سکس با همکار (۴ و پایانی)

1400/04/24

...قسمت قبل

تقریبا تا صبح نخوابیدم . هر وقت هم خوابم میبرد با کابوس از خواب میپریدم . پر از دلهره و اصظراب بودم . یه بار خواب دیدم که اتفاقات دیشب خواب بوده همش . حیف بعدش یادم اومد همه چیز . نمیدونم کی خوابم برد . بیدار شدم رفتم دوش گرفتم و اومدم تو حال برای چای .
افشین با رکابی و شلوارک نشسته بود تو حال .
من : چرا آماده نشدی ؟ الان راننده میاد باید بریم کارگاه
افشین : امروز رو برای جفتمون مرخصی رد کردم .
انگار آب سرد ریخته باشن روم . تا ته داستان دیگه برام معلوم بود .
من : چرا اونوقت ؟
افشین : زنگ زدم گفتم جفتمون سرما خوردیم .
من : خوب چرا این کار رو کردی ؟
افشین : تو واقعا فکر کردی همه چی با کاری که دیشب کردی تموم شد ؟ تازه اولشه (نیشش تا بناگوش باز شده بود )
من : یعنی چییییییییییییییییییی؟
افشین : یعنی هرکاری تو این مدت برای حمید میکردی رو امروز باید برای منم بکنی .
من : من کاری نمیکردم.
افشین : ببین … بزار رو راست باشیم با هم … حمید دید اون شب من دارم ازت عکس میگیرم . فرداش هم سیر تا پیاز رابطه تون رو برام گفت . کلا هم تمایلش این بود که تو مال هر دومون باشی. مسالمت آمیز باشه رابطه مون سه تایی . در مورد بقیه چیزا هم با هم توافق میکنیم.
من : دروغ میگی مثل سگگگگگگگگگگگگ
افشین : کاری نداره که . زنگ بزن بهش … اصلا چرا زنگ بزنی ؟ فردا صبح خودش میاد ازش بپرس . منم الان میرم بیرون برای خونه یه کم خرت و پرت بخرم و بیام . تو ولی باید یه کاری بکنی .
من : چی اونوقت ؟
افشین : اگه دوست داشتی با حمید صحبت کن و وقتی مطمئن شدی که راست میگم ، وقتی برگشتم خونه باید به جای آرش ، زن سابق حمید رو ببینیم . نشون به اون نشون که حمید میگفت یه لباس مشکی داری مجلسی با صندل …
نمیدونستم چی کار باید کرد . خشکم زده بود . شوکه بودم . اصلا نمیتوسنتم در مورد حمید و کاری که کرده بود چیزی بگم . جرات مواجه شدن با موضوع رو هم نداشتم . ترس ، دلهره ، هیجان … شاید هم شهوت .
من : کی بر میگردی ؟
صدام میلرزید …
افشین : یه ساعتی طول میکشه بیام . چطور ؟؟؟ چیزی میخوای ؟
-نه …
افشین داشت حاضر میشد و من هنوز ولو بودم روی کاناپه . نمیدونستم چی کار باید بکنم . هم عصبانی بودم هم هیجان زده . گیج و گم . شوکه بودم از کاری که حمید کرده . دلم نمیخواست باور کنم . یاد حرفای اون روزا میفتادم . اینکه یه جوری افشین رو راضی نگه دارم . صدای به هم خوردن در منو از جام پروند .
رفتم حموم . از اینجا بعد اتفاقات داشت غیر ارادی میفتاد . تو حموم خودمو سفید کردم حسابی . اومدم بیرون . یه سوهان به ناخن هام و باز کردن کیف لوازم آرایش . خیلی تو آرایش کردن مهارت داشتم . اینم نتیجه سال ها زنپوشی بود . یه لاک قشنگ به ناخونای پام و گذاشتن کلاه گیس. یه لحظه خودم از دیدن خودم تو آیینه شوکه شدم . چی میخواستم بشم .؟ در بهترین حالت میشدم سوراخ این دو نفر برای این مدتی که اینجا بودیم . از خودم بدم نمیومد ولی خیلی هم حس خوبی نداشتم . از اینکه با همه ترسم از آبرو و شرکت و این چیزا حالا دو نفر بودن تو همون شرکت که میدونستن ماجرا رو و منو هم میکردن ، هم هوس انگیز بود و هم ترسناک . ساپورت رنگ پا رو پوشیدم . داشتم لباس رو میپوشیدم که مسیج داد . یه همین سرعت یه ساعت گذشته بود .
-من دارم بر میگردم . چیزی نمیخوای ؟
-نه .
-حاضری ؟
جواب ندادم . رو کاناپه نشسته بودم که بیاد . (عکسش رو گذاشتم )
کلید رو که انداخت قلبم داشت میومد تو دهنم از استرس…
افشین از در که اومد تو و چشمش بهم افتاد کیسه از دستش افتاد . چشاش برق میزد .
افشین : جوووووووووووون بابااااااااااا … چه کصی شدی تو … بی خود نیست این حمید دیوث انقدر تعریف میکرد .
در رو بست و اومد به سمتم . از روی مبل بلندم کرد .
کامل براندازم کرد از نوک سر تا نوک پا .
-میخوام ازت عکس بندازم .
-نه تو رو خدا
-میخوام داشته باشم برای خودم . قول میدم صورتت نیفته .
رفته بود عقب و داشت دوربین موبایل رو تنظیم میکرد . منم دیگه حرفی برای گفتن نداشتم . از دو سه زاویه عکس انداخت و دوربین رو آورد جلو . تو یکی صورتم معلوم بود .
من : قول دادی صورت نباشه.
افشین : این یه دونه محض احتیاطه … باید باشه .
من واقعا چاره ای جز تسلیم نداشتم . رفت تو اتاقش و لباس عوض کرد . اومد روی کاناپه نشست کنارم .
افشین : این دیوث داشت حسسسسسابی حال میکردااااااااا
سکوت کردم .
افشین خودش رو بهم نزدیک کرد و منو کشوند سمت خودش . شروع کرد لب گرفتن . همراهیش نمیکردم ولی اون ول کن نبود . دستش لای رونم بود و داشت باهام ور میرفت .
-ضد حال نباش دیگه … تا اینجاشو که اومدی بقیه اش رو هم بیا .
-نمیدونم چی کار باید بکنم
-نمیدونی یا داری ادای تنگا رو در میاری .
روم افتاده بود روی کاناپه و خودش رو بین پاهام جا داده بود و داشت سینه هامو مک میزد . این نقطه ضعف من بود . کیر سفتش رو روی رونم حس میکردم . بلندم کرد برد منو به سمت اتاقش . روی تخت نشستم . لخت شد و اومد سمت کفشم . از حمید بهتر بود رفتارش . بیشتر حس زن بودن منو حس میکرد . یا بهتره بگم بیشتر حس زنونه داشتم وقتی داشت این کارا رو میکرد .
صندلم رو باز کرد . شروع کرد به بوسیدن پاهام و لیس زدن انگشتام . داشتم دیوونه میشدم . لیس زدنش رو ادامه داد تا رونم و پایین ساپورت . جوراب شلواریم رو درآورد و منو برگردوند به پشت . وقتی با ندوناش داشت از کونم گازای ریز میگرفت دیگه ناله هام بلند شده بود . کیرش سفت سفت بود. منو برگردوند سمت خودش. با انگشتم داشتم با لبم بازی میکردم و پاهام رو میماتلیدم زیر خایه هاش . اومد روم . یازم یه لب طولانی . این دفعه منم داشتم همراهیش میکردم . خودش رو کشید بالا و کیرش رو انداخت روی صورتم . با ولع شروع کردم به ساک زدن براش . خوابوندمش روی تخت و اقتادم به لیس زدن خایه هاش . ناله نمیکرد … دیگه داشت داد میزد .
-جووووووووووووووووونم … اصلا دیگه باید فقط مال خودم باشی. تو خیلی خوبیییییییییییییی لعنتی … کص قشنگ من .
-کاندوم داری .
در حالیکه یه لحظه کیرش رو از دهنم آورده بودم بیرون گفتم . دراز بود و خوش تراش . کاندوم رو داد دستم . به پشت خوابیدم . امد روم . یه کم با سوراخم بازی کرد و سرش رو مالوند دم سوراخم . داشتم دیوونه میشدم . دیگه جیغم بلند شده بود .
-بکنننننننننننننننننننن. دیوووووونه ام کردی …
-میکنم … میخوام عذاب بدم یه کم این خانم خوشگلو . کیرمو دوست داری ؟
-عاششششششششششششششقشششششششششششششششششششم.
-چی کارش کنم .
-بکننننننننننننننننننننننن توممممممممممممممممم.
سر کیرش رو فرو کرد تو سوراخ تنگم . رو آسمونا بودم . خیلی دراز بود . نمیدونستم تا کجاشو میتونم دووم بیارم . آروم داشت فرو میکرد توم . خودمو جمع کرده بودم . تمام وزنش رو انداخت روم و شروع کرد به لیس زدن گردنم . دیگه داشت آروم آروم تلمبه میزد و من تو آسمونا بودم با ضربه هاش . بلند شد از روم . منو داگی نشوند . دوباره فرو کرد توم . صدای تلمبه هاش اتاق رو پر کرده بود .
-واااااااااااااااااای … تو چه خوبی پسر … کوفتش بشه این حمید مادر قحبه . عاششششقفتم . … دیگه باید زن خودم بشی
نفسم بند اومده بود . کیرش امانمو بریده بود . 10 دقیقه ای بود داشت تلمبه میزد. کشید بیرون و منو کشوند لبه تخت . پاهامو انداخت رو شونه هاش و با یه فشار ریز کیرش رو فرو کرد تو سواخم . تلمبه ها این دفعه سرعت و شدتش بیشتر شده بود . ساق پامو داشت لیس میزد . صدای دادش فضا رو پر کرده بود .
وااااااااااااای … واااااااااااااااااااای … ااااااااااااااااااااااااه … و کیر سفتی که تو من داشت خالی میشد آبش . انقدر فشار آبش زیاد بود که من میتونستم خالی شدنش رو با وجود کاندوم هم بفهمم . …
کیرش رو کشید بیرون و گذاشت کاندوم تو من بمونه . خودمو جمع کردم تو جام . اومد کنارم دراز کشید . داشت نفس نفس میزد.
-تو از دوست دخترم هم بهتری لعنتی . من تا حالا اینطور کونی نکرده بودم …
سرم روی بازوش بود . هنوز نمیدونستم چی باید بگم .
افشین : از حالا به بعد …
من : از حالا به بعد نداره دیگه . همین یه بار بود . تموم شد .
لبمو بوسید و منو کشوند روی خودش .
-حالا تو عجله نکن … برنامه ها دارم برات …


نوشته: هستی


👍 23
👎 4
23501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

820218
2021-07-15 01:05:50 +0430 +0430

الان این چه ایرادی داره که بتزسی اخه گوه میخوره کسی دیگری و با زور و تهدید میخواد بگاد مگه سکس اجباری معنی هم داره .

0 ❤️

820219
2021-07-15 01:07:38 +0430 +0430

الان این دوستمون گفته نوش جونشون خب چرا نمیگی نوش حونت مگه این طفلک زحمت اصلی و تمیکشبده . ؟ کمی هم چشمان خودمون و باز کنیم دو طرفه نگاه کنیم هر چیزی و خیلی خوب میشه

0 ❤️

820278
2021-07-15 12:06:44 +0430 +0430

داستان بود یا واقعی هر چی بود خیلی خوب نوشتی ادامه بده

0 ❤️

820425
2021-07-16 05:51:18 +0430 +0430

سلام داستان قشنگ تموم شد واقعا عکس خشکلی داری امیداوارم داستانت خوب تموم بشه و اذیت نشی و هر جا هستی خوب و خوش باشی انشاالله موافق باشی

0 ❤️