من با تو آرومم (۴)

1402/10/09

...قسمت قبل

شب تولدم یعنی دوم مرداد یه تولد عالی برام گرفتن و چقدر آوا برام سنگ تموم گذاشت…اون شب کنار هم کلی خوش گذشت ، من اونجا بودم ولی تمام وجودم و بند بند تنم پیش مینا بود و ساعتها به کندی می گذشت تا بشه سوم و من دوباره ببینمش،
صبح که شد با وسواس خاصی دوش گرفتم و شیو کردم و به سمت خونه مینا به راه افتادم تا از اونجا به سمت باغ بریم.
کلا زیبایی مینا با نوع تیپ و پوشش که هر بار هم عوض میشد دو چندان میشد. اون روز هم موهاشو به طرز قشنگی به جلوی صورتش ریخته بود و با سوار شدن به اتومبیلم با بوی عطر تنش بی اختیار مست شدم.
تا مسافت باغ کلی حرف زدیم و شوخی کردیم و از اونجایی که به روزای پایانی ماه رمضان نزدیک بودیم و هنوز رستورانها بسته بودن از پروتئینی فست فود تهیه کردم و به همراه بقیه تنقلات وارد باغ شدیم.
فاصله باغ از درب بزرگ تا عمارت اصلی ماشین رو بود و دو طرفش به طرز با سلیقه ای با درختان غیر مثمر و زینتی آراسته شده بود و لابلای اونا هم پر از گل های زینتی …
از ماشین که پیاده شدیم قشنگ از چهره مینا میشد رضایت خاطر رو مشاهده کرد. به داخل که رسیدیم وسایلارو جابجا کردم و با درخواست مینا قلیون رو آماده کردم.
مینا هم توی این فاصله به یکی از اتاقها رفت و وقتی برگشت دوباره منو شوکه کرده بود.
اینبار دیگه کامل تمام اندامش رو میدیدم…موهای قشنگش رو دم اسبی بسته بود و با یه تاپ خوشگل سبز رنگ و البته لگ مشکی که پاش کرده بود و میشد کمر باریک و باسن خوش فرم و بزرگش رو کاملا تشخیص داد
ازش پرسیدم ورزش میره و اونم پاسخ داد که فیتنس کار میکنه…
جرات نکردم بغلش کنم و فقط به نگاه کردنش ادامه دادم تا اومد و کنارم روی کاناپه نشست و شلنگ قلیون رو از دستم درآورد و گفت اگه دید زدنت تموم شده یکم قلیون بکشم…؟
خجالت کشیدم و اونم برا اینکه فضا عوض بشه کنارم نشست و با دست دیگش دستامو گرفت و مشغول کشیدن قلیان شد…
نمیدونم چی شده بود انگار تمام بدنم کرخت بود و فقط دلم میخواست دوباره بهم اجازه بده گرمی و شیرینی لباش رو بچشم، بعد از گذشت نیم ساعتی از جاش بلند شد و به سمت اتاق رفت و اینبار با یه کادو برگشت…
یه کیف دستی قهوه ای چرم
ازش کلی تشکر کردم و بغلش کردم،مینا که انگار منتظر همین کارم بود آروم لبامو بوسید اما اجازه ادامه این کارو بهم نداد…
-آقا مهدی به خاطر بی ادبی اون شبت توی ماشین امروز شما اجازه نداری بهم دست بزنی و یا منو ببوسی اما من آزادم هر کاری بکنم قبوله ؟
منکه درمانده مونده بودم و چاره ای هم نداشتم مثل عروسکهای خیمه شب بازی فقط سرمو به علامت تائید تکون دادم.
بهم اشاره کرد و گفت میتونی سرتو بزاری رو پاهای من…
هر دو رو کاناپه ولو بودیم ، شلنگ قلیون دست من بود و با سر لبی قلیونی که از مینا میگرفتم نهایت استفاده رو میکردم…
به سمت رون پای مینا رفتم و سرمو روشون گذاشتم و پاهامو سمت دیگه کاناپه دراز کردم…
دوباره قلیون و قلیون…یکدفعه سرشو به پایین خم کرد و اینبار لبامو با تایم بیشتری بوسید و من باید طبق قول و قرارمون هیچ عکس العملی انجام نمیدادم.
چشای مینا بعد از چند تا لب دیگه قشنگ شهلا شده بود اما با خنده و بی رحمی داشت انتقامشو تکمیل میکرد…
به گفته خودش اون شب من همین بلا رو سرش آورده بودم و اون مجبور به تحمل شده بود. یکم بعد اون به روی کاناپه دراز کشید و بهم گفت مهدی خسته شدم لباتو نزدیک لبام کن اما یادت باشه من فقط میتونم بخورمشون و یا ببوسم…دیگه کیرم کاملا راست شده بود و برا اینکه تابلو نشه خودمو کامل به روش ننداختم ولی واقعا حال و روز خوبی نداشتم.دلم میخواست اون لبای قشنگ و خوش فرم رو تیکه پاره کنم و انقدر ببوسمشون که از نفس بیفته…
-حواست کجاست مهدی، لباتو بیار اینور
وای این چه مدلش بود…از حالت چشمام فهمید حسابی اوضاعم بهم ریخته اما با زرنگی خاصی و خنده ادامه داد…
+مینا لطفا بزار …مینا تا تو نگی دست نمیزنم اما باور کن حالم خوب نیست
و دوباره مشغول خوردن لبام شد جوری که دیگه پوست پوست شدنشون رو حس میکردم و دوباره با لوندی حرص دربیاری گفت: نوچ…
ناخودآگاه یهو دستشو سمت شکمم دیدم و انگار در جستجوی چیزی بود…الان دیگه کاملا چشای زیبا و قهوه ای مینا شهلای شهلا شده بود…
-مهدی…درش بیار
+چیو مینا؟
-میگم درش بیار …
و دوباره لبامو خورد و اینبار یه گاز ریز ازشون گرفت…
اون از من خواست کیرمو در بیارم و به دستاش برسونم و حالا نوبت من بود…
+نخیر…هرگز این کارو نمیکنم ،
توی قرار ما فقط لب بود لطفا ادامه بده و دوباره لبامو به لباش چسبوندم
منو به سمتی کشوند و آروم دم گوشم گفت عوضی کیرتو رد کن بیاد دیگه نمیتونم …تو دیگه کی هستی و چجوری طاقت آوردی لعنتی؟
+یعنی آزادم ببوسمت …
اون در حالی که حالا دیگه داشت زیر گلومو لیس میزد با صدای شهوتی گفت آزادی ، آزاد آزاد عشقم…
عشقم؟؟؟؟ چقد این کلمه برام قشنگ بود و توی اون فضا بیشتر حسش میکردم…یهو مثل گرسنه هایی که بعد از مدتها به غذا میرسن به سمت لبهاش حمله کردم و لب اول…اونقدی لباشو خوردم تا جایی که نفسامون به شماره میفتادو همدیگرو رها می کردیم و دوباره از نو…اونقدی اون روز لبای همو خوردیم که تا چند روز از سوزش لب هم برای همدیگه میگفتیم و میخندیدیم.
دیگه بی اختیار به روی مینا افتاده بودم و مینا سیخ شدن کیر منو روی کسش حس میکرد و با هر فشار من یه ناله از ته دل سر میداد.
دیگه وقتش بود و نمیشد بیشتر ادامه داد…بلندش کردم و به سمت اتاق مستر که بزرگتر از بقیه بود و یه تخت دونفره داشت رفتیم.
حالا دیگه مینا اون دختر توی اداره نبود و داشت از درد شهوت به خودش میپیچید …مهدی زود باش من میخوامش…
به سرعت تاپش رو درآوردم و با هربار جلو رفتن لذتم بیشتر میشد و سوتینش ، بدن خوش فرم و شکم تخت با یه ناف خوشگل و سینه های خوش فرم و سفت با سایز حدود ۷۰ تا ۷۵ که کاملا توی دستام من بود …
از شکمش شروع کردم و مشغول لیسیدنش شدم چقدر بدن خوشبو و خوش فرمی داشت ، به نافش که رسیدم با زبونم به داخل نافش هم رحم نکردم ، ناله های مینا بیشتر و بیشتر میشد…دیگه به سینه هاش رسیده بودم عجب سینه هایی …با یه دستم سینه چپش رو فشار میدادم و با زبان و لبم مشغول خوردن سینه سمت راست مینا شدم…انگار لذیذترین خوردنی دنیا بود…و لابلای اینا گاها با دندون نوک سینه هاشو که کوچک و قهوه ای کمرنگ بود رو گاز گرفتم و باز صدای ناله های مینا…
-مهدی تو رو خدا غلط کردم …دیگه نمیتونم لعنتی …کیرتو در بیار ،
دست خودم نبود و اصلا گوشم و مغزم توجهی به التماسهای مینا نمیکرد…دیگه وقت درآوردن لگ و شورتش بود…به پشت خوابوندمش و لگ مشکی رنگ و شورت مینا رو هر دو رو با هم و به سختی پایین کشیدم…کون مینا بزرگ بود و خودش چجوری این کون رو توی این لگ جا داده بود برام جای سوال داشت…
درست به وسط های کون مینا که رسیدم یهو لگ راحتر پایین اومد و همون موقع دو تا باسن خوش فرم و قشنگ و کاملا بدون مو که بعدا بهم گفت کل بدنشو اپیلاسیون کرده بود، بیرون افتاد و مثل یه تیکه ژله لرزید…کون مینا مثل پنبه نرم و فوق العاده خوش فرم بود و الان دیگه اون کاملا لخت زیر دستای من بود…از ساق پاهای خوش تراش مینا شروع کردم و دوباره مشغول لیس زدن و بوسیدن تا به رونش که رسیدم بلند شدم و لباسامو کامل درآوردم…
اوضاع حال مینا خیلی عجیب بود جوری که هر کس میدید فکر میکرد حداقل ده تا پیکی مشروب خورده ،
لخت کنار هم بودیم برش گردوندم و اون فقط یه جمله رو تکرار میکرد …
-مهدی میکشمت لعنتی ،
راستش خدا خدا میکردم دختر نباشه و حتی بعدها بهش گفتم از نوع برخوردت فکر میکردم دختر نیستی…دستمو از جلو به سمت کس نرم و بدون موی مینا بردم …اونقدری خیس بود که دیگه به هیچ روان کننده ای احتیاج نداشت و دوباره صدای ناله های مینا بلند شد، با انگشت وسط به لای کس مینا کشیدم و اونجا متوجه شدم مینا دختره و نمیتونم از اونجا باهاش رابطه داشته باشم …مینا دیگه کیرمو کامل به دستش گرفت و به سمت خودش برد و تنها چیزی که میموند همون لای پای مینا بود ، پاهاشو بهم چسبونده بود و با دست لای کسش رو باز کرد و با اشاره بهم فهموند کیرم رو که حالا دیگه در حال انفجار بود رو اونجا بزارم . اینکار رو کردم ، با وارد شدن سر کیرم به لای پای گوشتی مینا که حالا لزجی و لیز بودنش با گرمای کشندش ادغام شده بود به راحتی تا انتهای پاش فرو رفت…دیگه به راحتی بالا و پایین کردم و لبامو روی لبای مینا که وحشی شده بود گذاشتم.
-مهدی فقط تندتر بزن…وای مهدی همینه …جووون …بزن لعنتی …و گاها از ته دل میخندید.
دیگه خودمم روی ابرها بودم و هیچی رو جز اون لحظه نمیفهمیدم…همزبان با جلو و عقب کردن و خوردن لباش دست چپمو زیر گردنش برده بودم و با دست راستم سینه چپش رو به زیر سینه هام برده بودم و سینه دیگش هم توی همون دستم بود
دوست داشتم همه جای بدنم بهش برخورد کنه و نهایت لذت رو ازش ببرم…مینا منو با هر دو دست محکم بغل کرده بود و فشار میداد و گاهی هم پشتم رو آروم چنگ می گرفت ، حس کردم بیشتر نا آرام شده و یهو با تکرار یک سری جملات گنگ آهی از ته دل کشید …اوووووف جوووون مهدی من
چقدر زود ارضا شده بود و البته پشتش یهو گریه کرد.
ارضا شدن زود یه دختر عالی بود و منکه تجربه توی این موارد داشتم ، کلی ذوق کردم ، راستش تا بحال ندیده بودم اینجوری یه دختر ارضا بشه و معمولا نوع رابطه من از کس یا کون بود تا لای پا…اما مینا فرق می کرد …عاشقانه دوستش داشتم و فهمیده بودم برای من سکس با مینا عالیه اما در درجه دوم قرار داره،
خوشحال بودم ارضا شده و این کار منو برا ادامه راحتر میکرد ، خواستم ازش دوباره لب بگیرم که یهو دیدم مینا چشاشو بسته و داره اشک میریزه
گریه مینا سخت اذیتم میکرد، با اینکه توی اوج لذت و شهوت بودم.
به سرعت از روش بلند شدم و کیرمو از لای پاش جدا کردم ، موقع جدا کردن کیرم ، یه صدای دلچسب از لای کس مینا که کیرمو سفت توی خودش نگه داشته بود و حالا خیس تر و پر آبتر هم شده بود بلند شد…
بلندش کردم و صورتشو به سمتم گرفتم و گفتم : عشقم چی شده ، گریه اونم الان؟ چی شده؟ کار بدی کردم؟ ناراحتت کردم؟
مینا مدام سرش به علامت نه و منفی بودن جواب سوالام تکون میداد اما کماکان اشک میریخت.
+مینا تو رو خدا گریه نکن ، لباسمو میپوشم و دیگه ادامه نمیدم توفقط گریه نکن…
فکر میکردم نکنه سکس و کارایی که من کردم باهاش اونو بهم ریخته ،
دستمو به سمت لباسام بردم تا اونا رو بپوشم که مینا سریع اشکاشو پاک کرد و با سرعت لباسا رو از دستم درآورد.
+چیکار میکنی دیووونه؟
منکه گفتم به تو ارتباطی نداره
لباسامو به سمتی پرت کرد که دستم بهشون نرسه و دوباره لبای شیرینش رو روی لبهام گذاشت و منو روی تخت انداخت و خودش روی بالای ران و سمت کیرم که حالا دیگه پژمرده شده بود انداخت و همینجور که آروم آروم روی کیرم که مایل به سمت شکم خودم از یک سمت و لای کس مینا بود ، جلو عقب داد.
-مهدی این قشنگ ترین لحظه عمرم بود و تو اولین کسی بودی که باهام اینکارو کردی و این حس قشنگ و لذت بخش رو بهم دادی…من تا حالا این حس رو تجربه نکرده بودم و داشته هام و تصوراتم ، در حد تعریف رابطه دوستام با دوست پسراشون و یا فیلم و کلیپ بود…
همونطور که حرف میزد آروم به کارش ادامه میداد و حالا دیگه دوباره کیرم از حالت شل بودن در اومده و سفت شده بود.
از حرفاش فهمیدم اولین بارشه و تا حالا سکس نداشته و شاید میشد از پلمپ بودن کسش و ندادن از کونش اینو فهمید ولی واقعا برام فرقی نمیکرد…مینا حتی اگه دختر نبود و سکس کامل هم با هم داشتیم برای من و برخوردم باهاش هیچ فرقی نمیکرد و من اونو عاشقانه دوستش داشتم…اما برا اینکه آرومترش کنم بهش گفتم: خیلی خوشحالم که اولین سکس زندگیت رو با من تجربه کردی و چقدر خوشبختم من که این تجربه رو با من شروع کردی…
سرعت حرکتش روی کیرم رو بیشتر کرد و دوباره لای کس اون خیس شده بود جوری که به راحتی با کمترین فشار میتونست خودشو جلو و عقب کنه، لبخند مینا با چال قشنگ روی گونش … دستامو گرفت و به روی سینه های خوش فرم و گردش برد و ازم خواست اونا رو بگیرم.
-حالا دیگه نوبت توئه و من باید ارضات کنم
اینو که گفت با یه حرکت از زیر مینا در اومدم و با یه حرکت به پشت خوابوندمش و دوباره از پشت گردنش مشغول خوردن و لیسیدن شدم تا به باسن بزرگ و ژله ای اون رسیدم ، با دستام تکونشون دادم و چندتایی آروم روشون زدم جوری که مینا ریز خندید و گفت : دوسشون داری
+دیونشم
-خوب چرا معطلی پس…
اصلا با شنیدن حرفاش و گریه ای که کرد دیگه به سکس فک نمیکردم اما به سرعت شرایط دوباره عوض شد ، برا همین کیرمو با دست به سمت کونش بردم و از پشت به سمت لای پاش هدایت کردم…اگه بگم لای پای مینا چیزی کمتر از کردن کس نداشت بیراه نگفتم و شاید هم برا من اینطور بود…فوق العاده گرم و تنگ و البته لیز و لزج ، جوری که انگار تحت فشار بود ، سرعت تلمبه هامو بیشتر کردم و با دو دستم دو طرف کون مینا رو نوازش کردم و گاهی هم فشارشون میدادم و اونم با همون حرفا منو داغ و داغتر به ادامه دادن تشویق می کرد …حس کردم دست راستش رو به زیر کسش برده و داره میماله و دوباره تکون های مینا و آه و ناله کردن هاش…ازش پرسیدم که ارضا شده ؟
-آره ولی ادامه بده و درش نیار…
نمیدونم چقدر طول کشید ولی تمام بدنم خیس شده بود و توی این فاصله یکبار دیگه اون ارضا شده بود.
دیگه نوبت من بود و با سرعت بیشتر و خشن تر به شدت ضرباتم اضافه کردم، بهش رسوندم که آبم داره میاد ، ازم خواست لای پاش نریزم…برام سخت بود ولی درست در آخرین لحظه با هر مشقتی بود به سرعت کیرمو از اون جای آتشین خارج کردم و تمام آبمو روی کمر مینا ریختم…دیگه تقریبا هیچ رمقی نداشتم و نفس نفس زنان به زحمت خودمو به کنارش انداختم.
-مهدی چقد داغ بود یه لحظه حس کردم کمر سوخت، حس میکنم زیادم هست
+عزیزم یه کوچولو صبر کن حالم اکی بشه خودم تمیزش میکنم.
-اصلا تکون نخور و استراحت کن، اونقدر تقلا کردی خسته شدی،
همونجور که به پشت خوابیده بود دستاشو به صورتم رسوند و نوازشم کرد. به جرات قشنگترین لحظات عمرم رو تجربه میکردم .
بلند شدم و با دستمال کنار تخت کامل کمر مینا رو تمیز کردم و دوباره روش دراز کشیدم ، دلم نمیخواست ازش جدا بشم.
-مهدی گرسنمه…
+اععع عزیزم منم ولی دلم نمیخواد بلند بشم
-مگه قراره جدا بشیم ؟ فقط بریم تجدید قوا کنیم و برگردیم.
با ولع کامل دوتایی نهارمون رو خوردیم و دوباره قلیون کشیدیم.
خدا رو شکر که مینا اهل روزه گرفتن و اینجور چیزا نبود. روی همون کاناپه که شروع کردیم نشستیم و شلنگ قلیون به فاصله توی دستامون میچرخید.
حالا سر مینا روی پاهای من بود و اینم بگم هر دو تامون بعد شستن قسمت گردن به پایینمون و پوشیدن فقط شورت کنار هم بودیم و البته مینا سوتینش رو هم زده بود.
یکم که گذشت دوباره شیطنت مینا گل کرد ، منم که از خدا خواسته بودم.
از کنار شورتم دستای لطیفش رو به کیرم رسوند و شروع به ور رفتن باهاش که حالا دوباره نیم خیز شده بود . انگار با دستاش جادو می کرد چون طولی نکشید که کیرم به بزرگترین سایز و اندازه خودش رسید. مینا شلنگ قلیون رو به سمت میز وسط انداخت و از روی پای من بلند شدو درست پایین کاناپه و وسط پاهای من نشست و شورت منو کامل از پاهام درآورد. با هر دو دستش کیرمو گرفت و بهش نگاه کرد و به آرومی لبای گرم و قشنگ و گوشتیش رو به اطراف کیرم کشید . تمام بدنم رو رعشه گرفته بود و می لرزیدم و اون دوباره ادامه داد و وقتی قشنگ منو بیحال دید از کشیدن لبهاش به کناره هاش دست برداشت و کلاهک کیرمو به داخل دهانش برد .
تمام بدنم داغ شده بود، راستش تا اون موقع از اینکه یه دختر برام ساک بزنه و یا نه هیچ فرقی برام نمی کرد اما مینا نظرمو به کل عوض کرد و شاید هم تنها اون بود که میتونست منو به این حال و هوا ببره…با یه حرکت تا نصف کیرم رو به دهانش برد و شروع به ساک زدن با ولع تمام کرد …بعد از چند دقیقه حس کردم اگه ادامه بده حتما تمام آبمو توی دهانش خالی میکنم ، برای همین خودمو به سختی ازش جدا کردم و با دستام از حالت نشسته بلندش کرده و با یک حرکت بغلش کردم . برعکس هیکل توپرش سنگین نبود ، دستهاشو به دور گردنم انداخت و زبونش رو به دور لباش که کاملا خیس شده بود کشید و این کارش منو بیشتر شهوتی کرد.
به سرعت قدمهام اضافه کردم و اونو به اتاق خواب بردم و با شیطنت به روی تخت انداختم …

نوشته: مهدی


👍 11
👎 6
13101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

964614
2023-12-31 15:19:36 +0330 +0330

اگه با طعم نامردی نبود داستان خوبی میشد .

0 ❤️

964905
2024-01-02 15:23:42 +0330 +0330

تو دل یک نفر که بقول خودت باعمق دل تورودوس داشت شکستی وخیانت کردی بهش نمیدونم عواقبشو دیدی یانه

0 ❤️

965803
2024-01-09 00:09:50 +0330 +0330

سلام دوستان
من خیلی وقته قسمت پنج داستان رو ارسال کردم و واقعا نمیدونم چرا بارگزاری و نشر نشده
کسی هم جوابگو نیست…

0 ❤️