سکس تو عروسی

1402/07/22

سلام جاتون خالی دیشب عروسی بودیم عجب عروسی خوبی بود
من جوادم و ۲۱ سالمه و دختری که باهاش سکس کردم اسمش مهساس و ۱۸ سالشه نسبتش با من میشه دختر خاله پسر داییم
میدونم همسایمون بهم نزدیک تره کسشر نگید
دیشب رفتیم تالار و بساط رقص پیرمردی به راه بود و مرد و زن جدا ولی مردا و پسرا باهم قاطی بودن عالی بود
بعد از مراسم دم تالار منتظر بودیم که خانواده تشریف بیارن یهو مهسا رو دیدم یا ابالفضل یه لباس سبز توری بلند پوشیده بود و بالا تنه اش تنگ بود و سینه هاش رو جمع کرده بود رو به بالا اما پایین لباسش حالت دامن چین چینی داشت تا بالای زانو
همین که نگاش کردم تو دلم گفتم یا حسین این چه دافیه
اصلا فکرشم نمیکردم که باهاش حرف بزنم داشتم تو تخیلاتم باهاش حرف میزدم که یهو گفت آقا جواد بابای منو ندیدی؟ گفتم بابات اسمش چیه؟ گفت سلطانعلی گفتم همون کچله؟ گفت آره گفتم اون که رفت خونه
پشماش ریخت گفت وا من اینجام کجا رفت خونه گفتم والا خدافظی کرد رفت خونه گفت الان من و ننم چیکار کنیم؟ گفتم صبر کن از دایی بپرسم جا پیدا کنیم بریم
به داییم گفتم و اون گفت خانواده شما با یکی دیگه قراره برن تو جا نداری یه اسنپ بگیر و بیا جلو در خونه منم گفتم چشم
اسنپ زدم من و مهسا و مامانش سوار اسنپ شدیم مامانش سریع رفت جلو نشست منو و مهسا هم پشت نشستیم
به راننده گفتم اگه امکانش هست من پنجاه بیشتر میدم بریم دنبال ماشین عروس و اونم قبول کرد یه آهنگ شاد با صدای بلندم گذاشت ننه مهسا هم یه دستمال گرفت دستش و از پنجره برد بیرون
منم هی میرفتم میشستم روی جای شیشه ماشین و میومدم تو و تلاش میکردم به مهسا دست بزنم و بگم اتفاقی بود
یکی دوباری دستمو رسوندم به سینه هاش و ممه هاش رو لمس کردم اونم چیزی نگفت و میخندید
نگو خودشم میخاریده و فقط من نبودم که زده بودم
دوباره که خواستم بیام بشینم خودمو بمالم بهش دیدم یه چی رفت تو کونم چک کردم دیدم وا این مهسا داره انگشتم میکنه
یه لحظه با خودم گفتم جواد کونی شدی رفت
یواش گفتم تو انگشت کردی الان نوبت منه؟
خندید و گفت نه گه نخور فقط من انگشت میکنم
دستمو گذاشتم رو کیرم و گفتم اینو میکنم توتا
شانس اوردم صدای باند بلند بود و بقیه نفهمیدن چی گفتم مهسا هم یه نگاه به خشتکم انداخت و سکوت کرد
تو دلم گفتم جواد ریدی از دست رفت
تو همین فکرا بودم که مهسا دستشو گذاشت رو کیرم و یه فشار داد
لبخند روی صورتش بیشتر حشریم کرد و کیرم عین یه ستون بتنی سفت شد
توی گوشیم نوشتم موقعیت جور کنم باهم باشیم امشبو؟
یواش گفت اگه ده دقیقه ای میتونی تمومش کنی اره
گفتم اوکی
وقتی رسیدیم مهسا به مامانش گفت من میرم بالا لباسمو عوض کنم اون یکیو بپوشم و بهم اشاره کرد بیا
باهاش رفتم بالا و توی خونه کلا دو نفر بودن که مشغول آماده کردن وسایل پذیرایی برای مهمون ها بودن و مهسا رفت تو اتاق پشت سرش منم رفتم تو سریع درو قفل کرد همین که برگشت لباشو چسبوندم به لبام و شروع کردم به خوردنش کاملا وحشی طور میخواستم زیپ لباسش رو باز کنم که کسدستیم زد پاره اش کرد یه داد سرم زد ولی بازم چسبیدن بهش و گفتم فدا سرت الان جبران میکنم
چون چیزی زیرش نپوشیده بود یهو فقط با شرت جلو من بود
خوابوندمش رو زمین و شورتشو دراوردم و شلوارم رو تا زانو دادم پایین روش خیمه زدم و با سر کیرم کسشو مالیدم
بهش گفتم بکنم توش؟ گفت بکن توش که یه هفته اس علی رو ندیدم گفتم علی کیه و همزمان کیرمو روی کسش میمالیدم گفت دوست پسرم یه جون گفتم و کیرمو کردم تو کسش نگه داشتم و ممه اش رو گرفتم تو دهنم و شروع کردم تلمبه زدن
یه دقیقه نشده بود داشتم میکردمش که آبم اومد و ریختم توی کسش و وقتی کشیدم بیرون گفتم هنوز تو موندی
دستمو گذاشتم روی کسش و آبم از توی کسش اومد بیرون یکم چندشم شد ولی گفتم کیرم توش بزار اینم راضی باشه
نزدیک دو دقیقه با سرعت زیاد کسشو مالیدم تا اینکه اونم ارضا شد گفتم خدافظی کنیم؟ گفت زود باش باید برم پایین گفتم صبر کن خدافظی جدید دوباره کیرمو کردم تو کسش و لباشو بوسیدم و گفتم خیلی عالی بود
اونم گفت همچنین و بلند شدم لباسمو درست کنم دیدم مهسا آرایشش بگا رفته گفتم شبیه جادوگر شدی نگاه تو آینه کرد گفت وای کیرم توش چه گهی بخورم گفتم نمیدونم و منم تو آینه خودمو دیدم لبام و صورتم رژی بود
سریع رفتم بشورم ولی خب نرفت و وقتی اومدم بیرون از خونه همه جلو در داشتن میرقصیدن منم سریع جیم شدم
مهسا نمیدونم کجایی ولی امیدوارم عقل داشته باشی و قرص بخوری من بابای خوبی نیستم

نوشته: جواد


👍 0
👎 31
69201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

952701
2023-10-15 00:01:04 +0330 +0330

دستت از شرتت بیار بیرون

4 ❤️

952705
2023-10-15 00:11:11 +0330 +0330

خوندن دو خط اول برا دیس لایک زدن کافی بود. کیرم تو داستانت

1 ❤️

952715
2023-10-15 00:33:35 +0330 +0330

کونکش این چه کصشری بود

0 ❤️

952716
2023-10-15 00:36:00 +0330 +0330

داستانی از اوس جواد خیابانی

0 ❤️

952722
2023-10-15 00:49:09 +0330 +0330

کیر سلطونعلی تو‌ جلوبندی مادرت بزغاله

1 ❤️

952725
2023-10-15 00:54:04 +0330 +0330

ریدی تو قیافش و کسش بعد به فکر بابا شدنی 🤣🤣🤣

1 ❤️

952731
2023-10-15 01:28:39 +0330 +0330

هموطنان عزیز این که می خوانید کسشری بیش نیست و آثار زیاد دیدن فیلم های پورن است

1 ❤️

952736
2023-10-15 02:47:11 +0330 +0330

من چرا وقت گذاشتم همچین کص شعری خوندم اخه؟😔

1 ❤️

952740
2023-10-15 03:16:27 +0330 +0330

دختر خاله ،پسر دایی یا پسر همسایه ؟

1 ❤️

952751
2023-10-15 07:32:48 +0330 +0330

جلقی ملجوق

0 ❤️

952770
2023-10-15 09:37:54 +0330 +0330

فقط دو خط آخر خوب بود 😂

1 ❤️

952772
2023-10-15 09:52:02 +0330 +0330

تو یه بچه کونی هستی کوووووننننیییی
اصل داستان سلطانعلی وقتی دید تو مستی انگشتت کرد اخرم کونت گذاشت کونی چرا الکی مینویسی

0 ❤️

952797
2023-10-15 12:16:10 +0330 +0330

مگه تو عروسی های دیگه مردا و پسرا جدا از همن که تو اون عروسی باهم بودن .کونی تو عروسی کونو به باد دادی حالا داری کسشر میگی

0 ❤️

952808
2023-10-15 14:30:04 +0330 +0330

زودباباشدی خروسی💔💔💔💔💔💔💔💔

0 ❤️

952826
2023-10-15 18:25:57 +0330 +0330

جواتی آخه تو عروسی اونم به سلطانعلی کون دادی بدبخت فیلمت تو کل عروسی پخش شده بجای اطاق خالی رفتید اطاق حجله عروس که دوربین داشته

0 ❤️

952838
2023-10-15 21:55:19 +0330 +0330

تا تهش نخوندم چون مطمئن شدم کسشعر تفت میدی
پس فحش حقته ننه کیر دوست

0 ❤️

952985
2023-10-16 13:21:06 +0330 +0330

دختر خاله‌ات بود ولی اسم باباش را نمیدونستی؟ شاشیدم تو تخیلاتت.

0 ❤️

965693
2024-01-08 04:17:44 +0330 +0330

کیر تو مغز گوهیت با این داستانت 🤮🤮

0 ❤️