من و هم سرویسیم

1401/07/29

اسم ها تغییر کردند.

سلام، محمد هستم و ۲٠ سالمه هیکل نسبتن خوبی دارم و از ۷ سالگی ورزش میکنم، این داستان مربوط میشه به ۱۵ سالگیم وقتی که کلاس دهم بودم، اول سال بود راه خونه تا مدرسمم خیلی زیاد بود، چند روز اول پیاده تا مدرسه میرفتم، یادمه یک دبیرستان دخترونه ای دقیقن کنار مدرسه ی ما بود، خیلی به این داستان توجهی نکردم و فکر نمیکردم چیز مهمی باشه، به هر حال با هزار تا بدبختی مامانم تونست از تاکسی محلمون یک سرویس مدرسه برام جور کنه، روز اول به موقع سوار تاکسی شدم، فکر میکردم تنها باشم توی تاکسی، ولی یکم جلوتر دیدم که یک دختر خییییلی خوشگل با موهای بلند سوار ماشین شد، من عقب نشسته بودم و داشتم خدا خدا میکردم که دختره جلو بشینه، اون موقع خیلی نمیتونستم با دخترا ارتباط خوبی برقرار کنم ولی گی هم نبودم😂 خلاصه دختره از شانس خوب یا بد من اومد عقب نشست، یکم که گذشت رسیدیم به مدرسه و فهمیدم دختره دقیقن توی همون دبیرستان کنار مدرسه ی ما تحصیل میکنه، در طول روز به این داستان توجهی نکردم، زنگ مدرسه ی ما خورد، تاکسیه نیومده بود، یکم وایسادم ولی خبر از تاکسیه نشد که نشد، بعد از پنج دقیقه مدرسه ی زنگ اون دبیرستان دخترونه هم خورد، باز هم مثل همیشه توجهی نکردم و منتظر تاکسی موندم، یهو دیدم دختره اومد پیشم و بهم سلام کرد، پرسید: تاکسیه نیومده؟.
منم با یه لحن سردی بهش گفتم نه.
فک کنم دختره از من خوشش اومده بود، بهم گفت: من پریسا هستم، کلاس دهمم و رشتمم تجربیه، تو نمیخوای خودتو معرفی کنی؟
منم بهش خودمو معرفی کردم و یدفعه تاکسیه رسید، سوار ماشین شدیم، توی دلم گفتم: چرا اینجوری شدم؟ این چه حس عجیبیه که دارم؟. از دختره خوشم اومده بود، دختر خیلی خوشگلی بود و بدم نمیومد باهاش دوست بشم، فردا هم همین روند تکرار شد دوباره تاکسیه دیر اومد دم مدرسمون، وقت خوبی بود که با پریسا حرف بزنم، ازونجایی که هم رشته بودیم ازم راجع به درسامون پرسید، اومدم بهش توضیح بدم که یهویی حرفمو قطع کرد و بهم گفت: اصن بزار یکاری کنیم، تو امروز اگر وقت داشتی بیا خونه ی ما تا باهم درس بخونیم. شمارشو بهم داد و بهم گفت که ساعت ۷ بهم زنگ بزن، ازونجایی که پشمام ریخته فقط تایید کردم تا برسیم به خونه، تو کونم عروسی بود، بدون هیچ کاری از کراشم شماره گرفتم و تازه به خونشونم دعوتم کرده بود!
ساعت هفت شد، بهش زنگ زدم، بعد از چند تا بوق گوشیرو ورداشت و فکر کنم فهمیده بود منم، گفت سلام محمد. بهش گفتم سلام، وقت داری بیام درسارو کار کنیم؟
گفت اره اتفاقن مامانمم رفته بیرون با دوستاش تا شب نمیاد. بهش گفتم خب باشه پس من راه میفتم بیام و بعد از تایید اون و خدافظی تلفنو قطع کردم، لباسامو پوشیدم عطر زدم و یه دستی هم به موهام کشیدم، خونشون تا خونه ی ما راه زیادی نداشت بخاطر همین پیاده راه افتادم رفتم دم در خونشون، بهش زنگ زدم انگار منتظر زنگ زدن من بود، سریع گوشیو ورداشت، بهش گفتم درو بزن من پایینم، درو باز کرد و بهم گفت بیا طبقه ی دوم، رفتم بالا دیدم یه تیشرت گشاد تنشه و یه شلوارک تقریبن بلند، سلام و رفتم تو، یکم باهم حرف زدیم و بهش گفتم: دیگه وقتشه ک شروع کنیم، گفت باشه، نیم ساعت باهم دیگه درسارو کار کردیم، درساش خوب بود و زیاد کمبود درسی نداشت، تپش قلبم لحظه به لحظه تند تر میشد، یکم باهم فیلم دیدم و یهو دیدم داره خودشو میچسبونه به من، کیرم لحظه به لحظه داشت سیخ تر میشد ولی از اونجایی که بالشت رو شلوارم بود چیزی معلوم نمیشد، سرشو گذاشت رو بازوم و دستمو گرفت انداخت دور گردنش، بدم نمیومد بخاطر همین چیزی نگفتم، بعد چند دقیقه با لحن آرومی گفت محمد، گفتم بله؟ گفت فکر کنم ازت خوشم اومده، یه حس عجیبی بهم دست داد، منم من من کنان گفتم فکر کنم نظر منم همینه، بلند شد به طور عجیبی منو بغلم کرد، خییییلی واسم عجیب و ترسناک بود، چون تا حالا هیچ دختری رو اینجوری بغل نکرده بودم مگر که دختر بچه های فامیل که از خودم چندین سال کوچیک تر بودن، خلاصه که برام تعجب برانگیز بود که چرا یک دختر همینطوری یهویی باید یهم درخواست بده، فردای همون روز زنگ زد بهم گفت بیا خونمون، گفتم مامانت چی؟ گفت حرف نزن پاشو بیا، رفتم خونشون، احساس میکردم زنمو روز عروسی دیده بودم، خیییییلی خوشتیپ و خوشگل شده بود.
منو کشید تو خونه و چسبوند دیوار، اون موقع بود که مطمعن شدم چه اتفاقی داره میفته، لباشو گذاشت روی لبام تقریبن پنج دقیقه از هم داشتیم لب میگرفتیم، دستمو دور بدنش پیچوندم، کیرم کاملن سیخ شده بود اونم از عمد خودشو میمالید به کیر من، دستشو گرفتم بردمش توی اتاق خوابوندمش روی تخت، لباسای همدیگه رو دراوردیم، شروع کردم از گوش تا گردنشو بو و بوسیدم، صدای نفساش کل اتاقو گرفته بود، سوتین قرمزشو دراوردم و شروع کردم به لیسیدن نوک سینه هاش، نوک سینه هاش زده بود بیرون، یواش یواش رسیدم به کصش، شورتشو دراوردم، واییی که چه کص صورتی و خوشگلی داشت، بوی کص خیسش کل اتاقو ورداشته بود، شروع کردم به لیسیدن کصش، اون موقع اینقد جق زده بودم و پورن دیده بودم که کارمو بلد شده بودم، صدای آه و ناله ش توی اتاق میپیچید، کیرمو دراوردم و با کص تپل و صورتیش با کیرم بازی کردم، یدفعه کصشو داد جلو جوری که کیرم تا خایه رفت تو کصش شروع کردم به تلمبه زدن توی کصش، کلی آه و ناله میکرد و تنها حرفی که میزد این بود(سریع تر) عجیب بود که پردش براش مهم نبود ولی اهمیتی ندادم و شروع کردم به سریع تلمبه زدن، خوابیدم روش و همونجوری که لبای خوشگلشو میخوردم کص تپلشو میکردم، یهویی یه موجی توی بدنش ایجاد شد و متوجه شدم که ارضا شده، منم کم کم داشتم ارضا میشدم، ازش پرسیدم خودمو کجا خالی کنم؟ گفت توی دهنم، شروع کرد به ساک زدن کیرم و منم کل آب کیرمو خالی کردم تو دهنش، بعد از اون رفتیم تو حموم و همدیگه رو میشستیم(خیلی بیشتر از سکس حال میداد) توی حموم کلی از هم لب گرفتیم و خوش گذروندیم، از حموم درومدیم بیرون و من لباسامو پوشیدم و…

نوشته: محمد


👍 5
👎 18
24401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

899662
2022-10-21 01:04:00 +0330 +0330

عجب . یا مواد جدید مصرف میکنی یا سنتی و صنعتی باهم میزنی با کلی مواد افزودنیاشغال

4 ❤️

899669
2022-10-21 01:15:05 +0330 +0330

ادمین تو رو خدا الان وقت درس خواندن این بچه‌هاست
اومده کوص و شعر میگه
دختره دهم رو میخونه میگه بعد یک روز دیگه بذار تو کوصم
اینها دارند ما رو خر فرض می‌کنند
من تو خانه خودم از ترس مادرم نمیتونم جق بزنم میگم یکی میاد الان
این هم کرده و هم حمام کرده

آقا ما کوص صورتی نخواستیم به ما سیاه هم بدید کافیه ما هم بکنیم


899687
2022-10-21 02:02:55 +0330 +0330

🙄کس گفتن هزینه ای ندارد عین رهبر کسکشان جهان سید علی خامنه

4 ❤️

899692
2022-10-21 02:18:35 +0330 +0330

«بوی کص خیس اتاق رو گرفته بود»
کصخل؟!

1 ❤️

899698
2022-10-21 02:53:13 +0330 +0330

از همونجا ک گف بریز دهنم شرو کردی جغیدن

0 ❤️

899745
2022-10-21 10:26:38 +0330 +0330

دروغ میگید اشکال نداره.فقط اولش نگید داستان واقعی بود

1 ❤️

899755
2022-10-21 11:29:44 +0330 +0330

خیلی زدی عزیزکم کمی کمتر

0 ❤️

899819
2022-10-21 23:28:57 +0330 +0330

مرسی ک با کصشرات کیرمون رو خوابوندی

0 ❤️

899903
2022-10-22 20:49:32 +0330 +0330

از اونجا که گفتی کلاس دهم ۱۵ سال داشتم نخوندم

0 ❤️

900005
2022-10-23 15:42:55 +0330 +0330

و… بابا وداداشش اومدن یجوری گذاشتن کونت تایه هفته مدرسه نرفتی، بعدش هم دختر جنده رو عقدش کردی ویه کونی ویه جنده دارند محله رو آباد میکنن.

0 ❤️

900434
2022-10-27 07:36:46 +0330 +0330

کیرت سیخ بود بعد نمی‌دونستی چه حسیه؟
کمتر بزن خب عزیزم

0 ❤️