شب تولدم یعنی دوم مرداد یه تولد عالی برام گرفتن و چقدر آوا برام سنگ تموم گذاشت…اون شب کنار هم کلی خوش گذشت ، من اونجا بودم ولی تمام وجودم و بند بند تنم پیش مینا بود و ساعتها به کندی می گذشت تا بشه سوم و من دوباره ببینمش،
صبح که شد با وسواس خاصی دوش گرفتم و شیو کردم و به سمت خونه مینا به راه افتادم تا از اونجا به سمت باغ بریم.
کلا زیبایی مینا با نوع تیپ و پوشش که هر بار هم عوض میشد دو چندان میشد. اون روز هم موهاشو به طرز قشنگی به جلوی صورتش ریخته بود و با سوار شدن به اتومبیلم با بوی عطر تنش بی اختیار مست شدم.
تا مسافت باغ کلی حرف زدیم و شوخی کردیم و از اونجایی که به روزای پایانی ماه رمضان نزدیک بودیم و هنوز رستورانها بسته بودن از پروتئینی فست فود تهیه کردم و به همراه بقیه تنقلات وارد باغ شدیم.
فاصله باغ از درب بزرگ تا عمارت اصلی ماشین رو بود و دو طرفش به طرز با سلیقه ای با درختان غیر مثمر و زینتی آراسته شده بود و لابلای اونا هم پر از گل های زینتی …
از ماشین که پیاده شدیم قشنگ از چهره مینا میشد رضایت خاطر رو مشاهده کرد. به داخل که رسیدیم وسایلارو جابجا کردم و با درخواست مینا قلیون رو آماده کردم.
مینا هم توی این فاصله به یکی از اتاقها رفت و وقتی برگشت دوباره منو شوکه کرده بود.
اینبار دیگه کامل تمام اندامش رو میدیدم…موهای قشنگش رو دم اسبی بسته بود و با یه تاپ خوشگل سبز رنگ و البته لگ مشکی که پاش کرده بود و میشد کمر باریک و باسن خوش فرم و بزرگش رو کاملا تشخیص داد
ازش پرسیدم ورزش میره و اونم پاسخ داد که فیتنس کار میکنه…
جرات نکردم بغلش کنم و فقط به نگاه کردنش ادامه دادم تا اومد و کنارم روی کاناپه نشست و شلنگ قلیون رو از دستم درآورد و گفت اگه دید زدنت تموم شده یکم قلیون بکشم…؟
خجالت کشیدم و اونم برا اینکه فضا عوض بشه کنارم نشست و با دست دیگش دستامو گرفت و مشغول کشیدن قلیان شد…
نمیدونم چی شده بود انگار تمام بدنم کرخت بود و فقط دلم میخواست دوباره بهم اجازه بده گرمی و شیرینی لباش رو بچشم، بعد از گذشت نیم ساعتی از جاش بلند شد و به سمت اتاق رفت و اینبار با یه کادو برگشت…
یه کیف دستی قهوه ای چرم
ازش کلی تشکر کردم و بغلش کردم،مینا که انگار منتظر همین کارم بود آروم لبامو بوسید اما اجازه ادامه این کارو بهم نداد…
-آقا مهدی به خاطر بی ادبی اون شبت توی ماشین امروز شما اجازه نداری بهم دست بزنی و یا منو ببوسی اما من آزادم هر کاری بکنم قبوله ؟
منکه درمانده مونده بودم و چاره ای هم نداشتم مثل عروسکهای خیمه شب بازی فقط سرمو به علامت تائید تکون دادم.
بهم اشاره کرد و گفت میتونی سرتو بزاری رو پاهای من…
هر دو رو کاناپه ولو بودیم ، شلنگ قلیون دست من بود و با سر لبی قلیونی که از مینا میگرفتم نهایت استفاده رو میکردم…
به سمت رون پای مینا رفتم و سرمو روشون گذاشتم و پاهامو سمت دیگه کاناپه دراز کردم…
دوباره قلیون و قلیون…یکدفعه سرشو به پایین خم کرد و اینبار لبامو با تایم بیشتری بوسید و من باید طبق قول و قرارمون هیچ عکس العملی انجام نمیدادم.
چشای مینا بعد از چند تا لب دیگه قشنگ شهلا شده بود اما با خنده و بی رحمی داشت انتقامشو تکمیل میکرد…
به گفته خودش اون شب من همین بلا رو سرش آورده بودم و اون مجبور به تحمل شده بود. یکم بعد اون به روی کاناپه دراز کشید و بهم گفت مهدی خسته شدم لباتو نزدیک لبام کن اما یادت باشه من فقط میتونم بخورمشون و یا ببوسم…دیگه کیرم کاملا راست شده بود و برا اینکه تابلو نشه خودمو کامل به روش ننداختم ولی واقعا حال و روز خوبی نداشتم.دلم میخواست اون لبای قشنگ و خوش فرم رو تیکه پاره کنم و انقدر ببوسمشون که از نفس بیفته…
-حواست کجاست مهدی، لباتو بیار اینور
وای این چه مدلش بود…از حالت چشمام فهمید حسابی اوضاعم بهم ریخته اما با زرنگی خاصی و خنده ادامه داد…
+مینا لطفا بزار …مینا تا تو نگی دست نمیزنم اما باور کن حالم خوب نیست
و دوباره مشغول خوردن لبام شد جوری که دیگه پوست پوست شدنشون رو حس میکردم و دوباره با لوندی حرص دربیاری گفت: نوچ…
ناخودآگاه یهو دستشو سمت شکمم دیدم و انگار در جستجوی چیزی بود…الان دیگه کاملا چشای زیبا و قهوه ای مینا شهلای شهلا شده بود…
-مهدی…درش بیار
+چیو مینا؟
-میگم درش بیار …
و دوباره لبامو خورد و اینبار یه گاز ریز ازشون گرفت…
اون از من خواست کیرمو در بیارم و به دستاش برسونم و حالا نوبت من بود…
+نخیر…هرگز این کارو نمیکنم ،
توی قرار ما فقط لب بود لطفا ادامه بده و دوباره لبامو به لباش چسبوندم
منو به سمتی کشوند و آروم دم گوشم گفت عوضی کیرتو رد کن بیاد دیگه نمیتونم …تو دیگه کی هستی و چجوری طاقت آوردی لعنتی؟
+یعنی آزادم ببوسمت …
اون در حالی که حالا دیگه داشت زیر گلومو لیس میزد با صدای شهوتی گفت آزادی ، آزاد آزاد عشقم…
عشقم؟؟؟؟ چقد این کلمه برام قشنگ بود و توی اون فضا بیشتر حسش میکردم…یهو مثل گرسنه هایی که بعد از مدتها به غذا میرسن به سمت لبهاش حمله کردم و لب اول…اونقدی لباشو خوردم تا جایی که نفسامون به شماره میفتادو همدیگرو رها می کردیم و دوباره از نو…اونقدی اون روز لبای همو خوردیم که تا چند روز از سوزش لب هم برای همدیگه میگفتیم و میخندیدیم.
دیگه بی اختیار به روی مینا افتاده بودم و مینا سیخ شدن کیر منو روی کسش حس میکرد و با هر فشار من یه ناله از ته دل سر میداد.
دیگه وقتش بود و نمیشد بیشتر ادامه داد…بلندش کردم و به سمت اتاق مستر که بزرگتر از بقیه بود و یه تخت دونفره داشت رفتیم.
حالا دیگه مینا اون دختر توی اداره نبود و داشت از درد شهوت به خودش میپیچید …مهدی زود باش من میخوامش…
به سرعت تاپش رو درآوردم و با هربار جلو رفتن لذتم بیشتر میشد و سوتینش ، بدن خوش فرم و شکم تخت با یه ناف خوشگل و سینه های خوش فرم و سفت با سایز حدود ۷۰ تا ۷۵ که کاملا توی دستام من بود …
از شکمش شروع کردم و مشغول لیسیدنش شدم چقدر بدن خوشبو و خوش فرمی داشت ، به نافش که رسیدم با زبونم به داخل نافش هم رحم نکردم ، ناله های مینا بیشتر و بیشتر میشد…دیگه به سینه هاش رسیده بودم عجب سینه هایی …با یه دستم سینه چپش رو فشار میدادم و با زبان و لبم مشغول خوردن سینه سمت راست مینا شدم…انگار لذیذترین خوردنی دنیا بود…و لابلای اینا گاها با دندون نوک سینه هاشو که کوچک و قهوه ای کمرنگ بود رو گاز گرفتم و باز صدای ناله های مینا…
-مهدی تو رو خدا غلط کردم …دیگه نمیتونم لعنتی …کیرتو در بیار ،
دست خودم نبود و اصلا گوشم و مغزم توجهی به التماسهای مینا نمیکرد…دیگه وقت درآوردن لگ و شورتش بود…به پشت خوابوندمش و لگ مشکی رنگ و شورت مینا رو هر دو رو با هم و به سختی پایین کشیدم…کون مینا بزرگ بود و خودش چجوری این کون رو توی این لگ جا داده بود برام جای سوال داشت…
درست به وسط های کون مینا که رسیدم یهو لگ راحتر پایین اومد و همون موقع دو تا باسن خوش فرم و قشنگ و کاملا بدون مو که بعدا بهم گفت کل بدنشو اپیلاسیون کرده بود، بیرون افتاد و مثل یه تیکه ژله لرزید…کون مینا مثل پنبه نرم و فوق العاده خوش فرم بود و الان دیگه اون کاملا لخت زیر دستای من بود…از ساق پاهای خوش تراش مینا شروع کردم و دوباره مشغول لیس زدن و بوسیدن تا به رونش که رسیدم بلند شدم و لباسامو کامل درآوردم…
اوضاع حال مینا خیلی عجیب بود جوری که هر کس میدید فکر میکرد حداقل ده تا پیکی مشروب خورده ،
لخت کنار هم بودیم برش گردوندم و اون فقط یه جمله رو تکرار میکرد …
-مهدی میکشمت لعنتی ،
راستش خدا خدا میکردم دختر نباشه و حتی بعدها بهش گفتم از نوع برخوردت فکر میکردم دختر نیستی…دستمو از جلو به سمت کس نرم و بدون موی مینا بردم …اونقدری خیس بود که دیگه به هیچ روان کننده ای احتیاج نداشت و دوباره صدای ناله های مینا بلند شد، با انگشت وسط به لای کس مینا کشیدم و اونجا متوجه شدم مینا دختره و نمیتونم از اونجا باهاش رابطه داشته باشم …مینا دیگه کیرمو کامل به دستش گرفت و به سمت خودش برد و تنها چیزی که میموند همون لای پای مینا بود ، پاهاشو بهم چسبونده بود و با دست لای کسش رو باز کرد و با اشاره بهم فهموند کیرم رو که حالا دیگه در حال انفجار بود رو اونجا بزارم . اینکار رو کردم ، با وارد شدن سر کیرم به لای پای گوشتی مینا که حالا لزجی و لیز بودنش با گرمای کشندش ادغام شده بود به راحتی تا انتهای پاش فرو رفت…دیگه به راحتی بالا و پایین کردم و لبامو روی لبای مینا که وحشی شده بود گذاشتم.
-مهدی فقط تندتر بزن…وای مهدی همینه …جووون …بزن لعنتی …و گاها از ته دل میخندید.
دیگه خودمم روی ابرها بودم و هیچی رو جز اون لحظه نمیفهمیدم…همزبان با جلو و عقب کردن و خوردن لباش دست چپمو زیر گردنش برده بودم و با دست راستم سینه چپش رو به زیر سینه هام برده بودم و سینه دیگش هم توی همون دستم بود
دوست داشتم همه جای بدنم بهش برخورد کنه و نهایت لذت رو ازش ببرم…مینا منو با هر دو دست محکم بغل کرده بود و فشار میداد و گاهی هم پشتم رو آروم چنگ می گرفت ، حس کردم بیشتر نا آرام شده و یهو با تکرار یک سری جملات گنگ آهی از ته دل کشید …اوووووف جوووون مهدی من
چقدر زود ارضا شده بود و البته پشتش یهو گریه کرد.
ارضا شدن زود یه دختر عالی بود و منکه تجربه توی این موارد داشتم ، کلی ذوق کردم ، راستش تا بحال ندیده بودم اینجوری یه دختر ارضا بشه و معمولا نوع رابطه من از کس یا کون بود تا لای پا…اما مینا فرق می کرد …عاشقانه دوستش داشتم و فهمیده بودم برای من سکس با مینا عالیه اما در درجه دوم قرار داره،
خوشحال بودم ارضا شده و این کار منو برا ادامه راحتر میکرد ، خواستم ازش دوباره لب بگیرم که یهو دیدم مینا چشاشو بسته و داره اشک میریزه
گریه مینا سخت اذیتم میکرد، با اینکه توی اوج لذت و شهوت بودم.
به سرعت از روش بلند شدم و کیرمو از لای پاش جدا کردم ، موقع جدا کردن کیرم ، یه صدای دلچسب از لای کس مینا که کیرمو سفت توی خودش نگه داشته بود و حالا خیس تر و پر آبتر هم شده بود بلند شد…
بلندش کردم و صورتشو به سمتم گرفتم و گفتم : عشقم چی شده ، گریه اونم الان؟ چی شده؟ کار بدی کردم؟ ناراحتت کردم؟
مینا مدام سرش به علامت نه و منفی بودن جواب سوالام تکون میداد اما کماکان اشک میریخت.
+مینا تو رو خدا گریه نکن ، لباسمو میپوشم و دیگه ادامه نمیدم توفقط گریه نکن…
فکر میکردم نکنه سکس و کارایی که من کردم باهاش اونو بهم ریخته ،
دستمو به سمت لباسام بردم تا اونا رو بپوشم که مینا سریع اشکاشو پاک کرد و با سرعت لباسا رو از دستم درآورد.
+چیکار میکنی دیووونه؟
منکه گفتم به تو ارتباطی نداره
لباسامو به سمتی پرت کرد که دستم بهشون نرسه و دوباره لبای شیرینش رو روی لبهام گذاشت و منو روی تخت انداخت و خودش روی بالای ران و سمت کیرم که حالا دیگه پژمرده شده بود انداخت و همینجور که آروم آروم روی کیرم که مایل به سمت شکم خودم از یک سمت و لای کس مینا بود ، جلو عقب داد.
-مهدی این قشنگ ترین لحظه عمرم بود و تو اولین کسی بودی که باهام اینکارو کردی و این حس قشنگ و لذت بخش رو بهم دادی…من تا حالا این حس رو تجربه نکرده بودم و داشته هام و تصوراتم ، در حد تعریف رابطه دوستام با دوست پسراشون و یا فیلم و کلیپ بود…
همونطور که حرف میزد آروم به کارش ادامه میداد و حالا دیگه دوباره کیرم از حالت شل بودن در اومده و سفت شده بود.
از حرفاش فهمیدم اولین بارشه و تا حالا سکس نداشته و شاید میشد از پلمپ بودن کسش و ندادن از کونش اینو فهمید ولی واقعا برام فرقی نمیکرد…مینا حتی اگه دختر نبود و سکس کامل هم با هم داشتیم برای من و برخوردم باهاش هیچ فرقی نمیکرد و من اونو عاشقانه دوستش داشتم…اما برا اینکه آرومترش کنم بهش گفتم: خیلی خوشحالم که اولین سکس زندگیت رو با من تجربه کردی و چقدر خوشبختم من که این تجربه رو با من شروع کردی…
سرعت حرکتش روی کیرم رو بیشتر کرد و دوباره لای کس اون خیس شده بود جوری که به راحتی با کمترین فشار میتونست خودشو جلو و عقب کنه، لبخند مینا با چال قشنگ روی گونش … دستامو گرفت و به روی سینه های خوش فرم و گردش برد و ازم خواست اونا رو بگیرم.
-حالا دیگه نوبت توئه و من باید ارضات کنم
اینو که گفت با یه حرکت از زیر مینا در اومدم و با یه حرکت به پشت خوابوندمش و دوباره از پشت گردنش مشغول خوردن و لیسیدن شدم تا به باسن بزرگ و ژله ای اون رسیدم ، با دستام تکونشون دادم و چندتایی آروم روشون زدم جوری که مینا ریز خندید و گفت : دوسشون داری
+دیونشم
-خوب چرا معطلی پس…
اصلا با شنیدن حرفاش و گریه ای که کرد دیگه به سکس فک نمیکردم اما به سرعت شرایط دوباره عوض شد ، برا همین کیرمو با دست به سمت کونش بردم و از پشت به سمت لای پاش هدایت کردم…اگه بگم لای پای مینا چیزی کمتر از کردن کس نداشت بیراه نگفتم و شاید هم برا من اینطور بود…فوق العاده گرم و تنگ و البته لیز و لزج ، جوری که انگار تحت فشار بود ، سرعت تلمبه هامو بیشتر کردم و با دو دستم دو طرف کون مینا رو نوازش کردم و گاهی هم فشارشون میدادم و اونم با همون حرفا منو داغ و داغتر به ادامه دادن تشویق می کرد …حس کردم دست راستش رو به زیر کسش برده و داره میماله و دوباره تکون های مینا و آه و ناله کردن هاش…ازش پرسیدم که ارضا شده ؟
-آره ولی ادامه بده و درش نیار…
نمیدونم چقدر طول کشید ولی تمام بدنم خیس شده بود و توی این فاصله یکبار دیگه اون ارضا شده بود.
دیگه نوبت من بود و با سرعت بیشتر و خشن تر به شدت ضرباتم اضافه کردم، بهش رسوندم که آبم داره میاد ، ازم خواست لای پاش نریزم…برام سخت بود ولی درست در آخرین لحظه با هر مشقتی بود به سرعت کیرمو از اون جای آتشین خارج کردم و تمام آبمو روی کمر مینا ریختم…دیگه تقریبا هیچ رمقی نداشتم و نفس نفس زنان به زحمت خودمو به کنارش انداختم.
-مهدی چقد داغ بود یه لحظه حس کردم کمر سوخت، حس میکنم زیادم هست
+عزیزم یه کوچولو صبر کن حالم اکی بشه خودم تمیزش میکنم.
-اصلا تکون نخور و استراحت کن، اونقدر تقلا کردی خسته شدی،
همونجور که به پشت خوابیده بود دستاشو به صورتم رسوند و نوازشم کرد. به جرات قشنگترین لحظات عمرم رو تجربه میکردم .
بلند شدم و با دستمال کنار تخت کامل کمر مینا رو تمیز کردم و دوباره روش دراز کشیدم ، دلم نمیخواست ازش جدا بشم.
-مهدی گرسنمه…
+اععع عزیزم منم ولی دلم نمیخواد بلند بشم
-مگه قراره جدا بشیم ؟ فقط بریم تجدید قوا کنیم و برگردیم.
با ولع کامل دوتایی نهارمون رو خوردیم و دوباره قلیون کشیدیم.
خدا رو شکر که مینا اهل روزه گرفتن و اینجور چیزا نبود. روی همون کاناپه که شروع کردیم نشستیم و شلنگ قلیون به فاصله توی دستامون میچرخید.
حالا سر مینا روی پاهای من بود و اینم بگم هر دو تامون بعد شستن قسمت گردن به پایینمون و پوشیدن فقط شورت کنار هم بودیم و البته مینا سوتینش رو هم زده بود.
یکم که گذشت دوباره شیطنت مینا گل کرد ، منم که از خدا خواسته بودم.
از کنار شورتم دستای لطیفش رو به کیرم رسوند و شروع به ور رفتن باهاش که حالا دوباره نیم خیز شده بود . انگار با دستاش جادو می کرد چون طولی نکشید که کیرم به بزرگترین سایز و اندازه خودش رسید. مینا شلنگ قلیون رو به سمت میز وسط انداخت و از روی پای من بلند شدو درست پایین کاناپه و وسط پاهای من نشست و شورت منو کامل از پاهام درآورد. با هر دو دستش کیرمو گرفت و بهش نگاه کرد و به آرومی لبای گرم و قشنگ و گوشتیش رو به اطراف کیرم کشید . تمام بدنم رو رعشه گرفته بود و می لرزیدم و اون دوباره ادامه داد و وقتی قشنگ منو بیحال دید از کشیدن لبهاش به کناره هاش دست برداشت و کلاهک کیرمو به داخل دهانش برد .
تمام بدنم داغ شده بود، راستش تا اون موقع از اینکه یه دختر برام ساک بزنه و یا نه هیچ فرقی برام نمی کرد اما مینا نظرمو به کل عوض کرد و شاید هم تنها اون بود که میتونست منو به این حال و هوا ببره…با یه حرکت تا نصف کیرم رو به دهانش برد و شروع به ساک زدن با ولع تمام کرد …بعد از چند دقیقه حس کردم اگه ادامه بده حتما تمام آبمو توی دهانش خالی میکنم ، برای همین خودمو به سختی ازش جدا کردم و با دستام از حالت نشسته بلندش کرده و با یک حرکت بغلش کردم . برعکس هیکل توپرش سنگین نبود ، دستهاشو به دور گردنم انداخت و زبونش رو به دور لباش که کاملا خیس شده بود کشید و این کارش منو بیشتر شهوتی کرد.
به سرعت قدمهام اضافه کردم و اونو به اتاق خواب بردم و با شیطنت به روی تخت انداختم …
نوشته: مهدی
تو دل یک نفر که بقول خودت باعمق دل تورودوس داشت شکستی وخیانت کردی بهش نمیدونم عواقبشو دیدی یانه
سلام دوستان
من خیلی وقته قسمت پنج داستان رو ارسال کردم و واقعا نمیدونم چرا بارگزاری و نشر نشده
کسی هم جوابگو نیست…
اگه با طعم نامردی نبود داستان خوبی میشد .