سلام
معمولا اکثر ما تصورمون اینه که سکس یک خاطره شیرین و جذابه اما واقعیت اینطور نیست و بعضی موقع رابطه جنسی میتونه بسیار تلخ باشه و تا مدت ها در روحیه شما تاثیر بزاره.
بنده میخوام سکس تلخی که تو جوونی تجربه کردم رو براتون بنویسم.
اما بریم سر اصل مطلب و داستان رو براتون تعریف کنم.
اسم من امیر هست و ۲۱ سالمه و در حال حاضر دانشجو هستم .
اما اولین خاطره من از سکس که براتون روایت میکنم تلخ ترین خاطرم از سکسه و حتی میشه گفت یکی از تلخ ترین اتفاقات توی زندگیم.
داستان برای وقتیه که من ۱۳ سالم بود و تازه به بلوغ جنسی رسیده بودم اما تقریبا ازین موضوعات جنسی بی خبر بودم و اصطلاحا چشم و گوشم باز نشده بود.
پدرم کارمند مخابرات و مادرم کارمند بانک هست و اینکه هردو کارمند بودن باعث میشد در تابستون که من مدرسه نمیرفتم به مشکل بخورم چون نمیتوستم تنها باشم بخاطر اینکه نه گوشی داشتم اون زمان و نه برادر و خواهری که باهاشون باشم و از طرفی از تنهایی حتی در روز میترسیدم.برای همین تابستون ها خونه خالم میرفتم و با پسر خالم سرگرم بودم .
اما داستان ازونجایی شروع میشه که خب بالاخره تابستون فرصت خوبیه برای تفریح و سفر و خالم و خانوادش قرار بود سفر برن و منم که نمیتونستم همراشون برم و تنها میشدم.
پدر و مادرم برای حل این مشکل که یک هفته تنهایی من بود فکر زیاد کردن و به نتیجه نرسیده بودن .
اما اینجا بود که سرو کله اصل کاری این داستان تلخ پیدا میشه و اون سمیه خانوم همسایمون بود.
مادرم که یه روز دم در اون و دیده بود در گوشه صحبت های زنانشون این موضوع رو به سمیه میگه که اون اصرار میکنه و میگه امیر این هفته صبحا پیش من باشه اما مادرم این کار رو منوط به شرط پدرم میکنه اما چون پدرم هم چاره ای نداشته قبول میکنه.
اما سمیه رو براتون معرفی بکنم.سمیه نزدیکترین همسایه به خونمون بود که سن دقیقشو نمیدونم ولی باید دور و بر ۴۰ باشه که طلاق گرفته هست و یه پسرم داره که هر ماه یه بار میاد پیشش ولی با پدرش زندگی میکنه.و در کل سمیه تنها زندگی میکنه و برای اینکه حوصلش سر نره بیشتر موقع ها بیرون خونه و مشغول صحبت کردن با زنای دیگست.سمیه با این که هیکلیه و قیافه معمولی داره اما خیلی بد اخلاق و اعصاب خورد کنه و برای همین شوهرش طلاقش داد.منم زیاد ازش خوشم نمیومد اما مجبور بودم یه هفته باهاش باشم.
بالاخره خالم و خوانوادش به سفر میرن و از بد روزگار ماهم گیر سمیه می افتیم .
صبح مادرم منو به خونش برد . وقتی که وارد خونه شدم دیدم خونش خیلی شلخته هست و و اوضاع داغونی داره . پوشش سمیه متوسط و نرمال بود و البته متغیر مثلا تو محرم معمولا میخواست تکیه بره با چادر میرفت و روزای معمولی هم مانتویی بود اما برای عروسی و مراسمات شاد حسابی تیپ میزد.
اون همیشه موقعی که منو از مادرم تحویل می گرفت لباساش اوکی بود ولی بعدش جلوم راحتی میپوشید و منم خجالت زده .
روز اول خیلی سنگین و متین بود و یکم در مورد مسایل جامعه و یکم در مورد خانوادم صحبت کرده بود و منو حسابی به حرف می گرفت.
اما از روز دوم بگو بخنداش شروع شده بود و کار های نا متعارف زیاد انجام میداد مثلا میومد کنارم مینشست و به کیرم که اون موقع میگفتم دودول دست میزد و باهاش شوخی میکرد و میخندید و منم مثل شمع از خجالت آب میشدم.
از صحبت های که باهام کرد فهمیدم که ۸ ساله طلاق گرفته یعنی ۸ سال بدون رابطه جنسی اونم تو سن و سالی که بهش نیاز داشت.
خلاصه روز به روز اذیت و آزارش بیشتر میشد ک اینم بگم که همیشه بگو بخند نمیکرد و بعضی موقع منو تنبیه میکرد و حتی یه بار کل خونه رو براش جارو کرده بودم و با تهدیداتش چیزی به خانواده نمی گفتم.
اون که دید من ازین مسایل (جنسی)سر در نمیارم و بهش اجازه دست زدن به کیرم رو اینطوری با بگو بخند نمیدم ِ تغییر رویه داد و با من تند برخورد میکرد و منم از ترس به حرفاش گوش میدادم.
یکبار بهم میگفت برو دستشویی در رو نبند تا ببینمت یکبار دستشو میکرد تو شرتم و کیرمو میمالید و در کل اون به یک بیمار جنسی میموند که سال ها کیر ندیده و داشت از شهوت می ترکید و میخواست عقده هاشو با من برطرف کنه.
اوضاع اینطوری پیش میرفت تا روز چهارم . اما روز پنجم دیدم برای سکس مصمم هست و بعد تحویل گرفتن از پدر و مادرم دیدم با شرت و سوتین جلوم بود و من اولین بار بدن یک زنو اینطوری میدیدم .
اون ممه های بزرگ .کون گوشتی و شکم تو پری داشت.و من گیج بودم که بزور منو رو تختش برد . من دو دستی لباسام رو داشتم که در نیاره اما با گریه لختم کرد . من تازه به بلوغ رسیده بودم و تازه پشم در اورده بودم و احساس میکردم کیرم بزرگ شده ‌. اونموقع سر کنج کاوی کیرمو سانت زدم دور و بر ۱۳ سانت بود و کلفتی مناسبی داشت . من جق زدن بلد نبودم و فقط چند بار تو خواب ارضا شدم و ابمو دیدم. اما همونطور که گفتم منو لخت کرده بود در حالی که من چشمام اشک آلود بود و اونو تار میدیدم. شاید هر کسی که در آستانه سوس هست کیرش شق کرده و پر از هیجان باشه اما من از ترس کیرم خوابیده و شل بود برای همین سمیه با دستاش محکم کیرمو میمالید تا شق کردم بعدش محکم کیرمو فشار داد و گفت که این ماجرارو برا هیچکس نمیگی و سریع شرت و سوتینش رو در اورد و با اون هیکلش مستقیم با کصش اومد رو دهنم نشست و ازم خواست براش ساک بزنم.انقدر براش این کارو کردم که آخر یه بار فقط با زبونم ارضا شد و فقط جیغ میزد.من تو اون حالت واقعا داشتم خفه میشدم و حالم بد شده بود و برتی همین کیرم دو باره
خوابیده که سمیه مثل دفعخ اول دوباره شقش کرد و بعد رو به بالا رو تخت دراز کشید و به من گفت که کیرمو بکنم تو کصش و روش بخوابم من این کارو کردم بعدش بهم گفت تلمبه بزنم بهش اما من سنی نداشتم و نمیتونستم خوب تلمبه بزنم و اون ازم تلمبه های یه پسر ۲۶ ساله رو میخواست اما به هر مکافاتی بود دوباره خودشو ارضا کرده بود . بعد منو رو تخت خوابوند و محکم برام جق زد و آبم بیرون اومد ومنم ازونجا جق زدن رو یاد گرفتم .
اون روز تموم شد اما تو دو روزه دیگه هم سمیه دست وردار نبود و ازم سو استفاده میکرد.
تا اینکه با اومدن خالم ازش راحت شدم

نوشته: امیر