؟
    *خوب؟محشر بود داشتم دیونه میشدم‌، بهترین سکس زندگیم بود.
    بغلش کردمو و سرشو بوسیدم.
    *تو راضی بودی؟تونستی لذت ببری؟
    _زیرت ارضا شدم بدون انگشت کردن و لیسیدن، بنظرت لذت نبردم؟
    *قربونت بشم خوشحالم ک دوس داشتی و راضی بودی.
    _برم صورتمو بشورم اینجوری نسبت به خودم حس بدی دارم.
    *بزار خودم میبرمت حموم با هم دوش بگیریم خودمم میشورمت.
    بغلم کرد و گفت همیشه انقدر مهربون بمون باشه؟
    *چشم خانم خوشگلم، قول میدم هیچ وقت اذیتت نکنم.
    وقت خواب شد، اومد تو بغلم چند دقیقه ای حرف زدیمو بوسش کردم بعدش تو بغلم خوابید.
    با آرامش و خوشحالی کنارش خوابم برد.

ادامه دارد

نوشته: کاوه


👍 63
👎 6
41001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

968281
2024-01-25 23:44:31 +0330 +0330

ادامهههههه

1 ❤️

968307
2024-01-26 01:26:05 +0330 +0330

قشنگ بود ولی یادم نمیاد تفاوت سنی تون گفته باشی ؟؟؟

1 ❤️

968319
2024-01-26 02:02:45 +0330 +0330

منتظر سه

1 ❤️

968321
2024-01-26 02:26:23 +0330 +0330

امیدوارم تااخرهمینطوری خوب پیش بره رابطه وگندنزنین بهش

2 ❤️

968325
2024-01-26 03:27:51 +0330 +0330

او یک فرشته بود!!!
نمیشه یکی یه داستان بدون غلو و رستم بازی و شیطان صفتی و غیره بنویسه؟! یه داستان نرمال. این سوژه بدرد هزار سال پیش میخوره

1 ❤️

968348
2024-01-26 09:17:59 +0330 +0330

کاش از این دخترها زیاد و زیادتر بشه و گیر همه پسرها و مردهای مجرد بیاد

3 ❤️

968357
2024-01-26 11:46:59 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود ایول سریع تر ادامه ببده

0 ❤️

968376
2024-01-26 15:28:06 +0330 +0330

یه داستان خب ممنون

0 ❤️

968394
2024-01-26 19:35:36 +0330 +0330

قشنگ، زیبا، بدون غلط و احساسی، من که لذت بردم.
لایک

2 ❤️

968414
2024-01-26 23:20:42 +0330 +0330

واقعاً قشنگ بود👌

1 ❤️

968458
2024-01-27 03:48:18 +0330 +0330

داستانش شبیه نوشته های ر اعتمادی هستش و مشخصا تهش متاسفانه غمنناکه

0 ❤️

968566
2024-01-28 01:52:59 +0330 +0330

فوقققققققق العاده بود ، چقدر تحت تاثیر قرار گرفتم
لطفن اگه وقت یا توانشو داری حتمن حتمن بنویس لطف میکنی😘😘😘❤️😭❤️❤️❤️❤️😍😍😍😍😍😍😍

0 ❤️

968568
2024-01-28 01:54:07 +0330 +0330

❤️ ❤️ ❤️ ❤️ 😍 😍 😍 😍 👍 👍 👍 👍 👍 😘 😘

0 ❤️

968831
2024-01-30 01:32:06 +0330 +0330

این داستان به دلیل نظر ندادن احمد از درجه اعتبار ساقط میباشد

0 ❤️

969585
2024-02-04 18:30:39 +0330 +0330

بعد مدت ها یه داستان خوب! لیفا سریعتر بنویس

0 ❤️

969833
2024-02-06 14:22:18 +0330 +0330
YM6

ادامهههه

0 ❤️

969878
2024-02-06 21:57:49 +0330 +0330

درود
وقتتون بخیر
راستش حال خودم خراب بود.
حوصله و دل و دماغ هیچ کاری رو نداشتم.
رسیدم به داستان شما
یه چند خظ رو خوندم.
از این رو به اون رو شدم.
بسیار زیبا و دلنشین نوشتید.
واقعا لذت بردم.
دستمریزاد
قلمتون مانا

0 ❤️

970063
2024-02-08 16:10:25 +0330 +0330

ادامه اش رو بذار دیگه

0 ❤️

970811
2024-02-13 02:30:11 +0330 +0330

ادامه

0 ❤️

973388
2024-03-02 18:52:43 +0330 +0330

خواهشا ادامشو بزار خیلی باحاله اگرم از خودت در آوردی ولی بازم ادامه بده

0 ❤️