سلام دوستان
داستانی که میخوام تعریف کنم تقریبا برای 7سال پیشه جاییکه که دخترداییم همیشه میومد خونه ما یا مادربزرگم میخوابید.
اوایلش اصلا تمایلی به لیس زدن باهاش نداشتم هرچند که خوشگل یودن واقعا.یه شب که طبق روال بود خونمون،جای من و اون باهم تو حال بود ولی یکمی فاصله داشتیم.من یهو نصفه شب بیدار شدم به سرم زد که پاهاشو لیس بزنم.ولی مثل سگ میترسیدم یهو بیدارشه کلا به فنا برم ولی کیرم رفته تو عقلم.بالاخره یواش یواش خودمو رسوندم پایین پاهاش که یه دفه کسی بیدارنشه منو ببینه.پتو رو یواش از روی پاهاش دادم کنار درعین حال هم قلبم تند تند میزد.شاید نیم ساعت فقط پاهاشو بو کردم یعنی بوی زندگی میداد بوی بهشتی بود ادمو حسابی مست میکرد.هی به خودم میگفتم لیس بزنم لیس نزنم که دیگه واقعا اینقدر داشت بهم حال میداد دلو زدم به دریا پاشنه خوشگلشو یه لیس کوچولو زدم و یواش یواش شروع کردم به لیس زدن ولی میترسیدم یهو بیدارشه منو ببینه بخاطرهمین سعی میکردم بدنم اصلا تکون نخوره که متوجه حرکتی نشه اگر بیداربشه که خداروشکر نشد.کل پاهاشو از نوک انگشت تا پاشنه با کف پا همشو لیس زدم حتی تا جاییکه کل پاشنه و کل انگشتاشو میذاشتم تو دهنم، واقعا لذتبخش بود کاش میشد برگشت به اون موقع.اینکار شبها ادامه داشت و به خودم میگفتم مگه میشه دیگه نفهمیده باشه.یه شب اینقدرحشری بودم که دیگه میگفتم بذار دست بزنم به کونشو کسش.بعد از لیس زدن پاهاش یواش پتو رو از رو کل بدنش دادم کنار و اون کون قلمبش نمایان شد.خیلی اروم دست کشیدم رو کسش و داشتم روانی میشدم از زور حشر.هی میگفتم نکنه واقعا خوابه حالیش نمیشه گفتم بذار اروم کیرمو بکشم رو پاهاش و کونش.چه لذتی داشت واقعا.کیرمو مالوندم رو کف پاهاش یکمی خیس شد کف پاهاش داشتم حال میکزدم.وقتی اروم کیرمو رو کونشم مالیدم یهو تکون خورد و پاشد اطرافشو نگاه کرد.منم برا اینکه فکرکنه خوابم اصلا تکون نخوردم چون جام پایین پاهاش بود.یهو‌ دیدمتکامو که انداخته بودم کنا تا بتونم از پایین پاهاشو لیس بزنمو،دیدم متکا رو اورد گذاشت بالا سرم.حس کردم یجور چراغ سبزه بنطرم یعنی اینکه اون تموم این مدت همه اینا رو می‌فهمیده ولی هیچ واکنشی نشون نمیداده.همه اینا تو یه دیقه تو سرم مرور شد که هی میگفتم پس همین این هی بعضی وقتا من تنها میشم میاد هی دورو برم میپلکه احتمالا یه چیزی هست هی شوخی جنسی هم میکنه بعضی وقتا.یهو به خودم اومدم گفتم وقتشه که همین نصفه شبی دستشو بگیرم بهش بگم که یهو پاشدم اروم دستشو گرفتم،کلا عقلم به کیرم باخته بود حشر بالاااا شدیدددد.خیلی اروم بهش گفتم در عین ناباوری اونم میگفت من این مدته میدونستمو حرف نمیزدم چون حال میکردم تو رو میبینم خیس میشمو این چیزا که پاشدم باهام رفتیم طبقه بالا تا جاییکه جا داشتم پاهاشو میخوردمو لیس زدم جلو خودش با کف پاهاش کیرمو میمالید.دیگه حیا گذاشتم کنارو شلوارشو دراوردم کس خوشگلو لیس زدم میخواستم بذارم توش بهم گفت از کون منو بکن دویت دارم کیرت آه و نالمو در بیاره.اخ اخ چه حالی داد.صدای دردکشیدنش واسم بهترین صدا بود.بعد چن دیقه که نزدیک بود ابم بیاد کیرمو کشیدم بیرون بهش گفتم با پاهات برام فوتجاب کن.اینقدر پاهاش خوب بود که در کسری از ثانیه ابم اومد ریخت کف پاهاش خوشگلش.هی بهم میگفت دیدی اخرش خودمو ابتو اوردم ریختم رو کف پاهام.اینا واسه توعه بخورشون واسم هرشب.تقریبا چندین بار هرشب اینکارمون بود باهم.
هنوزم که میبینمش دلم میخواد بهش بگم بذار بازم پاهاتو لیس بزنم همونکارا رو تکرار کنیم ولی حیف که دیگه نمیتونم توی موقعیتی هستم که اگر بگا برم دیگه کارم تمومه ولی اگر خودش شخصا بازم بهم بگه با کله قبول میکنم پاهاشو لیس بزنم بازم.
قدر دخترداییاتونو بدونین کُسای خوبی هستن همشون.

نوشته: Amir