سکس رویایی علی

1402/05/24

درود بر هرچی جقیه یا هرکی جقیه
اسامی و داستان واقعین
من علی ۳۵ساله از تهران این ماجرا واسه ۷سال پیشه من ۲۸سالم بود
داستان از جایی شروع شد که من با یه دوستم به اسم محمد مسافرکشی میکردیم ماشینم تعمیرگاه بود و خودم بیکار حوصلم سر رفته بود به محمد زنگ زدم من خونه م حوصلم سر رفته بیا باهم یه دور بزنیم گفت بذار دخلم هنوز تکمیل نشده یه کله برم سر خط بیام میام دنبالت یه نیم ساعتی گذشت زنگ زد بیا پایین اومدم ۵دقیقه ای منتظر بودم تا اومدم سوار شدم دیدم یه خانم پشت نشسته منم گفتم مسافره ته خط پیاده میشه بعد قراره بریم دور بزنیم انتهای خط محمد گفت خانم پیاده نمیشی خانمه گفت نه دیگه با دوستت میخوای بری دور بزنی منم نیم ساعت وقت دارم برگشتم نگاهش کردم یه صورت معمولی ولی جذاب ترکیب صورتش به هم میخورد نه چشم درشتی نه لب گنده ای ولی سفید موهای قهوه ای روشن صورت تقریبا معصوم و قابل توجه چادر عربی سرش بود میخورد ۲۵الی۲۶سالش باشه.تعجب کردم گفتم خانم خوبین؟دیدم دوتایی زدن زیر خنده محمد گفت این مریمه نیم ساعتی هست باهم آشنا شدیم گفتم دوستم منتظرمه گفته پس برو دوستتم سوار کن بریم یه دور بزنیم وقت من آزاده.یه کم صحبت کردیم و شیرین بازی درآوردم و رفتیم یه جا آبمیوه خوردیم اومدم سوار بشم به محمد گفتم من میشینم پشت فرمون تو بشین عقب یه کم لب بازی و دستمالیش کن راحت باشید.حرکت کردیم و اینا مشغول حرف زدن و بوس و لب و مالیدن هم بودن منم تریپ رفاقت سعی میکردم نگاه نکنم محمد حال کنه ولی هربار نگاه میکردم تو آینه مریم زل زده بود تو آینه.صورتش سرخ شده بود چشاش قرمز معلوم بود شهوت خیلی داشت فشار بهش میاوردولی امان از بی مکانی و اول خیال میکردیم دختره یه ربع اینجوری پیش رفت که مریم دیگه نتونست خودش رو کنترل کنه و عصبی شد گفت ول کن محمد حالم خیلی بد شد منو برسونید تو نگاه ها یه جوری وانمود میکرد که از رابطه ش با محمد راضی نیست و یه نخهای ریزی میداد منم به محمد گفتم بیا جلو بشین بریم برسونیم محمد پیاده شد شلوارش داشت جر میخورد انگار صدای قلبش تا گوشم میرسید یه کمم عصبی بود تا تقریبا سر خیابونشون اومدیم که گفت محمد تو پیاده شو مثلا مسافری بعد منو رسوند میاد دنبال تو محلمون خیلی بده.محمدم بی چون و چرا پیاده شد.همین که محمد پیاده شد و حرکت کردم گفت علی اقا شماره تون رو بدین من راجع به محمد یه سوالایی دارم زنگ بزنم بپرسم شماره رو دادم و پیاده ش کردم محمد رو سوار کردم شروع کرد از بدن مریم تعریف کردن و گفت خیلی خوبه مکان بود الان میشد بکنمش.منم تایید میکردم خلاصه شب شد و رفتیم هرکدوم سی خودمون ساعت ۱شب بهم پیام داد سلام علی خوبی؟
من.اره خوبم
مری.ببخش منتظر موندی گفتم شاید با محمدی
من.نه نیم ساعتی باهم بودیم و اومدم خونه
مری.از من چی گفت
من هیچی ازت تعریف کرد گفت هیکلت عالیه خیلیم حشری
مری.همین
من.چیزی هست باید بدونم
مری.نه فقط متاسف شدم که فقط سکسی منو نگاه کرده
منم رفتم تو مخ زنی گفتم پسرا همه همینن
مری.توام اینجوری
من.نه اینکه بدم بیاد ولی دوست دارم رابطه عاطفی باشه بعدش پیش بیاد اگه طرف رو دوست داشته باشم و شرطش نبودن رابطه باشه هم قبول میکنم
مری.پس تو اونجوری نیستی
.من.نمیدونم
مری.من گیر محمد نیستم تو پایه ای
من.اره هستم
و شروع شد پیام بازیامون زیاد سکسی چت نمیکردم ولی اخرشم به فکر لخت کردنش بودم بعد ۱ماه با تایم هایی که جواب نمی داد یه وقتایی خاموش میکرد یه وقتایی می گفت پیام نده داداشم غیرتیه و این حرفها فهمیدم شوهر داره و اول انکار کرد و بعد اقرار کرد منم تو این چند وقت مخ رو زده بودم جذبش کرده بودم و یه جور تا کردم که اون میخواد باشم گفتم چون دروغ گفتی خوشم نیومده و ادای آدمهای ناراحت رو درآوردم اونم گفت حالا که فهمیدی تنهام نذار در حد پیام کنارم باش خیلی خوبه هستی منم با دلخوری جواب میدادم البته اداش رو در میاوردم گفت دیگه نمیتونم پیام بدم فردا میبینمت منم گفتم باشه فردا صبح ساعت ۹پیام داد بیداری گفتم آره ولی تا صبح از ناراحتی نخوابیدم چرا این کارو بامن کردی من وابسته ات شدم(الکی)اونم گفت منم همینجوری پاشو بیا خونه باهات صحبت کنم دلم داره میترکه دیشبم با شوهرم دعوام شده.منم از خدا خواسته اول گفتم نه نمیام شوهر داری اونم بیام تو خونه ت و…گفت تو بیا قول میدم چیزی بینمون نشه.گفتم باشه با این شرط میام.منم سریع دوش و شیو و ادکلن و…ساعت ۱۲ ظهر رفتم خونه ش.از در رفتم تو دیدم با یه آستین حلقه ای یه دامن کوتاه اومد استقبالم از همون دم در بغلم کرد و منو کشید تو و لب گرفتن یه اشک ریزم تو چشاش بود شروع کرد به گفتن دوستت دارم و بی تو نمیتونم و وابسته شدم و…منم ادای تنگا رو در میاوردم نه لب نه بوس نه حتی دستم رو انداختم دور کمرش یه بغلش کنم.گفت دوستم نداری گفتم کاش نداشتم منو راهنمایی کرد تو اتاق و گفت واسه ت نهار درست کردم تا آماده بشه یه چایی بخور کلی باهات حرف دارم چایی رو آورد نشست از سختیاش و…صحبت کردن هر بارم اشک میریخت دلداریش میدادم و نوازشش میکردم دیگه گریه هاش زیاد شد بغلش کردم و یواش یواش تو بغلم خودش رو جا کرد منم هرچی خواستم ادا در بیارم نشد که نشد سالار داشت راست میشد و هرکاری کردم نشه ولی شد اینکه نباید میشد اونم دیدش.به شوخی گفت بیشعور من حالم بده دارم درد دل میکنم گفتم منم اصلا نمیخوام ولی این غریزه س دست من نیست و شروع کردم نوازش و قربون صدقه دل پردردش غرق بوسه و لب و نوازش بودیم که دستش رو الکی مثلا تصادفی زد به سالار من چیزی نگفتم دوباره ادامه دادیم که دیدم دستش داره یواش یواش زیر تیشرتم میره و شروع کرد لباسم رو دراوردن منم تیشرتم رو درآوردم گفتم سرت رو بذار رو سینه م سرش رو گذاشت و شروع کرد لمس بدنم سینه هام بازوم شکمم یه گازهای کوچیک از بدنم میگرفت دیگه کله م باد کرده بود تو این دنیا نبودم اونم از من بدتر دقیقا باد تو ماشین با محمد افتادم خیلی بدتر از اون روز دست من دیگه رولباس داشت رو سینه هاش میچرخید اونم دستش یواش یواش از روی شلوار به سالار رسید و بعد چند دقیقه دیگه کنترل همه چی از دستمون خارج شده بود وافتاد روم به خوردن و بوسیدن و چنگ زدن و ناله و اه کشیدن و قربون صدقه های سکسی دکمه م رو باز کرد و دستش رو برد زیر شلوار انگار بار اولمه سکس میکمم خیلی حالم بد شدانقدر حشری شدم که انداختمش رو مبل گکشه اتاق و شروع کردم به خوردنش تو چند دقیقه مریم رو لخت با یه شورت رو تخت جلو خودم میدیدم بی نقص بی خط و عیب سینه های بزرگ با نوک صورتی تنها خال روی دستش بود که این نقاشی رو نقطه دار میکرد یه کوچولو شکم داشت خیلی کم که به چشم نمیومد سرم که رفت لای گردنش دیگه بیهوش شد گفت آب دهنت رو بریز تو دهنم دهنم خشکه از این کار خوشم نمیومد ولی با اصرارش انجام دادم انقدر حشری شده بود که منم از خودم بیخود شده بودم مثل فیلمهای پورن آه و ناله هاش اداهاش ولی این واقعی واقعی بود از گررن سمت سینه هاش رفتم نوک سینه هاش زیر سینه هاش دور تا دورش شکمش رو خوردم و شورت رو درآوردم اصلا باورکردنی نبود زنی که ۵سال ازدواج کرده کصش مثل دختر بود کوچیک بی لبه و صورتی شروع کردم به خوردنش با انگشتم سوراخ کونشم میمالیدم به خودم اومدم دیدم بیهوشه و ارضا شده چندتا تکون آه بلند و انگار خواب عمیق رفته ناراحت شدم گفتم حتمی ارضا شده دیگه نمیخواد بعد چند ثانیه منو کشید رو خودش و لب بازی و… بعد انداختم رو تخت و شروع کرد به خوردنم از گوش و گردن و سینه و رسید به کیرم یه جور کیرم رو میخورد که قابل گفتن نیست بدون عق بزنه تا ته حلقش میبرد میگفت دوست دارم خوابیده ش رو بخورم ولی دیگه مگه میشد بخوابه انقدر ساک زد که خودم گفتم اذیت نکن خودتو بیا بغلم گفت من اذیت بشم من عاشقشم و شروع کرد دوباره خوردن چشامو بسته بودم که دیدم دیگه نمیخوره چشامو باز کردم دیدم اومده بالا و پاشو اینور اونور انداخته و با دست داره میزون میکنه یواش یواش کصش رو آورد پایین و کیرم رو تا نصفه کرد توش لیز و داغ انقدر که اب کصش رو کیرم برق میزد دستش خیس شده بود وشروع کرد به بالا پایین کردن حشری شده بود با کلی درد چنان محکم میزد رو پام که تخمام درد گرفته بود بغلم کرد و چند لحظه مکس تا ته کیرم رو تو کصش نگه داشته بود نوبت من بود انداختم رو تخت و گردنش رو گرفتم و کیرم رو کردم تو کس سفید و تنگش تکون میدادم و اه و ناله میکردیم تو این دنیا نبودیم یادم رفته بود کحام و چه شرایطی م هر وقت نزدیک به ارضا شدن بودم پوزیشن عوض میکردم چند مدل سکسم رو کردم اونم از من بیشتر داشت حال میکرد چنگ مینداخت دندوناش رو فشار میداد فحش میداد و میگفت فقط بکن عشقم مال خودته حال کن من مال توام کیرت واسه منه تا اخر عمر باید منو بکنی منم حشری تر ضربه میزدم تا آبم اومد و ریختم رو شکمش ابم رو با انگشت میمالید به سینه ش و میکرد تو دهنش بعد کلی لب گرفتن و بغل هم یه دفعه ساعت رو نگاه کرد گفت پاشو الان شوهرم میاد وای ۳ساعته رو تختیم غذام پاشو.پاشدم لباسم رو پوشیدم اونم رفت آشپزخونه وبرگشت منو تا دم در بغل کرد و بوس کرد و بدرقه م کرد.این اولین سکسمون بود داستان ادامه دارد

نوشته: علی


👍 6
👎 8
28201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

942508
2023-08-16 00:33:20 +0330 +0330

سوادخوندن و نوشتن داری که اومدی داستان مینویسی …کلی غلط املائی داشت و تادلت بخاد سوتیهای افتضاح که خیلی کمک می‌کرد داستانت را واقعی‌تر جلوه بنماید.چندمورد کوتاهشوبگم.
یه صورت معمولی ولی جذاب…این مریمه نیم ساعتی هست باهم آشنا شدیمودرادامه،،،،،تو نگاه ها یه جوری وانمود میکرد که از رابطه ش با محمد راضی نیست و یه نخهای ریزی میدادتوی نیم‌ساعت چجور رابطه ای داشتند که طرف راضی نبوده .بجز حال واحوال.ماشین از دوستت بوده اون طرف و سوار کرده ولی دختره ازتوخوشش اومده.لااقل یکم ازخودت تعریف میکردی که خواننده قانع شود…دیگه بگذریم از مابقی داستان …ولی واقعی بود ☹️🤣

0 ❤️

942631
2023-08-16 14:47:49 +0330 +0330

اینقدر ادای تنگارو در نیار
فکر کردم چسب ریخته تو کونت از بس ادا تنگا رو در میاری

0 ❤️

943084
2023-08-19 02:45:49 +0330 +0330

بیش از حد تخیلی بود

0 ❤️