فاطمه جونم (۴)

1401/09/10

...قسمت قبل

سلامی دوباره خدمت عزیزان
بدلیل حال روحی خوبی ک نداشتم یکم داستان با وقفه خدمتتون میرسونم
اون روز گذشت. فرداش گفتم زنگ بزنم به سعید تا ببینم چرا همچین غلطی کرد و زیر قولش زد. زنگ زدم و جواب داد. سلام. سعید گفت سلام مرد بزرگ. گفتم گمشو تو مگ قول ندادی چرا زدی زیر قولت؟ گفت کدوم قول گفتم همونی ک قول دادی اذیتش نکنی و از عقب نکنیش گفت اتفاقا خودش میخواست تجربه کنه گفتم دروغ میگی گفت نه خودش میگفت میخوام تجربه کنم منم مشتاق. گفتم ای بیشرف. گفت حرف دهنتو بفهم بار اخرت باشه. گفتم خب حالا گفت راستی میخوای دوستشو برات جور کنم؟ گفتم کیو گفت… گفتم ن من اهل اینکارا نیستم و فاطمه میفهمه باز گفت درک ک فهمید کسشو داره به من میده باز تو نگران فهمیدن اینی ک بفهمه تو کس میزنی؟ گفتم اصلا حالم خوب نیست ک بخوام ازین کارا کنم گفت هرطور خودت مایلی من ک بزودی میکنمش گفتم چجوری گفت باز میفهمی. گفتم عجب گفت خب فعلا من برم مغازه خدافظ منم خداحافظی کردم و قطع کردم. اصلا حوصله کار نداشتم سریع سرکارمو تعطیل کردم اومدم خونه دیدم فاطمه داره اماده میشه بره ارایشگاه وقتی بدنشو دیدم ک با شلوار لی و تیشرت جلومه با خودم گفتم خاک تو سرت زن به این خوشگلیت از دستت رفت. واقعا حیف شد. گفت عشقم کاری نداری دارم میرم سالن گفتم ن مواظب خودت باش یه بوس کرد منو و رفت. امشب هم سعید قرار نبود بره پیشش میتونستم حداقل یه امشبو بکنمش دلم برای اون کسش تنگ شده بود. گرفتم خوابیدم با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم دیدم فاطمست گفت عشقم یکم دیگ بیا دنبالم گفتم باشه خیلی ذوق داشتم ازینک امشب در اختیار منه. (کارم به کجا کشیده شد) رفتم دنبالش پیاده شدم از پله ها رفتم بالا دیدم اسانسور باز شد نیکا بود سلام کرد با من با دستپاچگی، من گفتم چه خبر نیکاخانم اینجا چیکار میکنین یه طبقه رو با اسانسور میاین؟ گفت هیچی با فاطمه یه کاری دارم هی من من میکرد یکم شک کردم گفتم این جنده خانم بی دلیل اینجا نیست باهم رفتیم سمت در سالن در زدم دیدم نیکا سریع رفت تو باهم پچ پچ کردن اینجا خیلی تعجب کردم گفتم فاطمه چه خبره گفت عشقم گوشیتو چرا جواب نمیدی اینهمه زنگ زدم گفتم شارژ نداشت گذاشتم تو شارژ چیشد مگ خونه نمیخواستی بیای یکم سر و وضعش بهم ریخته بود موهاش باز بود گفت ن قراره یه مشتری باید منو نیکا کار داریم فعلا درو کامل باز نکرده بود دم در وایستاده بود یه تیشرت تنش بود و شلوار پاش نبود گفتم عشقم شلوار چرا پات نیست من من کنان گفت داشتم شلوارمو عوض میکردم گفتم خب باشه الان من برم گفت اره تو برو من با نیکا میام گفتم خب باشه خداحافظی کردم و رفتم مطمعن بودم یه خبراییه رفتم خونه گوشیمو دیدم چنتا زنگ از فاطمه و یه پیام از سعید که نوشت نیا زنگ زدم به سعید جواب داد گفت چرا اومدی دم سالن؟ طلبکار بود گفتم چرا مگ؟ گفت امشب کار داریم ما مزاحمی همش گفتم گمشو مگ یه شب درمیون نبود گفت ن امشب نیکا هست کار داریم باهم گفتم ای چه ادم کثیفی هستی گفت خفه شو بعدا فیلمارو برات میفرستم گفتم خیلی نامردی امشب قرار نبود باهاش باشی گفت خدافظ. اعصابم خراب بود خواستم شام درست کنم بخورم اصلا اشتها نداشتم فاطمه ای ک من میشناختم چه راحت منو دودر میکنه و کس میده رفتم تل دیدم سعید پیام داد امشب ضربدری داریم گفتم ضربدری دیگ چه صیغه ایه. جواب نداد چن دقیقه بعد یه عکس فرستاد. ازین صحنه ها من تو فیلم سوپر میدیدم فقط. کیر سعیدو فاطمه و نیکا داشتن میخوردن. گفتم ای کسکش عجب شانسی هم داره نیکا هم خوش استایل بود اما به فاطمه نمیرسید موهاش قرمز بود و هردو هم رژ سکسی زده بودن ک صحنه رو زیباتر میکردن. گفتم عجب لاشی هستی گفت وایسا هنوز مونده دیدم عکس داگی فرستاد داشت نیکا رو میکرد و نیکا هم همزمان داشت با فاطمه لب میگرفت گفتم چه حالی میکنه امشب باز نوشت دوستم پیمان هم اینجاست تو نیومدی داره بجات نیکا رو میکنه گفتم لاشی دوستتو جرا اوردی زنمو ببینه بستمش فحش گفت خفه شو فعلا کار داریم خدافظ. دیگ پیامی نداد منم حوصلم داشت سر میرفت گفتم اینجوری نمیشه باید برم دم سالن ببینم واقعا چه خبره لامصب چون فقط یه در داشت اما پنجره هم داشت ک چون ساختمون بلند بود نمیشد اصلا بهش دسترسی پیدا کرد و به سمت خیابون بود خلاصه رفتم بالا ساعت 12 شب بود دم درسالن دیدم صدای اه و ناله میاد ولی باید خیلی خودمو نزدیک در میکردم تا میشنیدم. دیدم صحبتای فاطمه با یه غریبه بود ک فک کنم همون پیمان بود فقط صدای این دوتا میومد فاطمع داشت میگفت خب بسه حالا اینجوری سختمه پیمان گفت میخوام از عقب بکنم فاطمه گفت ن اصلا گفت خفه شو رو حرفم حرف نزن فاطمه با حالت ملتمسانه گفت ن پیمان اصلا امکان نداره خیلی درد میاد گفت جوری میکنم درد نیاد الان برگرد صدای زود زدن فاطمه میومد ک میگفت ن خواهش میکنم پیمان گفت شل کن و دختر خوبی باش تا دردت کمتر باشه گفت پیمان خواهش میکنم هرکار دیگ ای بگی میکنم گفت ن نرین تو حالمون خواهشا صدای حق حق فاطمه داشت میومد گفت من هنوز تو نکرده داری گریه میکنی گفت خب خیلی درد داره گفت اولاش اینجوریه گفت پیمان میشه خواهش می کنم اخه کیرت خیلی گندست. ک یه صدای اسپنک بود یا چک بود دقیقا تشخیص ندادم بعد دیگ فقط صدای حق حق فاطمه میومد بعد پیمان گفت افرین دختر خوب همینطوری ک صدای ناله فاطمه اومد بعد مثل اینک پیمان یهو کرد تو ک فاطمه یه جیغ کشید و گریش اومده بود بعد صدای سعید اومد ک گفت پیمان چه خبره گفت هیچی یکم ادا تنگا رو در میاره فاطمه گفت سعید توروخدا تو بهش یچیز بگو گفت پیمان از کون دردش میاد گفت ن خوب میشه سعید داشت میگفت اخه پیمان ک حرفشو پیمان قطع گفت سرت به کار خودت گرم باشه وگرنه تورو هم میکنم انتظار داری همچین گوشتیو حیف کنم ک سعید دیگ چیزی نگفت و صداشم نیومد صدای حق حق فاطمه داشت میومد ک میگفت خب یواش تر حداقل گفت باشه الان دیگ نپری جلو با صدای لرزون گفت باشه بعد یهو ساکت شدن و صدای ناله فاطمه ک داشت با هر فشار پیمان ناله میکرد میومد ک یهو گفت اخ توروخدا بکش بیرون گفت بزار جا باز کنه فقط فاطمه داشت ناله میکرد و میگفت دارم میمیرم خداااا بعد صدای شالاپ شلوپ اومد ک داشت تلمبه میزد. فاطمه ای ک اصلا نمیزاشت انگشت تو کونش کنم یه غریبه داشت تو کونش تلمبه میزد. تمام سرم داشت درد میگرفت خواستم در بزنم برم ک فیلمای فاطمه میومد جلوی چشمم بعد دیگ ناله های فاطمه داشت تبدیل میشه به زجه و هی مامان مامان میکرد و میگفت پیمان توروخدا بسه پیمان یه اسپنک محکم زد ک یه اه بلند کشید فاطمه بعد پیمان گفت عجب کون تنگی داره دختر چه گوشتی هستی تو حیف تو ک دست اون شوهر دیوستی به من داشت میگفت. بعد گفت ابم داره میاد فاطمه ناله هاش تموم شد و پیمان گفت بیا جلو بعد صدای ناله پیمان اومد و گفت چه خوشگل شدی عزیزم فاطمه گفت خفه شو رفت تو چشمم. مثل اینک ریخت رو صورتش پیمان گفت ناراحت نباش عشقم دفعه های بعدی بیشتر حال میدع فاطمه گفت اخه پیمان خیلی بدی میدونستی گفت ن عشقم. به زن من داشت میگفت عشقم پیمان گفت پاشو بریم یه دوش بگیریم از دلت دربارم پاشو فاطمه یه خنده ریز کرد و گفت از دست تو پیمان گفت کجاشو دیدی و صداشون هی دور تر میشد و کاملا قطع شد بعد دیگ تا چند دقیقه هیچ صدایی نیومد. منم یواش یواش رفتم خونه رسیدم رفتم تو تل ببینم سعید چیزی فرستاد یا نه ک چیزی نبود. گرفتم خوابیدم. بلند شدم دیدم فاطمه کنارم خوابیدست. نگاه به چهره اش کردم مظلوم بود اما ذاتش خراب شده بود. چه کنیم اینم شد از شانس ما. چن روزی گذشت و من می رفتم سر کار و میومدم حسمم نسبت به فاطمه کمتر شده بود ولی یکی دوباری سکس داشتیم. فاطمه هم تو این مدت خیلی بی حال و عصبی شده بود. وقتی داگی میکردمش سوراخ کونشو میدیدم ک مثل اول نبود ک کمی گشاد شده بود ن خیلی فقط مشخص بود کیر میخورد. معلوم بود ک پیمان دفعات زیادی بعد اون قضیه کرده بودتش. حالا بهتون میگم از کجا…

نوشته: Lucas


👍 31
👎 6
57901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

904863
2022-12-01 01:38:35 +0330 +0330

عالی فقط ناموسا زود به زود بزار

4 ❤️

904879
2022-12-01 02:36:29 +0330 +0330

خاک بر سر بی غیرتت کنن بی ناموس
اگه از اول دیدی و نکردی کاری تقصیر خودت بود هم می‌تونستی مادر اون بگایی هم زنت و می‌تونستی فوقش جمع کنی بری شهر دیگه ولی بیشتر خوش خودت آمده بهت پیشنهاد میکنم و می‌دونم سیب زمینی بهت حال میده جندگی زن زن جنده پتیاره زن
اینبار سورپرایز کن زنگ بزن ۱۱۰ یا گشت ارشاد تیمی برادرا هم کون زنت بگذارند کونی
خدایی از همچین بی غیرتایی بدم میاد مثل تو عن
نه حال روحیم خراب بود نه … کص نگو کونی
جهت اطلاع من هیچ کص شعری تو سایت اینجوری بد نگفتم تو دیگه از حد کصشعر گذشتی فقط مظلوم نمایی نکن و کص نگو ملت به بیراهه نبر با چرندیات و خلاصه کن تمام چرت و پرتا رو
فاطمه فاطمه …

0 ❤️

904889
2022-12-01 05:14:14 +0330 +0330

Very nice 👌 👍 👏 😀 قسمت بعدی رو زودتر بزار

1 ❤️

904903
2022-12-01 09:11:39 +0330 +0330

با این داستان ریدی تو اعصاب من دیگه ادامه نده یا یه ته خوب براش بذار تا جگرم خنک بشه داره حالم بهم میخوره

1 ❤️

904904
2022-12-01 09:24:55 +0330 +0330

اره همینجوری بیخیال که هی زنتو بکنن اول یه نفر بعد دونفر دفعه بعد سه چهار و پنج برو بابا جقی

1 ❤️

904906
2022-12-01 09:27:29 +0330 +0330

مرسی قشنگ بود

0 ❤️

904938
2022-12-01 11:44:08 +0330 +0330

کیر سعید و پیمان تو کون خودت لوکاس اوبنه ای!

1 ❤️

904945
2022-12-01 13:42:02 +0330 +0330

یعنی چی اون میگفت خفشه شو و خفشه می شد رفتی پشت در زنگ می زدی پلیس ازشون شکایت می کردی مدرکم هست فیلم ها وتخ تخ

1 ❤️

905054
2022-12-02 09:34:06 +0330 +0330

حاجی حس میکنم عشق میکنی از جندگی زنت تو قسمت سوم حس کردم میزنی دهنشو سرویس میکنی دو مدل متانقض نما
ریدی تو داستانت حداقل قسمت آخر رو درست بزار

2 ❤️

905121
2022-12-03 01:50:30 +0330 +0330

خاااااااک

0 ❤️

905144
2022-12-03 03:47:10 +0330 +0330

چرا دیر میزاری
ادامشو زود بزار

0 ❤️

905293
2022-12-04 03:49:16 +0330 +0330

داستانت حالمو خراب می کنه . تپش قلب میگیرم . همش منتظرم بنویسی آتیششون زدی .

1 ❤️

905302
2022-12-04 05:38:17 +0330 +0330

ینی کیرم تو غیرتت کصکش
هی میگم الانه که قراره گوهیو بخوره داستانتو خوندم
بلکه ببینم زره ای مردونگی یا غیرت داری بتونی کاری کنی و لی حقیقت اینه زنت جندس مظلوم بازی هم در نیار

0 ❤️

908960
2023-01-01 01:20:23 +0330 +0330

چرا بعضی ها توی کامنتا فوش مینویسن؟ خوب خوشت نمیاد گوه میخوری میای داستانش میخونی.

1 ❤️

911082
2023-01-17 10:15:35 +0330 +0330

قسمت اخرش نیوند

0 ❤️

915364
2023-02-15 11:33:14 +0330 +0330

فک کنم تو تظاهرات زدن کشتنش

0 ❤️

918093
2023-03-09 01:17:35 +0330 +0330

دو ساعته دارم ثبت نام میکنم ک فقط بهت بگم ریدی با این کسشعرات ک فقط مغز ما رو میگایی با این کسشعرات اگه واقعا زنته و دوسش داری برو پول بده بکننشون تو گونی و کلکشونو بکنن اینقد حدث و جوش نزن این کارا چیه دیگه جقی.

0 ❤️