سلام به همه ی شهوانیون عزیز،بعضیاتون داستان قبلی رو مورد لطف قرار دادید و تعریف کردید که مایه قوت قلب شد و باعث شد که دوباره دست به کیبورد بشم! دفعه قبل داستان دوستم رو نوشتم اما این بار میخوام از خودم بنویسم،از قصه عشق احمقانه م ،یه اشتباه…
گوشی زنگ خورد،پروانه بود:
-شیداااااااا،کجایی تو؟؟؟
ساعت یازده،گوشیمو تو ماشین جا گذاشته بودم و فک کردم شاید نوشین زنگ بزنه و اگه ببینه من جواب نمیدم نگران بشه.
از شیدا عذر خواهی کردم و رفتم که گوشیمو بیارم.همون طور که حدس میزدم گوشی داشت زنگ میخورد و نوشین بود،نمیخواستم جواب بدم ولی جواب دادم
-الوووو،سامان؛معلومه کجایی؟؟؟؟؟
+الو،سلام عزیزم؛جایی مهمونی دعوتم
-تنها تنها؟؟؟؟میری با دخترا لاس میزنی لابد!
+تو هر جور میخوای فک کن
-سامان تو خیلی عوض شدی؛چند وقته نه خونه م میای،نه…میشه بگی چه مرگته؟؟؟
+من چیزیم نیست،تو یه همه چیز و همه کس شک داری…الآنم از وقته خوابت گذشته جوجو،مگه فردا نمیری دانشگاه
-تو رووووووووحت!
گوشی قطع شد…منم راحت شدم…این چند وقته خیلی گیر میداد…میگفت باید بیای خواستگاریم…مگه خر بودم…اگه دختره خوبی بود که همون علی میرفت خواستگاریش…پردشو یکی دیگه زده بعد من برم بگیرمش؟
تو همین افکار بودم که صدای هووق زدن یکی از پشت سرم اومد…برگشتم…شیدا بود…لب باغچه داشت بالا میاورد و یه هو از حال رفت…رفتم سمتش،بغلش کردم و شیر آبه کنار باغچه رو باز کردم…دور دهنش رو تمیز کردم و به صورتش آب زدم…ولی به هوش نیومد…عین مرده ها رنگش مثله گچ سفید شده بود…
بردمش تو ماشین و سریع رفتم وسایلش رو تحویل گرفتم…با اون سر و وضع بیمارستانم نمیشد بردش…خودشم که میگفت مامان باباش ایران نیستن…پس من چه غلطی میکردم…بهترین حالتش این بود که میبردمش خونه خودم تا به هوش بیاد…بردمش خونه خودم و با خودم عهد بستم که باهاش کاری نداشته باشم…کلید انداختم و در خونه رو آروم باز کردم و آروم تر بستمش…شیدا رو بردمش تو اتاقم و گذاشتمش رو تخت…آخه اون چه قسمی بود که خورده بود…یه فرشته تو اتاق خواب من بود و من نمیتونستم هیچ کاری بکنم…
چشمامو که باز کردم یه جای دیگه بودم…یه جای نا آشنا…یه آغوشه گرم…چیزی که من واقعا بهش نیاز داشتم همین بود…سرمو که بلند کردم صورت سامان رو دیدم…دیگه زیادم برام غریبه نبود…تا جایی که میتونستم تو آغوشش فرو رفتم…انگار تا ابد نمیخوام ازش جدا بشم…
نوشته: Little Girl
خب من گیج شدم
الان شیدا می خواست بره خواستگاری سامان؟
پروانه پرده نداشت؟
سامان اخر داستان واسه چی بیهوش شد؟
کی به کی دوست عزیز؟
:D
همه چیز تابلوئه که!
نوشین دوس دختره سامان پرده نداره
شیدا بیهوش میشه
نوشینم میخواست سامان بره خواستگاریش ولی سامان زیره زور نمیره!
اوکی؟؟؟؟؟؟؟؟ :)
ای بابا این داستانو هرکی بخونه ریستارت میشه الان سامان پرده نداشت یانوشین یاشیدا؟
همه چیز تابلوئه که!
نوشین دوس دختره سامان پرده نداره
شیدا بیهوش میشه
نوشینم میخواست سامان بره خواستگاریش ولی سامان زیره زور نمیره!
اوکی؟؟؟؟؟؟؟؟ اوکی!!!
نوشین اگه پرده نداره آفتاب نزنه اونجاش بسوزه !؟
شیدا آب قند بخوره!
نوشین ترشیده است گناهی نداره که!
<ستاد انجام تمهیدات لازم برای شخصیت های بالا >
ای بابا دو ساعت اومدیم داریم میخونیم سکسش رفت قسمت بعد؟؟؟؟؟؟ اینم مثل فوتبالیستها بود هم خیلی کم هم جای حساس رفت قسمت بعد!!!
سلام چون خانمي وعضوشهواني احترامت واجبه نميخام نقدكنم چون واقعا ازنويسندگي چيزي حاليم نيست، داستانت مخصوصأ بعضي ديالوگهاش شبيه داستانهاي پريچهره، اگر داستانت از داستانهاي پريچهر الهام گرفته فكرنميكنم قسمت بعدي جذاب باشه (بدليل تكراري بودن)اگراينطورنباشه منتظرادامه داستان هستم.خسته نباشي.
در کل بدک نبود. احساس کردم عجولانه نوشتی… یه جیزی هم بد حالمو گرفت یه چیزی که انگار سوژه ی ثابت داستاناییه که خانوما مینویسن: یه پسر خیییلی خوشتیپ… ولی بد اخلاق
حداقل یکم بیشتر توصیف اخلاق این “پسر بد” رو میکردی… اینی که ما دیدیم ته جنتلمن بود که!
در ضمن، داستانای اینجا قراره حداقل یکمی +18 باشن دیگه! وقتی داری داستان چند قسمتی مینویسی قسمت اول باید یه جوری باشه که خواننده رو جذب کنه نه این که مارو بیاری کنار چشمه تشنه برگردونی!
منظر قسمت 2 هستیم
من که داستان های چند قسمتی اصلا نمیخونم چون هم اعصابم خورد میشه هم هر روز باید چک کنم کی این داستان آپ میشه
داستان تلخ تر از زهر که دنبالش کردم کونم پاره شد تا تموم شد از اون به بعد عهد کردم اگه داستان های دنباله دار بخونم سیگار روشن رو با سر کیرم خاموش کنم
البته از نویسنده پوزش میخوام نظر من اینه
خوب…
لیتل گریل چون داستانت قشنگ نخونده بودم الان داستانت رو قشنگ خوندم وایسا…
سامان پرده نداره?!!
تو پرده نداری?!!
کلا داستانت رو سریع روایت میکنی.
خب داستانت کوتاه بود.
نکنه کرم داری داستانت دوقسمته کنی?!
سخن اخر:
((داستان درحدمتوسط بود… اگریکم متن ادبی تر میشد…مبهم نبود…سریع نبود…بهتر میشد))
از کونی مونی بازی و محارم وخیانت خیلی بهتر بود(ببین کار شهوانی به کجا رسیده میگم یه چرت پرت از چرت های دیگه بهتره!)
توصیفاتت خیلی ضعیف هستن…باید روشون بیشتر کار کنی…باید خواننده رو بکشونی توی داستانت.
تعویض راوی داستان هم زیاد جالب نبود یعنی خیلی یهویی شد.
مکالمه ی بین نوشین و سامان هم فکر نکنم دو دقیقه بیشتر طول کشیده باشه ولی اینجوری که تو گفتی سامان چیزی حدود یه ساعت بیرون بود.
بیشتر دقت کنی پیشرفت کردن روی شاخته(البته بلا نسبت شما)
موفق باشید.
راستی یه چیزی رو یادم رفت بهت بگم…البته میخواستم نگم ولی خب بهتره بگم و خودم رو از این کرمی که افتاده به جونم خلاص کنم ;-)
خانومای محترم کدوماتون زیر دکلته سوتین میپوشید؟؟؟؟؟؟
حالا گیرم که الان بیای و بگی سوتینش بدون بند بوده.
منم دوباره میام عرض میکنم چرا اینقدر بد نوشتی که منه خواننده گیج بشم؟؟؟
روی توصیفاتت دقت کن.
ترکیب رنگت هم که ماشالا ضعیفه…دختر خوب تو که اینقدر به ست شورت و سوتین فکر میکنی چرا رنگ مشکی و یاسی رو با هم قاطی میکنی؟؟؟
این ترکیبه رنگه واسه خودت بود و ربطی به داستان نداشت ;-)
داری کلی گویی میکنم در صورتی که داستان نوشتن احتیاج به گفتن جزییات هم داره.
Kaaaaamelan movafegham :)
Hala montazere ghesmate baaaad bash shoma ;)
Albate sootian band dasht,vali b lebasam mioomadesh :D
اقا بیست_بیست ویک شنیده بودیم…
بیست _بیست و دو قابل تامله…
بیست_بیست و سه کمتر…
بیست_بیست و چهار اشتباه لپی…
دیگه بیست _ بیستو پنج!!!
عجیبا غریبا…
کلأ جالبناک نبود. ولی برای شروع بد هم نبود. داستانت آبدوغ خیاری نیست. ولی خوب اینجا جای داستان سکسیه نه داستان های هزار و یک شب که شاید تو دو شب و نصفیش دوتا ماچ و بوسه باشه. زشته. جای این داستانا توی صفحات دیگه ی سایته. پس خواهشأ هی قسمت قسمتش نکنید.
شيدا جان خسته نباشي!
به نظر ميرسه كه استعداد نويسندگي رو داري!
فقط مشكلي كه داستان داشت اين بود كه يه دفه وسط داستان زاويه ديد رو عوض ميكردي و اينكار باعث سردرگمي خوننده ميشد
البته باتوجه به نگارش خوب داستانت و تازه كار بودنت اين مشكل كاملا قابل چشم پوشيه
در كل داستان خوب بود؛پس ادامه بده
موفق باشي
معلومه مشترى ثابت داستانهاى اينجايى! ;-)
ولى تلاشت براى نوشتن خوب قابل ستايشه.
چندتا اشكال:
مشروب رو نميذارن آخر مراسم بيارن كه مهمونا موقع برگشت مست پشت ماشين بشينن ،معمولا همون اول مراسم ميارن كه احيانا به كسى بد نگذره؛
ولى خودمونيم مستيم عالمى داره.
و
دختره غش كرد سامانم فرت بردش خونه؟؟؟
توى اون شرايط چرا پروانه باهاشون نرفت مگه دوستش نبود؟اصلا چرا بردش بيرون؟
اينكه بيمارستان نميشه رفت اولين فكريه كه به ذهن آدم مياد درسته؟
دليل:
شيدا غش كرده سامان داره آب به صورتش ميزنه
(افكار سامان توى اون لحظه) :
چش شده،حالا چيكار كنم،بهتر ببرمش بيمارستان،ولى با اين وضعش كه نميشه.
ولى شما ميگى سامان اول شيدا رو گذاشته توى ماشين بدون اينكه تصميم گرفته باشه كجا ميخواد بره! وسط راه فكر كرده بره بيمارستان فهميده نميشه تصميم گرفته بره خونه!
به نظرت با عقل جور در مياد؟
يه مطلب به همه دوستان نويسنده بگم كه تا ايرادى ميگيرى ازشون ميگن اسمش روشه ،داستان ،حتما نبايد واقعى باشه. !
اين جمله درسته ولى معنى شو اشتباه متوجه شدين.
وقتى شما داستانى رو مينويسيد لزومى نداره حتما اون حوادث رو تجربه كرده باشين يا اصلا براى كسى اتفاق افتاده باشه وكل داستان ميتونه از ذهن شما روى كاغذ اومده باشه.
تا اينجا هيچ مشكلى نيست.
فقط شما داستان رو بايد طورى بنويسيد كه خواننده بتونه قبولش كنه ، يعنى داستان رو توى واقعيت ميسنجه
حوادث داستان بايد باورپذير باشه.
خواننده از نويسنده خالى بند استقبال نميكنه.
داستانى جذابيت داره كه باور كردنى باشه حالا اگه واقعى هم نباشه ايرادى نداره برعكس هنر و توانايى نويسنده رو نشون ميده .
البته داستان تخيلى يه مقوله جداست ،اونجا مخاطب دنبال واقعيت نميگرده.
زززززززينگ(صداى زنگ)
بچه ها خسته نباشيد ;-)
<ستاد برگزارى كلاس تقويتى>
متاسفانه چون داستانت دو قسمتی هست عجولانه نوشتی و این بخاطر اینکه می خوای خواننده از آخر قصه زودتر آگاه بشه/باید رو شخصیت ها بیشتر مانور میکردی…بد نبود
نمیخوام بگم ریدی ولی شکمت میخواست تو داستان کار کنه که خیلی خوب تونستی جلوشو بگیری.در کل بد ننوشته بودی ولی غلط املایی زیاد داشتی دو سه بار نوشتتو بخون بعد آپ کن
گند زدی لیتل.
رفتی پارتی و یه گزارش نوشتی گذاشتی اینجا.
وسط گزارش هم که دوستان گفتن، زاویه دید رو عوض کردی.
مکالمه ها هم به کلی رو اعصاب بود
در ضمن من اولین باره میبینم تو مکالمه از (+) به جای (-) استفاده میشه (یکی دو بار اول داستان)
و کلی سوتی دیگه که بچه ها مچتو گرفتن!
. . .
موفق باشی
خسته نباشی خانومی
داستانت زیاد کار داره سعی کن از یه چیزی مطمعن بشی بعد اپ کنی میبینی که بچه ها داستانهای خوب زیاد میخونن و وقتی یه داستان میاد اولین کاری که میکنن با داستانهای خوب مقایسش میکنن
کامنتهای پای داستانتو نخوندم اما دیدم بیشتر بچه هایی که از داستان سر در میارن پر و پیمون برات نوشتن پس نیازی به گفتن من نیست
اما یه چیزی رو بعنوان خواننده داستان برات بگم از این دو راوی بودن در داستانها اصلا خوشم نمیاد مگه اینکه فوق العاده نثرت قوی و گیرا باشه
نیازی نیست زود زود قسمتاشو اپ کنی وقتی یه داستان خوب باشه خواننده ها هر چقدر هم طول بکشه صبر میکنن کیفیت رو فدای کمیت نکن
موفق باشی
فقط میتونم بگم خاک تو سرت جون مادرت داستان ننویس!!!
:)
گفتنی ها رو همه گفتن. فقط در مورد دو قسمتی بودن و سریالی نوشتن حتما باید دلیلی وجود داشته باشه. یا داستان باید اینقدر طولانی باشه که خوندنش از حوصله ی خواننده خارج باشه یا اینکه جایی داستان رو تموم کنی که ضمن اینکه قصه رو به خواننده معرفی کردی، بتونی نظرش رو برای قسمت بعدی جلب کنی.
اینکه سعی کردی بنویسی خیلی خوبه. ولی مهمتر از اون خوب نوشتن و درست نوشتنه. مطمئنم توی قسمتهای بعد بهتر میشی. راستی نگفتم اسمت رو که به مهندس بگی یعنی انگار به کل سایت گفتی…؟! (؛
داستانت بد نبود و جای پیشرفت داری ولی یه نکته اینجا به چشمم اومده نمیشه نگم اونم اینه که سعی نکن سبک داستانت تقلیدی باشه
اگر دقت کنی پژمان ،پریچهر،سیلورو میرزا و دکتر کامران
که به نظرم بهترین داستان نویسان سایت هستن هر کدوم سبک مخصوص به خود دارن حتی سیلور که گاهی سوژه داستان پریچهر از دیدگاه دیگه مینویسه بازم جذابیت خاص خودشو داره
چون سبک خاصی دارن و همین موضوع باعث پیشرفت کارشون شده
به نظر من شروع داستانت شبیه یکی از داستان های پریچهر شده
و وقتی داستان میخونم حس میکنم صحنه پردازی داستانت شبیه داستان های دیگه هست
یعنی تو سوژه فقط از خودته و سبک داستان نویسی پریچهر البته خیلی مبتدی تر از پری
و صحنه پردازی چند تا داستان تو جریان داستانت به چشم میخوره و وقتی میخونم حس میکنم قبلا این صحنه ها یه جایی تو یه داستان دیگه به چشمم اومده
در کل به نظر من استعداد خوبی داری ولی سعی کن برای خودت صاحب سبک باشی و بیشتر کار کنی
موفق باشی
Dastanet khili khili zibast az in sabke taviz ravi khosham umad moshtaqe khundane edamasham .
ههههههههههههههههههههههههههه…
داشتم پیش خودم تجسم می کردم که چندین وچند سال گذشته و منم پیر شدم دارم توی سایت شهوانی نقش پدر بزرگ مهربان و نصیحت گو را بازی می کنم : و مرتب ّ به این و اون راهکار ارائه می کنم ؛ عزیزم اینجوری عمل کن! فرزندم اونجوری بهتره ! پسرم این کار اصلن به صلاحت نیست و… کلّی خندیدم و به همین دلیل هیچی نمی گم !!!
قسمت دومش زود آپ میشه :)
دارم روش کار میکنم
حالا منتقد جان خوبه فحش ندادی! :D