گرگ و میش (۱)

1401/10/09

آلارم هر روزه گوشیم برای ساعت 6 زنگ خورد.قبلش بیدار بودم و سریع قطعش کردم.با اینکه پریشبم خوب نخوابیده بودم،دیشبم به داغونترین حالت ممکن گذشت.در حالیکه وسط هفته بود،امروز قرار نبود سرکار برم.سعی کردم دوباره بخوابم و خودمو تو گرمای بخاری و پتو غرق کنم.سرم به سمت بخاری بود و بالای سرم تا بخاری حدود 1 متری فضا بود.چشمام گرم خواب بود که افتادن بالشت رو بالای سرم حس کردم…عمیقا میدونستم چی شده ولی سعی کردم همچنان خودمو به خواب بزنم.ضربان قلبم رو 1000 بود.کلی در مورد این شبی که قرار بود من پیشش بگذرونم و اینکه این فقط یه دیدار دوستانه هست حرف زده بودیم.بوی عطر موهاش کل فضای اطرافمو پر کرده بود.چشمامو تو کمترین حالتی که میتونستم باز کردم.هوای پاییزی بیرون،محیط خونه رو تاریک نگه داشته بود تقریبا.پشتش به من بودو پتورو به دور خودش جمع کرده بود.خرمن موهای مشکیش دورش پخش شده بود و نصفش تقریبا تو صورت من بود.به خودم گفتم حتما سردش شده.از بیرون صدای شروع باریدن بارون نظرمو جلب کرد.زاویه سرمو طوری قرار دادم که بتونم کل بدنشو تو دیدم داشته باشم.جز آبشار موهاش بقیه بدنش زیر پتو بود.شدیدا هیجانم بالا بود،برای کم کردنش بازومو یه گاز محکم گرفتم که ردش تا یه ماه روم مونده بود.بدتر شد که بهتر نشد.ترسون لرزون دستمو بردمو تو موهاش و شروع به نوازشش کردم.با تکون خوردن موهاش،عطرش چند برابر شد.چند ثانیه ای با لذت وصف نشدنی مشغول ناز کردن موهایی بودم که زیباتر از حد تصورم بودم.
+تو قول داده بودی بهم دست نمیزنی.
برای چند لحظه دستم توی موهاش یخ کردو ثابت شد.خودمو جمع و جور کردمو گفتم :
-بهانه ای ندارم،ولی خودت میدونی من چقد عاشق موهای بلندم.تو ی این 6 ماه قبلی کلی عکس بهم دادی ولی دریغ از یه موی بلندت
+نمیخواستم فکر کنی دارم آرمان شهرتو بهت نشون میدم.
-میدونستی که من از تک تک اون ثانیه هایی که داریم چت میکنیم لذت میبرم،حالا چه با آرمان شهرم،چه بدونش
+یکمم سوپرایز برات نگه داشته بودم.
-ذات شما دخترا لوس بودنه.
+دتریتو لوسم نمیکنی؟؟
برگشتو دستاشو دور گردنم حلقه کرد.با چشای عسلیش که حفظشون بودم،توی چشمام خیره شد.با تموم وجودم میخواستم ببوسمش.اون لبای شرابیش داشت دیونم میکرد.ولی میترسیدم باکوچیکترین حرکت اشتباهم همه چیو به فنا بدم.تمنا توی چشمام موج میزد که تورو خدا یکاری کن خودت.چشماش کمی قرمز شده بود لایه نامنظمی از خیسی مثل غبار روی چشماش بود.انقد هیجانم زیاد بود که به چرت و پرت گفتن افتادم.
-شام دیشبت معرکه بود.واقعا فکر نمیکردم دستپختت انقد خوب باشه.
به پهنای صورتش لبخند زدو گفت:
+واقعا داری الان توی دستای یه دختری که بعد از6 ماه اون همه فانتزی باهم گفتیم اینو میگی؟؟؟
-میدونی مثل سگ دارم میترسم که کار اشتباهی انجام ندم بهت بر بخوره؟ با آرامش خاصی و کلمات شمرده گفت :
+میدونی،وقتی بهت گفتم تو چشمای مهربونت ،اگر از نزدیک خیره بشم،میترسم دیگه نتونم ازش دل بکنم،یه واقعیت محض بود که داره سرم میاد؟
-میدونی،من یه خود شیفته استثنایی هستم که عاشق چشمای سبزم هستمو حاضرم همین الان بهت بدمشون؟
اینو که بهش گفتم یه قطره کوچیک اشک از گوشه چشم راستش لغزید رو گونه های خوشگلش… لباشو قفل کرد رو لبام.تو کسری از ثانیه سعی کردم شکه شدنمو کنترل کنمو یه بوس محکم روی لباش بزارم.خودمو انداختم زیر پتوش.این واقعا سوپرایز بزرگی بود.پتورو انداختم کنار.از سر تا پاشو برانداز کردم.با یه لبخند پر از شیطنت داشت نگام میکرد.واقعا رفته بود و همون بادی که بهش گفته بودمو خریده بود.دیگه نتونستم خودمو کنترل کنو.دستمو انداختم پشت گردنمو با یه حرکت تیشرت و رکابیمو دروردم.خودمو انداختم کنارش.دستمو از زیر سرش رد کردم،کشیدمش تو بغلم، اوردمش روی خودم.یه بوسه روی پیشونیش گذاشتم.دست انداختم توی آبشار پر کلاغیش و ریختمشون پشتش.لبامو روی لباش کشیدم.لب بالاییشو کشیدم توی دهنمو شروع به مکیدنش کردم.لبای نازشو میخوردمو میمکیدم.دستشو کرده بود تو موهامو از پشت موهامو میکشید.لبامو گذاشتم روی گردنشو شروع کردم به بوسیدن و لیسیدن گردنش.نفساش به شدت بلند شده بودو تند تند.همش میگفت نه نه نه نه،نکن مانی نکن نه.تو یه حرکت خوابوندمش زیرم و خودمو انداختم روش.نوک سینه های گردو خوشگلش از بادی افتاده بود بیرون.نوک جفتشونو گرفتم یه فشار ریز دادم.
آهش به هوا بلند شد…

ادامه...

نوشته: هیپوفیز


👍 11
👎 0
11401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

910479
2023-01-13 09:48:05 +0330 +0330

دوستان رنج نامه‌ی منو بخونید و برای در آرامش مُردن بهم راهنمایی بدین(به خصوص اونایی که داروسازی یا رشته های شیمی و علوم تجربی دانشگاه رفتن، حالم از دانشگاه بهم میخوره، جلوتر بریم میگم چرا اینقدر از دانشگاه و استادهاش متنفرم)

عشق نامزدم بودم… نامزدم کوره ی آتیش بود اون روزی که عشقم زندگیم همه ی دنیام ، نامزدم برای اولین بار اومد روی کیرم نشست، داشت از حال میرفت کیرمو با آب دهنش یه مقدار نوازش کرد و بعد آروم نشست روی کیرم … کسش گرم ، لطیف، مرطوب و نرم بود، هیچ وقت دیگه اون آرامش رو تجربه نکردم … اون آرامش هزار بار از چشمم بیرون اومد و برام زهر شد.

نامزدم رفت با استاد دانشگاهش دوست شد
با همدیگه سکس میکنن
نامزدم خیلی زیبا بود، چشم های گربه ایی شهلا و خمار، رون پاش پر بود باشگاه میرفت …کُسِش خوشبو صورتی با لبه های قشنگ مثل گُل ارکیده‌ی صورتی بود… عاشق این بود که براش کُس لیسی کنم… منم عاشق خوردن کسش بودم…نرم گرم، پر آب…با پورن استارها مو نمیزد… مثل فرشته ها ، مثل مانکن های آمریکای لاتین… اندامش سینه، کمر باسن رون ، مچ پا و کشیدگی گردن با AJ Applegate مو نمیزنه و چهره و صورتش درست شبیه .Bridgette B
من فوق دیپلم هستم، اما استادش دکترای حقوق داره تازه استادش از منم چند سال بزرگ تره.

زن خوشگل دردوسره، بالاخره از چنگ آدم بیرون میارن
به خصوص که اگر مرد در چهره و ظاهره هم قد زن خوشگلش نباشه

استادش خوب درس خونده خوب صحبت میکنه مثل من کارگر نیست
اشتباه کردم موافقت کردم نامزدم بره دانشگاه، موقعی که دیپلم داشت عاشق من بود. الان داره فوق لیسانس میگیره… میخواد جامعه شناسی بخونه و همکار استادش بشه، البته استادش زن داره…استادش نامزد منو فقط برای سکس میخواد… نامزد منم میدونه اون زن و بچه داره، اما عاشقش شده و همینکه توی دفتر کاری یا یه جای دنج با استاد حرف بزنه، استاد بغلش کنه دستشو به نرمی بگیره، عاشق صحبت کردن های استادش هست، دیدم همینجوری محو چهره استادش میشه که حالا بدتر از من قیافه هم نداره، اما در عوض استاد دانشگاه هست، زن من کلن عقده ی مدرک داشت و من اینو خیلی دیر متوجه شدم!
از این غصه بالاخره یکی از همین روزا قرص میخورم و خودمو میکشم
قرص برنج میگن خیلی زجر آور هست
دوست دارم قرصی باشه که به خواب برم و در خواب بدون درد در آرامش بمیرم
نامزدم همه ی زندگیم بود براش مینوشتم قربون صدقش میرفتم، همینکه رفت دانشگاه یکی دو تا از کارمندای دانشگاه و استادها بهش گفتن چقدر زیبا و تحسین بر انگیز هست، از همون روزا منو کنار گذاشت.
دیگه من هرچی قربون صدقش میرفتم بیفایده بود
یک کلمه که استادش میگفت به به خانم زیبا رو معادل با هزاران هزار واژه‌ی عاشقانه من بود…روزای آخر که با هم بودیم وقتی پیش من بود کسل بود حوصله نداشت، اما وقتی که استادش زنگ میزد یا روزی بود که میخواست بره دانشگاه و اون استاد عوضیش کلاس داشت، میخواست بال در بیاره، خوشگل میخندید و خوشحال بود… من سالها به پاش نشسته بودم اما در کمتر از یک ماه عاشق استادش شد… رسما دنبال استادش راه افتاد و مخ استادشو زد… اراده کنه هر مردی رو میتونه به زانو در بیاره بسکه خوشگل سکسی هست و با عشوه و ناز میتونه صحبت کنه.

خیلی در سکس لوند و شهوتی بود
وقتی فکر میکنم الان پاهاشو دور کمر اون استاد پفیوزش حلقه کرده ، یا داره کیر استادشو تا خایه با ولع ساک میزنه، دیوونه میشم

تو رو خدا یکی راهنمایی بده من خودمو بکشم
نمیخوام زنده باشم
از رنج نداشتنش دارم نابود میشم زجر میکشم
من هنوز عاشقشم
اونو میپرستم 😭

0 ❤️