تزریقات (۴ و پایانی)

1401/12/28

...قسمت قبل

هنوز بعد این همه سال وقتی یاد اون لحظات میفتم شهوت تمام وجودمو فرا میگیره، بابک یه مقدار لای کونمو باز کرد و یکم ژل خالی کرد اونجا و روی سوراخم، سرد بودن ژل و داغ بودن من در اون لحظه ، به خصوص لای کونم که احساس می کردم شعله های آتیش از اونجا زبانه می کشه ، یه حس تضاد عجیبی داشت ولی هر چی بود آتیش شهوت منو چند برابر کرد انگار که بابک بنزین ریخته بود روی اون آتیش و هر لحظه شعله ور تر می شد… بابک شروع کرد به مالیدن کونم با دو دست و من داشتم ناله می کردم ، صحبتی بینمون رد و بدل نمی شد و فقط صدای نفس ها و ناله های من بود که با صدای مالش کونم توی اتاق پیچیده بود. یکم که گذاشت بابک یه پلاستیک آورد که به نظرم داخلش مقداری ملافه و این جور چیزها بود و گذاشت زیر شکمم تا کونم یه مقدار بیاد بالاتر ، خودم هم همکاری کردم و کونمو یه مقدار دادم بالاتر که باز تر بشه و بابک بتونه راحت تر لای کونمو بماله، من عااااشق این بودم که یکی منو دستمالی کنه و به خصوص وقتی به چاک کونم دست میکشید یا آروم لای کونمو می مالید خیلی حشری می شدم ، اونقدر پیش آبم اومده بود که تخت کامل خیس شده بود … بابک خیلی آروم با همون متانت همیشگی انگشتشو می کشید روی سوراخم و منو دیوونه تر میکرد، دیگه واقعا تحمل نداشتم و دوست داشتم هر چه زودتر منو بکنه ، وقتی انگشتش روی سوراخ کونم بود، یه مقدار دیگه کونمو دادم بالاتر که قشنگ باز بشه و یه جوری هم بهش بفهمونم که دیگه طاقت ندارم ، اینجا برای اولین بار بابک یه جان گفت یه دستی روی چاک کونم و لای اون کشید و یکی آروم زد روی لپ کونم، برجستگی شلوارش به حدی شده بود که من وقتی بهش نگاه می کردم به جای کیرش احساس خفگی بهم دست میداد … یکم همینطوری منو دستمالی کرد و من توی ابرها بودم و چشمام خمارٍ خمار شده بود ، تجربه شهوت بی نظیری که تا امروز نتونستم دیگه تکرارش کنم توی همین لحظات هم بابک کمر شلوار و زیپشو باز کرد و شلوار و شورتشو کشید پایین که یه چیزی مثل فنر راستٍ راست زد بیرون، کیرش تقریبا ۱۵ سانت و معمولی بود نه خیلی کلفت و نه باریک ،شیو و تمیز … بابک شروع کرد اول با یه انگشت و بعد چند لحظه با دو انگشت … دو تا انگشتشو کرده بود داخل و آروم داخل و خارج می کرد… چند دقیقه همینطوری منو آماده کرد (من قبلاً خودم در تنهایی وقتی با کونم ور می رفتم چندین بار با خیار و وسایلی که قابلیت استفاده داشتن، خودمو آماده کرده بودم برای یه همچین روزی، بنابراین کار بابک هم راحت تر بود) دیگه واقعا نمی تونستم تحمل کنم ، برگشتم سمت بابک و کیرشو گرفتم توی دستم اینجا یکبار دیگه شهوتم چند برابر شد چون تا به حال دست به کیر کسی نزده بودم و اصلا کیر کس دیگه ای رو از نزدیک ندیده بودم به خصوص زمانی که شهوتی بودم و طرف داشت منو دستمالی می کرد ، کیرشو کردم توی دهنم و شروع کردم به خوردن ، خیلی هم مواظب بودم که دندون هام نخوره بهش ، زیاد وارد نبودم اما فکر کنم کارمو خیلی هم بد انجام ندادم چون بابک چشاشو بسته بود و آه و نالش حسابی دراومده بود طوری که من ترسیدم صداش از اتاق بیرون بره و داستان بشه برامون ، یکم که خوردم بابک یه مقدار خودشو کشید عقب، حس کردم می خواست ارضا بشه و این کارو کرد که جلوی ارضا شدن خودشو بگیره چون مشخص بود اون هم خیلی حشری شده، من سریع چرخیدم و قنبل کردم تا جاییکه می تونستم به کمرم قوس دادم که کونم کامل باز بشه ، دل توی دلم نبود که قرار بود اولین تجربه کون دادن رو داشته باشم ، بابک سر کیرشو یکم روی سوراخ کونم مالوند و یکم ژل ریخت روی سوراخم، آروم سر کیرشو هل داد و یه مقدار رفت توی کونم ، با اینکه قبلاً چندین بار خیار و وسایلی رو کرده بودم داخل کونم اما باز هم درد نسبتا زیادی داشتم ، یه تکون کوچیک خوردم و بابک هم متوجه شد و همون طوری بدون حرکت موند یه مقدار دیگه ژل به کیرش و روی سوراخم ریخت و چند لحظه بعد دوباره یه مقدار دیگه کیرشو فرو کرد داخل، دردی همراه با لذت ناشی از شهوت بی حد و حصر در وجودم احساس میکردم اما شدیدا دوست داشتم سریعتر ادامه بده و مراحل بعدی سکس رو تجربه کنم … چند لحظه ای گذشت و وضعیت بهتر شده بود ، دردم کمتر شده بود و شهوت و لذت بود که بر وجودم حکمرانی میکرد، بابک داشت جلو و عقب می کرد و اینبار صدای آه و ناله من بود که در فضای اتاق پیچیده بود ، کم کم بابک شدت جلو و عقب کردن رو بیشتر کرد و ضربه می زد … از صداش و آه و اوهش حس کردم ممکنه ارضا بشه اما من دوست نداشتم به این زودی ارضا بشه برای همین خواهش کردم اگه امکان داره حالتمونو عوض کنیم ، من برگشتم به پشت و پاهامو دادم بالا ، بابک هم اومد بالای تخت و کیرشو گذاشت روی سوراخم و آروم هل داد داخل، این دفعه کیرش خیلی راحت رفت داخل ، تجربه عجیبی هست اون زمانی که کیر یک نفر رو داخل خودت حس می‌کنی…، بابک شروع کرد جلو و عقب کردن ، من یه حسی داشتم فکر میکردم دارم ارضا میشم اما ارضا نمی شدم و دوست هم نداشتم ارضا بشم ، چون می ترسیدم این حس شهوتی که خیلی هم دوسش داشتم از بین بره یا کم بشه… چند دقیقه ای توی همین وضعیت بودیم که بابک با چند تا تلمبه محکم‌تر ارضا شد و آبشو ریخت روی شکم من، خیلی آبش اومد خیلی …انگار تمام شیره وجودش خارج شده بود چون کاملا بی حال شده بود و همونطوری نشست همونجا وسط پاهای من و منم پاهامو آوردم پایین ، کم کم نفس هاش آروم شد گفت میخوای ارضات کنم؟ منم گفتم آره ممنون، یکم کیرمو مالوند اما شاید در کمتر از ۲۰ ثانیه ارضا شدم و آبم با چنان فشاری پاشید روی بابک و تخت و … که باورم نمی شد ، توی هیچ کدوم از سکس های قبلیم تجربه یه همچین ارضا شدنی رو نداشتم تمام بدنم می ارزید ، حالم که سر جاش اومد بلند شدم خودمون و تمیز کردیم و بابک از من تشکر کرد و منم بهش گفتم تجربه بی نظیری بود و واقعا لذت بردم … دیگه هیچ زمانی سراغ بابک نرفتم ، در واقع ترسیدم نتونم دادن رو ترک کنم و توی زندگی دچار مشکل بشم …

نوشته: سیلور


👍 23
👎 3
28601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

919530
2023-03-19 17:42:21 +0330 +0330

😍 😍 😍

0 ❤️

919579
2023-03-20 03:39:46 +0330 +0330

عالی بود مرس

0 ❤️

923377
2023-04-14 13:59:55 +0330 +0330

واقعی به نظر میرسید

0 ❤️

933208
2023-06-15 14:51:40 +0330 +0330

چه سکس قشنگی، منم تزریقات انجام میدم دوس دارم یکی مثل تو به تورم بخوره

0 ❤️