رویای اشکان (۱)

1395/09/28

از وقتی یادم میاد عاشقش بودم،اولین باری که دیدمش روز سوم ترم یک دانشگاه بود،اونقد محوش شدم که نفهمیدم درس و کلاس چی شد و کی تموم شد،روزا میگذشت و من روز به روز بیشتر عاشقش میشدم،ولی اونقد خجالتی و مثبت بودم که روم نمیشد احساسمو بهش بگم،در واقع جوری رفتار میکردم که نه کسی نه خودش هم شک نمیکرد که من بهش نظر دارم،بازم گذشت و من فقط با یادش و به عشقش زندگیمو میکردم تا اینکه بدترین روز زندگیم رقم خورد،با یه جعبه شیرینی اومد جلوم و گفت:آقای عماد بفرمایین شیرینی.خوشحال شدم گفتم حتما اتقاق خوبی براش افتاده که شیرینی میده،یکیشو برداشتم و گفتم:به به بچه مناسبت؟ گفت:به مناسبت نامزدی.انگار یه سطل آب سرد ریختم روم، تصور هرچیو میکردم الا این،آب دهنمو قورت دادم و برای اینکه تابلو نکنم گفتم مبارکه خوشبخت بشین.داغون شدم رویای من رفت،تا یه مدت که همش گریه و افسردگی بود،جوریکه حتی خانواده و دوستام هم فهمیده بودن یه چیم شده،تو خودم رفته بودم خیلی کم حرف میزدم و خیلی کمم میخندیدم و مدام خودمو سرزنش میکردم که چرا خواسته دلمو بهش نگفتم اما از اونطرفم خودمو قانع میکردم که من آس و پاس بی پول پایین شهری چجوری
از وقتی یادم میاد عاشقش بودم،اولین باری که دیدمش روز سوم ترم یک دانشگاه بود،اونقد محوش شدم که نفهمیدم درس و کلاس چی شد و کی تموم شد،روزا میگذشت و من روز به روز بیشتر عاشقش میشدم،ولی اونقد خجالتی و مثبت بودم که روم نمیشد احساسمو بهش بگم،در واقع جوری رفتار میکردم که نه کسی نه خودش هم شک نمیکرد که من بهش نظر دارم،بازم گذشت و من فقط با یادش و به عشقش زندگیمو میکردم تا اینکه بدترین روز زندگیم رقم خورد،با یه جعبه شیرینی اومد جلوم و گفت:آقای عماد بفرمایین شیرینی.خوشحال شدم گفتم حتما اتقاق خوبی براش افتاده که شیرینی میده،یکیشو برداشتم و گفتم:به به بچه مناسبت؟ گفت:به مناسبت نامزدی.انگار یه سطل آب سرد ریختم روم، تصور هرچیو میکردم الا این،آب دهنمو قورت دادم و برای اینکه تابلو نکنم گفتم مبارکه خوشبخت بشین.داغون شدم رویای من رفت،تا یه مدت که همش گریه و افسردگی بود،جوریکه حتی خانواده و دوستام هم فهمیده بودن یه چیم شده،تو خودم رفته بودم خیلی کم حرف میزدم و خیلی کمم میخندیدم و مدام خودمو سرزنش میکردم که چرا خواسته دلمو بهش نگفتم اما از اونطرفم خودمو قانع میکردم که من آس و پاس بی پول پایین شهری چجوری و با چه رویی از یک دختر نازنازی بالاشهری خواستگاری میکردم،کم کم خودمو قانع کردم و تصمیم گرفتم فراموشش کنمو بچسبم به درس و زندگی خودم.سالها گذشت و من با اینکه قیدشو زده بودم اما هنوزم دوسش داشتم،فارغ تحصیل شدیم و مدرک گرفتیم و ازهم جدا شدیم،من برای تخصص خوندم و قبول شدم اما اون همون عمومی موندو عروسی کرد و رفت پی زندگیش.منم تخصصو ادامه دادم،درس میخوندم و کار میکردم بعد از سه سال تموم شدن دوره تخصص امتحان بورد دادمو تو همون دانشکده ای که درس میخوندم جز اساتید شدم و به عنوان طرح شروع به تدریس کردم.کم کم داشت 28 سالم میشد اما هنوز ازدواج نکرده بودم چون کسیو بهتر از رویا ندیده بودم،کلا معیارم برای ازاواج شده بود رویا،دنبال دختری بودم که شبیه رویا باشه، ولی هیشکی شبیه اون نبود،خانواده هم هرکیو نظر میداد الکی یه عیبی روش میذاشتم،حتی چنبار خواستگاری رفتیم ولی بازم بهونه های الکی میاوردم،چون هنوزم عاشق رویا بودمو زندگی با کسی غیر اونو نمیتونستم تصور کنم.رویا دختری شاد مهربون خوش خنده و جذابی بود که من خنده هاشو با دنیا عوض نمیکردم.
به مرور زمان انقد درگیر کار شدم که فکر ازدواج از سرم بیرون کردم،روزا دانشکده و عصرا تو مطب،با درآمد خوبی که داشتم سریع تونستم یه ماشین خوبو یه خونه آپارتمانی تو منطقه خوب شهر بگیرم،حالا من به تمام آرزوهام رسیده بودم جز رویا.
تا این که یروز که تو مطب مشغول کار رو مریض بودم منشی اومد گفت دکتر یکی از همکلاسی های دانشگاهیتون اومده باهاتون کار داره،فک کردم دوستامو میگه که بعضا به هم سر میزدم.که یک دفعه یکی گفت سلام دکتر عماد،چقد صداش آشنا بود،آره اون همون صدایی که ده سال باهاش زندگی کردم،سریع سرمو برگردوندم،چیزیو که میدیدمو باور نمیکردم،خودش بود رویای زندگی من بود

ادامه…

نوشته:‌ اشکان


👍 4
👎 2
7302 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

569188
2016-12-18 22:06:32 +0330 +0330

ننویس لطفا.فقط همین.

1 ❤️

569210
2016-12-18 22:57:38 +0330 +0330

بابا ماهم دانشگاه رفتیم به خدا،همه ملتم ازدواج کردن دریغ از یه شیرینی که به ما بدن.
خیلی هول هولکی نوشتی. داستانه دیگه همش مث همه.ببینیم در ادمه میتونی بکنیش…
بعله جناب ادمین این داستان سامی ما رو هم بزارید لطفا، ما منتظریم.

2 ❤️

569217
2016-12-18 23:23:39 +0330 +0330

خیلی کم نوشتی دکتر میتونستی با جزئیات بیشتر بگی یا همشو همینجا بگی و ادامه دار نکنی.

0 ❤️

569227
2016-12-19 01:23:43 +0330 +0330

چقد زود تموم میکنی بیشتر ادامه بده خوب مینویسی

0 ❤️