دستورهای عجیب ارباب‌های روانیم (۲ و پایانی)

1401/03/09

...قسمت قبل

گفت یکار دیگه کن منم یه خیار اندازه کیر خر تو کونم بود داشتم جر میخوردم نمیتونستم انجام بدم اون هی دستور میداد و من التماسش میکردم اما اون سادیسمی میخندیدو بهم حرکت جدید میگفت، وای دیگه کون برام نموند. بعد از ۵-۶ دقیقه که حسابی مجبورم کرده بود کلی حرکت عذاب آور با خیار تو کونم انجام بدم گفت بشین نشستمو زدم زیر گریه جلوش گفتم ریحانه جونم مانا داره میمیره بخدا کشتیم تورو جون مانا بهم رحم کن گفت باشه بابا دلم سوخت فقط اخرین کار یه معلق باید بزنی گفتم نمیتونم بخدا اصلا تکون نمیتونم بخورم گفت اخریه همه‌ی زورمو جم کردم یه معلق زدم گف وااااووو خیلی خوب بود یکی دیگه گفتم ریحانه جون مانا نکن باهام اینجوری گفتی اخریه گفت خب حالا یکی دیگه برو چیزی نمیشه که و دستشو گذاشت روی سوراخ کونم و از روی شرت شرو کرد فشار دادن خیار گقتم باشه باشه دیگه لب مرز بودم ولی با همه‌ی انرژی باقی موندم یه معلق دیگه زدم بعد گفت وای خیلی قشنگ این کارو میکنی بازم میخام ببینم من دوباره اشکم درومد و گفتم ریحانه خانم ارباب قشنگم بهم رحم کن ک دستمو گرفت گفت زود باش بهونه نیار تو هنوز خیلی انرژی داری منی ک داشتم میمردم و حتی نمیتونستم یه میلی متر دیگه با اون خیار تو کونم تکون بخورم رو مجبور کرد ۳ تا معلق دیگه بزنم ک از صدای گریه‌هام هانیه بیدار شد پرسید دارین چکار میکنین من درجا زدم زیر گریه و گفتم هانیه توروخدا نجاتم بده هانیه گفت باز داری چکارش میکنی ریحانه نگفتم مگه زیاد اذیتش نکن ریحانه گفت کاریش نکردم که سوسول بازی در میاره من با گریه گفتم یه خیار گنده کرده تو کونم بعد مجبورم میکنه راه برم پشتک بزنم خیلی درد دارم توروخدا بگو بس کنه هانیه گفت بیا اینجا دیگه اذیتت نمیکنه گفتم نمیتونم بخدا راه بیام تا اونجا تا گفتم ریحانه گفت نه بابا چرا نمیتونی بیا من کمکت میکنم من تا اومدم مخالفت کنم دیدم ب زور داره منو راه میبره این ۵-۶ قدمی ک از روی تخت تا مبل راه رفتم ارزو میکردم بمیرم فکرشو نمیکردم برسم از ریحانه متنفر بودم ک این بلا رو سرم اورد البته این باعث هم شد مث سگ ازش بترسم الان ممکنه برای هانیه و رویا بهونه بیارم ولی وقتی ریحانه یه چیزی ازم میخاد بدون فکر کردن انجامش میدم جون کافیه تنها باشم و رویا و هانی نباشن اون موقعا میتونه بدبختم کنه اون خیلی بیرحمه حالا جلوتر بیشتر میگم داستاناشو وقتی رسیدم پیش هانیه گفت خب چکارت کرده ریحانه منو نشوند روی مبل دقیقا هم رو کونم نشوند ک خیار معلوم نشه بعدم دستاشو گذاشت رو شونم ک پا نشم من خیلی درد داشتم هانیه تا پرسید خب بگو چیکار کرده تا اومدم همه چیو بگم ریحانه گفت از آدم دهن لق خیلی بدم میاد بعضی وقتا دلم میخاد آدم دهن لقو خیار بکنم تو کونش و تو حیاط سگ رو ول کنم دمبالش یه ساعت فقط فرار کنه اینو ک گفت من سفید شدم نمیدونستم چکار کنم فقط اینو میدونستم حتی اگه الان به هانیه بگم و این خیارو از کونم در بیاره بعدا باز گیر این ریحانه‌ی روانی میفتم البته ترسم بیشتر ازین بود که به هانیه بگم و بازم ریحانه روانی اون بلا رو سرم بیاره همونجوری چند ثانیه خشکم زدو به هانیه نگاه کردم هانیه عصبی گفت ریحااااانههه چه گهی خوردی ریحانه گفت هیچی ازین توالت بی مصرف بپرس تا مطمئن شی هانیه نگاهم کرد و گفت مانا مگه نگفتم نباید از ما بترسی ما دوستتیم حالا هم هرچیزی این روانی بهت گفته رو رو بیخیال شو چون چرتو پرت محظه و بگو بهم چی شده ریحانه دستاش رو شونم بود تا اومدم دهنمو باز کنم یه نیشگون شونم رو گرفت تا اومدم خم بشم ک نیشگونم نگیره منو صاف کرد و نزاشت تکون بخورم من دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم همزمان هر درد شدیدی داشتم هر ترس شدیدتری ک اجازه نمیداد از دردم رها بشم مثل سگ از ریحانه‌ی جنده میترسیدم ترکیدم یهو زدم زیر گریه و شروع کردم التماس ریحانه کردن هانیه هی میگفت مانا با من حرف بزن ولی من میدونستم تا ریحانه اجازه نده حتی حق ندارم جواب هانیه رو بدم درسته نصفه روزم باهم نبودیم ولی خوب شناختم که چه بیمار عقده‌ای ایه ریحانه، کاری از دستم بر نمیومد جز این که التماس ریحانه رو بکنم خدایا چرا منو اینقد ترسو افریدی ک دوساعت کس لیسی کسی ک از شخصیتش متنفرمو بکنم اگه این بلا رو رویا یا هانیه سرم میاوردن کمتر اذیت میشدم (البته بگم اینجا از ریحانه متنفرم ما ۴تا بعدا بهترین دوستای هم میشیم حتی همین ریحانه که چیزی جز عذاب نیست یه جا حاظر بود کلیه خودشو بده بهم که لحظه‌ی اخر یه نفر پیدا شد که داستانش مفصله و اینجا وقتش نیست) خلاصه من زدم زیر گریه و شروع کردم التماس ریحانه اون حتی نگاهمم نمیکرد من افتاده بودم به پاش داشتم انگشتاشو میلیسیدم و گریه و التماس هانیه هی ازش میپرسید چکار کردی این بدبختو ریحانه انگار نه انگار سقفو نگا میکرد یه ثانیه وایستادم گفت به لیسیدنت ادامه بده داره خوشم میاد منم درجا گفتم چشم ارباب بخدا میلیسم با همه‌ی وجودم لیسیدم انگار مرگو زندگیم به خوب لیسیدن پای اون وصل بود هی میلیسیدم و از مزه‌ی پاش تعریف میکردم حسابی پاشو لیسیدم بعد گفت باشه بابا اینقد هق هق نزن اعصابم خورد شد شانس اوردی هانی بیدار شده وگرنه الان یکی میزدمت که الکی گریه نکنی دیگه من ساکت وایستادم تا دستور بده از کونم در بیارم خیارو، گفت فقط یه چیزی گفتم چی (تو ذهنم گفتم این نمیزاره من این خیارو در بیارم واقعا نا امید بودم) که گفت من فک میکردم تو “فارت فتیش” داری ولی چرا وقتی سوراخ کونم جلوی دماغت بود هی عقب میکشیدی خودتو و تقلا میکردی مگه تو نباید عاشق بوی گوز باشی گفتم چرا هستم گفت حتی من وسطش برای تست کردنت یه کوچولو گوزیدم دیدم خیلی اذیتی و نفس نمیکشی نکنه خوشت نمیاد، من ساکت موندم گفت جوابمو بده گفتم خب من تا حالا فقط گوز رویا رو خوردم با بقیه حال نمیکنم در اون حد پیش برم
گفت عههههه حال نمیکنی من مگه کونم چشه؟
گفتم هیچی بخدا فقط تا حالا بجز رویا مال هیشکی رو امتحان نکردم اخه، گفت خب الان قراره بکنی دختر خوبی هم بودی کاملا لیاقت این جایزه رو داری حالا بخاب رو زمین گفتم ریحانه خانم توروخدا بسه بخدا هیچی ازم نمونده بخدا میفتم میمیرم اومد در گوشم گفت نگاه کن توالت عمومی مگه الان کونت داره از درد نابود نمیشه؟ اگه توالت خوبی باشی و وظیفتو انجام بدی اجازه میدم خیارو در بیاری
این دفعه به جون هانی قول میدم بزارم درش بیاری گفتم دفعه های قبلم هی میگفتی اخریه ولی بازم مجبورم میکردی معلق بزنم گفت جون هانی رو قسم خوردم من اونو از کل‌دنیا بیشتر دوس دارم جونشو الکی قسم نمیخورم اینارو ک گفت هانیه گفت چی میگین در گوش هم شما ریحانه گفت هیچی مانا میخاد جایزشو بگیره اشتیاق داره هانیه گفت یه جای کار میلنگه و من میدونم ک زیر سر توئه ریحانه، زودباش خب جایزشو بده من همونطوری ک اشک تو چشام بود بستمشون و ریحانه نشست روی صورتم و گفت خب من تا حالا این کارو نکردم کار خاصی باید بکنم مثلا قبلش بهت بگم نگم گفتم فقط بگو ک بدونم کی میاد میخاستم با فهمیدنش اون لحظه نفس نکشم گوز این ریحانه‌ی جنده رو حداقل نخورم یکم نشست گفت نمیاد هیچی گفت یکم کونمو بلیس گفتم باشه ولی نگوزی تو دهنم اصلا دلم نمیخاست دهنم بوی گوز ریحانه رو بگیره اخه وقتی تو دهنم میگوزه رویا چند ساعتی مزه‌ی دهتم همونه حتی اگه چای و قهوه و اینجور چیزا بخورم. شروع کردم لیسیدم کونش وای کونش مزه‌ی بدی داشت تازه واسه منی که عاشق بو و مزه‌ی سوراخ کون و گوز رویا بودم، یکم خوردم گفت نمیشه محکمتر بخور من دیگه شروع کردم میک زدم سوراخ کونش با این که حال ب هم زن بود ولی گفتم زودتر گوزش بیاد از شر خیار تو کونم خلاص بشم لبامو غنچه کرده بودم رو سوراخ کونش، گفت با زبون بکن یکم تو، کونش کلا مزه‌ی بدی داشت هرچی تو تر میرفت زبونم بیشتر چندش میشد مزش، دقیقا همین وسط که داشتم میمکیدم و زبونمم نصفش تو کون ریحانه بود جنده خانم یهو گفت اومد و گوزید اونم چ گوزی من انتظار یه کوچولو داشتم ولی اینقد بزرگ و بد بو بود که نگو دیوس تا گفت داره میاد درجا گوزید من نه تونستم زبونمو در بیارم نه تونستم مکیدنمو قط کنم و تمام گوز جنده خانمو خوردم درجا زبونمو دراوردم و شروع کردم به سرفه کردن و داشتم تو دلم فحشش میدادم ک با کلک مجبورم کرد همشو بخورم ولی خایه نداشتم به زبون بیارم سرفم ک تمام شد گفتم ریحانه خیلی نامردی همشو خوردم چرا قبلش نگفتی خب پاشو از روم دیگه گفت اولندش قبلش گفتم بهت دومندش کونمو تمییز کن توالت بی مصرف با خودم گفتم الان ب حرفش گوش ندم بهش دلیل دادم ک خیارو در نیاره شروع کردم تمیز کردم کونش با زبونم حسابی لیسیدم براش دهنم دیگه عملا بوی سوراخ کون کسی که ازش متنفرمو میداد حسابی تحقیر شده بودم حالا با این همه تحقیر منو مجبور کرد بخاطر گوز خوشمزش ازش تشکر کنم. واقن خیلی اعصابمو ریحانه خورد میکنه (بعدش با خودم گفتم باید الان حسابی کس لیسیش رو بکنم که از خیر اذیت کردنم بگذره) بعد از این ک ازش تشکر کردم گفتم ریحانه خانم من همه‌ی حرفاتو گوش کردم توالتت شدم گوزتم خوردم من قربون گوزای خوشمزت بشم اجازه بده درش بیارم بخدا دیگه نمیتونم اینارو که گفتم یکم سرخ شد و خوشش اومد گفت باشه بچه پررو درش بیار هانیه یهو پرید وسط و گفت محظ رضای خدا ب من بگین چ خبره چه گهی خوردین وقتی خاب بودم ریحانه گفت هیچی بابا گندش نکن یه خیار کردم تو کونش داره یه ساعته کولی بازی در میاره هانیه یه خنده ریز زد گفت خب پیشی کوچولوم اذیته بیا درش بیارم برات من همونجا ک رو زمین دراز کشیده بودم برای این که جنده خانم بگوزه تو دهنم چرخیدم و کونمو دادم بالا و شروع کردم در اوردن شرت چرمیه ریحانه. خیلی سخت بود خیلی تنگ و سفت بود هانیه کمکم کرد تا درش بیارم ثانیه ای ک شرت درومد ریحانه گفت خب هانیه کمکش کن خودشو جمو جور کنه من رفتم هانی گفت کجا رفتی درجا ریحانه جیم زد و رفت من کونمو داده بودم بالا برای هانیه که راحت خیارو از توی کونم در بیاره اون اول ک دید گفت اوه اوه چ کلفتم هست مثل این که. بعد هی کشید بیرون این هی اومد بیرون من فقط میتونستم بگم “اِاِاِههه” بخدا یه کلمه بیشتر ازم در نمیومد هانیه فکش افتاده بود گفت این چجوری جا شده این تو اخه تو چرا هیچی نمیگی ازون موقع گفت از کیه این تو کونته من گفتم از وقتی خابیدی تقریبا. گفت من ریحانه رو میکشم الان میدونست میکشمش ک رفت دیوس تو برای چی دهنتو باز نمیکنی بعد من بغضم درجا ترکید گفتم ازش میترسم اذیتم میکنه. درجا منو بقل کردو گفت نه بخدا اون باد تو خالیه. عه عه عه احمق مگه من سر همون که فک کردی لباتو میخاد بدوزه بهت نگفتم این چیزارو باور نکن چرا اینقد احمق و ترسویی تو اخه حقته اینجوری اذیتت کنه وقتی حرف تو سرت نمیره من گریم شدیدتر شد با این حرفش ک دلم برام سوخت و گفت خیله خب بسه ولش کن. من ک داشتم بازم گریه میکردم رو آروم کرد یکم و گفت پاشو بریم صورتتو بشوریم گفتم نمیتونم راه برم گفت مگه چکارت کرده نشستم کلشو براش تعریف کردم اعصابش خورد شد از دست ریحانه (تا حالا ۵-۶بار شده که بخاطر من رویا و هانی ریحانه رو حسابی ادب کردن جوری ک اشکش درومد البته بگذریم ک بعدش منو تنها گیر اورد ۱۰ برابرشو سرم خالی کرد هنوزم مث سگ ازش میترسم اگه تنها بشیم باهم سالم نمیزاره منو حتی از ترس بعدش بلاهایی که سرم میاره رو اصلا به رویا و هانی نمیگم دهن لقی کنم خیلی ترسناک میشه ریحانه) خلاصه هانی کلی اعصابش خورد شد پاشد گفتم کجا میری گفت میرم دستشویی گفتم توروخدا تنهام نزار اگه ریحانه بیاد چی گفت بیاد پدرشو در میارم حرومزاده رو پیشی کوچولومو خراب کرده من ترسیدم ک تا هانیه تو دستشوییه ریحانه بیاد و منو ببره تو حیاط خیارو باز تو کونم کنه و سگ بندازه دمبالم همین که اومد تو ذهنم مث سگ باز ترسیدم و پای هانیه رو بقل کردم گفتم جون مانا جون پیشی کوچولوت تنهام نزار هانیه ترسو تو چشمام دید و گفت دیوونه این چه کاریه خب جیش دارم من پاشو محکم گرفتم یواش گفتم خب من میشم توالتت فقط تنهام نزار گفت چی بلندتر بگو نشنیدم گفتم بشین رو صورتم و پاش رو همون لحظه کشیدم پایین نشست رو صورتم ولی به جلو چشم تو چشم بودیم و کسش روی دهنم بود بهش گفتم قشنگ بشین رو دهنم بعد جیش کن فقط قول بده تنهام نزاری گفت نه مانا من همچین کاری نمیکنم نمیخام ازت مثل رویا و ریحانه سو استفاده کنم گفتم اشتباه میکنی رویا ازم سو استفاده نمیکنه اون مهربون‌ترین آدم رو زمینه اگه هرکاری باهام میکنه چون یا خودم ازش خاستم یا میدونه ک دوس دارم اگه هم ب تو میگم چون خودم دوست دارم گفت ینی دوس داری جیش رو گفتم نه اونجوری ک فک کنی ترجیه میدم بجای چایی جیش بخورم ولی مزش برام بد نیست و قابل تحمله بعدم این تحقیری که یکی ازم ب عنوان توالت استفاده کنه برام خیلی جذابه اونقدی جذابه ک اون جیش رو برام به آب پرتقال تبدیل میکنه گفت واقعا گفتم آره مثلا کاری ک ریحانه باهام کرد و ب زورِ خیار توی کونم مجبورم کرد کل گوزشو بخورم اندازه‌ی کل گوزای رویا بهم حال داد با این ک حال ب هم زن ترین گوزی بود که تو عمرم بو کرده بودم ولی تحقیر آمیز ترینشونم بود الانم جیش کن تو دهنم فقط تنهام نزار من دیگه تحمل ریحانه رو ندارم حتی یه ثانیه ببینمش ممکنه از ترس زیاد از حال برم هانیه گفت باشه و نشست قشنگ روی دهنم و گفت مطمعنی دیگه اذیت نمیشی ما الان دیگه ارباب و برده نیستیم دوتا رفیقیم، الان کاملا رابطمون با توی سکس فرق داره من چشمامو به نشونه‌ی تایید بازو بسته کردمو یه ده ثانیه ای تمرکز کرد هانیه تا جیشش بیاد با این ک داشت میترکید ولی شاشیدن تو دهن یکی دیگه یه استرسی داره ک باعث میشه اولش نتونی بشاشی اینو از رویا شنیدم هیچی نگفتم و چشمامو بستم تا استرس هانیه کمتر بشه کم کم احساس خیسی کردم تو دهنم یواش یواش شروع کرد به شاشیدن من چشمامو باز کردم اونم فشار جیشش بیشتر شد گفت اگه تند تر جیش کنم اشکال داره چشمامو یه چپو راست کردم نفهمید گفت ینی تند بشاشم الان؟ چشمامو بالا پایین کردم اینبار فهمید فشارو زیاد کرد اینقد تند شد ک داشتم قلوپ قلوپ میخوردم خیلی جیش داشت ولی منم نمیتونستم کم بیارم اونم جلوی هانیه ک میخام خودمو خوب نشون بدم، داشت بالا رو نگاه میکرد با دستم صورتشو رو به پایین کردم تا باهام چشم تو چشم بشه و وقتی داره ازم به عنوان توالت استفاده میکنه نگام کنه همشو خوردم و کل مدت توی چشماش نگاه کردم (وای نگاه کردن تو چشمای اربابت وقتی داره میشاشه توی دهنت خیلی هاته توی اون حالت حقیر ترین حالت ممکنه هستم دیگه با کاسه‌ی توالت جلوی عظمت اربابم فرقی ندارم کسایی ک گرایششون مثل منه میفهمن چی میگم) تموم که شد اومد بلند بشه دستامو گذاشتم روی رون‌هاش نزاشتم گفتم اول باید حسابی تمیزش کنم گفت نمیخاد دستمال برمیدارم گفتم نه باید خودم تمیزش کنم با من دستمال نیاز نداری (اگه بعد خوردن شاش رویا یه قطره حتی رو زمین میریختم یا کسش یکم خیس میبود تنبیهم میکرد. یه بار ساعت ۴ صب بیدارم کرد جیش داشت من گیج خاب بودم دراز کشیدم جیش کرد تو دهنم همشو خوردما فقط کسشو خوب تمیز نکردم خب گیج خاب بودم وای بعد خابیدم اون دست زد دید شرتش خیس شده همونجا شرتشو کند بعد فرو کرد تو دهنم چسب زد تا فردا ظهرش داشت تو دهن می خیس میخورد تا ادب بشم دیگه اون شب ک خابم نبرد تا همون ظهر ک باز کرد داشتم التماس میکردمش یه سر که البته تنبیهش جوابم داد ازون ب بعد هروقت تو دهنم جیش میکرد با دقت تمام همه جاشو تمییز میکردم رویا درسته خیلی مهربونه ولی اونم ب جاش ارباب ترسناکیه) خب کجا بودم اها کس هانیه رو ک حسابی لیسیدم و تمیز کردم گفتم تمومه پاشد از روم دست زد دید کسش خشکه خشکه البته یه رطوبت میمونه ک نمیشه کاریش کرد ولی من هرچی رو بشه مکید ، میمکم و قورت میدم خلاصه هانیه کلی حال کرد و بعد اصلا انتظارشو نداشتم ولی شروع کرد خوردن لبام یکم خورد من گفتم بدت نمیاد؟ گفت از لبات؟ گفتم نه دیوونه اینی که الان مث توالت از دهنم استفاده گفت خب جیش خودم بوده و خندید و بحثو درجا عوض کرد منم ادامه ندادم انگار دوست نداشت در موردش حرف بزنه گفت رویای کثافت چه حالی میکنه این همه سال تورو داره یه ۱۰ دقیقه‌ای با هم حرف زدیم و من خیلی بهش احساس نزدیکی کردم اون دقیقا مثل رویا بود حتی هانیه از رویا مهربونتره ها همینجوری گرم بحث بودیم گفتم هانیه، گفت جون هانیه، اینجوری ک گفت من خودمو لوس تر کردم و تو بقلش یکم وول خوردم و گفتم من دختر خوبی بودم؟گفت عالی بودی خوب مال یه دقیقت بودگفتم خب حالا ک اینقد خوب بودم ب دخترای خوب جایزه نمیدن توی خونه‌ی شما گفت چرا ک نمیدن تو جون بخاه ازین ب بعد آجی هانیه هواتو تو همه چی داره گفتم خب من اخه یه مدل جایزه عادت دارم بگیرم اینجا هانیه فهمید منظورم چیه گفت مطمعنی جایزت اونو میخای سرمو یواش و با خجالت بالا پایین کردم بعدم کلا انداختم پایین و رفتم زیر سینه های هانیه قایم شدم سرمو همون پایین نگه داشت و گفت من با توی عجیب الخلقه چکار کنم عجیب الخلقه‌ی خودمی وای باورم نمیشد اینو همیشه رویا بهم میگفت یکم جا خوردم ولی بعد اومدم بالا و بهش با ناز گفتم اخه خب من دوس دارم طعم کونتو بچشم شرط میبندم مثل کون رویا جونم تپل و خوشمزه و آبداره نه مثل اون ریحانه‌ی جنده لاغر و چندش و بیمزه تا اینو گفتم گفت ریحانه پشت سرته وای من قلبم وایستاد بخدا نزدیک بود گریم بگیره درجا گفتم ریحانه خانم بخدا هانیه مجبورم کرد بگم ب زور گفتم اون تهدیدم کرد قلبم داشت هزارتا میزد گفتم حتما بخاطر این حرفم با خیار تو کونم سگ میندازه دمبالم همینجوری داشتم یه سر میگفتم هانیه گفت بگم برگشتم دیدم هیشکی نیست چرخیدم دیدم هانیه داره میخنده فهمیدم سرکارم گذاشته دستشو گذاشتم رو قلبم دید چه تند داره میزنه گفت وای تو چرا اینقد ترسویی گفتم دست خودم نیست که خب ترسناکه که میترسم تو ک نمیدونی چ بلایی سرم اورد گفت خب پس که هانیه مجبورت کرد بگی تازه یادم افتاد تا ترسیدم سریع فروختمش دوباره از خجالت سرمو زیر سینه های هانیه قایم کردم ک گوشمو گرفت و یواش اورد بیرون و گفت بیا بیرون ببینم وروجک من تا اومدم بیرون شروع کردم میو میو کردن و خودمو براش لوس کردن گفت دیوس خوب نقطه ظعفمو یاد گرفتیا منم یه لیس کوچولو رو بینیشو زدم و گفتم میو و بعد گفتم هانیه جونی گفت بله گفتم میشه تاجایزم آماده میشه من برم سوراخ کونتو مزه کنم گفت بروفقط من قلقلکیم زیاد نمیتونم دووم بیارم وای ک هانیه خوشمزه ترین کون رو داره و من نمیتونم بخورمش تا دوتا لیس زدم شروع کرد تکون خوردن و خندیدن بعله از شانس بد من خوشمزه ترین کون بین دوستام قلقلکیه من نمیتونم حتی ۳۰ ثانیه لیسش بزنم اولش فک کردم مسخره بازی در میاره ولی بعدا فهمیدم واقعا خیلی قلقلکیه و نمیتونه تحمل کنه اینم شانس منه البته الان قرارمون اینه اگه من کلا بیخیال لیس زدم کونش بشم اون همیشه گوزاشو برای من نگه داره ولی خیلی ظلمه گوزشو ک میخورم دلم میخاد تا یک ساعت بعدش لیس بزنم سوراخشو ک مزش بیاد توی دهنم، ولی همین ک بعد هربار گوزیدن سوراخشو تمیز نمیکنم باعث میشه گوزاش هی بدبوتر بشه البته تا بره حموم دوباره ریست میشه یه بار بخاطر من دو هفته نرفت حموم کل مدت هم بهش حبوبات میدادم تو اون دو هفته بهرین روزای زتدگیم بود یه بارم تولدم ریحانه و رویا برام هانیه رو بستن وای من اون شب نمیخاستم تمام بشه قرار بود ۱۰ دقیقه بخورم و بعد بازش کنن ولی نتونستم تحمل کنم رویا ک رفت سرویس به ریحانه گفتم رویا صدات میکنه تا رفت بیرون درو قفل کردم تا صب هانیه رو باز نکردم میدونستم ثانیه‌ای ک در باز شه کارم تمومه پس تا جایی ک انرژی داشتم از کونش خوردم براتون تعریف نمیکنم بعدش چ بلایی سرم اوردن فقط بدونین منو با ریحانه تنها گذاشتن واسه تنبیهم من اون روز دوبار ضعف کردم و از حال رفتم کامل. ریحانه آب ریخته روم ب هوش بیام
خلاصه اون روز برا اولین بار هم طعم کون هانیه رو چشیدم هم طعم گوزش رو، همینجوری تو بقلش بودم که در باز شد ریحانه بود گفت سلام هانیه گفت دردو سلام کوفت و سلام بیا ببین چکارش کردی راه نمیتونه بره من کلمو بردم تو سینه‌ی هانیه اونجا شده بود نقطه‌ی امن من هم گرم و نرم بود هم امن بود و ریحانه نمیتونست اذیتم کنه، ریحانه اومد نزدیک گفت کو ببینم من خودمو مچاله کردم تو بقل هانی هانیه گفت بزار یه نگاه بندازه ولی من مثل سگ از ریحانه میترسیدم امکان نداشت بزارم نگاه کنه اصلا اعتماد نداشتم بهش اگه یهو باز خیاره رو میکرد توم چی چسبیدم دو دستی به هانی اصلا گوش ندادم ب حرفاشون ولی ریحانه دیگه فهمیده بود چجوری منو بترسونه کاملا تو چنگالش بودم یهو گفت هوی توالت عمومی مث بچه عادم میای نگات کنم یا یه قلاب میکنم تو کونت بعد با قلاب میکشمت اونور نگاه میکنما اینو ک گفت من درد چنگه رو تصور کردم ریدم درجا از بقل هانی درومدم نگاه کردم به ریحانه منو چرخوند لای کونمو باز کرد با این ک ۴۰دقیقه ای بود ک خیارو دراورده بودن ولی کونم هنوز همونجوری گشاد بود ولی خیلی درد میکرد ریحانه گفت ایش سوسول ۵-۶ بار دیگه که اینجوری جر بخوری درست میشی من گفتم توردخدا دیگه باهام اینجوری نکنی هانیه گفت نمیزارم من نترس ریحانه خندید و گفت هانیه که خلاصه میخابه یهو صدا اومد، “هانیه میخابه من ک بیدارم”، رویا وارد اتاق شد وای کلا رویا رو یادم رفته بود
اون داشته چکار میکرده این دو سه ساعت اومد تو دید ریحانه داره با کونم ور میره و تو بقل هانیم گفت هنوز تموم نشده کارتون ریحانه گفت تمام ک شده خرابش کردیم میخایم قبل تحویل دادن سرهمش کنیم صاحابش نفهمه مادرشو گاییدیم و شرو کرد خندیدن هانیه گفت کوفت ببخشید این بی شعوره بخدا الان ابنطوریه شما رو دیده وگرنه موجود بی آزاریه رویا گفت ببینم چکارش کردین هانیه نشست منو خابوند روی پاهاش رویا و ریحانه دو طرف کونمو باز کردن و رویا شروع کرد غر زدن ک این چ وعضشه بی رحما اخه یکم انصاف میداشتین چی کردین تو کون این بدبخت خیارو ک بهش نشون دادن باورش نمیشد  تازه نگفتم بهش ک ریحانه مجبورم کرد با اون خیار تو کونم چ کارایی بکنم چون ممکن بود رد بده هانیه گفت من میرم براش پماد بیارم ریحانه هم گفت الان پماد بزنی این از سوزش میمیره من ترسیدم بغض کردم گفتم توروخدا دیگه بسمه دیگه نمیتونم درد بکشم توروخدا پماد نزنین ریحانه گفت تو برو پمادو بیاد من تا وقتا کونشو میخورم یکم سوراخش تنگ تر میکنم و یه بطری آب یخ اورد باهاش زبونشو یخ میکرد و کونمو میلیسید واقن تاثیر داشت و حس میکردم کونم داره جمع میشه ولی بهترین جاش وقتی بود ک داشت کونمو ک حسابی پاره شده بود میلیسید چه حس خوبی داشت پمادو ک اوردن گفتم توروخدا بازم بخورش برام پماد نزن ریحانه گفت خب با پماد خوب میشی گفتم خاهش میکنم ازت خیلی دردمو آروم میکنه میخوریش گفت باشه میخورمش ولی ب شرطی که بعدش بزاری پماد بزنیم حدودا نیم ساعتی با آب یخ هی زبونشو یخ کردو کونمو باهاش خورد کونم کامل بسته شد حس میکردم ک دیگه پاره نیست قبلش میخاستم تکون بخورم انگار کونم عضله کلا نداشت و همش ول بود ولی الان جمع شده بودو میتونستم پاشم خاستم پاشم تا سرویس برم ک تا تکون خوردم فهمیدم نه نمیشه درد کونم هنوز غیر قابل تحمل بود سه تایی شروع کردن دعوا کردنم ک نباید تکون بخوری وگرنه بدتر میشه انگار نه انگار خودشون اینکاری کرده بودنم بعد ریحانه گفت باید بگیرینش پماد بزنم، رویا گفت خیلی میسوزه؟ ریحانه گفت دو دقیقه مث جهنم میسوزه ولی بعدش دیگه خوبه خوب میشه من شرو کردم گریه کردن میترسیدم از سوزشش التماسشون کردم ک پماد نزنن بهم ولی اونا گفتن ساکت باشم و حرف گوش بدم من ساکت سر جام دراز کشیده بودم ب پشت یکم از پماد ک بهم خورد جیغم هوا رفت خیلی میسوخت نمیتونستم تحمل کنم اومدم در برم ولی رویا منو گرفت التماس هرسه‌تاشون کردم ولی بهم گفتن تو نمیفهمی بعدم رویا نشست رو کمرم و دستامو گرفت هانیه هم پاهامو وا کرد و نشست روشون کاملا با کون باز بی دفاع جلوی ریحانه‌ی روانی بودم رویای نامردم یارشون شده بود پمادو ک زدن اینقد دستو پا زدم ولی نامردا کاملا مهارم کرده بودن ۵ دقیقه گذشت سوزش کلا غیب شد منم اینقد دست و پا زده بودم که جون نداشتم دیگه اونا هم ولم کردن ولی من با هر سه‌تاشون قهر کردم و جوابشونو نمیدادم البته اون سه تا زود خرم میکنن مخصوصا اگه هرسه تا باهم همکاری کنن منه بدبخت یه پیشی کوچولوام ک افتاده بین ۳تا گرگ. ۳ تا گرگه بی‌رحم
رویا زنگ زد خونمون و از مامانم اجازمو گرفت با این که اونجا حدودا ۲۳ سالم بود ولی هنوز باید اجازه میگرفتم از بابا مامانم
هانیه هم ازم پرسید چی دوس دارم من گفتم من ک کلا قهرم و هیچی نمیخورم بعد پرسید خب چی دوس داری سفارش بدیم بعد بیاد اینجا نخوریم یکم گیج نگاش کردم گفتم برام مهم نیست بعد گفت بگو دیگه یه چیزی، گفتم من پیتزا دوس دارم ولی نمیخورما ب هیچ وجه چون قهرم، هانیه زنگ زدو پیتزا سفارش داد سه تایی کمکم کردن رفتم روی تخت عجیب بود رویا چقد باهاشون رفیق شده که هانیه گفت بچه ها یه دقیقه گوش میدین ما نگاش کردیم و گفت دو دقیقه میخام یه چیز مهمی بهتون بگم نگا کنین ما هیچوقت دلمون نمیخاست اون حرکت فیلمو بزنیم و ازتون اخاذی کنیم (من که کلا یادم رفته بود ک ما مجبور ب سکس شدیم الان ک هانیه گفت یادم اومد باز) بعد گفت الانم کل فیلمارو پاک میکنم ولی دلم میخاد این دوستیمون بمونه بعد گفت ما خیلی ب شما تو زندگیمون نیاز داریم نمیدونین چند سال دمبال یکی مثل شما گشتیم خاهش میکنم مارو دوست خودتون بدونین حرفاش مثل این که خیلی روی رویا تاثیر گذاشت و رویا گریش گرفت و توی بقل هانیه چپوند خودشو من درجا حسودیم شد گفتم “منم بقل میخام خبببببب” دوتایی باهم اومدن تو بقل من بعد ریحانه اومد بیاد تو بقلمون گفتم تو نمیخاد بیای گفت چرا گفتم چون من میگم رویا جون و هانی جون هم قبول دارن اون دوتا هم درجا گفتن آره قبول داریمو ریحانه رو راه ندادیم کلی دلم خنک شد و کلی به ریحانه خندیدیم بعد چند بار مسخره کردنش اون یواشکی در گوشم گفت من بازم باتو تنها میشم اینو ک گفت من ترسیدم و ساکت شدم تا گوشی هانیه زنگ خورد از پیتزا فروشی بود پیکشون تصادف کرده بود نمیتونستن پیتزاهارو بفرستن بعد اینترنت ها هم خراب شده بود اسنپ هم نمیشد گرفت هانیه هم که با رویا خیلی صمیمی شده بود گفت بیا منوتو بریم سریع پیتزاهارو بگیریم بیایم رویا هم گفت باشه منم ک حسابی گشنم بود گفتم هورااااااا پیتزا زود برین زود باشین هانیه گفت تو ک گشنت نبود اخم کردم گفتم هنوزم نیست من برای شما خوشحالم اون و رویا خندیدن و یه شکمو گفتن رفتن من داشتم فک میکردم چجوری مجبورشون کنم راضیم کنن آشتی بشم باهاشون اخه من از پیتزا نمیتونم بگذزم تو همین فکرا بودم ک ریحانه گفت خب رفتن من تازه فهمیدم من با ریحانه خونه تنهام بعد با خودم گفتم تو این حال خرابم ک خودش پماد زد تا خوب بشم دیگه اذیتم نمیکنه آب دهنمو قورت دادم پرسیدم پیتزا فروشی چقد دوره؟ گفت اونقدی دور هست که من کونتو یه دور دیگه پاره کنم و از نو پماد بزنم خوب شه اینو که گفت من ریدم گفتم ریحانه خانم توروخدا من دیگه جونی برام نمونده، گفت فکر کردی برای من مهمه اینو گفت و پتو رو از روم کنار زد من کل تنم یهو خشک شد با خودم چی فکر میکردم معلومه ریحانه‌ی روانی توی هر موقعیتی اذیتم میکنه اون ک حال من براش مهم نیست گفت خب آماده‌ای من زدم زیر گریه گفتم توروخدا ریحانه رحم کن بهم نمیتونم دیگه گفت میتونم یه ارفاقی بهت بکنم گفتم بکن تورخدا بخدا گناه دارم گریم قطع نمیشد دوتا یواش زد تو گوشمو گفت صدای کیریتو نشنوم دیگه خفه شو، ساکت شدم جیکم در نمیومد دیگه، من زیر پتو لخت بودم لباس نشد تنم کنم دیگه با کون پارم اون نوک سینه هامو گرفت با نوک انگشتاش و گفت الان من فقط دلم میاد جیک بزنی صدات در بیاد میدونی چی میشه؟ اینو گفتو چرخید پشت سرش چند ثانیه گشت بعد همون خیاری ک کونم باهاش به این روز افتاده بود رو اورد گذاشت صاف بین دوتا ممه هام من تا خیارو دیدم هول کردم ریحانه داشت شکنجه‌ی روحیم میکرد من شروع کردم گریه کردنگفت منو تو بقلتون راه نمیدی ها من فقط از ترس داشتم پشت سر هم میگفتم گوه خوردم ۱۰ بار گفتم گفت خفه شو اینقد گه نخور گفتم چشم خیارو از روی سینم برداشت من قلبم ریخت درجا چشمام پر اشک شد گفت فقط جرات داری گریه کن باورم نمیشه از ترس اشکام خشک شد خیلی اونجا ازش میترسیدم البته هنورم میترسم هرکاری از ریحانه بر میاد گفت دهنتو باز کن، باز کردم خیاره اینقد گنده بود فقط سرش تو دهنم جا میشد گفت قشنگ خیسش کن ک خودت اذیت میشی مطمئن شدم این خیار الان باز میره تو کونم نمیدونستم چکار کنم فقط میدونستم نافرمانی بدترش میکنه یهو گفت خوب جلوی اشکاتو گرفتی گفتم اخه شما دستور دادین گریه نکنم گفت نه بابا خوشم اومد، ولی میخای ی کاری کنم گریت در بیاد من سرمو به نشونه‌ی نه چپو راست کردم گفت فقط میخام بگم چه اتفاقایی قراره بیفته الان من اینو دوباره جا میدم تو کونت بعد اون شرت دلبر چرمیه که خیلی دوسش داری رو پات میکنم بعد پتو رو میکشیم دوباره روت و تو کل شبو با خیار تو کونت میمونی نکنه فک کردی اون دوتا بیان نجات پیدا میکنی نه تازه اینم میدونی ک آدم دهن لغو چکار میکنم اینارو ک می‌گفت من دیگه کم آوردم زدم زیر گریه اونم چ گریه ای شروع کردم کس لیسی ریحانه رو کردم میدونستم گند زدم نباید هیچوقت مسخرش میکردم اون شروع کرد خندیدن و گفت بچرخ من با همه‌ی وجودم التماس میکردم وای چقد قربون صدقش رفتم چقد گفتم قربون گوزای خوشمزت برم ولی اون خیلی بی رحم‌تر ازاین حرفا بود چرخیدم بعد مجبورم کرد مثل دفعه قبلی که کردش توم با دوتا دستم لای چاک کونمو باز کنم، باز ک کردم اشهدمو خوندم میدونستم این خیار حالا حالا ها در نمیاد داشتم هق هق میزدم خیارو ک میمالید ب کونم کل وجودم میلرزید، بعد بهم گفت درس اخلاقیه امشب چیه؟ یه لحظه موندم چی بگم یکی با خیار زد رو کونم و بلند گفت الان چی یاد گرفتی با گریه گفتم دیگه ریحانه خانم رو مسخره نکنم گفت آفرین اگه بکنی چی میشه دوباره با گریه گفتم خیار میره تو کونم گفت افرین مثل الان، من با دوتا دستم لای کونمو باز کرده بودم و داشتم گریه میکردم ک گفت نگاش کن حال آدمو ب هم میزنه زود باش اون کون پاره رو از جلو چشمام دور کن تا پاره ترش نکردم من موندم چکار کنم همونجوری کونمو وسط هوا باز نگه داشتم گفت نکنه دلت میخاد واقن بکنمش توت زودباش جمع کن خودتو درجا ب خودم اومدم و رفتم زیر پتو کثافت از اولم میخاست منو بترسونه فقط مشکل داره این بخدا سادیسمیه. مث موش رفتم زیر پتو ک پتو رو یکم کنار زد و گفت یادت نرفته که با دهن لقا چکار میکنن من تصویر سگ و خیار مگه میشد از ذهنم پاک شه گفتم دهنمو میبندم گفت دیگه دلم نمیخاد تکرار کنم هروقت خاستی دهن لقی کنی خودت اینو یادت بیار، گفتم چشم یه پوزخند زد و گفت چ دختر خوبی شدی نکنه دلت جایزه میخاد اینو ک گفت فهمیدم باز قراره از کون بوگندوی جنده خانم بخورم حتی تا امروزم هربار قراره کون ریحانه رو تمییز کنم بعد گوزیدنش حالم بد میشه ولی الان وقته حال بد شدن نبود اون بهم رحم کرده بود باید با تمام وجود گوزشو میخوردم و بعدم کلی از مزش تعریف میکردم باید حسابی کس لیسیش رو میکردم که بهونه بهش ندم همونجوری ک زیر پتو بودم اومد نشست روی صورتمو بهم گفت زبونمو تو کونش بکنم میدونستم میخاد بگوزه تو دهنم آماده بودم این بار ک نخورمش فقط زبونمو نمیتونستم کاریش کنم ولی اشکال نداشت بعد بهم گفت مث همون سری غنچه کنم لبامو شروع کنم میک زدن کونش، مثل این که فهمیده بود چجوری میتونه مجبورم کنه همشو بخورم منم مجبور بودم گوش بدم شروع کردم میک زدن ک گوزید همشو خوردم حالم بد شد و سرفه کردم چشمامم قرمز شد طعم گوزش کامل توی دهنم بود بعدم کون بوگندوشو حسابی لیسیدم جوری ک دیگه بوگندو نبود بجاش دهن من بوگندو شده بود حسابی ک تمیز کردم کونشو گفتم تمومه ارباب کونتون تمیزه تمیزه گفت آفرین حالا گوز بعدی بخور دوباره همه چی از اول اون ۳ بار بعد اونم گوزید توی دهنم اخری رو وقتی بچه ها تو پارکینگ بودن زد طعمش از دهنم نمیرفت اون شب برای من پیتزا با طعم گوز جنده خانم بود بچه ها اومدن بالا و ما پیتزاهارو آوردیم وسط و من کلا یادم رفته بود قهرم یه پیتزا رو کامل خوردم بعد حمله کردم یه مال بقیه یه تیکه از رویا رو خوردم بیشتر نداد خسیس دوتا از هانیه رو اون مهربونتره از مال ریحانه هم ترسیدم بخورم حتی یه تیکه تهش اضافه اورد من بازم جرات نداشتم بخورمش میترسیدم بخاطر همون باز شکنجم کنه اخر شب شد و با کمک بچه ها تا سرویس رفتم البته خودم میتونستما ولی خیلی حال میداد اینجوری هوامو داشتن منم داشتم لذت میبردم. اومدم بخاببم یه ده دقیقه ک از خاموشی گذشت رویا گفت جیش داره، هانیه گفت سرویس ته راهروعه، رویا خندید و گفت نخیر سرویس اینجا خابه من خودمو ب خاب زدم شاید بیخیالم بشه ولی اون با من بزرگ شده بود میدونه کی دارم ادا خاب در میارم، گفت که یعنی تو خابی باشه من میرم دشویی ولی فردا من میدونمو تو تا گفت درجا گفتم بیدارم بیدارم نشست رو صورتمو حسابی خودشو خالی کرد قشنگ کسشو تمیز کردم با دقت تمام من قبلا سر این درس گرفتم دیگه سهل انگاری نمیکنم رویا دراز کشید ما هر ۴تا روی یه تخت خیلی بزرگ خابیده بودیم رویا ک خابید بعد ریحانه گفت خب منم جیش دارم وای جنده خانمو کجای دلم بزارم دیدم راهی نیست نشستم اونم جیش کرد البته هیچی نداشت خیلی کم بود معلوم بود فقط میخاست اذیتم کنه بعدم حسابی سر تمیز کردن کسش بهم گیر داد دوبار تمیز کردم کس اینو بعد نوبت هانیه بود تا کار ریحانه تموم شد برگشت گفت مانا میتونی مال منم بخوری من از خدام بود هانیه ازم استفاده کنه سرمو تکون دادم و خندیدم جیششو کامل خوردم کسشو از همه دقیقتر تمیز کردم فقط موقع تمییز کردن کسش حشری شد اون خیلی زود تحریک میشه یکم کسشو بمالی شل میشه کلا اونم وقتایی ک حشریه مث رویا خطرناک میشه کارم ک تموم شد اومدم از زیرش در بیام نزاشت گفت ادامه بده به خوردنت رویا گوشاش تیز شد من ک کس هانی رو میخوردم رویا شروع کرد ازش لب گرفتن و سینه هاشو مالیدن خداروشکر زودم ارضا میشه تا اون ارضا شد من هنو دهنم رو کسش بود ک رویا منو برد، سرمو کشید سمت کسش و فشار داد تو و اون دوتا به لب گرفتنشون ادامه دادن ارضا کردن رویا برام راحت بود میدونستم چجوری زود ارضاش کنم تا حالا هزار بار کسشو خوردم و ارضاش کردم تموم ک شد کارم اومدم بالا صورتم پر آب کس رویا و هانی بود اون دوتا همونجوری تو بقل هم بیهوش شدن من از زیر پاشون اومدم بیرون تا رفتم سر جام دیدم یکی گوشمو گرفت گفت اینجا چی میخای ریحانه بود نگاش کردم گفتم میخام بخابم گفت جات اینجا نیس برو سر جات بعد گوشم کشید و سرم رو گذاشت رو کسش بعدم یه ملافه انداخت روی سرم و گفت شب بخیر من موندم چکار کنم ک کلمو با دستش صاف کرد و گذاشت روی کسش منظورش این بود بخورم ولی نمیزاشت دست بزنم نمیخاست ارضا شه فقط میخاست کسش تو دهن من باشه کم کم داشتم از خستگی بیهوش میشدم ک جنده خانم گوزید زیر ملافه وای بوش داشت خفم میکرد خاستم بیام بیرون گفت ملافه بره کنار خیار میره تو کونت و ساکت شد دیگه هیچی نگفت ولی بوی گوزش داشت دیوونم میکرد هیچ راه در رویی نبود هروقتم حس میکردم بوش داره میره یکی دیگه میزد انگار برای شب برنامه ریخته بود ک چطور اذیتم کنه هربار میگوزید دعا میکردم ایکاش میتونستم بخورمش ک بوش نمونه دیگه کم اوردم و گریم گرفت با خودم میگفتم من چقد بدبختم مجبورم تا صب با بوی گوز ریحانه سر کنم و حق اعتراض ندارم هیشکی هم به دادم نمیرسه ریحانه خیلی نامرد بود ولی این بار با صدای گریم به رحم اومد و گفت سوسول برا هر چیزی گریه نکن بعد ملافه رو از روم زد کنار تونستم نفس بکشم و گفت بهت یه لطف میکنم پتو رو برمیدارم و به شکم میخابم سرتو میزاری رو کونم جوری ک میگوزم بره توی دماغت حتما، فهمیدی گفتم چشم ارباب هرچی باشه بهتر از این بود ک زیر پتو یسر بوش کنم سرم رو گذاشتم رو کونش دماغمم روی سوراخ کونش خیلی خسته بودم ریحانه دو سه بار دیگه گوزید که دماغم سوخت و خابم پرید ولی من دیگه بعدش بیهوش شدم
صب من زودتز از همه بیدار شدم رو کون جنده خانم خابم برده بود اونم سر صب یه گوز بزرگ میزنه ک از خاب میپرم شبو با بوی گوز جنده خانم خابیدم صبحم با بوی گوز اون پاشدم البته صبحا قبل بیدار شدن همه تایم مورد علاقه منه چون معمولا سرصب همه معده‌هاشون پره از گاز یه فکری زد ب سرم رفتم در کون هانیه دهنمو چسبوندم بعد شروع کردم یواش یواش فشار دادن شکمش بعد چند دقیقه تلاش گوزید وای ک چقد گوزش با ریحانه فرق داره چی میشد جای اون و ریحانه عوض میشد دیدم ریحانه داره تکون میخوره سری پریدم سر جام و دماغمو روی کونش گذاشتم و آروم صداش کردم گفتم ارباب ریحانه، ارباب، بیدار شد گفت چیه گفتم اجازه میدین دماغمو از کونتون در بیارم گفت ک چی بشه گفتم میخام برم سرویس گفت حالا ک گفتی منم باید برم اوه راستی یادم رفته بود تو توالت عمومی بودی عصبی شدم گفتم عمومی نه خصوصی زد زیر خنده گفت واقن کسمغزی بهت برنمیخوره میگن توالت بعد عمومی و خصوصیش برات فرق داره تا اومدم چیزی بگم دیدم پاشد منم ترسیدم حرفمو خوردم نشست روم گفت دهنتو وا کن توالت عمومی من با اخم نگاش کردمو اون شروع کرد جیش کردن جیشش ک تمام شد یکی زد تو گوشم گفت چپ چپ نگا نکن منو ها اینو گفت بعد یکی دیگه هم زد تو گوشم داشتم کسشو تمیز میکردم تا چشمم تو چشماش میفتاد میزد تو گوشم منم خیلی دردم میگرفت زورمم میومد داره منو الکی میزنه اونم منی که جیششو خوردم و کسشم تمییز کردم و شب تا صب هم داشتم گوزشو میخوردم نگاهشم نکردم دیگه دوباره زد تو گوشم اینبار محکم زد صدا داد منم زدم زیر گریه با صدای چکی که خوردم رویا و هانیه بیدار شدن گقتن چی شده دیدن من زیر کس ریحانه دارم گریه میکنم گفتن باز چکارش کردی گفت هیچی نشده بابا بخابین جیش دارم کسشم تو دهنم بود نمیتونستم ب کسی بگم اونا باز خابیدن و ریحانه انگشتشو جلو دماغش گرفت ک یعنی ساکت بشم بعدم انگشتشو رو گردنش کشید ک یعنی گردنتو قطع میکنم من همون اول ریدمو ساکت شدم بعد از روم پاشد و گفت برو هر گوری میری حالا من با چشمای گریون رفتم توی دستشویی با خودم میگفتم چرا اینقد بدبختم من چرا ریحانه اینقد بهم زور میگه از بس ترسوام با خودم گفتم اگه یبار تو روش وایستم دیگه اینجوری نمیکنه باهام گفتم چه نقشه ای بکشم ک طلافی کنم ب این نتیجه رسیدم ک باید منم خیار بکنم توی کونش ولی اگه بیدار باشه زورم بهش نمیرسه تصمیم گرفتم تا خابیده یه خیار متوسط بکنم تو کونش رفتم از یخچال یه خیار برداشتم خیلی سرد بود تو یخچال لای پاهام گذاشتم گرم شد بعد مرطوب کننده بهش زدم و یواش رفتم بالا سر ریحانه یواش یواش شروع کردم به فرو کردن خیار تو کون ریحانه‌، جنده‌ی کون گشاد حتی نفهمید چند بار تکون خورد ولی اخرش تا ته کردم توفقط خیلی لیز شده بود کلا رفت توی کونش خیار کوچولویی هم بود ولی رفت کامل تو کونش و غیب شد یهو ترسیدم گفتم نکنه در نیاد دیگه شروع کردم به در آوردنش هول شدم خیلی تکون خوردم بیدار شد،ریحانه گفت چه گهی میخوری، تا تکون خورد دردو احساس کرد گفت چکار کردی توالت کیری؟ دید دستام پر مرطوب کنندست و کونشم همینطور گفت چکار کردی باهام بقیه هم بیدار شدن گفتن چی شده من ک دیدم آب از سرم گذشته گفتم انتقااااام خیار کردی تو کونم خیار کردم تو کونت ریحانه یهو پاشد گفت چی دست زد دید واقن یچیزی توشه رویا و هانیه زدن زیر خنده اول خندیدن بعد باهم چشم تو چشم شدن و شروع کردن لبای همو خوردن و کلا بیخیال ما دوتا شدن ریحانه خیلی کفری شده بود گفت درش بیار، گفتم نمیشه، گفت یعنی چی، گفتم از دستم در رفت کامل رفت تو، گفت خب چکار کنیم گفتم دکتر باید درش بیاره، ریحانه گفت محاله من برم دکتر برای این آبروم میره خودت درش بیار گفتم نمیشه من باید دوبرابر چیزی ک هست گشادش کنن تا دستم بهش برسه اعصابش خورد شد و گفت هر گهی میخوری بخور درش بیار من بعد کارت دارم من ک فهمیدم پدرمو بعدش در میاره گریم گرفت و شروع کردم معذزت خاهی کردن و گه خوردن حالا هانیه و رویا روده‌بر شدن از خنده من دارم گریه میکنم دستمم ۴ تا انگشتش تو کون ریحانست دارم دمبال خیار میگردم ریحانه داره پاره میشه و میگه گریه نکن مذخرف خیارو پیدا کن و از درد ب خودش میپیچه و به رویا اینا میگه شما نمیخاین کمک کنین اونا میگن ب ما هیچ ربطی نداره ریحانه گفت بعدا موقع تنبیه مانا هم ب شما ربطی نداره پس حواستون باشه خلاصه، اونام قبول کردن. بعد از کلی تلاش و جردادن کون ریحانه که البته دلم خنک شد جنده خانم درد کشید خلاصه دراوردم خیارو، بعد ک درومد ریحانه اول رفت حموم، تو حموم که بود چقد التماس کردم رویا و هانیه رو که جلوش رو بگیرن ولی اونا گفتن باید تنبیه بشی تا بفهمی با اربابت چطور رفتار کنی و قبول نکردن کمکم کنن، وقتی اومد گوشمو گرفت برد اونور اتاق انداخت منو رو مبل دراز کشیدم ب کمر نشست روم همون طوری ک تو دهنم میگوزید و گفت کونم خیلی میسوزه فعلا فقط بخورش تا به خدمتت برسم همونجوری ک روم نشسته بود از هانیه پرسید خیار گنده‌هه کو من زیر کونش شروع کردم دستو پا زدن مث سگ ازون خیار میترسیدم خیلی تکون خوردم از روم پاشد یکی خابوند تو گوشم محکم گفت بازم تکون میخوری بغضم ترکید گفتم توروخدا خیار نه گه خوردم من خیلی چیز کوچیکی کردم تا اومدم بیشتر حرف بزنم ک یکی دیگه هم زد و گفت دهنتو میبندی من سرجام شرو کردم اشک ریختن و اون دوباره با کون نشست روی دهنم من داشتم مث ابر بهار اشک میریختم و از کون ریحانه میخوردم میدونستم امروز دیگه نمیبخشه منو اون خیار حتما میره توم که یهو هانیه گفت خیار بی خیار کونش هنوز از دیروز خوب نشده یه هفته‌ای دست ب کونش نمیزنی ریحانه گفت پس چجوری تنبیهش کنم اون گفت چ میدونم و بعد شرو کرد خوردن لبای رویا اون دوتا خیلی باهم ردیف شدن (حتی ما الان بهشون میگیم مامان هانیه و بابا رویا چون اونا رو یه تخت میخابن منو ریحانه رو یکی و آره هرشب من کلی سوراخشو میلیسم و گوزاشو رو میخورم تا میزاره بخابم بعضی شبا هم مومیایی میکنه منو بعد یه ماسک قواصی داریم اونو میزنه به صورتم اونورشو میزاره در کونش و یسر میگوزه توش وای توی اون ماسک فقط بوی کون ریحانه رو میده بس ک توش گوزیده اون ماسک رو خالی کسی بزنه درجا بیهوش میشه وقتایی ک اعصابشو میگام اینجوریم میکنه)
خلاصه ریحانه یکم فکر کردو بعد گفت حتما ک نباید کونت درد بکشه بقیه جاهات درد بکشه همونجا رفت چنتا شال اورد و منو برد روی تخت کنار هانیه و رویا دستو پاهامو چهار طرف تخت بست من هی التماس میکردم میگفتم حداقل بگو چکارم میخای بکنی بعد ک بست با چسب پهن دهنمو بست بعد یه شمع اورد ازین کلفتا ک هیچوقت تمام نمیشن بهم گفت کل این شمعو رو ی تنت آب میکنم تا بفهمی من شوخی ندارم
اینو ک گفت من شروع کردم جیغ کشیدن با این که دهنم بسته بود ولی با تمام وجود جیغ میکشیدم شاید رویا و هانیه دلشون بسوزه نجاتم بدن، شاید ریحانه دلش به رحم بیاد، ولی هیچ اتفاقی نیافتاد منه احمق چرا اون کارو کردم، از ترس یکم هم خودمو خیس کردم، اولین قطره‌ی شمع رو که ریخت روی نوک سینم مردم و زنده شدم میدونستم نمیتونم دووم بیارم کلی دستو پا زدم خشک که شد ریحانه گفت این اولیش بود هنوز حداقل هزارتای دیگه مونده باورم نمیشد واقن داره این اتفاق میافته هر قطره‌ی شمع که میریخت روم میگفتم این یه خابه واقعی نیست ریحانه اینقد بی رحم نیست، ولی بود و تمام جلوی بدنم رو با شمع پوشوند اون روز
وای چقد درد داشت مردمو زنده شدم اون شمع لعنتی مگه تمام میشد همه‌ی جلوی بدنم رو که با شمع پوشوند، یه فوت کردش و گفت فکر کنم تربیت شدی. من اینقد گریه کرده بودم این دوروزه اشکام خشک شده بود دیگه نداشتم ریحانه بازم کرد و گفت اول آب سرد بریز روشون بعد بشور وگرنه کونت پاره میشه من اول که پاشدم جلوی رویا و هانیه با چشم گریون گفتم ببینین چکارم کرد میدونین چقد دردم اومد چرا هیچ کدوم ب دادم نرسیدین گفتن نگاه کن خودتم میدونی ک اگه حق با تو میبود پدر ریحانه رو در میاوردیم ولی واقن حق با ریحانه بود خودتم میدونی گفتم اخه من انتقام دیروزو گرفته بودم اونم حقش بود رویا گفت نه یادت رفته تو برده ای و ما سه تا ارباب ما هر بلایی سرت بیاریم تو حق اعتراض یا تلافی نداری اینو میدونی، وقتی اینو گفت زدم زیر گریه گفتم زورگوهای نامرد گریه کنان رفتم توی حموم وای جونم درومد تا شمعارو پاک کردم خیلی درد داشت خدا ذلیلت کنه جنده خانم، پدرمو دراورده بود من چرا درس نمیگیرم اخه چند بار باید پاره بشم تا بفهمم حریف ریحانه نمیشم باید حرف گوش کن بشم اگه میخام بلا سرم نیاد البته حرف گوش بدم هم میادا ولی کمتر، تصمیمم رو گرفتم میخام واقن حرف گوش کن بشم تا اون موقع تو ذهنم ریحانه رو ارباب خودم نمیدونستم ولی با همه‌ی اتفاقایی که افتاد و شکنجه هایی که منو کرد و تحقیر هایی که زیر دستش شدم باید قبول میکردم که اونم اربابمه تازه مثل سگ هم ازش میترسیدم در واقع بیشتر از همه از اون ترس داشتم در حین پاک کردن شمع‌ها از روی بدنم خیلی وقت داشتم فکر کنم که چکار کنم به تنها نتیجه‌ای که رسیدم این بود جلوی همه فرمانبرداریم رو از ریحانه اعلام کنم، آقا برم بهم بگم مث سگ ازش میترسم بگم ازین ب بعد عصبیش نمیکنم و یه برده‌ی خوب میشم براش اینجوری دیگه ازم کینه به دل نمیگیره و روزگارمو سیاه نمیکنه. هرچی هم نشستم فکر کردم هرجا که خیلی اذیتم کرده چون خودم یه گندی زده بودم حالا یا مسخرش کردم یا دستورشو جدی نگرفتم یا هم که این گند آخرم خیار تو کونش کردم، که البته هنوزم باورم نمیشه بیدار نشد ، و نقشم عملی شد، کلی فکر کردم تو حموم خودمو ک خشک میخاستم بکنم حوله حتی به ممه‌هام میخورد میسوخت ممه ها و کسمو اصلا خشک نکردم ینی نمیتونستم خشک کنم خاستم بیام بیرون سردم بود چون لباس که نداشتم و نمیتونستم هم بپوشم با وضعیتی که داشتم بچه ها رو صدا زدم گفتم برام یه پتو بیارن رویا پرسید پتو چرا بهش گفتم ک چجوری شدم و پتو رو میخام دورم بپیچم از همون دور گفت الهی بگردم باز ریحانه زد خرابت کرد هانیه سریع به ریحانه گفت ببین باز چکارش کردی و میخاست دعواش کنه که من درجا گفتم نه تقصیر خودم بود حقمه ریحانه ک سرش توی گوشی بود یهو جا خورد و سرشو بالا آورد و نگام کرد رویا پتو رو برام آورد پیچیدم دورم یواش یواش رفتم سمت بچه ها رسیدم به ریحانه نمیدونستم چی بگم یا چجوری شروع کنم ریحانه تو چشمام زل زد و گفت چیه خیلی هم شاکی بود لحنش اصلا دوستانه نبود. منم تو این شرایط نمیتونم مثل بچه‌ی آدم حرف بزنم به تِتِه پِتِه افتادم ریحانه شاکی تر شد و گفت درست بنال ببینم تا اینو گفت نمیدونم چرا یهو بغضم ترکید هیشکی انتظار گریه کردنمو نداشت همه جا خوردن ریحانه روی مبل لَش کرده بود جلوش زانو زدم با چشای اشک آلود گفتم خیلی دردم اومد خیلی اذیت شدم (شروع کردم همزمان پاهای ریحانه رو بوسیدن) بعد گفتم بخدا دیگه هیچوقت اذیتت نمیکنم میشم برده‌ی حرف گوش کنت میشم توالت خصوصیت هرجوری خاستی ازم استفاده کن فقط تورو جون مانا دیگه اونجوری تنبیهم نکن بخدا درس عبرت گرفتم، ارباب ریحانه تورو جون مانا منو ببخش بخدا دیگه توان شکنجه شدن ندارم تو منو شکستی هم غرورم هم خودم همه چیم شکست همش رو هم تو شکستی ارباب من دیگه رام شدم، اینارو میگفتم و یواش گریه میکردم و پاهای ریحانه رو میبوسیدم که یهو ریحانه خم شد ب جلو و گوشمو گرفت البته خیلی یواش و سکسی اصلا درد نداشت ، منو کشید طرف خودش، منو از پاهاش جدا کرد و آورد روی مبل کنار خودش بعد با دستمال اشکامو پاک کرد و یه لبخند آرامش بخش روی لبش بود ولی هیچی نمیگفت. گفتم یه چیزی بگو، میبخشیم؟ گفت ینی منو به عنوان اربابت قبول داری، گفتم آره بخدا بعد این همه اتفاقی که افتاد نمیتونم قبول نکنم، یه خنده‌ای زد و گفت مطمعنی باز یه نقشه نداری که تلافی کنی ، گفتم نه به جون مانا اگه من کاری کردم اجازه داری هر بلایی که خاستی سرم بیاری، اینو ک گفتم چپ چپ نگام کردو گفت بچه پررو من همین الان هم هر بلایی بخام سرت میارم، من درجا گفتم نه منظورم اون نبود، نزاشت ادامه بدم درجا گفت بعد یعنی چی اجازه میدی!؟!؟! مگه من اجازه‌ی تورو نیاز دارم ، من فهمیدم بگایی دادم و الانه که ریحانه قاطی کنه. باز خودمو توی دردسر انداخته بودم ترسیدم و قلبم شروع کرد به تند تند زدن و یکم سرخ شدم درجا نیش ریحانه باز شد و گفت اوف که این ترسو بودنت خیلی جذابه بعد منو بقلم کرد دراز کشید روم فیس تو فیس شدیم، من ترسیده بودم نفسم سخت‌تر بالا میومد اونم چسبید به صورتم هیچی اکسیژن نبود بعدم ترسیده بودم من نمیدونستم که اون داره با ناز بودنم حال میکنه فکر کردم میخاد تنبیهم کنه واسه حرفم شرو کردم به معذرت خواهی گفتم ارباب غلط کردم بخدا منظوری نداشتم تورو جون مانا اول گوش کن چی میگم که درجا خندید و گفت دیوونه چی چی رو گوش کنم من که کاریت ندارمگفتم تنبیهم نمیکنی گفت نوچ گفتم پس چکارم میکنی گفت اینقد جگر بودی الان دلم میخاد بخورمت تمام شی من یه نفس راحت کشیدم خلاصه. ریحانه‌ی وحشی باهام مهربون شد، البته منم رام شده بودم که اون روی خوش نشون داد، اون دراز کشید روم و شروع کرد خوردن لبام ، تا روم دراز کشید کل بدنم شروع کرد به سوختن، تازه یادم اومد من با شمع سوختم کلا ، وای یه سوزش خیلی بدی داشت که نگو ولی نمیخاستم به ریحانه بگم چون اولین باری بود داشت منو با عشق میبوسید و بخشیده بود منو نمیخاستم قطعش کنه از اون طرف هنوزم ترسم از ریحانه سر جاش بود ، هنوزم اگه اخم میکرد خودمو خیس میکردم، همین ترسم باعث شد چیزی نگم ولی دردش خیلی زیاد شد در حدی که گریم گرفت ریحانه همونجوری که لبامو میخورد چشماشو بست و رفت سراغ گردنم و شروع کرد خوردنش واقعا داشت بهم حال میداد خوردنش عاشقش بودم ولی از اون طرف سوزش بدنم اشکمو راه انداخته بود داشتم بی صدا سر جام گریه میکردمبعد ۲-۳ دقیقه ریحانه اومد بالا و دید دارم گوله گوله اشک میریزم. جا خورد و گفت تو داری بی صدا گریه میکنی وقتی گردنتو میخورم؟ من با صدای نیمه جون (چون هم حسابی حشری شده بودم هم از درد زیاد جونی برام نمونده بود) جواب دادم نه اونجوری که فکر میکنی نیست خوردنتو خیلی دوست دارم . گفت پس دردت چیه چرا گریه میکنی دوست نداری باهات کاری کنم میتونی بگی، گفتم اخه مهم نیست دلیل گریم، احمقانست تو ادامه بده، گفت حرف مفت نزن بگو ببینم چرا گریه میکنی، ساکت چند ثانیه موندم، گفت مانا زودباش بگو ببینم، خیلی آروم گفتم اخه تنم داره میسوزه، تا گفتم یه نگاه به پتوی دورم کرد و یادش اومد من حتی لباس نمیتونستم بپوشم اون الان خودشو روم انداخته درجا از روم پاشد و یدونه تقریبا آروم زد روی سرم و گفت ای وااای احمقه بی شعور چرا زودتر نگفتی ، وای خدای من تو چرا اینجوری ای، من با تو چکار کنم مانا من نگاهمو ازش دزدیدم پایین رو نگاه کردم که گفت من نمیدونم چکار کنم باتو، این چه کاراییه اخه میکنی ، همینجوری قُر میزد دعوام میکرد و رفت دراز کشید روی زمین تا دراز کشید من پریدم روش البته یواش و شروع کردم خوردن لباش که دیگه دعوام نکنه، جوابم داد حرکتم، دیگه دعوام نکردو شروع کرد خوردن لبام اونم، کم کم لبامو جدا کردم از لباش و شروع کردم خوردن گردنش خیلی حشری بودم کل گردنشو کبود کردم دیدم اعتراضی نکرد منم ادامه دادم با آهو ناله هاش حشرم چسبید رو سقف خیلی دلم میخاست ارضا بشم ولی سری اخر بدون اجازش کسمو مالیدم بعدش کتک خوردم برای همین میترسیدم دست بزنم به کسم سرمو آوردم بالا با چشمای خمار به ریحانه نگاه کردم گفتم ارباب من خیلی حشریم اجازه میدی کسم رو بمالم یه ثانیه مکث کرد بعد گفت معلومه که نه!!! من جا خوردم با خودم گفتم این ریحانه هیچوقت قرار نیست مهربون باشه و سرم رو انداختم پایین، اون از زیرم بلند شد منو خابوند و با دقت که روی سینم و بقیه‌ جاهایی که میسوخت نره نشست روی صورتم کسش رو روی دهنم تنظیم کرد نشست روم، خودشم با دقت خم شد روم و شروع کرد کسم رو خوردن و مالیدن مدل 69 وای نمیدونین چقد ریحانه حرفه‌ایه یکی از بهترین ارضا شدنای زندگیم بود اون خیلی خوب میدونست چجوری منو تا مرز جنون ببره من خیلی تا حالا با رویا 69 داشتم قبلش ولی تو هیچکدوم اینجوری نشده بودم همیشه من یه سر میخوردم کسش رو و تا ارضا نمیشد بی‌خیال نمیشدم ولی ریحانه یجوری منو خورد ک کلا همه چی یادم رفت تنها چیزی ک یادمه داشتم تو کس ریحانه جیغ میکشیدم و ریحانه برام میخورد و میمالید داشتم زیرش به نهایت لذت میرسیدم ک یهو دیدم رویا و هانیه دارن ازمون فیلم میگیرن اومدم خودمو مثلا جمع کنم تو فیلم ضایع نباشم ولی مگه میشد بدنم کاملا شل بود داشتم پشت سر هم ارضا میشدم و پاهام هی میلرزید تنها کاری هم که میتونستم بکنم جیغ کشیدن تو کس ریحانه بود ، بعد از این که ریحانه کل آبمو ازم کشید بیرون از روم پاشد من یه نفسی تازه کردم و بعد ۱۰-۱۵ ثانیه نفس نفس زدن گفتم ارباب عاشقتم بهترین ارضای زندگیم بود رویا برگشت یهو گفت ماااانااااا پس این همه من برات خوردم چی گفتم رویا بخدا تو نمیدونی که چه خوب بود تو عمرم همچی حسی نداشتم که هانیه حرفمون رو قطع کرد و گفت اره رویا حق با ماناست ریحانه کارش بیسته اینو ک گفت ریحانه از جاش پاشد دور لبشو یه لیس زدو با یه شیطونیه خاصی به رویا گفت امتحانش مجانیه ها اینو بزار ب عنوان معذرت خواهی بخاطر برخورد اولمون رویا سر جاش وایستاد و هیچی نگفت فقط یه لبخندی روی لباش اومد ریحانه چیز بیشتری نیاز نداشت همونجایی که ۵ دقیقه‌ی پیش منو دیوونه کرد رویا رو خابوند دقیقا بقل من رویا دراز کشید و ریحانه از گردنش شروع کرد یواش یواش ممه هاشو خورد و رفت سراق کسش هانیه هم داشت کلشو فیلم میگرفت جیغ و داد رویا رفت هوا من خودمو یه کوچولو تکون دادم و رفتم بالای سر رویا و شروع کردم خوردن لباش وای چه حالی میداد توی دهنم جیغ میکشید و التماس میکرد دستاشو ول کنم ولی محکم کرفتمش تا ریحانه کارشو با خیال راحت انجام بده لرزش بدن رویا رو حس میکردم قشنگ اونم دوسه بار ارضا شد بعد ریحانه ک اومد بالا منم رویا رو ول کردم ریحانه دو طرف کس رویا رو گرفت یکم فشار داد که رویا نفسشو حبس کرد ریحانه گفت دوست داشتی رویا سریع گفت آره آره ریحانه یکم دستشو تکون داد رویا دردش اومد بعد ریحانه گفت حالا درک میکنی چرا مانا گفت بهترین سکسش بوده؟ درجا رویا گفت آره بخدا درک میکنم ریحانه کسشو ول کرد بعد انگشتاشو آورد جلوی دهنم گفت دستمو پاک کن (کسکش دید خیلی بهم حال حال داده گفت بزار برینم تو حالش خخخخ) انگشتای ریحانه رو با دقت لیسیدم و تمییز کردم بعدش کم کم پا شدیم و خودمون رو جمع و جور کردیم از اون روز زندگیه من کلا زیر و رو شد و خیلی خاطره‌های کوچیک و بزرگ باهم داریم که اگه دوست داشته باشین براتون تعریف میکنم البته باید بدونین اینو که من توی داستان تعریف کردن یه خورده از تخیلم هم استفاده میکنم برای جذابتر شدنش ولی حداقل ۸۰٪ چیزایی که تعریف کردم واقعیت محظه
ممنون که داستانمو خوندین اگه خوشتون اومد نظر بدین که بیشتر از خاطراتم تعریف کنم
پایان

نوشته: MANA-1993


👍 22
👎 3
51301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

876722
2022-05-30 03:04:19 +0430 +0430

خیلییییی طولانی بود

ولی جالب بود سبکت

2 ❤️

876764
2022-05-30 11:12:01 +0430 +0430

ممنون خسته نباشی

1 ❤️

877346
2022-06-02 19:11:42 +0430 +0430

خیلی حق بود ادامه بده یچی دیگ شرو کن بنویس زیبا بود

0 ❤️

878346
2022-06-08 07:00:38 +0430 +0430

خیلی قشنگ بود بازم بزار ❤️

0 ❤️

880635
2022-06-20 19:28:13 +0430 +0430

کصخل من دلم برات سوخت

1 ❤️