این خاطره شروعش برمیگرده به حدود3سال قبل موقعی که وارد محله جدید شدیم روبروی خونه ما همسایه ای زندگی میکنه که پسرش فوق العاده خوشکل و خوش تیپه و چشمای ابی خوشکلی هم داره خلاصه چند ماهی از اومدن ما گذشت یه روز صبح وقتی داشتم از خونه بیرون میرفتم دیدم سوار ماشینش شدو از جلوی من با سرعت رد شد تو دلم بهش بدو بیراه گفتم که چی میشد یه تعارفی هم به من میزد و تا یه جایی منو میرسوند (اخه مسیر خونه مون یه کم بد مسیره) تو همین فکرا بودم که صدای بوق ماشینی منو میخکوب کرد سرمو که بلند کردم دیدم خودشه شیشه ماشینو داد پایین و گفت عذر میخوام که از کنارتون رد شدم اولش نشناخته بودمتون ولی یه کم که دقت کردم دیدم شما هستید گفتم دور از ادبه که شمارا همراهی نکنم من که یه خورده جا خورده بودم گفتم نه اشکال نداره مرسی خودم میرم ، از او اصرار از من انکار خلاصه از خدا خواسته درب عقب ماشینو باز کردم سوار شدم توی راه کمی از خودش گفت که اسمش ساسان هست و مهندسی عمران میخونه و تک پسر هم هست بعدگفت شما نمیخواهین خودتونو معرفی کنین منم گفتم که حدود یک سالی هست که از شوهرم جدا شدم و تو یه شرکت حسابداری میکنم یه لحظه احساس کردم که وقتی شنید من مطلقه هستم چشماش برق زد خلاصه تا شرکت منو رسوند موقع پیاده شدن هم شماره شو بهم داد گفت هر کاری دارم میتونم روش حساب کنم اون روز گذشت و هر از چند گاهی ساسان را تو کوچه میدیدم وگاهی هم شبها به هم اس ام اس میدادم و گاهی هم اس ام اس های سکسی تا 1ماه پیش که مامان بابام برای سفر رفتن و من تنها شدم شب وقتی به ساسان اس ام اس دادم ازم پرسید که تنهایی نمیترسی من هم به شوخی گفتم نه ولی اگه دوست داری میتونی یه ساعت بیایی خونمون ساسان هم انگار منتظر همین حرف من بود که گفت تا چشم رو هم بزاری من درخونه تون هستم مونده بودم که چیکار کنم تا اومدم به خودم بیام دیدم زنگ خونه مونو زد منم برای اینکه کسی توی کوچه نبیننش درب را باز کردم قلبم داشت میومد تو حلقم درب ورودی را که باز کردم دیدم با یه لبخند وارد شد گفت دختر همسایه تعارف نمیکنی بیام تو منم با یه تعارف اوردمش تو خیلی دست پاچه شده بودم رنگم حسابی پریده بود که ساسان هم فهمید ولی بعد از چند دقیقه به خودم اومدم کنارش نشستم و دوتایی تلوزیون تماشا کردیم و یه خورده میوه و تنقلات خوردیم و ازهر در باهم حرف زدیم تا اینکه بحث به روابط دختر و پسر و سکس رسید ساسان ازم پرسید که من با شوهرم تو سکس چه جوری بودم من براش تعریف کردم راستش بدم نمیومد که حشریش کنم تا بهم پیشنهاد بده که همین جور هم شد بهم گفت میخوای با هم یه شب خوب داشته باشیم منم اولش مخالفت کردم ولی ساسان گفت کاری میکنه که خودم هر شب بهش پیشنهاد بدم با هم رفتیم روی تختم همین جور که وایساده بودم ساسان از پشت لباسهامو بیرون اورد وقتی انداممو دید کف کرد گفت اصلا معلوم نیست که زن هستی بعد اروم لبهامو بوسید و خوابوندم روی تخت خودش هم سریع لباسهاشو کند وقتی نگام به کیرش افتاد قند تودلم اب شد چه کیر کلفتی داره ساسان روم خوابید و شروع کرد به خوردن لبام منم دستامو دور کمرش حلقه کرده بودم اروم اروم اومد پایین سینه همو خورد نوکشو با زبونش قلقلک میداد منم هی بارش اخ و وای میکردم که حشریتر بشه ساسان اومد وسط پام و شروع کرد به لیسیدن کسم وای چقدر ماهر بود انگار توی دانشگاه به جای درس بهش کس خوردنو یاد داده بودن داشتم حسابی حال میکردم انگشتشو اروم توی سوراخ کونم فرو کرده بود و با زبونش با چوچولم بازی میکرد منم حسابی دادم رفت هوا وارگاسم شدم ساسان با خنده گفت که چقدر حشری بودی عزیزم بعد لبامو بوسید منم که نمیخواستم ازش کم بیارم هولش دادم روی تخت خودمو انداختم روی کیرش ،شروع کردم به ساک زدن لامصب اینقدر کیرش کلفت بود و تموم دهنمو پر میکرد ولی من کم نیاوردم شروع کردم تخماشو لیسیدن ساسان بهم گفت بخواب که میخوام جرت بدم بعد پاهامو از هم بازکرد و کیرکلفتشو اروم هول داد تو کسم واییییییی بعد از 1سال دوباره مزه کیر داشتم ذوق مرگ میشدم کیرشو تا ته کرد توی کسم بهم گفت قربون این کس تنگ و گرمت برم من الان برات پارش میکنم بعد شروع کرد به تلمبه زدن جوری تلمبه میزد که صداش توی اتاق میپیچید منم مدادم ناله میکردم که تند تر بکن منو جر بده ساسان منو به پشت خوابوند و گفت میخوام کونتم پاره کنم بعد با کرم سوراخمو چرب کرد و اروم سرکیرشو توی کونم فرو کرد دادم هوا رفت ولی خیلی خوشم اومده بود بعد اروم کیرشو جلو عقب کرد تا رون بشه دستشو گذاشت روی چوچولم و میمالیدش دوباره ارگاسم شدم دیگه بی حال شده بودم که ساسان هم چند تا تلمبه زد و ابشو ریخت توی کونم بعد کنارم خوابید بهم گفت میخوام 1بار دیگه هم بکنمت حیفی عزیزم …اون شب یه بار دیگه ساسان منو گائید و تا 1هفته قبل از اینکه بابا اینا بیان هر شب کارمون همین بود بعدش هم هروقت خونه شون خالی میشد من اونجا میرفتم و با هم سکس میکردیم الان هم رابطه مون خوبه خداراشکر مرسی از اینکه خاطره مو خوندین بوس برای همه
نوشته: شیما
دردنامه يك کودک به رئيس جمهور:
انقدر فقیریم که بخاطر کوچکی اتاق، پدرم روی مادرم میخوابد.
من بارها پدرم راديده ام كه از زور گرسنگی مادرم را ليس ميزند.
چندشب پيش ديدم كه مادرم به پدرم شير ميداد!
ديشب شنيدم پدرم مادرم رامجبوربه دزدی ميكرد و به او گفت كه از فردا شب باید ساک بزنی،
از شدت فقر دیگر امنیت ندارم،امروز پدرم به مادرم گفت حسن که خوابيد بگير بخورش.
آقاي ريس جمهور تو رو خدا يارانه ما رو قطع نکنید
گریه مشائی
نامه احضار نمایندگان مجلس به رییس جمهور
مادر بچه با دمپایی ابری
اون دانش آموز شمالی که می گفت “شیب”
آیت ا… مجتهد تهرانی
دادا ادمین خوشم می یاد داستان سکس با دختر افغانی رو حذف کردی این داستانو گذاشتی.
بد نبود ولی سرعت داستانت خیلی زیاد بود.
ضمن" نمیدونم چرا یه حسی بهم میگه نویسنده زن نیست! ولی خوب فرقی هم نداره داستان اسمش با خودشه. نویسنده شخصیت “موسیو پوارو” هم خانم “آگاتا کریستی” بود. در داستان نویسی اصلا" جنسیت نویسنده مهم نیست بلکه موضوع داستان و شیوه نگارش آن است که حرف اول را میزند.
هنوز راه طولانی داری تا یک داستان نویس در حد و اندازه های نویسندگان خوبی مثل “پریچهر” , “هیوا” , “آریزونا” و . . . بشی. اگر میخوای پیشرفت کنی از این دوستان کمک بگیر.
پیروز و پاینده باشی شیما خانم.
Pentagon U.S.Army
(پژمان)
من نمیدونم این چه صیغه ایه .هرکسی داستان میزاره همیشه تو داستانش کیر طرف خیلی بزرگه.چرا از کیرهای کوچکی که حتما قبلا دیدن داستان نمیزارند
اخه من به تو چی بگم بچه جقی ؟! :دی
بجای فحش اینو میزارم :دی
اگه یه روز بری شهرداری … یا که چوبم رو ورداری
اسیر دوشواری میشم … آوارۀ شهرداری میشم
رحیم میگم گلبش نگیره … ایمضا نمیخواد اصلاً نگیره
میرم به سوی اون دیاری … که توش چوبم رو ورنداری
.
اگه تو سی و چهار سال … نه یعنی بیست و چهار سال
بگی هچ موشکول نداری … نداری تو هچ دوشواری
پس تو آدام شهرداری یی … شاید شهردار جنابالی یی
منم میرم به اون دیاری … که توش نباشه شهرداری
.
.
اگه یه روزی نوم طرح … تو گوش من صدا کنه
دوباره باز شهردار بیاد … یک بشر آواره کنه
رحیم میگم کاریش نباشه … امضا نخوادسیریش نباشه
بذاره شهردار بیاد تو خونم … بزنم تو سرش با چوبم
بزنم تو سرش با چوبم
.
اگه بازم دلت میخواد … بیای شهردار ما بشی
مثال 24 سال پیش … نزنم با چوب پانشی
باید موشکول نداشته باشی … یک بشر کار نداشته باشی
منم هچ بشر کار ندارم … چوبمو تو غلاف میذارم
.
اگه میخوای شهردار بمونی … بیا بده یه دنه مهمونی
بیا تا خونه توی طرحه … خاراب نکن برین تو طرحه
بذار رحیم امضا بگیره … نذار که قلب اون بگیره
منم تو رو ندارم کاری … فقط چوبم رو ورنداری
.
.
اگه یه روزی نوم طرح … تو گوش من صدا کنه
دوباره باز شهردار بیاد … یک بشر آواره کنه
رحیم میگم کاریش نباشه … امضا نخوادسیریش نباشه
بذاره شهردار بیاد تو خونم … بزنم تو سرش با چوبم :دی
یه سوالی داشتم من چجوری تو چت روم ثبت نام کنم هر چی میزنم میگه اشتباهه جون هر کی دوس داری کمکم کن
:D :Smug: