سکس با زن برادرم رخسار

1402/10/09

رخسار با کیر برادرم یخ نمیشد من یخش کردم

سلام اسمم ساحل است ۲۲ ساله قبلا داستان و رابطه سکسم با خواهرم برین را گفته بودم. من وزنم ۶۲ کیلو است و اندام مناسب دارم.
از رخسار بگویم ۲۶ ساله است شش سال از ازدواجش با برادرم سهراب میگذره و یک طفل داره. رخسار قد بلند و اندام نسبتا چاق با رانهای بزرگ داره و سینه ها و باسنش هم کلان است از مقبولیش هرچی تعریف کنم باز هم کم است.
خب من چند سال اول بعد از عروسی برادرم زیاد توجه به اندام رخسار نداشتم و مثل خواهر بهش نگاه میکردم و رابطه ما عادی بود. از دو سال پیش توجهم به رخسار از برکت لباسهای چسب و تنگ که در نبود سهراب در خانه می پوشید و هر اندامش خودنمایی میکرد کم کم بیشتر شد. دو چشمم همیشه به رخسار بود و از هر فرصتی استفاده میکردم.
با رخسار صمیمی تر از قبل شدم و خنده مذاق ما زیاد شد البته در نبود دیگرها بعضی گپ های نیمه سکسی میزدمش که گاهی تیر خوده میاورد و گاهی خنده میکرد.
پارسال وقتی رابطم با خواهرم برین جور شد و هر چند شب عشق میکردیم کمی به رخسار دوباره بی توجه شده بودم. اما رخسار بی توجه نبود و بیشتر رفتار گرم همراهیم میکرد. حتی چند بار که طفلش را می گرفتم دستم به سینش خورد و رخسار به جای دور شدن خود را نزدیک کرد و سینه شه کامل با پشت دستم حس کردم.
این حرفها گذشت و من و برین خواهرم دگه بین هم آزاد بودیم. یک روز پرسیدم ازش گفتم شب ها که اتاق رخسار میخوابیدی کدام شب سکسش با سهراب را دیدی. اول نگفت بعد گفت چند شب خوابم نبرده بود اما چشم هایم بسته بود که شروع کردن. گفتم چی شد؟ گفت هیچی کمتر از ۳ دقیقه دوام نکرد و تمام شد. گفتم همیشه ای قسم میشد؟ گفت چند شب که مه دیدم بلی.
هیچی نگفتم و فهمیدم که برادرم نمیتانه در سکس رخسار را راضی بکنه. برین هرقدر پرسید که چرا این حرفا را پرسیدی چیزی نگفتم.
چند روز گذشت و برادرم به یک سفر ۲۰ روزه رفت و رخسار تنها ماند. بعد از چهار روز یک روز رخسار حمام رفت و در خانه من و برین هم بودیم. سه شب بود که برین پریود بود و سکس نکرده بودیم خمار بودم. بالای دروازه حمام ما یک قسمت شیشه شکسته اما حمام سر راه است و اگر کسی بخایه ببینه داخل حمام ره از هر اتاق معلوم میشه.
برین خواب بود و بالاخره رفتم دید زدن رخسار تا بدن نازش سینه های بزرگ و کو.س و کو.ن شه ببینم.
وقتی بالا شدم در او قسمت رسیدم اوفففففف رخسار کامل لخت بود و جانش کف داشت. اوفففف باورم نمیشد این قدر زیر لباسش زیبا باشه سینه های بزرگ و سفت کو.ن کلان ران های سفید و بزرگ اوففففففف کیرم درجا خیست و ادامه دادم دیدن را. کو.س رخسار معلوم نمیشد چون از بلندی میدیدم.
چند دقیقه گذشت که دیدم رخسار کارهای عجیب میکنه. اول سینه های خوده فشار داد و روی چوکی حمام نشست به مالیدن کو‌‌.س خود شروع کرد اوفففففففف چرا نمیفهمید که این بیرون یک کیر بزرگ در حسرتش خیسته و او خود را با دست راحت میکرد. رخسار چشمای خوده بسته کرد و مالش را ادامه داد منم دستم را به کیرم بردم و مالش دادن را شروع کردم میخواستم همو لحظه داخل شوم و خوب یخش بکنم اما نمی شد اگر مخالفت میکرد چی؟
چند لحظه لب های کو.س خوده مالش داد و دو انگشت خود را داخل کرد. میزد و می کشید و هر لحظه که میگذشت سرعتش زیادتر میشد چشمایش بسته بود و با تصور یک ک.یر بزرگ انگشت های خوده داخل میکرد صدای شلوپ شلوپ کو.سش که تر هم بود و صدای نفس نفس زدنش مرا دیوانه کرده بود منم دستم داخل شورتم بود و کیرمه میمالیدم که خیلی سخت و شق شده بود. رخسار چند دقیقه ادامه داد و چند بار آه آه کرد و راحت شد.
من که کیرم شق بود و میمالیدم میخواستم آبم بیایه پشت خود را دیدم اگر کسی نباشه که کی.رمه از پتلون بکشم آبمه خالی کنم چون خیلی درد هم گرفته بودش. تا روی خوده دور دادم دیدم برین آرام ایستاد است و مره میبینه. تا دیدمش رفت اتاق از پشتش رفتم خیلی قهر بود و سر و صدا داشت. که نزدیکش رفتم بغلش کردم و گفتم آرام باش همه چیز را میگم.
چیزی بین مه و برین خواهرم پنهان نبود و منم گفتم که رخسار خودش نزدیکم میشه و منم کم کم بهش حس پیدا کردیم. خواهرم حسودی کرد و گفت دگه نباید طرفش سیل هم بکنی. گفتم میدانی که سهراب نمیتانه رخسار ره راضی بکنه و خودت هم شاهد هستی و چیزی که در حمام دیدم را برش گفتم. رخسار از حمام برآمد جان پاک دورش پیچانده بود تنبان در جانش بود اما معلوم بود که بالایش لچ است گردن و تا نزدیک سینه های سفیدش تحریک کننده بود و همین که دیدمش دوباره کیرم خیست اما خودش متوجه نشد. رخسار از سر و صدای ما پرسید که چی گپ بود؟ برین یگان گپ گفت و رخسار رفت اتاقش.
من تا عصر با برین گپ زدم و قبول کرد که به کسی چیزی نگویه و منم برش فهماندم که از خودش هیچ وقت دلسرد نمیشم و مثل همیشه همرایش میباشم. زیر گلون برین را بوسیدم و بیرون رفتم.
دوباره که آمدم رخسار برادرزادیم را آورد و منم گرفتمش که باز خوده نزدیک کرد این بار سینه رخسار را با کف دستم فشار دادم و آخ گفت. خوب شد برین خواب بود.
دو سه روز گذشت و این همه مدت که برادرم نبود مه و برین در اتاق رخسار میخوابیدیم ان ها در تخت و من پایین تخت. یک روز صبح خیستم که برین بیرون رفته و رخسار خواب است. شب های دگه رخسار با پیراهن و برجس میخوابید او شب بلوز و برجس پوشیده بود. صبح ها می دانید که شهوت مردها چقدر زیاد میشه در همان حد شهوتم زیاد بود و کیرم خیسته بود شق و راست. فکری به ذهنم رسید. هر دوی ما تنها بودیم رفتم نزدیک تخت پتوی نازک سر رخسار بود اهسته دور کردمش که اوفففففف چی میدیدم کو.ن کلانش که برجس چسپ جذابترش کرده بود رخسار به شکم خواب بود و کو.نش بلند. برجسش کمی پایین شده بود و بلوزش بالا. نیکر سرخش از زیر برجس برآمده بود.
کیرم راست بود و راست تر شد منم برزوی ورزشی پوشیده بودم بدون نیکر. دیدم خواب است و می فهمیدم خوابش سنگین است. آهسته دستمه ماندم سر کو.نش بیدار نشد. دمبایش نرم بود نرم تر از دمبای برین دستمه فشار دادم و مشت کردم هنوزم بیدار نشد و به مشت و مال ادامه دادم کی.رمه کشیدم و ماندم سر دمبیش اوفففففف بسیار نرم بود مثل پخته. داشتم مشت میکردم که برین صدا کرد عاجل رفتم در جایم اما رخسار بدون پتو بود و از صدای دویدنم تا جایم بیدار شد. همزمان برین هم آمد و صدایم کرد خوده خواب زدم چند لحظه بعد جواب دادم و گفت بیا صبحانه بخوریم.
برین دوباره رفت و رخسار پتو را سر خود کش کرد و خوابید منم دوباره خوده انداختم در جایم اما پیرم از برزو بیرون بود از پیش رخسار برجستگیش معلوم میشد.
کیرم مثل نبض قلب پرش داشت و روجایی را تکان میداد چند لحظه بعد رخسار صدا کرد گفت ساحل چرا دستت را شور میتی گفتم نمیتم دستم نیست گفت چیست گفتم هیچی نیست. اگرچی خودش فهمیده بود که چیست.
در بگو مگو بودیم که رخسار آمد و پتو را بلند کرد. وااای نمیخواستم ایقسم ببینه ک.یرمه اما دید که کی.ر کلانم تکان خورده میره و استاد است. دهنش باز شد و گفت ای چیکار است ساحل. خجالت شده بودم هیچی نگفتم و پتو را انداخت سرم خودش بیرون رفت.
منم رفتم اتاق دگه صبحانه خوردیم و زیاد طرف رخسار نمیدیدم. کم کم متوجه شدم که رخسار زیاد طرفم میبینه و زیر لب میخنده مخصوصا طرف کیرم که برزو را کمی بلند کرده بود. تا نزدیک های چاشت زیاد با رخسار روبه رو نمیشدم. بعدش دیدم رخسار هم بدش نیامده از اون اتفاق دوباره خود را عادی ساختم. رفتار رخسار خیلی گرمتر از قبل شد چند بار که استاد بودم خوده بهم چسپاند و بیشتر کو.ن خوده میچسپاند و درست میخاست کی.رمه حس کنه ده پشت خود. این دیوانه کننده بود و کی.رمه از شخ ماندن زیاد کم بود بترکه درد میکرد از بس خیسته بود و شخ مانده بود.
شب دوباره رخسار آمد اتاق خود به خواب مه در جایم بودم همین که داخل شد دفعتا پتو را از سرم دور کرد. گفتم باز چیز شور میخورد؟ گفت نی؟ گفتم خوشت امد از او حالتم؟ خندید و رفت در جای خود. خود را به شکم انداخت توپ خوده بلند کرد؟ گفت تو ره خوشت آمد ازین حالتم؟ فهمیدم که صبح بیدار بوده و همه چیز را حس کرده وقتی مشت و مالش میکردم.
گفتم خیلی زیاد گفت زیاد چشم سفید استی گفتم تو هم. گفت نی نیستم.
برین دیر کرد گفتم رخسار باور کو عاشقت شدیم. چرا اینقدر دلبری میکنی؟ چرا رحم نمیکنی به من مجرد؟
گفت چی کنم گفتم هیچی.
همونطور رو به شکم انداخته بود خود را رفتم سرش گفتم فقط چیزی نگو. گفت چی میکنی. دوباره چنگ زدم به دمبایش میمالیدم و مشت میکردم گفت صبح خیلی آرام میمالیدی گفتم نمیخواستم بیدار شوی اوففففف این که رخسار با رضایت اجازه میداد مشت و مالش بکنم خیلی لذت داشت دمبای کلانش در دستم بود و دستم را میبردم زیر کو.سش مالش میدادم. رخسار اه و اوف میکرد کمی هم سینه هایشه مالیدم گفت ساحل بس است برین میایه گفتم بان بیایه که بالاخره نماند. به کیرم اشاره کردم گفتم رخسار این از صبح پشت تو گریه میکنه برجسش را پایین کردم نیکر تسمه ایش بود در جانش و مشتش میکردم که گفت زود خلاص کو منم آبم می آمد و ماندم سر دمبایش بیایه کلش را ریختم روی دمبای سفیدش حتا دگه رخت ها را هم تر کرد.
گفت بس است برو دگه تشکر کردم و رفتم در جایم.
همینطور افتاده بودیم و میگفت کاش سهراب هم اندازه تو شوق داشته باشه هیچی نمیکنه. گفتم من هستم اگر بخواهی جبران میکنم.
رخسار گفت خیلی پررو شدی ساحل فقط اجازه دادم کمی دست بزنی و تو به فکر چی کارها افتادی. هیچی نگفتم. برین آمد و هر سه ما خوابیدیم.
صبح شد دوباره مه و رخسار تنها بودیم خوده خواب زده بودم اما کیرم همچنان بیدار بود و از نیکرم کشیده بودمش. رخسار دروازه را باز کرد و دوباره آمد پتو را از سرم دور کرد اوففففففف تا دور کرد کیرم مثل فنر بلند شد از جایش چشمایم بسته بود که دستایش را روی کیرم حس کردم. دستای نرمش که میخورد به کیرم دیوانه میشدم باورم نمیشد که کیرم در دست رخسار است و با شوق و ذوق طرفش نگاه میکنه. خایه هایم را میمالید کمی شور خوردم رخسار گفت ساحل میفامم بیدار هستی و لذت میبری چشمایمه باز کردم و خنده کردم گفتم ادامه بتی. گفت به امروز بس است. رخسار گفت از تو خیلی بزرگ است ساحل و سخت هم است. گفتم بلی باب دندان تو است. خندید و رفت بیرون.
سه چهار روز این قضیه ادامه داشت مه رخسار ره مشت و مال میکردم و او هم به مه لذت میداد با مالیدن و گاهی نشستن با لباس روی کیرم. ما فرصت پیدا نمی کردیم که بیشتر عشق کنیم و کمی پیشتر برویم.
روز پنجم پریود برین تمام شد و حمام کرد اما نمیتانستم با برین هم عشق کنم چون هرسه ما شب در یک اتاق بودیم. ظهرش برین در اتاق خودما خوابید و منم بعد از چند دقیقه رفتم اتاق. مادرم خواب بود و دروازه اتاق را بسته کردم. مه و برین خوب عشق و حال کردیم دوبار ارضایش کردم و آب مره هم کشید. وقتی تمام شد گفتم برین اگر یک شب مه و رخسار را سر به سر ببینی چی میکنی. باز هم قهر شد اما دلشه نرم کردم بالاخره راضی شد که به کسی چیزی نگویه.
دو سه شب دگه هم فقط رخسار ره مشت و مال میکردم تا یک شب که خیلی کیرم خیسته بود و نمیتانستم بخوابانمش رفتم نزدیک رخسار. برین خواب بود و رخسار بیدار شد. هرچی به اشاره گفت دور برو که برین نبینه قبول نکردم.
برین در یک گوشه تخت بود و مه خوده سر رخسار انداختم اول لبهایشه خوردم سینایشه مشت کردم دروازه قفل بود از طرف برین هم خاطرم تخت.
بلوز رخسار را کشیدم و سینه بندش را هم اوففففف اولین بار بود سینه های سفیدش کامل و لچ در اختیارم بود. برین بیدار بود اما خوده خواب زده بود. چند لحظه مشت کردم تخت تکان میخورد اشاره کرد که بریم پایین تخت. رفتیم و عاجل برجس و نیکرشه کشیدم اوففففف اتاق تاریک بود و فقط نور کم از بیرون داخل اتاق افتیده بود میتانستم زیبایی سینه ها و کو.س و ک.ونشه ببینم سینه هایشه و گردنشه خوردم رخسار هم کی.رمه مشت میکرد و برزویم را پایین کرده بود. هردوی ما عرق کرده بودیم و مه دوست داشتم هرچی زودتر کو.س نازش را بکنم.
کیرم را آهسته ماندم سر کوسش اول مخالفت کرد در گوشش گفتم رخسار ایقسم کی.ر دگه ده گیرت نمیایه خندید و اجازه داد اول ده لب.های کو.سش مالیدم رخسار نفس نفس میزد کم بود آه آه بکنه دستم را ده دانش ماندم و آهسته داخل کردم اول کمی چیغ زد اما آرام شد و تا بیخ داخل کردم چشمایش برآمد از درد اما تحمل کرد. پلای کو.نشه مشت میکردم و میزدم ده کو.سش آهسته اهسته. چند دقیقه آهسته زدم و عشق هم میکدم کو.سش تر شده بود منم محکم تر زدم که آه آه و آخ آخش درآمد شخ شخ میزدم ده کو.س زن برادرم اوففف میگفتم ینگه کو.ست تنگ است گفت از دست برادرت است تنگ مانده منم بیشتر فشار دادم تا بیخ میرفت و آه آه و آخ آخ میکرد. تا کیرم میکشیدم رخسار خودش محکم میگرفت و میگفت بزن ساحل اخ و اوف میکرد منم تا آخرین توان میزدم ده کو.س تشنه رخسار تا سیرابش کنم.
حدود ۱۰ دقیقه زدم و کی.ر دبلم به رخسار زیاد لذت داشت. رخسار گفت وزنت سرم افتاده مانده شدم. منم گفتم بیا تو سر مه بشین.
من زیر خوابیدم به پشت و رخسار کی.رمه با دستش سر ک.وس خود برابر کرد و آهسته شیشت سرش کی.رمه از زیر با فشار بالا کردم ده کو.س رخسار که چیغ زد. رخسار آنقدر مست کیرم شده بود که بودن برین در اتاق را فراموش کرده بود. وقتی رخسار چیغ زد عاجل طرف برین سیل کردم. واااای برین بیدار بود و ما ره میدید همزمان دستش سر کو.سش بود و خوده مالش میداد حدس میزدم بیدار باشه اما حشری شدنش بیشتر مرا مست رخسار کرد. طرفش چشمک زدم و ادامه دادم به گا.یدن رخسار.
رخسار آه و ناله میکرد و محکم محکم خود را سر کیرم میزد اوفففف مه سینه هایشه مشت میکردم گاهی رخسار خوده پایین میکرد و سینای خود را به دهنم میداد رخسار خوده سرم انداخت و لبهایم را گرفت چند لحظه خوده آرام گرفت و کو.س خوده سر کیرم تکان میداد. فهمیدم ارضا میشه از زیر محکم محکم ده کو.سش بالا میکدم که یکبار حس کردم آبش میایه آبش گرم بود و مثل فواره زیاد میامد. آبش از اطراف کی‌.رم پایین میشد. آب مه هم نزدیک آمدن بود چند لحظه آرام گرفتم کی.رمه بعد گفتم آماده هستی خالی کنم ابمه گفت ده کوسم میریزی؟ گفتم کجا بریزم؟ گفت بریز داخل سهراب دوا اورده میخورم که حمل نگیرم.
رخسار را دور دادم زیر انداختمش خودم سرش اندختم خوده چند بار محکم محکم زدم که آبم آمد و تمامش را داخل کو.س تشنیش خالی کدم یک مقدارش بیرون امد.
روی شکمم و سر ک.یرم از آب رخسار تر شده بود خیلی لذت برده بودیم. چند لحظه بغلش کردم و بوسیدمش دوباره لباس های خود را پوشیدیم و در جاهای خود خوابیدیم.
شب خواب ما برد و صبح رخسار ازم زیاد تشکری کرد گفت تا حالا این قسم لذت نبرده بودم منم تشکری کردم و از بدنش تعریف کردم.
برین فردایش کمی قهر بود میگفت کاش منم همرایتان می بودم که وعده دادمش دفعه بعد با رخسار گپ میزنیم و یک سکس سه نفره جور میکنیم.
البته بعدها این کار هم شد و تجربیش کردیم.

نوشته: ساحل


👍 5
👎 10
40601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

964489
2023-12-30 23:33:02 +0330 +0330

تا اینجاشو خوندم که یک طفل داره
باز هم یک جغی افعان

3 ❤️

964492
2023-12-31 00:01:09 +0330 +0330

اسمت ساحله کیر داری؟؟حدداقل میخای از جقات بگی اسمتو عوض کن تو شهوانی حاملت میکنن

3 ❤️

964504
2023-12-31 01:00:26 +0330 +0330

😂😂

0 ❤️

964509
2023-12-31 01:26:32 +0330 +0330

خوب بود با اینکه یسری اتفاقاش تکراری بود🙌

0 ❤️

964515
2023-12-31 01:34:21 +0330 +0330

کسی تونست این داستان تا اخر بخونه؟ هرکی تا یه جایی میرسه بیخیال ادامه میشه .

2 ❤️

964517
2023-12-31 01:36:26 +0330 +0330

یَک مِقداری کمتر سیل میکردی کونی
کارگر افغانی مظلوم گیر آوردی و کیرش را در کوس خواهر و مادرت گذاشتی کونی؟
افغان را مَسخَرَ نکون

1 ❤️

964519
2023-12-31 01:44:39 +0330 +0330

کیرم تو مغز نداشتت😐

0 ❤️

964537
2023-12-31 03:39:45 +0330 +0330

مرا فوش میدهی کونکش؟از پشت با مادرت گز میکنم گلای قالی پرپر کنه… :)

1 ❤️

964541
2023-12-31 05:50:44 +0330 +0330

کیرم دهنت سر درد گرفتم با این نوشتار تخمی

0 ❤️

964557
2023-12-31 08:39:00 +0330 +0330

کس گفتی کونی ملجوق

0 ❤️

964571
2023-12-31 11:00:41 +0330 +0330

۶۲ کیلو هستی و اندامت مناسبه؟؟؟ تو حودت جون میدی واسه گائیدن کونت

2 ❤️

964601
2023-12-31 13:49:51 +0330 +0330

تو هم عرضه نداری بیرون از خانواده کیس پیدا کنی افتادی تو خونه دنبال فک وفامیل

2 ❤️

964621
2023-12-31 16:29:04 +0330 +0330

ساحل که دختره
بعد مواظب باش اون دنیا با ملا عمر مواجه نشی

0 ❤️

964622
2023-12-31 16:38:41 +0330 +0330

پس درسته که پدر یک کارگر افغانی به پسرش تو ایران زنگ میزنه میگه خودت که اینجا نیستی پول بفرست تا اینجا واست زن بگیریم،عروسی هم بگیریم،بچه دار هم بشی تو فقط پول بفرست

1 ❤️

964625
2023-12-31 17:33:42 +0330 +0330

میگی مثل خواهرم نگاش می کردم،خو اخه جاکش صدپدر تو خو خواهرتم گاییدی که

1 ❤️

964634
2023-12-31 19:31:48 +0330 +0330

حالا هرچند که توی طایفه افغان اینقدر بیغیرتی و راحتی در ارتباط گرفتن ندیدم و اینکه روی پسر همچین اسمی بذارن خودش یجای کارش میلنگه ولی به اسمش خورده نگیرین برین فرض میگیریم که اسم مستعاره
1-معرکه اینجاست پسره جقی توهم خواهر گاییدن داره بعد میگه عروسشون رو بچشم خواهری نگاه میکرده!!!
2-دیدیم،شنیدیم که خواهر و برادر تویک اتاق بخوابن یا توی مواردی هم هست بقدری خونه کوچیکه که مستقل خوابیدن ممکن نیست و همه اعضا خانواده درکنار هم میخوابن
ولی دیگه نشنیده بودیم که خونه جا داشته باشه اما پسر مجرد رو بذارن تویک اتاق با عروس تنها بخوابه !!! تازه این امکان رو هم داشته باشه که با هرکدوم دلش خواست بخوابه در اتاق رو هم ببنده و بیوفته روی طرف و بقول خودش محکم بکوبه،آه و اوخ هم راه بیوفته🤣که به لطف نویسنده توهمی و جقی مون شنیدیم!!! خدا قوت پسر
3-توی اون خونه ننه،بابا یا هیچکس دیگه نیست که توی حروم لقمه هروقت اون هسته خرمات خیسته 😂شد روی این و اون بیوفتی😳🤣
4-جالبتر از همه اینجاست که یکی از دوستان منتقد براش کامنت انتقادی گذاشته اونوقت این جاکشِ جفیِ بیغیرت و حروم لقمه که توی توهماتش به خواهر و عروسشون رحم نداره،یهو باغیرت🤣میشه و بنده خدا رو به فحش ناموسی میکشه،خب توی بیغیرتِ ، نطفه زنا که بخاطر یک داستان خواهرت و عروستون رو زیر خوابِ خودت کردی چرا واسه یه کامنت انتقادی باز رگ غیرتت🤣بالا میاد و طرف بیگناه رو فحش میدی!!! دیگه اینمدلی نوبره واللا
5-راستی این روهم یادم شد،میگه 22 سالشه و 62 کیلو وزنشه با این سن و وزن خودشو از اندام مناسب برخوردار میدونه!!! اگر فرض رو برین بگیریم که این یک کوتوله باشه آیا با این سن و وزن باز هم میتونه توهم اندام مناسب رو داشته باشه!!!؟؟😳😳
این داستان ازون معرکه داستاناس ها!!!توی تخیل یه داستان بسرایی پر از تخیل و توهم،خودش میتونه در رده خودش یک رکورد باشه

1 ❤️

964806
2024-01-02 00:37:07 +0330 +0330

اووف چی میدیدم تو همه داستانا هست حالا خداروشکر این شربت نداشت ولی بازم ک ننت حال نکردم

1 ❤️