تو دیگه تنهام نزار (۱)

1395/06/17

دستگیره در رو فشار داد،با صدایی شبیه جیغ در باز شد
سریع اخماش رفت تو هم
چند لحظه ای با حرص نگاش کرد
پوفی کشید و بعد صداش کرد ولی جوابی نداد
دوباره صداش زد بازم جوابی نشنید
اینبار با صدای محکم داد زد:مــــســــعـــود!!!
تکانی خورد،با صدایی گرفته گفت:هووووومممم
و بعد دوباره خوابید.
با حالت گریه و زاری گفت:ای خدا،ای خدا من از دست این چیکار کنم
و بعد با حرص گفت:بهت میگم پاشو
لبه پتو رو گرفت و به سمت خودش کشید
اینبار موفق بود
از حالتی که روی پهلوی راست افتاده بود بالشی که تو بغلش بود رو ول کرد و چرخید و رو به سقف شد
-جانم پوران خانوم،یه بار شد منو بدون جنگ و دعوا بیدار کنی؟
پوران-تو یه بار خودت بیدار شو ببینم میتونی
-نه نمیتونم،حالا چی شده،اتفاقی افتاده که بیدارم کردی
پوران-ن والا،فقط ظهر شده گفتم بیام بیدارت کنم
با تعجب گفت:ن بابا؟ظهر؟
و بدون اینکه منتظر جواب بمونه نیم خیز شد و نشست لبه تخت
گوشیشو از رو میز کوچیک کنار تختش برداشت،ساعت13:35رو نشون میداد،سه پیام جدید هم داشت
-اووه ساعت یک و نیمه،چرا انقد خوابیدم من
پوران-وقتی تا ساعت چهار صبح میشینی قلیون میکشی بایدم انقد بخوابی
دستی کشید تو موهای بلندش و خواست اولین پیام رو باز کنه که پوران گفت:
آخه چرا انقد بیخیالی،چرا به فکر سلامتیت نیستی،این همه میگن قلیون ضررش زیاده،ریه ها رو نابود میکنه اونوقت بازم میکشی
-ای بابا پوران خانوم،این دروغا رو باور نکن
اتفاقا قلیون واسه ریه ها مفیده
پوران-نه بابا،کدوم ادمی اینو گفته؟
خواست بحث رو عوض کنه چون از این بحث تکراری بیزار بود برای همین گفت:گشنمه
پوران-پاشو،پاشو یه آبی به صورتت بزن تا برم یه چیزی اماده کنم برات
-پوران جون زحمت زیادی نکش فقط مربا میخورم
پوران-فقط مربا؟
-اهوم،مربا دوس دارم
پوران-اونو که میدونم،ولی اخه مربای خالی؟
-اره،بیزحمت چای هم دم کن
پوران-دم کردم،پاشو پس،هنوز که نشستی
-میام الان
پوران در رو باز کرد و از اتاق خارج شد
اولین پیام رو باز کرد:صبح زیبایتان بخیر
دومین پیام:الووو صب بخیر گفتم ها کجایی
پیام سوم:ای بابا بیدار شو دیگه عشقم
پوزخندی زد و زیر لب گفت:بیشعور و بعد شمارشو گرفت
بعد از چند بوق جواب داد:به به اقا مسعود،خوش اومدی،صفا نیاوردی
-چه بهتر،چیه این همه اس ام اس دادی
؟-خواستم از خواب ناز بیدارت کنم
-بیخود
؟-حالا موفق شدم؟
-نه متاسفانه
؟-اشکال نداره اینبار زنگ میزنم
-آفرین تا منم شکمتو جر بدم
؟-عه نه پس بیخیال برو بخواب کاری نداری
با خنده گفت-بیخیال شوخی کردم،چه خبر کاوه؟
کاوه-سلامتیه تو و خانواده و دوستان و اشنایان و اقوام و سایر بستگان
-خیله خب خیله خب،کجایی؟
کاوه-کرمانشاه
-مسخره،اونو که میدونم،کجای کرمانشاه؟
کاوه-دو کوچه پایینتر از شما
-خونه ای؟
کاوه-اره دیگه این موقع میخوای کجا باشم
-خیله خب،ساعت دو برو قهوه خونه رو باز کن
کاوه-مگه با هم نمیریم؟
-امروز دیر بیدار شدم،دیرتر میام
کاوه-اها باشه
دست چپشو گذاشت رو تخت و جای پاشو محکم کرد و بعد کمرشو به سمت چپ چرخاند که مثل چرخ دنده صدا میداد
چشماش ریز شد و
لب پایینیشو گاز گرفت و بعد با صدای آروم و لرزان گفت:فقط کاوه
کاوه-جانم
-یه کم فویل بگیر لازمه
کاوه-باشه دیر نکنی
-تو هم دیر نری
کاوه-خدافظ
-خدا به همرات
گوشیو اروم پرت کرد رو میز و بلند شد
گردنشو چپ و راست کرد نفس عمیقی کشید و در اتاق رو باز کرد و رفت بیرون
پوران سر میز نشسته بود
رفت سمت میز و خواست بشینه که پوران گفت:چیه،نکنه میخوای همینطوری بشینی
-یعنی چی
پوران-برو صورتتو بشور،لا اله الا الله
-اوو ببخشید
پوران با صدای بلند گفت:سپیده زیر کتری رو خاموش کن
سپیده کفگیر رو گذاشت رو بشقابی که روی اوپن بود و گفت:باشه مامان
مسعود همونطور که میرفت سمت در حال،به سپیده که در حال اشپزی بود گفت:خسته نباشی دلاور
سپیده با لبخند گفت:ظهر بخیر داداش
وایساد و چشماشو ریز کرد و گفت:پوران خانوم یادت داده این تیکه ها رو؟
سپیده-کدوم تیکه ها؟
-ظهر بخیر و اینا
سپیده-وا خب ظهره پس بگم عصر بخیر
-نه بگو صبح بخیر
پوران-هر وقت تو ساعت نه بیدار شدی تا ما بگیم سحر بخیر
مسعود همینطوری نگاش میکرد و چیزی نمیگفت سپیده هم میخندید
-ببند نیشتو
سپیده-عه داداش خندم میاد خب
با صدای آروم گفت:نخند خب تا پوران ضایع شه
پوران شنید و گفت:ای مرض،ای درد
زد زیر خنده و رفت توی حیاط…

ادامه دارد
نوشته: مـــُـــعــتادِ غـــَـــم


👍 1
👎 0
5001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

555401
2016-09-07 21:20:59 +0430 +0430

آقاجون داستان واسه سایت سکسی مینویسین ناسلامتی نه واسه مجله کیهان بجه‌ها . اینقد داستان پاستوریزه ؟؟؟ حالا ببینیم قسمتای بعد چیکار کردی این قسمت که چنگی به دل نمیزد

0 ❤️

555484
2016-09-08 11:50:03 +0430 +0430

این یارو ابنه‌ای کسکش‌زاده که از بسترسازی و این کسشرا تر زده ، تازگیا کس مامانش بدجور هوای کیر افغانی کرده . دوستا به نیابت شما یه لیوان آب‌منی حواله کس مامی‌جونش کردم تا دیگه عن اضافی نخوره

0 ❤️

555646
2016-09-09 20:32:37 +0430 +0430

اقا یه چند نفر که قلمشون خوبه چندتا داستان سکسی که عشقی هم باشه بنویسید دیگه.همش شده شر و ور.شما هم امیدوارم ادامشو خوب بنویسی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها