اعصابم از دعواهای مامان و بابا خورد شده بود خیلی وقت بود باهم سر نداشتن پول دعوا میکردن و حالا خرید جهزیه ی خواهرم شده بود دردسر جدید!!
دلم میخواست از خونه بزنم بیرون نباشم تا این حرفها رو بشنوم و شرمندگی پدرمو ببینم.
بلند شدم سراغ خواهرم رفتم که داشت با شوهرش چت میکرد بهش گفتم بلندشو بریم بازار من صدای اینا رو نشنوم…
با بیخیالی تمام بلند شد لباساشو تنش کرد و منم حاضر شدم انگار نه انگار که دعوای مامان بابا سر خرید جهزیه اون بود از بیخیالیش و لبخندی که به لب داشت حرصم گرفته بود اما اون تو عالم مجلس عروسیش بود و خوشحال بود و من نمیخواستم این خوشحالیشو خراب کنم و بهش چیزی بگم!!
دو تایی تو بازار قدم میزدیم که خواهرم جلوی یه مغازه لوازم خونگی ایستاد چشماش رو یه نقطه خیره شده بود، دنبال نگاهش رو گرفتم و دیدم رو یک پاپ کورن ساز صورتی مونده!!
یهو برگشت و با یه ذوق خاصی گفت آبجی نگاه کن چقدر قشنگه بیا بریم قیمت بگیریم …
باهم داخل مغازه شدیم و از فروشنده قیمتش رو پرسیدیم…فروشنده یه نگاهی به هر دوی ما کرد و سرشو انداخت پایین گفت هفتصد تومن!!
از مغازه اومدیم بیرون یکم دیگه گشتیم و برگشتیم خونه…
خواهرم رفت کنار مامانم نشست و با ذوق از پاپ کرن سازه میگفت که یکدفعه بابا با حالت داد مانندی گفت اول اصل کاریاتو بخر تا برسه به این چرت و پرتا این چیزا چیه واجب نیست اصلا!!
به صورت خواهرم با دقت نگاه کردم برق خوشحالی از چشماش پرید و با بغض به سمت اتاق رفت …
دلم براش سوخت نمیدونم چون خواهر بزرگترش بودم دلم نمیخواست هیچ وقت ناراحتیشو ببینم از ناراحتیش ناراحت شدم و بااشکی داخل چشمم باگوشیم ور میرفتم یک آن تصمیمی گرفتم که برام غیر ممکن بود میخواستم هر جور شده اون پاپ کورن ساز رو برای خواهرم بگیرم اما من منبع درآمدی نداشتم جز اینکه تن فروشی کنم!!
شاید دلیل منطقی ای برای این کارم نبود اما من میخواستم خواهرمو خوشحال کنم منکه از ازدواجم شانس نداشتم و زندگیم نابود شد ولی حداقل خواهر کوچکم باید خوشحال و خوشبخت و بی هیچ حسرتی بر دل زندگی میکرد…
به دوستم پیام دادم گفتم میشه شماره اون آشناتون که صیغه میشه رو بهم بدی ؟شماره رو ازش گرفتم و فردای اون روز بهش زنگ زدم اولش جواب نداد بهش پیام دادم سلام نسرین جون خانوم هستم میشه لطفا جواب بدی؟؟
دوباره که زنگ زدم جواب داد گفتم دوست فلانی هستم کلی تحویلم گرفت،گفتم فردا میخوام بیام خونتون کارت دارم، گفت بیا عزیزم منتظرتم…
سوار آسانسور شدم رو شماره ی ۳ رو فشار دادم و منتظر شدم در آسانسور که باز شد پیرمردی از توی واحد نسرین بیرون اومد داشت باهاش حرف میزد جلو رفتم و سلام کردم نسرین تعارفم کرد به داخل لحظه ای که از کنار پیرمرد رد شدم با صدای آهسته ای گفت ماشاالله …بی توجه از کنارش گذر کردم و داخل شدم
نسرین یکم دم در موند و بعد اومد تو با کلی معذرت خواهی اومد رو به روم نشست باصدای نسبتا بلندی گفت ماندانا اگه کارت تمومه بیا برو یه چایی بزار
با کنجکاوی به سمتی که نسرین نگاه میکرد خیره شدم ماندانا در حالی که لب پایینیشو گاز گرفته بود و داشت بند تاپشو میذاشت سر جاش اومد بیرون رفت تو آشپزخونه و چایی ساز رو روشن کرد بعد پنج دقیقه یه پسری از تو اتاق اومد بیرون تقریبا ۲۰ ساله صورتش قرمز شده بود سریع خداحافظی کرد و سرشو انداخت پائین و باعجله رفت و من با تعجب به این صحنه ها نگاه میکردم!!
نسرین گفت عزیزم بامن کاری داشتی؟؟به دستای نسرین نگاه کردم پر از النگو بود متوجه نگاهم شد خندید و گفت حاصل چندین سال کارمه !!
با تعجب نگاهش کردم گفتم جدی؟؟گفت اره تازه خونه و ماشین هم با پول این کار خریدم و بعد پوزخند معنا داری زد!!
بیخیال پوزخندش گفتم نسرین جان یادتونه تو دورهمی گفتم داریم برای خواهرم جهزیه میخریم ؟؟با سر حرفمو تایید کرد و گفت اره اره یادمه خب چه کمکی از من برمیاد؟؟
گفتم برای خریدش به مشکل خوردیم میتونید چنتا از مشتری هاتونو بدید من تا بتونم کمکی به خانوادم کنم؟
گفت باشه مکان هم از من اما به یه شرط!
گفتم چه شرطی؟؟گفت که پورسانت میگیرم ازت و من رییستم و هرچی میگم باید انجام بدی باشه؟؟
بدون هیچ فکری گفتم باشه گفت خب پاشو الان مشتری میاد برو تو اتاق!!
جا خوردم توقع نداشتم انقدر سریع باشه ولی به هرحال رفتم تو اتاق و منتظر موندم بعد یه ده دقیقه یه پسره اومد تو یکم بغلم کرد چونمو خورد سینه هامو مالوند شلوارشو کشید پایین گفت خمشو …خم شدم رفت از رو میز که انواع کاندوم ها روش بود یه کاندوم برداشت و کشید رو کیرش و کرد تو کسم دو سه تا تلنبه زد ارضا شد یه تراول صدی انداخت رو زمین لباساشو پوشید و رفت…
عذاب وجدان شدیدی داشتم از خودم از کارم بیزار شدم دیگه حتی نمیخواستم برگردم خونه …نسرین صدام زد مجبور شدم برم بیرون…
صد تومنی رو گرفتم سمتش گفتم پورسانتتو کم کن گرفت ازم و پنجاه تومن بهم برگردوند بااکراه ازش گرفتم و به سمت در رفتم صداشو شنیدم که گفت فردا بیا منتظرتم…شب موقع خواب ذهنم درگیر شده بود بین رفتن و نرفتن باخودم کلنجار میرفتم النگو های نسرین میومد جلوی چشمم ،بغض خواهرم ،دعواهای مامان و بابا و این پنجاه تومنی که واسه دو دقیقه بود!!
اخر وسوسه ها و نداشته هام در برابر وجدانم پیروز شد و باکلی فکر خوابم برد!!
رفتم خونه نسرین وارد که شدم دیدم چنتا مرد مسن که یکیشون همون مردی بود که دیروز دم در دیدمش دارن با نسرین و ماندانا میگن و میخندن یکی از اون مردها درو برام باز کرده بود رفتم و نشستم کنارشون…نسرین علامت داد که لباسامو دربیارم رفتم تو اتاق و خودمو برای جندگی آماده کردم و برگشتم داخل پذیرایی با خودم گفتم حتما یکی از این پیرمردها قراره منو بگاد دیگه!!پنج نفر بودن تو رده سنی پنجاه تا شصت ولی همشون سرحال و روپا بودن …یکی از همون مردا دست منو گرفت و نشوند رو پاش منم با لبخند زورکی نشستم دستش رو گذاشت رو سینم گفت جووون چه بزرگن چه خوبن اینا!!دوستان بیاین ببینید چی پیدا کردم و بااون دستای زخمت و بزرگش سینه هامو میمالوند…نسرین از این فرصت استفاده کرد گفت آقایون این اندامش چقدر میارزه نفری چقدر بهش میدین؟؟
یکی گفت سکس با زن جوون یکی از بهترین لذت هاست من حاضرم واسش ۵۰۰بدم…از قیمتی که داد تعجب کردم اخه کی برای یه جنده ۵۰۰ میده؟!
بقیه هم تو همین رنج قیمت گفتن…
نسرین که تعجبمو دید اومد دم گوشم گفت اینا پیرن گشنه کس جوونن برای همین انقدر میدن دیروز هم همین قاسم تو رو سفارش کرد…،سرمو به معنی فهمیدن تکون دادم که دیدم یکی از اون اقایون داره سینه هامو میمالونه و دوتایی به جون سینه هام افتادن بقیشون هم اومدن بالا سرم و هی میگفتن نوبت ماست!!از دست مالی شدنم توسط پنج تا مرد داشتم لذت میبردم و این یعنی من داشتم تو لنجزار غرق میشدم!!
نسرین گفت آقایون برین تو اتاق خواب عروسکتونم ببرین…دستمو گرفتن و منو بردن یعنی من قرار بود به این پنج تا مرد همزمان باهم سرویس بدم؟!ترسیدم یک آن ولی سعی کردم آروم باشم…رفتم مرکز تخت دو نیم نفره ای که تواتاق بود خوابیدم اوناهم اومدن دورم نشستن یکیشون شلوارمو درآورد یکیشونم تاپمو نه سوتین داشتم نه شرت!!لخت مادر زاد جلوی پنج تا مرد گرسنه ی کس خوابیده بودم…من کی اینهمه بی حیا شده بودم؟؟
یکیشون خندید گفت دوستان حمله و پنجتاشون به سمتم اومدن مثه گله گرگی که به سراغ شکارشون میرن و من اون طعمه بودم!!هرکدومشون یک جامو میخوردن و لیس میزدن یکی کسمو یکی سینه سمت راستمو و یکی هم سینه سمت چپمو دو تای دیگه هم بالا سرم بودن و داشتن کیرشونو میمالوندن و از صحنه لذت میبردن …کم کم داشتم شهوتی میشدم حالم به قدی دگرگون شده بود که دلم میخواست هر پنج تا کیر همزمان بره تو کسم!!
وحشی شده بودم پسشون زدم بلند شدم و کیر یکیشون رو گرفتم تو دهنم و براش ساک میزدم یاد کیر شوهرم افتادم که میخوردم براش…حرفه ای ساک میزدم یکیشون اومد کیرشو داد دستم،گرفتمش و میمالوندمش اون یکی هم کیرشو داد دست دیگم همزمان برای سه تا کیر جق میزدم و ساک میزدم دوتاشون رفتن کنار اون دوتای دیگه اومدن و برای اوناهم همینکارو کردم تا اینکه یکیشون گفت بکنیمش دیگه و از من پرسید بکنیمت؟؟؟
منم که غرق در شهوت بودم گفتم آره یکیشون رفت خوابید رو تخت گفت بیا روم نشستم رو کیرش و اروم داخل کسم کردمش منو خوابوند رو خودش و از پایین تلنبه میزد…قاسم اومد جلوم و کیرشو کرد تو دهنم گفت بخورش کس طلا و کیرشو کرد تو دهنم منم هماهنگ با تلنبه های اون کیر قاسم رو میخوردم.
حس کردم کسی پشتمه و حسم درست بود رسول کیرشو میمالید به کونم از رو پاتختی وازلین برداشت و مالید به کیرش و رضا که زیرم بود توقف کرد تا رسول کارشو بکنه رسول کیرشو آروم آروم کرد تو کونم یکم دردم اومد ولی چون از کون هم به شوهرم میدادم دردش برام عادی بود…
حالا دو تا کیر از راه های مختلف توی من بودن شروع کردن آهسته آهسته تلنبه زدن حمید و مصطفی هم کیرشون رو میمالوندن به قوزک پاهام…
رسما این به اصطلاح پیرمردا داشتن از همه جای من سو استفاده میکردن
رضا و رسول شدت تلنبه ها رو زیاد کردن دو بار وسطشون به طرز فجیعی ارضا شدم اونا هم از ارضا شدن من لذت بردن و بعد دو دقیقه آبشون آومد و رفتن کنا و جاشون رو به دو نفر بعدی یعنی حمید و مصطفی دادن و اونا رفتن بیرون…رفتم تو حموم داخل اتاق و خودمو شستم و اومدم بیرون خودمو خشک کردم و دوباره رفتم روی تخت تا به این سه نفر باقیمونده حال بدم صدای به به و چه چه رضا و رسول از بیرون میومد هی میگفتن نسرین دمت گرم عجب کسی بود به ما دادی از تعریفاشون دوباره حشری شدم بعلاوه اینکه حمید و مصطفی و قاسم داشتن منو میخوردن از خوردن من سیر نمیشدن مثه قحطی زده ها میخوردن ایندفعه پررو تر شده بودم صدای آه و نالم در اومده بود و صدام باعث شده بود اونا حال کنن و سریع کیرشون رو داخل کس و کونم کرردن و قاسمم دوباره کیرشو کرد دهنم انگار میخواست اخرین نفر منو بکنه!!اون دوتا هم ارضا شدن لباسا رو پوشیدن و رفتن و منم بلند شدم که برم دوش بگیرم که قاسم نذاشت گفت هلاک کستم بهم بده نمیخواد بری دوش بگیری خوابیدم رو تخت تا الان متوجه سایز کیرش نشده بودم خیلی بزرگ و قطور و دراز بود!!!
کرد تو کسم دردم اومد ولی کارشو خوب بلد بود حین کردنم سینمو به دندون گرفته بود و میخورد گفت میخوای حال کنی؟گفتم از اون موقع ده دفعه ارضا شدم سریع کارتو تموم کن گفت خب یازدهمی رو هم بشی چی میشه؟!بعد تموم کردن حرفش بدون اینکه نظری از من بخواد رضا و رسول رو صدا زد گفت بیاین اوناهم اومدن تو اتاق رو کرد بهشون گفت سوگلی میخواد ارضاشه و بهشون یک چشمک زد اوناهم اومدن رو تخت اولش ترسیدم که بخوان دوباره بکننم ولی گفتن نترس ما دیگه جونی برامون نمونده الان وقت ارضا شدن تویه!!!
اومدن و هر کدوم یکی از سینه هامو میخوردن و از اون پایین قاسم با اون کیر بزرگش تو کسم تلنبه میزد حرکاتشونو سریع کردن به اوج رسیده بودم وحشیانه سینه هامو میخوردن و قاسمم محکم و به طرز وحشیانه ای کسمو میگایید که با داد بلندی ارضا شدم!!چشمامو که باز کردم دیدم ماندانا گوشی به دست از تو اتاق زد بیرون …بیحال تر از اونی بودم ک بخوام تکونی بخورم از طرفی کیر قاسم هنوز تو کسم بود بعد چنتا تلنبه زدن اون هم ارضا شد و بلند شد رفت داخل حمام …
ماندانا برام آب پرتغال آورد با یه شکلات خوردم ،خوابیدم بیدار که شدم ساعت ۶عصر بود، رفتم تو پذیرایی دیدم نسرین داره سریال میبینه و مانداناهم داره ماکارونی درست میکنه…
نسرین تا منو دید گفت به به سوگلی بیدار شدی بیا اینجا کارت دارم رفتم پیشش گفتم جانم؟؟؟گفت اینم دو ملیونت!!
با تعجب گفتم دو تومن؟؟گفت آره پورسانتمم برنمیدارم ولی…
خوشحال از حرفش منتظر ادامه حرفش شدم که گفت ماندانا اون ماسماسکتو
بردار بیار ببینم…ماندانا گوشی به دست اومد پیشمون گفت بفرما خانوم …
یاد اون لحظه ای که ماندانا گوشی به دست تو اتاق بود و تا منو دید جیم زدافتادم…
نسرین تو گوشی دنبال یه چیزی بود تا گفت آهان ایناهاش گفت سوگلی بیا اینجا ببینم رفتم کنارش فیلمو پلی کرد!!
من در حال گاییده شدن با سه مرد بودم!!بااخم بهش نگاه کردم گفتم این چه کاریه؟؟؟
گفت این فیلم پیش من محفوظه تو برای من کار میکنی و اگه بزنی زیرش این فیلم به دست پدرت میرسه دوست نداری که جلوش شرمنده بشی هان؟؟
با عصبانیت به سمتش حمله کردم میخواستم بزنمش که ماندانا اومد منو از پشت گرفت…نسرین با داد و باخنده میگفت بگو منم جنده ام بگو دیگه توام جنده ای زیر پنج نفر خوابیدی امروز ناله هات گوش زمین و زمان کر کرده بود
توام کس دادی بگو منم جنده ام …
من که در حال تقلا کردن بودم تا از دست ماندانا راحت شم با فریاد گفتم اره منه لعنتی جنده ام
من تنمو برای خوشحالی خواهرم فروختم این طبیعتم بود که وسط چنتا مرد ارضاشم منم آدمم اشکم دراومده بود …
نسرین با دست به ماندانا اشاره کرد که ولش کن اونم همینکارو کرد نسرین بلند شد و بغلم کرد گفت عزیزم آروم باش گوشی ماندانا رو آورد و فیلم رو پاک کرد گفت خیالت راحت شد؟اما تو برای من کار میکنی باشه؟
گفتم فکرامو بکنم گفت زندگیت عوض میشه گفتم اما نمیخوام عوضی بشم!!
گفت یعنی من عوضی ام؟؟ببین تو به این پول نیاز داری دیگه صیغه شو تا گناهی هم نکرده باشی!!
سعی کن امروز رو فراموش کنی …
پولا رو به سمتم گرفت گرفتمشون و از خونه زدم بیرون رفتم مغازه سیگار گرفتم و تا راه اون لوازم خونگی گریه کردمو سیگار کشیدم!!
پاپ کورن ساز رو خریدم…
کلید انداختم وارد خونه شدم سمیرا یه نگاهی بهم کرد سرشو انداخت پایین یکدفعه سرشو بالا اورد جعبه پاپ کورن ساز رو تو دستم دید با خوشحالی به سمتم دوید و اونو ازم گرفت گذاشت رو زمین و بغلم کرد گفت آبجی دستت درد نکنه و گفت چه بویی میدی!!و با خوشحالی سمت پاپ کورن سازش رفت مامانم گفت پول از کجا آوردی گفتم محمد امروز پول یک سکه از مهرم رو ریخت!!
رفتم تو حموم لباسامو کندم از تنم و زیر دوش آب سرد نشستمو اشک ریختم به حالم…
و حالا جلو آینه لعنتی خونه نسرین در حال ارایش کردن برای مشتری ساعت بعد هستم و من یک جنده ام به نام سوگلی!!!
نوشته: sogoli
جنده شدن بخاطر یه پاپ کورن ساز؟
یدونه پاپ کورن مزمز براش میخریدی کونتو به باد نمیدادی.
خودت میخوای بدی چرا این کسشرا رو بهونه میکنی لاقاچ.
حالا پاپ کورن ساز اینقدر واجب بود؟؟ ما که هرگز اینو نداشتیم کمبودی داریم؟؟ خواهرت نمیتونست آمادشو بخره پنج نفر نگانت؟؟
خدایی راست بود یا مثل جرج ا مارتین تصوراتت بود؟
واقعاً جق مغز بعضیا رو پوچ کرده
به این کصتان لایک میدین؟
متاسفم براتون!!!
ماشاالله به این حافظه، اسم تک تکشونو حفظ کردی و با این دقت نوشتی؟ لازم نبود واقعا" !
کاش اسمت شهلا بود … اونجوری هممون خداوکیلی صد تومنم میدادیم … تازه ماشینم میفرستادیم ، از این وسپایا 😅😅😅
میگن گربه راه رضای خدا موش نمیگیره اونوقت میخواهی ما باور کنیم بخاطر خوشحال کردن خواهرت رفتی جنده گی کردی!!! بگو خودم از شدت هوس و دلتنگی کیر رفتم جنده شدم تا هم لذت ببرم هم پول دربیارم
واقعیت بود و یا داستان مهم نیست
متاسفانه
الان وضعیت جامعه طوری شده که این اتفاقها زیاد میفته و خیلی از خانومها از ناچاری قدم تو این راه گذاشتن
وچه نامردهایی که با پولشون خانومهای درمونده و نیازمند رو به این راهها میکشن
قشنگ نوشتی میتونستی بهتر هم بنویسی ولی امیدوارم داستان بوده باشه
ای کاش روی همون جهزیه مانور می دادی تا داستان بهتر به نظر بیاد. اینکه واسه یه پاپ کورن ساز آدم جنده بشه درست نیست
ولی به هر حال قلم خوبی بود. امیدوارم قوی تر بشه
دردناک بود،
خطاب به دوستانی که چشمشون رو بستن و بد و بیراه گفتن فقط، فارغ ازینکه این داستان واقعی باشه یا نه، مثل این اتفاق روزی دهها بار میفته تو این مملکت، واقعن عجیبه براتون؟! سوییس زندگی میکنین یا دانمارک شماها؟!!!
کیرم تو فقر
مام از تو بدتریم
ولی آدم نباید بخاطر پول هرکاری بکنه
ما ک پاپ کورن تو قابلمه درست میکنیم مگ مشکلی پیش اومده؟
تو گناهی نداری
گناه اون حاکمی داره که با وجود ثروت های خدا دادی توی این کشور ، باز فقر رو برای مردمش میخواد.
وای بر حال اون حاکمی که یک نفر از مردمش شب گرسنه بخوابه.
تا جیب یک نفر از دزدی پر نشه ، جیب یه نفر دیگه خالی نمیشه. و چه دزدهایی که به جون این مملکت و مردمش افتادند.
من نمی گم تو جنده ای. میگم تو فداکاری. میگم تو اسیر و زندانی کسانی شدی که فقر و نداری رو به تو اجبار کردند
ممنون از نوشته خوبت
دیگه عادی شده جندگی
خداروشکر دوساله که ترک کردم خانوم بازی رو راحت
دمت گرم عالی… راستی خانوما و آقایونی که میگید بهونه… به نظر من کارش از این دخترایی که تو خیابونن و مرسی میزنن و از پسرا میکنن خیلی بهتره… با احساس کسی بازی نمیکنه
نوشته ی قشنگی بود و قلمت رو دوست داشتم
ولی دلگیر و ناراحت کننده بود
امیدوارم روزی برسه که کسی محتاج پول نشه
موفق و سربلند باشی
من شخصا هیچوقت بابت سکس به کسی پول ندادم. اما همیشه واسه افرادی که از تن و سلامتی خودشون مایه میذارن احترام قائلم و بنظرم نه تنها انسانهای کثیفی نیستن بلکه خیلی هم مایه گذار و فداکارن.
کثیف اون جراحیه که بیمار رو بدون نیاز به عمل، پاره میکنه تا پول بگیره
کثیف اون مهندسه که از بتون و مصالح ساختمون و پل و… میدزده و با اولین لرزه و حادثه رو سر خانواده ها خراب میشه
و در کل کثیف اون ادمایین که ظاهرشون آدمه و با دروغ و کلاشی و پستی با جان و سلامتی و مال مردم به هر نحوی بازی میکنن.
نه اون زنی که از تن و سلامتی و در کمال صداقت مایه میذاره.
اگر قرار باشه نام هرزگی روی کسی باشه روی خیلی از افراد جامعه چه زن و چه مرد باید گذاشت که دارن واسه منفعت شخصیشون بقیه رو نابود و فدا میکنن
و اگه این داستان واقعی باشه مطمئن باش تو هرزه و کثیف نیستی عزیزم. تو یه انسان واقعی و با معرفت هستی که خیلیا باید از غیرت و جوهر وجودت یاد بگیرن🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
منکه نفهمیدم خاهر بزرگش بود یا خاهر کوچیکش
ولی همون ۳ خط اول معلومبود داره کس میگه
قشنگ بود آفرین.
این یه صحنه کوچیکی از فقر بود که به نمایش گذاشتی.
تو این دنیای لعنتی حرف اول و آخر رو پول میزنه.
فقط و فقط پول
بهت میگو جنده ای
ذاتا جنده ای
جنده به دنیا اومدی وگرنه هیچ وقت این کار. و انجام نمیدادی
داستانت هم فقط یک داستان بود
بر باعث و بانی ش لعنت که برای یه قرون دوهزار تمام ملت رو گدا کردن و ناموس ایران رو به تن فروشی وادار کردن
میگم سوگولی بخاطر النگو لنگات هوا شد یا پاپ کورن ساز؟
من که میگم النگو تازه پاپ کورن سازم نخریدی
خواهریم درکار نبوده
دلت هوس کیر کرده بوده النگو هم چشمتو گرفته
دیس
میگن فقر که میاد ایمان از در دیگه خارج میشه
امیدوارم که فقط زاییده ذهنت باشه وحقیقت نداشته باشه
اگرم واقعیت داره که شما راحت ترین راهو برای رسیدن به پول انجام دادی
در هرصورت این داستانی که نوشتی تو این زمونه خیلی داره اتفاق میوفته
مطمئنا روزی میرسه که این آخوندهای زنازاده گورشونو از این مملکت گم میکنن
و اون روز خیلی از این بدبختیامون از بین میره
به امید همچین روزی
ببین ما مغازه لوازم خانگی داریم.بستنی ساز.چیپس ساز. پفک ساز. هرچی بخوای هست. فقط کافیه به خودم بگی.باشه؟
خیالتم راحت.دونفر بیشتر نیستیم.
یه سوگولی تو قلهک میشناختم که کوس حقی بود و خیلی پولدارا و حتی ادمهای معروف مشتری کوس و کونش بودن. و در عرض دوسال کوس دادن صاحب خونه و ماشین و غیره شده بود.
دلیلی که برا داستانت آوردی خوب نبود ولی اصلش خوب بود به خضوض پنج نفریش کاش منم با همچین خانمی آشنا می شدم
فقر …
شاید هم ضعف
ولی تا نصفه خوندم اعصابم خراب شد