بهروز و دختر همسایه

1402/06/20

اسمم بهروزه این داستان واسه ۷سال پیشه اوج شهوت و نادونی من.18سالم بود که بشدت روی دختر طبقه بالاییمون حس شهوت پیدا کردم…خونمون دو طبقه س و بابام بخاطر کمک خرج طبقه بالا رو داده بود اجاره.وقتی امدن مستاجرمون شدن پروانه 16سالش بود.ی دختر ظریف و با نمک.مادرش خیلی با مادرم دوست شده بود و وقتی شوهرش میرفت سرکار یه وقتایی میومد پایین تو حیاطمون پیش مادرم بابای منم که صبح میرفت و ۱۰شب میومد.دوسالی گذشته بود من حالا 20سالم بود و پروانه 18سالش .تازه سینه ها نمایان شده و بود و بقول معروف کمی استخون ترکونده بود.هیچ وقت یادم نمیره که تابستان بود که مادرم با مستاجرمون گوجه گرفته بودن واسه رب پختن.اینم بگم گاهی حسم میگفت پروانه ازم خوشش میاد ولی خجالت میکشه ک دوست شه یا حرف بزنه.داخل خونه بودم ک صدای پروانه آمد که میگه مادرت میگه دوتا آبکش بده از تو جاظرفی.منم برای اولین بار با ترس و دلهره زود شماره ایرانسل مو نوشتم و با دوتا آبکش دادم پروانه.شاید نیم ساعت نشد یه پیام اومد.بهروز شمایی؟نوشتم اره بابا.چت کردن شروع شد و از دوست داشتنم گفتم که تا دو روز جوابمو نداد.گفتم حتما به مادرش اینا میگه ولی جوابمو داد و دوستی ما شروع شد.کم کم قرارمون پارک چند محله پایین تر میشد و گاهی میرفتیم جاهای خلوت.البته بیرون آمدنش سخت بود خیلی وقتا یه دوستی داشت که به بهونه اون میومدن بیرون.تنها دلخوشی گرفتن دستاش بود و تو خلوتمون یه بوسه روی لپش.ببشتر وقتا به یادش خودارضایی میکردم و توی خیالاتم لختشو تصور میکردم تا اینکه بالاخره موقعیت فراهم شد.توسال سوم بود و چون آزاری و رفت و امدی نداشتن همچنان مستاجرمون بودن.پدر و مادرم با کاروانی که عمو و عمه م بودن رفتن مشهد.با هزاران سفارش منو گذاشتن و رفتن‌.به پروانه گفتم رفتن مشهد و انقدر براش زبون ریختم و التماسش کردم و اونم با کلی ترس و وحشت وقتی مادرش رفت خرید از فروشگاه امد پایین و به مامانش زنگ زد که دوستم امده دنبالم برم باش خرید کتاب که اجازه گرفت الکی.وقتی امد پایین و کفشاشم اورد پابین داشتم از دلهره و شهوت منفجرمیشدم.رفتیم تو اطاق خواب که مبادا صدای حرف زدنمون بره تو راهرو.پروانه وقتی نشست رو لبه تخت شروع کردم زبون ریختن.اولین بار بود تو زندگیم ی دختر میوردم خونمون.وقتی گفتم مانتو رو دربیار راحت باش کلی خجالت کشید که خودم کمی کمکش کردم .قبلا تو چتها به شوخی گفته بودم بمن شیر نمیدی منظورم سینه بود.دیدم پروانه تو باغ نیست که خودمو نزدیکش کردم و لپشو بوسیدم.چند بار بهش گفتم خیلی بوی عطر تنت منو مست میکنه.وقتی گردنشو بوسیدم جا خوردو بهش گفتم یادته گفتم بهم شیر بده حالا موقعیتش شده لوس نشو بذار بخورم.دیدم قرمز شد و گف میرم بسه دیگه.البته تو صداش شهوت میشد حس کرد.دست که زدم به سینه ش تازه فهمیدم از رو لباس همچینم کوچیک نبوده.خلاصه با کلی التماس و منت کشی و زبون بازی راضی شد به شرطی که یه چادر بکشه رو صورتش من چندتا سینه شو بوس کنم.تیشرتو دادم بالا و سوتین سرمه ی شو در اوردم.سینه های نسبتا خوش فرم و تقریبا اندازه پرتقال تامسون رو دیدم.خیلی رمانتیک نوکه سینه شو یه گاز کوچولو گرفتم و شروع کردم میک زدن.از سینه به اون سینه جابجا کردم دهنمو و انقدر با سینه ش ور رفتم که خودش چادرو از رو صورتش برداشت و گفت یواش تر.بعدش لبمو گذاشتم رو لبشو اونم همکاری کرد و منم سینه هاشو میمالیدم.مخصوصا با دوتا انگشتم نوک سینه شو ماساژ میدادم.دستمو یه لحظه گذاشتم رو کصش از روی شلوار لی که پاهاشو بهم جمع تر کرد.بهش گفتم بابا دیگه این موقعیت برامون پیش نمیاد و یکم دیگه میری بالا پس بذار حال کنیم.با زبون بازی و از دوست داشتنم انقدر براش گفته بودم که راضی شد و چشاشو بست.شلوار لیشو بسختی دراوردم ولی متعجب شدم یه لحظه.شرتش بشدت خیس شده بود.خودش فهمید من جا خوردم خواست دوباره شلوارشو بپوشه که گفتم اشکال نداره تو تمیزی.با خجالت و صورتی قرمز گفت اره مونداره‌.شرتشو دادیم تا زانو پایین.چی بود لامصب .ی کص دست نخورده.پاهاشو حسابی باز کردم و روبروی کصش خوابیدم.بخاطر اسپری تاخیری که زیاد زده بودم اصلا خبری از ارضا شدنم نبود.چون از قبل حساب همچی رو کرده بودم.وقتی از سینه هاش دوباره شروع کردم بوسیدن و امدم سمت شکمش خودش چشاشو بست و منم رفتم تا رسیدم به کصش.بوس و لیس انقدر تندتند اون بالای کصشو لیس زدم و میک زدم که موهامو چنگ زد چندبار.گفت بسه دارم دیونه میشم.رفتم کنارش دراز کشیدم و دستمو گذاشتم لای کصشو بازی میکردم.انگشتام سرمیخورد ازبس آب پس داده بود.بش گفتم پروانه من یکم حال کنم.گف چجوری گفتم بذار جلومو لای پات.بیچاره ترس از حاملگی داشت‌ خنگتر از این حرفها بود که اطلاعاتش زیاد باشه.کلی بش گفتم بابا تو کتابا خوندم این خبرا نیس.بازم با کلی قسم که اشتباه نمیکنم و نترس و تو اخرش خانوم خودمی اجازه داد.منم شلوارو شرتمو دراوردم و دستشو همونطور که دراز کشیده بودم کنارش گذاشتم رو کیرم و یه لحظه سرشو بلند کرد تا کیرمو ببینه خنده یی کرد و گفت بزرگه‌…خلاصه یکم با کیرم بازی کرد و منم با کصش ور رفتم.کیرم قشنگ بلندشده بود گذاشتم لای پاش.بیشتر کیرم از آب کص پروانه لای پاش لیز می خورد و عقب و جلو میرفت تا پس آب خودم.خیلی بهش حال داده بود چون لبای منو خیلی میک میزد.بهم گفت رکابیتو در بیار.وقتی در آوردم با فشار سینه هاشو چسبوند به بدن لخت من.یکی دوباری با دستم کیرمو گرفتم و مالیدم محکم به لای کصش .انقدر خودمو عقب و جلو کردم تا بالاخره ارضا شدم و آبمو ریختم لای شرت خودم.شاید اولین بار بود پروانه منی میدید…شاید حدود ۲ساعتی نگذشته بود که مادرش زنگ زد بهش کجایی گفت نزدیک.با اینکه برام سخت بود که بره ولی چاره ای نبود…رفت دستشویی خودشو شست و آمد لباساشو پوشید و منم با کلی احتیاط و دید زدن راهرو پروانه رو راهی کردم بره بیرون که زنگ بالا رو بزنه که مثلا برگشته.خداروشکر کسی دمه در نبوده که ببینه این امده بیرون و زنگ بالا رو زده.درو باز گذاشتم که داره میره بالا باز ببینمش .اونم با غنچه کردن لباش رفت بالا .شبش بهم پیام داد که مرسی بهم آسیب نزدی و کار خطرناک نکردی.خیلی راضی بود.ولی متاسفانه آخرین و اولین بارم بود باهاش چون دیگه موقعیتش فراهم نشد.فقط بیرون میرفتیم و گاهی تو کوچه اای خلوت لب گرفتن. ۴سال اونجا بودن که خونه مهر پردیس رو بهشون تحویل دادن.هنوزم بیاد اون روز راست میکنم.ولی خطشو عوض کرد وقتی رفتن .نمیدونم بخاطر چی ولی منم بیخیال شدم.

نوشته: بهروز


👍 17
👎 4
24301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

946844
2023-09-12 00:16:43 +0330 +0330

قشنگ بود

0 ❤️

946877
2023-09-12 01:51:13 +0330 +0330

اگه ۷وب کصشو میخوردی ولت نمیکرد

0 ❤️

946912
2023-09-12 05:01:29 +0330 +0330

دخترا خیلی راحت مارو فراموش میکنند،من هنوز به یاد عشقم زنده ام

2 ❤️