اولین خیانت زندگیم (۱)

1401/11/07

سلام اسم من نرگس هستش ۲۶ سالمه و ۴ ساله که ازدواج کردم . شوهرم رامین ۳۰ سالشه و کارگر یه شرکت ساختمونی هستش
ما مشهد زندگی میکنیم محل کار رامین یکمی از خونه دوره حدود یک ساعتی اینا
حرف خیلیه ولی نمیخام خیلی طولانی بشه و
خسته بشین از خوندنش . قطعا برای شما این نوشته
های من یه داستان بیش نیست و شاید حتی چند
دقیقه بیشتر براتون نباشه
اما برای من تک تک این کلمات حقیقت و اتفاق هایی هست که برام افتادن نمیخام بگم پشیمونم یا خیلی
خوشحالم ترجیح میدم قصه ی زندگی من و بخونین و خودتون متوجه بشین .
تنها چیزی که تو این قصه واقعی نیست اسامی و اسم ها هستن
راستش برای من ۲ سال اول ازدواجمون همه چی خوب بود و رامین از لحاظ عاطفی و احساسی و مخصوصا جنسی بهم اهمیت زیادی میداد و اتفاقا
خودشم یه مرد هات بود تو سکس و حتی گاهی
در هفته ۳ یا ۴ بار باهم تو هر گوشه ای از خونه
سکس داشتیم
اما… رفته رفته وضعیت این مملکت بهم ریخت و شرایط زندگی سخت تر از قبل شده بود خصوصا برای ما که اجاره خونه هم داشتیم برا همون رامین مجبور بود بیشتر از قبل کار کنه تا از پس مخارج زندگی بربیاد البته خودمم تو خونه وسایل تزیینی درست میکردم و میدوختم و میفروختم به مغازه ها تقریبا خدارو شکر از پس مخارج خودم برمیومدم.
اما چیزی که من و عذاب میداد سرد شدن روابط عاطفی و جنسی از طرف رامین بود اینکه دیگه مثل قبل از اون گرمی محبت و عاطفه و اون داغی و شهوتش خبری نبود و اینقدر مشغول کار بود که
دیگه وقت کمتری رو باهام میگزروند و حتی
روزای تعطیل هم سرکار میرفت و دیگه
مرخصی و تعطیلیش اصلا معلوم نبود .
و روزیم که تعطیل بود به قدری خسته بود که کل روز و خوابش میبرد منم واقعا دلم نمیومد
این چیزارو باهاش مطرح کنم و دلم میسوخت براش چون بیشتر برای من زحمت میکشید تا
خودش اما از طرفی
اون شهوت و اون داغ بودن توی وجود من کم که نشده بود هیچ بیشتر از قبل شده بود .وقتم و با گوشی میگزروندم تا اینکه این سایت و پیدا کردم و خیلی اوقات
با داستان خوندن خودم و ارضا میکردم اما هرگز حس یه ارضای
واقعی رو نداشتم .
برا همین خیلی عصبی و روانی شده بودم فکر
اینکه سکسمون کمتر شده بود و حتی گاهی تا دو سه هفته رابطه نداشتیم دیوونم کرده بود
واقعا گاهی حس میکردم توانایی مقابله با شهوتم و رو ندارم
بازم سعی میکردم خودم و سرگرم کنم
و وقتی خیلی عصبی میشدم میرفتم بیرون و تنهایی قدم میزدم تو بازار و گاهی کافی شاپ و پیاده روی …
تقریبا عادت کرده بودم و هر روز یا یه روز در میون
میومدم بیرون و گاهی هم واسه خودم چیزی میخریدم لباس و این چیزا…
از لحاظ تیپ و لباس خیلی ن ولی حساس بودم
برا همین سعی میکردم برم سمت مراکز خرید تو
بالا شهر تا چیزای خوشکل و شیک بخرم
ما تقریبا اخرای خیابون کشمیری مشهد بودیم و با مراکز
خرید بالا شهر فاصله ای زیادی داشتیم و همیشه
با یه مسیری خودم و به نزدکترین مترو میرسوندم و بعدش و با مترو میرفتم سمت بلوار سجاد و راهنمایی اینا
راستی از هیکلم بگم قد ۱۶۸ و وزن ۷۰ سینه های ۷۵ و باسن گوشتی و خوشکلی دارم که اون رونای توپور و کشیدم خوشگلترش میکرد اینقدر پوستم سفید و حساس بود که گاهی اگه کوچکترین جایی برخورد میکردم جاش تا چند روز میموند.
بیشتر مانتوی و پالتو بلند و یقه اسکی با کفشای پاشنه بلند و شال های رنگی و خوشکل میپوشم البته خیلی وقتام با چادر دانشجویی میرفتم . بگذریم از این چیزا .
مدتی بود تو خونه عادت به دیدن فیلمای پورن
کرده بودم که کاراکترای خیلی حشری و داغی
داشتن مثلا خانمایی که متاهل بودن و میرفتن
پنهونی خیانت میکردن و اینا .
این موضوع حسابی روح و روان من رو درگیر کرده بود . اما اصلا حاضر به خیانت نبودم هرگز و میگفتم من هرجور دختری باشم هیچ وقت
اینکارارو نمیکنم .اما غافل از اینکه یه چیزایی درونم در حال تغییر بود که خودمم نمیدونستم . همینطور که میگذشت
وقتی میرفتم بیرون خودم و کمی بیشتر از قبل ارایش میکردم طوری که بیشتر جلب توجه کنم حتی گاهی بیخودی اکثر مغازهارو میرفتم داخل و میچرخیدم نمیدونم چرا ولی از یه سری چیزا ارومم میکرد . میگفتم حداقل باعث میشه
کمی شهوتم کمتر بشن اشتباه میکردم بلکه شهوتم داشت هر روز بیشتر و بیشتر میشد. هرزگاهی هم که با رامین سکس میکردیم بعدش از
کارام و فکرایی که تو ذهنم بود پشیمون میشدم و
به خودم میگفتم هرگز به رامین خیانت نمیکنم حتی اگه از شهوت بمیرم . رامین بخاطر من این
بلاها سرش اومده .
اما بازم رامین فراموشم میکرد و دوباره شهوت
لعنتی میومد سراغم .فصل زمستون رسیده بود و هوا سرد شده بود و خیابونا و بازارا دیگه مث قبل شلوغ نبودن .
پنجشنبه صبح بود ساعتای ۱۰ از خواب بیدار شدم
سرو پا شدم یهو حس کردم
لای پاهام خیسه رفتم سمت سرویس و یه نگاه به لای پاهام کردم دیدم کل شورتم خیسه خیس بود
عادت داشتم صبح ها میرفتم دوش میگرفتم چون خیلی سرحالم میکرد . رفتم یه دوش گرفتم اومدم اشپزخونه
زیاد میلی نداشتم به صبحونه
یه لیوان شیر برا خودم گرم کردم و با یه بیسکوییت خوردم . یاد دیشب افتادم
که به رامین گفته بودم فردا شب بریم بازار من یه لباس زمستونی بخرم باشه ؟
فدات بشم نرگس جونم من فردا احتمالا دیرتر بیام اخه اخر هفتست باید واستم مهندس بیاد
حقوقارو بگیریم.
عه چه بد …عشقم با همون دوستت که همیشه
میری بیرون با اون برو
اها باشه رامین جان
اصلا نمیدونست که دوستی ندارم الکی بهش
گفته بودم که روزا با دوستم میرم بیرون .یه اهی کشیدم و پاشدم و
آرایشی کردم و رفتم بیرون
تو اینستا سمت هفت تیر یه یه مرکز خرید شیک و باکلاس دیده بودم میخاستم برم اونجا تا حالا نرفته بودم خرید
از خونه زدم بیرون و رسیدم خیابون اصلی دیدم پشت سر هم ماشین وامیسته و بوغ میزنه برام هر روز این اتفاق میوفتاد برام اما ن این شکلی تعجب کرده بودم
یه شاستی بلند زد کنار و گفت خانم جایی میرید من میتونم برسونمتون .
گفتم نخیر اقا مرسی
گفت اصلا استایل و تیپتون به اینجاها نمیخوره
گمشدین این اطراف ؟
گفتم اتفاقا بچه همین محلم مزاحم نشین لطفا
یه تاکسی سوار شدم و خودم رسوندم به یه ایستگاه مترو دیدم شاسی بلنده هم پشت سرمون راه افتاده بوده
از نگاهای راننده تو اینه خودم اومدم یه نگاه هیزی بهم داشت
پیاده شدم و نگاه کردم به سر و وضعم که
دیدم وااااای خاک تو سرم این چیه پوشیدم .
از بس تو خونه تو فکر و خیال بودم که اصلا متوجه نشدم چی تنم کردم
یه ساپورت مشکی چسب و نازک یه پوتین قهوای و یه پالتوی قهوای کوتاه که دور یقش پشمالو بود که
یادمه خواهرم برام کادو داده بود تولدم و هیچ وقتم نپوشیدمش چون واقعا کوتاه بود کافی بود
یه کوچولو خم بشم کل باسنم میزد بیرون همینجوریشم داشت داد میزد رونام تو ساپورت
یه کلاه مشکی زمستونی سرم کرده بودم که موهای شرابیم از زیرش پیدا بود
خدایا تازه متوجه شدم چه غلطی کرده بودم که
همه رو دنبالم راه انداخته بودم .
میخاستم برگردم که دیدم خیلی راه و اومدم و رسیدم به مترو و شاستی بلندم تا خود مترو اومده بود دنبالم
گفتم خدایا با این وضع روم نمیشه برم تو مترو
گفتم با همین شاسیه برم بهتره نمیتونه تو شهر کاری کنه که تازشم میشینم عقب
رفتم کنار خیابون که اومد سمتم و جلوم واستاد
خانم لطفا بیاین سوارشین هوا سرده بیرون
من قصد مزاحمت ندارم بگین کجا میرین خوشحال میشم برسونمتون شاید مسیرم بخوره
من هفت تیر میرم اقا
گفت خیلی خوب مشکلی نیست
دیدم خودش اومد پایین و در جلو ماشین و برام باز کرد و
گفت بفرمایین سوار شین
از شخصیت و ادبش خوشم اومد ماشینشم
خیلی خوشکل و باکلاس بود
همین که در ماشین باز شد
یه عطر خیلی ارام بخشی پیچیده بود که دلت میخاست زودتر بشینی تو ماشین
دیگه نشستم جلو و راه افتاد.
چه موزیکی دوس دارین براتون بزارم
گفتم : فرقی نداره هرچی بود
یه اهنگ ملایم خارجی گذاشت دوس داشتم
یه نگاهی به پاهام انداختم که سفیدی رونام
از زیر ساپورت پیدا بود خجالت کشیدم کمی
پالتوم و کشیدم جلوم و کیفم و گذاشتم رو پاهام
شما دخترا سردتون نمیشه با این ساپورتا ؟
راستش تجربه ی اولمه این مدل لباس پوشیدن
جدی خیلی بهتون میاد جذاب و تو دل برو شدین ماشالله
ازدواج کردین ؟
اره ننن…
جان اره یا ن کدومش ههه
دیگه سوتی داده بودم البته حلقه ی ازدواجمم تو دستم بود و گفتم اره ازدواج کردم
گفت پس مثل همیم من اسمم محمد رضاست
البته متاهلم در هر صورت خوشبختم
دستش و جلو اورد منم اولین باری بود که حتی با یه غریبه اینجوری صحبت میکردم چه برسه دست بدم بهش اما تو دلم گفتم بیکلاس بازیه دستم و بردم جلو و دست دادم باهاش
باورم نمیشد که با دست دادن به یه غریبه
بدنم به لرزه اومده بود
گرم صحبت شدیم اونم ارومتر میرفت که بیشتر مخم و بزنه .
دیگه کمی یخم باز شده بود رسیدم هفت تیر و گفت کجاش میرین گفتم مرکز خرید ارمیتاژ
گفت اها اوکی
جلو مرکز خرید من و پیاده کرد .
گفتم ممنون و میخاستم پیاده بشم که یه کارت گرفت سمتم گفت خانم خوشکلی که اسمتونم نمیدونم این کارت شرکت منه
پیشتون باشه کاری داشتین جایی خواستین برین من درخدمتم
از شعور و ادبش خیلی خوشم اومده بود مخصوصا
ماشین خوشکلش
گرفتم و پیاده شدم و گفتم اسمم نرگس هستش
هول شده بودم اسم واقعیم و گفتم بهش
دستش و دراز کرد واسه خداحافظی دستم و سمتش کردم و گرفت دستم و بوسید و رفت .
یه حس کاملا جدید داشتم تا حالا این شکلی نشده بودم راه افتادم سمت مرکز خرید
وقتی پام و گذاشتم داخل دیدم خدارو شکر همه مثل خودم بودن ساپورت و لگای رنگی و پالتوهای کوتاه و ارایش های وحشتناک سکسی
از همون جلو درب بوتیکای لباس شروع شدن کلی جنسای خوشکل و قیمتاشونم نسبتن خوب بودن واقعا …ساعت تقریبا نزدیک ۲ شده بود و خیلی خلوت بود خیلی هاشونم رفته بودن استراحت
همینطور که قدم میزدم چشمم به یه بوتیک خوشکل افتاد (ببخشید نمیتونم راجب بوتیک بیشتر از این بگم ) که پشت ویترینش دو سه تا پالتوی خوشکل بودن
نزدیکتر رفتم از پشت ویترین نگاشون کردم .چشمم افتاد به یه پسره
قد بلند و خوشتیپ
که تنها بود و داشت واسه لباساش اتکت قیمت میزد
رفتم داخل بوتیک و سلام کردم پسره برگشت و
من و نگاه کرد و گفت علیک سلام جانم بفرمایید
در خدمتم امر کنین …
گفتم مرسی این پالتو سبزه چه قیمته ؟
قابل شمارو نداره میخاین بیارم تن بزنین پسند شد
همه جوره باهاتون کنار میام .
گفتم مرسی قیمتش و بدونم بهتره بهتون زحمت بیخودی ندم یه وقت …گفت ن خواهش میکنم
این کار جنسش عالیه واسه بار پارسالمونه قیمتش العان نمیدونم چند شده ولی بالای یه تومنه بهتون تقدیم میکنم
به همون قیمت قبل ۷۰۰ هزارتومن
قیمتش واقعا خوب بود پالتوی خیلی شیکی بود
عروسکی و ناز جنسشم به دلم نشسته بود
گفتم تخفیفم داره ؟
من که عرض کردم قابل شمارو نداره بزارین بیارم
یه چند لحظه بفرمایین بشینین چون همون یکی مونده من براتون درش بیارم
عه ببخشید تورو خدا
ن خواهش میکنم وظیفمونه
یه مبل راحتی سه نفره مشکی بود نشستم روش
یه چند دیقه ای طول کشید و اوردش بیرون
ببخشید دیگه اینم خدمت شما
اینجا اینه هست و اتاق پرو هم اینه داره
هرجا راحت بودین
اینقد لباس مباس داشت که بوتیکش شلوغ پلوغ شده بود از لباس
رفتم سمت اتاق پرو که اون ته مغازش بود
پالتوی خودم و که دراوردم یا مریم مقدس زیر پالتوم یه تاپ قرمز رنگ بندار نیم تنه تنم بود که حسابی هم نازک بود و موقع خواب تنم میکردم
امروز چه مرگم شده بود اخه اصلا حواسم نبود
چی پوشیدم .
زودی گرفتم پالتو رو تن زدم خیلی خوشکل بود
دوتا دونه دکمه داشت اما جای دکمه هاش بسته بودن و حالت کمربندی هم داشت خواستم کمربندش و ببندم که دیدم نیست
دور و برش و نگاه کردم نبود.
اقا ببخشید ؟
بعله جانم خانم :
این کمربندش نیست !!
عه جدی میشه ببینم ؟
با دوتا دستام پالتو رو دورم نگه داشتم و در و باز کردم گفت: پشتش نیست؟
گفتم ن نیست
اها پس بزارین من بگردم براتون شما اگه اذیت میشین بیاین بشینین رو مبل
اومدم بیرون و سمت مبل که چشمم به اینه ای افتاد که وسط بوتیک بود یهو دیدم کلاهم سرم نیست و سرم لخته و موهای بلندم رو شونه هام حسابی سکسیم کرده
پاشدم برم کلاهم و سرم کنم که پسره گفت اها پیداش کردم . بفرمایید خدمت شما
دیگه نمیشد برم تو اتاق پرو همونجا گرفتم جلو اینه تا ببندمش
باید از پشت کمرم ردش میکردم نمیتونستم
داشت نگام میکرد که گفت کمک لازم دارین ؟ اهووم راستش نمیشه
گفت اجازه هست بزارین من براتون انجام بدم
روبرو اینه واستاده بودم
اومد پشت سرم کمی سرش و خم کرد و موهای بلند پشت سرم و گرفت و کمربند و ردش کرد .منم گره زدمش
چشم نخورین ماشالله چه موهای بلند و زیبایی دارین
مرسی نظر لطفتونه
این مدل کار و میتونین تو تابستونم حالت جلو باز بپوشین اصلا مشخص نیست که زمستونی هستش
گفتم اره خوشکله خودمم اونجوری راحترم
گفت امتهان کنین من کمکتون میکنم حالا نظرم
و میدم اگه قابل بدونین
مرسی انگار یه موجودی تو وجودم رخنه کرده
و کارام دست خودم نبود
دیگه اون نرگس کم حرف و سر به زیر نبودم
گفتم ممنونم گره کمربند و باز کردم تا جلو باز
امتهانش کنم یهو سینه هام افتادن بیرون و سفیدی گردنم و چاک سینه هام کامل پیدا شد
تا چشمش افتاد حس کردم تحریک شد و کمی خودش و جا به جا کرد پشت ویترینش
اون برجستگی نوک سینه هام از زیر تاپ نازکم کامل مشخص بود
سفیدی پوستم تو تاپ قرمزم و سکسیم داشت برق میزد
یکمی چرخیدم و گفت خیلی خوشکله میخاین یه دوری بزنین
رفتم اون سمت مغازه و متوجه اون باسن بزرگ و خوشکلم شدم تو اینه که بخاطر کوتاهی پالتو چقدر تابلو پیدا بودن و با هر بار قدم زدن حسابی تکون میخوردن و بازی میکردن برگشتم سمتش که دیگه کامل از گردی سینم و چاک سینم و سفیدیه کمرم و ناف کوچولوم و میشد دید .
نظرتون چیه ؟
خیلی عالی هستین ببخشید یعنی خیلی تو تنتون میاد
ههه مرسی اما حس میکنم یکمی کوتاهه
ن ن اتفاقا خیلی خوبه چون پاهای کشیده و توپری
دارین خیلی خوشکل شده
رفتم سمت پرو که درش بیارم
گفت البته
دکمه هاشم ببندین خوبه نیازی حتما به کمربند نیست
گفتم اها راستی این جای دکمه هاشم بسته هستن
یه برقی تو چشماش زد و گفت بزارین براتون بازش کنم
میخاستم بگم ن ممنون که یه چیزی برداشت و اومد سمتم تو اتاق پرو
اجازه هست ؟
ابی که تو گلوم بود و قورت دادم و گفت اوووهم
اومد دقیقا تو اتاق پرو و جلوم خم شد و پالتو رو
گرفت دستش و شروع کرد
گرمای نفساش و روی شکمم حس میکردم گاهی هم برخورد دستش و به شکمم
خودمم به قدری استرس و شهوتم گر گرفته بود که ضربان قلبم تندتر شده بود .برخوردای دستش با بدنم داشت دیوونم میکرد
بالا سمتم نگاه کرد درست نگاهش و از زیر سینه هام میتونستم ببینم
خیلی سفتن ببخشید اذیت میشین
انگار داشت لفتش میداد گفتم
ن ایرادی نداره
اها درست شدن
خواست بلند بشه که سرش اومد سمت سینه هام و خوردن به سینه هام نگاهمون بهم دیگه قفل شد
نمیدونم چی شد یهوکمی عقب کشیدم خودم و تکیه دادم به دیوار اتاق پرو یه حالت التماسی داشت چشمام و صورتم
اونم بلافاصله اومد سمتم دستش و دور کمرم پیچید و بدون هیچ حرفی شروع کرد به لب گرفتن ازم
سفتی کیرش و با برخوردایی که به بدنم میکرد میشد حس کرد
من اصلا تو حال خودم نبودم بدون همراهی لبام و میخورد
اومد سمت گردنم و میخوردشون
یه حسی داشتم که تا حالا هیچ وقت تو زندگیم تجربه نکرده بودم .
در گوشم گفت اسمت چیه خوشکلم . چشمام بسته بودم و گفتم نرگس گفت ای جووووونم نرگسم فدای سینه هات بشم
پالتو رو از روی شونه هام انداختش زمین و و بندای تاپ قرمزم و کشید پایین چشمام و باز کردم تو ایینه دیدم
مثل یه عروسک شدم تو بغلش دستام بین موهاش بود و تاپم روی ساق دستام گیر کرده بود .
سرش روی سینه هام بود و داشت سر سینه هام و مث بچه ای که شیر میخاد میمکید
دیگه صدام داشت بلند میشد از شهوت اروم نفس نفس میزدم
اومد بالا و دوباره رو گردنم قفل شد
دستش و حس کردم که رفت زیر ساپورتم و شورتم و کنار زد و دستش و کشید لای کوسم
اه یهو شل شدم و کمی پاهام و باز کردم
با خیسی کوسم متوجه شد چقدر شهوتم زیاده
شروع کرد با کوسم بازی کردن انگشتاش از اب کوسم خیس شده بودن
دیگه نمیتونستم رو پاهام واستم کامل تو بغلش ولو شده بودم و دستام و دور گردنش حلقه زده بودم
اینقدر شهوتم زیاد بود که با همون چند دیقه از حال رفتم و یهو یه لرزه شدیدی به تنم اومد و میخاستم داد بزنم دستش و گرفت جلو دهنم
به قدری دست و پام میلرزیدن که اصلا قابل توصیف نیستن همونجوری داشتم میوفتادم رو زمین بغلم کرده بود و سفت نگهم داشته بود و بوسم میکرد .
یکمی اروم شدم و به خودم اومدم دیدم با لباس نیم تنه تو بغلشم
گفت ارضا شدی ؟ سرم و به نشونه ی اره تکون دادم
گفت قربونت برم
گفت میتونی ساک بزنی برام ؟ گفتم اره
خم شدم که براش ساک… بزنم
یهو دیدم یه نفر تو بوتیکه و داره نگاهمون میکنه
اصلا متوجه اومدنش نشده بودیم
ترسیدم بلند شدم کمی خودم کشیدم این سمت بوتیک پسره فهمید پشت سرش و نگاه کرد خودش و جمع کرد
و گفت عه تو اینجا چه غلطی میکنی
پسره خندید و گفت خداشاهده العان اومدم صدات کردم نشنیدی
رفت بیرون و درو بست
من خودم و جمع جور کردم و لباسم و پوشیدم
و چشمم به حلقه تو دستم افتاد خدایا رامین …
یه لحظه بغض گلوم و گرفت دلم میخاست زمین دهن وا کنه و همینجا قورتم بده
از ترس نمیتونستم بیام بیرون
داشتن صحبت میکردن حس کردم رفتن بیرون بوتیک
بعد چند دیقه صدای پا اومد و حس کردم در بوتیک و بست و گفت نرگس جون کجایی
اومد سمتم اتاق پرو
من راستش خیلی استرس گرفته بودم
گفتم چی شد کی بود ؟
هیچی خوشکلم رفیق کناریم بود ردش کردم
منو دید چیکار کنم چی بهش گفتی ؟
هیچی فدا سرت که دید گفتم دوس دخترمی
تورو که نمیشناسه
خواست شلوارش و بکشه پایین که گفتم ن من نمیتونم ببخشید باید برم
اینقدر حس ترس و اینکه ابروم رفته باشه اومده بود سراغم که حس خفگی میکردم داشتم تو اتاق پرو خفه میشدم
نگران بودم
گفت نگران نباش چیزی نیست حلش کردم
متوجه استرس و ترسم شده بود گفت نترس خیلی خوب
اروم باش رفت در بوتیک و باز کرد
یکم اروم شدم با این کارش اخه وقتی در بوتیکو بست ترس ورم داشته بود نمیدونم چرا …
همونجا تو اتاق پرو دست و پام قفل شده بودن
با یه لیوان اب اومد تو بیا این و بخور
کمی اب خوردم و گفت بیا بیرون نرگس جون
اومدم بیرون و گفتم ببخشید من باید برم
گفت : باشه صب کن یه لحظه بزار من برسونمت حالت خوب نیست
گفتم ن ن فقط میخام برم لطفا رفتم سمت درب بوتیک
گفت نرگس جون یه لحظه لطفا
واستادم دیدم پالتو رو گرفت و تو پلاستیک گذاشت و داد بهم
گفتم ممنون کارتم و سمتش گرفتم گفتم بفرمایید
گفت ن اصلا قبول نمیکنم این از طرف من
یه هدیه هستش برای اشناییمون …گفتم اشنایی؟
ن من نمیتونم ادامه بدم ببخشید من شوهر دارم
گفت اره میدونم حس کردم ولی اگه قابل بدونی باهات باشم …ن لطفا هرچی بود رو فراموش کنین
خواهش میکنم
بهم نگاه کرد و گفت باش نگران هیچی نباشین
اتفاقی افتاده مگه اومدین یه پالتو دیدن
و پسند کردین دیگه بفرمایید لطفا بگیرینش
گفت دست خالی برین خیلی تابلوست ها
یه لبخندی بهش زدم و گرفتمش و خداحافظی کردم گفتم ممنونم که کارت مغازش و دا گفت : این کارت مغازمه به عنوان یه مشتری
دوس دارم بیای از نظر من هیچ اتفاقی نیوفتاده
و هرچی هم که بوده رو فراموش کردم گفتم
ممنونم ولی لطفا مبلغ این پالتو رو حساب کنین وگرنه نمیتونم قبول کنم
هرکاری کردم قبول نکرد
اومدم بیرون بوتیک و همونجا یه اسنپ گرفتم و یه راست اومدم خونه
و افتادم رو مبل و به محمد رضا و شاهین
پسره بوتیکه و اتفاقات تو بوتیک فکر میکردم
به خودم میگفتم بیچاره پسره همونجوری موند
و حتی ارضام نشد
بعد میگفتم ولش کن
اصلا باورم نمیشد که امروز این اتفاقات برام افتاده
غیر قابل باور بود برام حس میکردم یه خوابه
اما همه چی اما متاسفانه یا خوشبختانه نمیدونم
همه تو واقعیت بودن و بدتر اینکه همه چی
خیلی برام لذتبخش بودن و نمیتونستم یه لحظه
از فکرشون درام
تو همین افکار بودم که خوابم برد
با صدای زنگ خونه از خواب بیدار شدم
در و باز کردم رامین و که دیدم
پریدم تو بغلش و محکم بهش چسبیدم
یه حالی بهم دست داده بود
حال خوبی داشتم دستش پر بود
میوه و شیرینی و این چیزا
خسته بود اما لبخند بود رو لباش
گفت خواب بودی نرگس جون
گفتم اره رفته بودم بیرون با دوستم خیلی خسته
شدم و خوابم برد
گفت اها برا خودت خرید کردی؟ چی خریدی؟
یاد اون پالتوی کوتاه افتادم و اتفاقاتش
گفتم من راستش ن دوستم خرید که اونم جا گذاشت خونه ی ما
عه چرا نخریدی خب پسندت نشد ؟
گفتم اره چیزی به دلم ننشست
اها عب نداره حالا یه شب خودم میبرمت
باش عزیزم
من برم یه دوش بگیرم که پر خاک و خولم
باشه عزیزم لباسات و اماده میکنم
منم برم شام درست کنم برات عزیزم
باشه عشقم …
1401/11/01

ادامه....

نوشته: نرگس


👍 44
👎 15
111001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

912367
2023-01-27 02:10:33 +0330 +0330

وقتی شوهرت مث سگ داره از خروس خون تا بوق سگ کار میکنه گوه میخوری خیانت میکنی.مث ادم برو بهش بگونیاز جنسی دارم.این جنده بازیا چیه دیکه؟؟؟؟؟؟؟؟


912381
2023-01-27 02:36:18 +0330 +0330

دوگانگی احساس خیانت و وفاداری رو خوب انتقال دادی🌺


912382
2023-01-27 02:36:46 +0330 +0330

قشنگ بود، لذت بردم

5 ❤️

912383
2023-01-27 02:40:23 +0330 +0330

این چند باری که هی به خودت امدی دیدی چقد سکسی هستیو ، میخای باور کنیم؟…کاش واقعا واقعی بود

2 ❤️

912394
2023-01-27 04:26:04 +0330 +0330

کار خوبی کردی
تا درس عبرتی باشد 👌

2 ❤️

912401
2023-01-27 05:55:26 +0330 +0330

اگه واقعی باشه که خیلی احمقی!! یعنی سختته مثل آدم به شوهرت بگی نیاز جنسی دارم اما سخت نیست که مثل جنده‌ها لباس بپوشی و بری گدایی کیر مردمو بکنی؟! سختت نیست اگه انگشت‌نمای خاص و عام بشی؟! سختت نیست اگه آبروی خودت و شوهرتو به باد بدی؟! سختت نیست اگه زندگی‌تو از دست بدی و همه به چشم یه هرزه نگات کنن؟!
شوهرت برای کدوم احمقی این همه زحمت می‌کشه؟! خوبه خودت هم گفتی که « بیشتر برای من زحمت می‌کشید تا خودش ». شوهر بیچاره‌ی تو برای این این‌همه زحمت می‌کشه چون فکر می‌کنه زنش ارزش داره.
جوونی و تعطیلات و استراحت و تفریح و همه‌چی‌شو گذاشته و فقط داره برای تو کار می‌کنه؟! اگه یه لحظه بفهمه که تو پاتو کج گذاشتی نابود میشه. می‌دونی چه ضربه سنگینی می‌خوره؟! اون موقع فکر می‌کنه همه‌ی اون لحظاتی که خودش در حال جون کندن بوده ، تو از اون طرف در حال لباس کندن بودی!!

  • دلم نیومد بیشتر از این چیزی بهت بگم ، اگه آدم باشی خودت می‌فهمید! اما می‌خوام یه سری حرف مهم رو به تو و همه‌ی خانوم‌هایی که این مطلب رو می‌خونن بگم :
    هیچ هدیه‌ای برای یک مرد ، نمی‌تونه با ارزش تر از خود زن و اندامش باشه (البته مردهای لاشی رو نمی‌گم)
    تو می‌تونی برای عشق و حال هر جفتتون یه برنامه‌هایی بذاری ، مثلاً برای جایزه یه چیز ویژه انجام بدی (خودت زنی می‌فهمی)
    حرف‌های سکسی از طرف زن ، می‌تونه مرد رو دیوونه کنه (البته نه دم به دقیقه) مثلاً با یه لحن سکسی دم گوش مرد بگی : امشب یه ک. بهت بدم که تا ابد یادت نره.
    امشب می‌خوام منو خوب بکنی.
    حتی حرف‌هایی که خودتون باور ندارید اما باید سیاست داشته باشید 🙏

912409
2023-01-27 07:56:30 +0330 +0330

تف بشرف خودت و هرکی خوشش میاد یا لایک میکنه.تو ایران مرد همچین کاری اصلا نصف این کارو‌کنه‌کونشو‌پاره میکنین که مهریه ابروریزی اونوقت‌تورو میگن طلاقش بده،او ریدم‌تو هرکس که میگه مردا اینجا خوشبختن زنا بدبختن،ریدم تو وجدانت مث سگ کار میکنه خرج تو جنده رو بده

5 ❤️

912410
2023-01-27 08:01:10 +0330 +0330

بدبخت اون شوهرت که داره برای تو حرومزاده کار میکنه

4 ❤️

912411
2023-01-27 08:03:11 +0330 +0330

نتیجه اخلاقی اینه که بجای اینکه مثل سگ جون بکنیم بهتره تا میتونیم کس بکنیم
ضمنا یادتون باشه وقتی مثل من شد 74سالتون میتونید دندون مصنوعی بزارید ولی کیر مصنوعی بدردتون نمیخوره

5 ❤️

912428
2023-01-27 10:12:38 +0330 +0330

جنده هستی و خبرنداری؟

1 ❤️

912441
2023-01-27 13:23:35 +0330 +0330

چرا همه کون خوش فرم دارن؟ همه خوشتیپن!
کمتر کس بگید داستان بهتر میشه

2 ❤️

912444
2023-01-27 13:35:10 +0330 +0330

عزیزم تو مشکل کوچیکی داری و اونم اینه که جنده ای. نگرانی نداره. ویروسیه که درمانش فقط کیره.
تو سن کم ازدواج کردی و تنوع کیر دوست داری. خوب نمیشی ولی باید مدارا کنی و یک جنده کاردرست از خودت بسازی.

1 ❤️

912447
2023-01-27 13:56:27 +0330 +0330
  • قسمت دوم رو نوشتی نظرمو میگم
    فعلن ملت ناموسی شدن،یادشونم‌ رفته همین الان همچین شخصی جولوشون باشه مث سگ میکننش!
    چقد نقاب میزارید بابا بیخیال
    چقد دوست دارید خودتونو خوب نشون بدید در صورتیکه خوب نیستید خوکید.
    قسمت دوم رو نوشتی روی نگارش کار کن یکم.غلط املایی رو بگیر.توی سکس سعی کن فضا سازی بهتری بدی.
5 ❤️

912454
2023-01-27 15:38:37 +0330 +0330

بهتره به جای قضاوت کمی حوصله کنین و ادامش و بخونین
نمیتونین تو چند خط قضاوتم کنین
بازم نظر همه برام قابل احترامه

3 ❤️

912455
2023-01-27 15:44:50 +0330 +0330

من از هیچکدوم از کارام پشیمون نیستم چون شما هنوز فقط شروعش و خوندین و هیچی نمیدونین و بحتون حق میدم
پس ازادین هر نظری دوس دارین بدین

6 ❤️

912466
2023-01-27 17:25:27 +0330 +0330

من فروشنده بوتیک بودم. دروغ میگه پول پالتورو ازش گرفتم.

2 ❤️

912482
2023-01-27 21:39:48 +0330 +0330

اول میگی وضعتون خوب نبود همش کار میکرد تا از پس مخارج بر بیاد بعدش میگی میرفتی کافی شاپ و اخر میگی میرفتی بالا شهر خرید میکردی 😐😐فازا مازا بقیش نخوندم

0 ❤️

912492
2023-01-27 23:14:50 +0330 +0330

آقا حواسش نبوده دیگه همش از حواس پرتی بوده بیخیال هیت ندین😁

1 ❤️

912508
2023-01-28 01:06:21 +0330 +0330

خائن…حقیقتم که داشته باشه،کاملا حس میکنم چی میگی،خودم یکیو داشتم عین تو،منتها این دروغگوی قهاریم بود،یعنی سوای خیانت به شوهرش دروغم زیا دمیگفت،منم که فهمیدم دقیقا همین رو بهش گفتم و کات خلاص!..خائن

1 ❤️

912509
2023-01-28 01:08:49 +0330 +0330

من پسره مغازه دارم کیرم نخوابیده هنوز ها!!کی میای بلوار کشمیری نه کشوری دلبندم

0 ❤️

912525
2023-01-28 02:26:32 +0330 +0330

قشنگ بود مرسی
و خسته نباشی

1 ❤️

912561
2023-01-28 08:25:35 +0330 +0330

شانس نداریم ک، هرکی گیر ما میوفته زیر دلش درد میگیره
بقیه رو ک میبینی شوهراشون نمیتونن بکننشون
همیشه کارا برعکسه،
الان تو همش کیر میخای شوهرت نمیتونه بکنه،
من همش کص میخام طرفم نمیتونه بده.

0 ❤️

912564
2023-01-28 08:42:58 +0330 +0330

من نفهمیدم میگی وضع مالیمون خراب شده و شوهرت مجبور حتی تعطیلی هم بره سر کار ولی میری بالای شهر لباس میخری هی بیرون هستی ، کسی که وضع مالیش خوب نیست هی بیرون نمیره مخصوصا بالای شهر . پس اگر بر فرض که زن باشی کس و کونت میخاره وگرنه زن عادی که شوهرشو و زندگیشو دوست داره با وضع نامناسب بالا شهر پیداش نمیشه

1 ❤️

912604
2023-01-28 16:21:29 +0330 +0330

ترس و لذت رو خیلی خوب بیان کردی. چیزی که میخواستی ولی مقاومت هم داشتی در مقابلش. جالب بود. دوست داشتم

1 ❤️

912614
2023-01-28 17:42:13 +0330 +0330

من شاهین هستم صاحب همون ماشین شاسی بلند
دروغ میگه من دنبالش نرفتم خودش اومد دره ماشینمو باز کرد و کلی برام ساک زد،بعدم برا که ماشین کثیف نشه ،همه آبم رو خورد
نتیجه اخلاقی اینه که باماشین تو خیابون وایسین درشو قفل کنین
چون نرگس کیرتون رو میخوره،بعدم توهم میزنه که من رفتم دنبالش

1 ❤️

912618
2023-01-28 18:24:34 +0330 +0330

برام جالبه با وجود اینکه خیلی هاتون براتون غیر قابل باور بوده و کامنتای منفی هم گذاشتین
بازم داستانم و تا اخرش خوندین و حتی منتظر ادامش هستین

البته نظرم راجب کامنتا اینه که هرکسی کامنتش نشونه ی شخصیتشه
و به قول اون دوستمون که کامنت گذاشتن و گفتن
همتون نقاب زدین به صورتتون

3 ❤️

912620
2023-01-28 18:44:07 +0330 +0330

خیلی لذت بردم از داستانت و منتظر قسمت بعدیش هستم … به عنوان یه زن حق میدم بهت …مردا همیشه یک طرفه به داستان نگاه میکنن
از طرفی البته به کامنتای منفی اصلا توجه نکن
خیلی هاشون داستانت و کامل خوندن و حتی با داستانت ارضا هم شدن
تا جایی هم که میتونی از خودت کامنت نزار تا هویتت پنهان بمونه

2 ❤️

912697
2023-01-29 11:13:33 +0330 +0330

خاک توسرت

0 ❤️

912698
2023-01-29 11:18:07 +0330 +0330

مواظب باش گیر عرب ها نیفتی که زیر کیرشون نمیری

0 ❤️

912940
2023-01-30 23:35:19 +0330 +0330

خوبه حالا یهو یادت افتاد که ساپورت مشکی چسب و نازک یه پوتین قهوای و یه پالتوی قهوای کوتاه که دور یقش پشمالو بود پوشیدی وگرنه میرسیدی خونه میدی لخت رفتی و برگشتی 🤦🏻‍♂️

1 ❤️

912980
2023-01-31 04:02:24 +0330 +0330

ب نظرم داستانت واقعی بود و نسبت ب بقیه داستان ها صداقت بیشتری داشتی
زودتر بقیشو بنویس خیلی حشری شدم عزیزم

1 ❤️

912981
2023-01-31 04:05:43 +0330 +0330

قابل توجه اون کوس کش هایی ک میا زیر همه پست ها فحش میزارن
اینجا میایم داستان بخونیم لذت ببریم بعد شما لاشی ها شدید استاد اخلاق و شروع میکنین نصیحت کردن نویسنده؟
خواهر کوسه نمیخاد زر بزنی خوندی دهنتو ببند گوه زیادی نخور تو اگه خیلی اخلاق مدار بودی اینحا پرسه نمیزدی

1 ❤️

913071
2023-01-31 20:35:45 +0330 +0330

داستانت واقعی به نظرم اومد … اما . فکر میکنی اون شوهر بیچارت دلش نمیخواد هنوزم مثل قبل بکنتت ؟ فکر میکنی به اینکه کمتر بهت توجه میکنه فکر نمییکنه ؟ بخدا ک میکنه هر روز و هر جای این مملکت خراب شده ک باشه …
اون بدبخت از عمر و جوونیش گذشته صبح تا شب سگ دو میزنه تا چندرغاز پول در بیاره خرج تو بکنه
میدونم هرزگی مزه میده به ادم مخصوصا اگه اولین تجربه اش باشه و بعدش میشه یه اعتیاد. اما این رسمش نیست .
هر وقت حس و حال هرزگی وجودتو دوباره پر کرد به اون حلقه ازدواج دستت نگاه کن …
همین .

1 ❤️

913222
2023-02-01 17:55:44 +0330 +0330

عالی بود نرگس جان به نظرات منفی کسایی که فقط دنبال نفر سوم برای زوجهای متاهل هستن گوش نده اگه به قول دوستمون دنبال اخلاقن برن خودشون رو ارشاد کنند منم دستان دودل که قسمتی در مشهد بود نوشتم همچنین خاطرات المیرا بخون و نظر بده مرسی از زحماتت و نوشتارت

1 ❤️

913250
2023-02-02 01:05:18 +0330 +0330

اصلا کاری ب راست یا دروغ بودنش ندارم چون ن ب من مربوطه ن ب دیگران

اما از نگارش و تصویرسازیات لذت بردم و با کمال میل قسمت دوم رو هم میخونم

درضمن کاری هم ب عملی ک انجام دادی ندارم چون من فقط و فقط مسئول اعمال خودم هستم
از قدیم گفتم هرکسی رو در گور خودش میخوابونن

موفق باشی و پایدار

1 ❤️

914341
2023-02-09 09:11:16 +0330 +0330

دمت گرم معلومه راست میگی همشهری

1 ❤️

919256
2023-03-17 14:43:13 +0330 +0330

خدایاکیرم توی طاق آسمون هفتمت خیانت راحت شده هرزگی مد ، بیچاره مردهای کم درآمد، سگدو زدن برای امرار معاش یه موجود بی معرفت قدر ناشناس به اسم زن

1 ❤️

926540
2023-05-05 17:20:58 +0330 +0330

همه اینجا کون خوش فرم و ممه سفت و گرد و کص بی مو قد ۱۷۰ و وزن ۶۰ و موهای بلوند یا یکم از اون خوشگل تر اینا دارن پس این بی ناموصای زشت و تپل که شبیه تانکرای نفت هستن و با موهای سوخته و زشت کیا هستن

1 ❤️