قرار نبود اینجوری بشه (۲)

1401/05/10

...قسمت قبل

…چشمام سیاهی میرفتن،توی حالت گیج و منگی که بودم حس میکردم دارم بین اون ۴ تا غول دست به دست میشم، سوزش عجیبی زیر دلم پیچیده بود ولی توان تکون خوردن نداشتم،حس میکردم روی ابرا شناورم و با هر تلمبه به سمت پایین پرت میشم
از اون شب تصویر مبهمی تو ذهنم بود…
چشمامو باز کردم ،سنگینی یه دستو رو تنم حس کردم،یکی از مردا کنارم لخت خوابیده بود و منم لخت زیرش
انگار برق از سرم پرید، تازه فهمیدم چی شده،یهو از تو بغلش پریدم و از رو تخت پا شدم،
شانس آوردم بیدار نشد
از پنجره اتاق بیرونو نگاه کردم ، کسی تو محوطه باغ نبود،هر چند از لای درختا نمیشد بیشتر از ۱۰ مترو دید
هر چی توی اتاق گشتم نتونستم لباسامو پیدا کنم، یه ملافه سفید از روی تخت برداشتم،دور خودم پیچیدم و آروم اومدم بیرون، اتاقش طبقه بالا بود، ساختمان هم دوبلکس و باید از پله ها پایین میومدم، تا وارد حال شدم احسان توی آشپزخونه مشغول صبحونه درست کزدن بود و ی آدم خیلی گنده هم دم در ایستاده بود
یهو منو که دید نیشش تا بناگوشش باز شد و به عربی ی چی گفت، احسان برگشت سمت من و گفت خانوم خانوما میخان جایی برن؟
زبونم بند اومد، هی یاد دیشب میفتادم که داشت محکم و بدون ترحم توی کص من تلمبه میزد و تصویرش توی ذهنم مات میومد
اومد کنارم وایساد و گفت این چند روزی که با همیم بهتره چیزی نپوشی و بین ما راحت لخت بگردی
آروم دستشو آورد به ملافه کشید و توی دستش پیچید
اومد در گوشم گفت قاسم گفته ۳ روز دیگه میاد دنبالت، تا اون موقع فکر رفتنو نکن،
من تموم تنم یخ کرد، اومدم حرف بزنم دستشو محکم کشید و ملافه رو از روی تنم کشید
باورم نمیشد لخت روبه روی یه غریبه وایسادم که ازم میخاد جندش باشم
سرمو انداختم پایین و فقط دستامو جلوی کصم گرفتم، سینه هام که سایزشون ۸۰ بود واسه احسان کم تر از کصم تحریک کننده نبودن، اومد مچ منو گرفت و به زور انداخت رو کاناپه، خودشم شروع کرد به لخت شدن
همینجوری که لباساش رو در میاورد میگفت من تمام پولی که قاسم میخاست و بهش دادم و توام حالا حالا ها اینجا مهمونی
گفت میخام اولین سکس امروزت با من باشه تا بفهمی کدوم کیر صاحبته
من ماتم برده بود، اومد رو کاناپه گردن منو گرفت و به زور و فشار دادن منو داگی برعکس پوزیشن کرد روی مبل،
تا اومدم تکون بخورم پشتم سوار کار شده بود و کیر سیخ شدش دم کصم منتظر کردن
موهای منو پیچید دور دستاش و یهو محکم کشید عقب که جیغم بلند شد که یهو دیدم کیرشو تا ته فرو کرد تو کصم
انگار آتیش گرفتم ، تموم دردای سکس دیشب توی تنم انگار یهو بروز دادن
داشتم از درد کصم میسوختم که دوباره موهامو کشید و سر منو بیشتر یه متر پرت کرد بالا
درد وحشتناکی داشتم
دهنشو آورد نزدیک گوشم و گفت تو واسه من بیشترین زنونگیتو بزار ، من زندگی تو از این طرف به اون طرف میکنم
تو فک کردی این شوهر بی عرضت میتونه جلو پول بگه نه؟ من ترو از قاسم ۶ ماه اجارت میکنم، مهریه صیغمونم میدم به قاسم ک از خداشه
پس حواستو جمع کن، خواستم این سکس و این موقع بریم که بفهمی باید حال بده باشی تو سکس و واسه چی اینجایی
از الان به بعد با مشروب حالتو خوب میکنم که از همچی لذت ببری
اینارو در حالی میگفت که سرعت و قدرت تلمبه زدن تو کصم رو هر بار بیشتر میکرد، از درد به ناله افتادم، بلند بلند ناله میکردم که یهو احسان درآورد و منو برگردونو کیرشو چپوند توی دهن من و زد توی سرم محکم و گفت یالا ساک بزن
من از ترسم کیرشو گذاشتم دهنم و با استرس نگاش کردم، شروع کرد ته حلقم تلمبه زدن و آخ و اوخ کردن و منم تا سر حد مرگ خفا کردن، حس میکردم دارم سیاه میشم که یهو کیرشو کشید عقب تر و تو دهنم آبشو خالی کرد ، گلومو محکم گرفت و گفت قورت بده ، منم نفسم بند اومده بود از ترس خفگی خوردم، حس کردم دارم مار میخورم و طعمش برام نفرت انگیز بود
تا مطمئن شد من آبشو خوردم از روم پا شد و گفت پاشو باید بری حموم، من بلند کرد و هل داد سمت حموم، از درد نمیتونستم روی پام وایسم، حس میکردم عضله لگنم پاره شده، از بس دیشب پاهای منه بیهوش رو از هم باز کرده بودن، از دردای توی کصمم نگم که انگار یه هیولا اومده توی تنم، کص منو از هر طرف ممکن گاییده و از تنم رفته،
منو برد زیر دوش و آب داغو باز کرد روم
گفتم آبو سرد کن، گفت نه آوردمت حمام که خودتو خوب بشوری تمیز و حسابیم داغ بشی واسه سکس، یه ژل آورد با دستاش زد به کص من و آروم انگشتاشو فرو کرد تا توی کصم بره
منم زیر آب تقریبا جوش داشتم تو حرارت شهوت میسوختم
خوب ک ژلو کرد تو کصم به زور با یه ژیلت تموم موهای دور کصمو زد و یکاری کرد که مورچه روی کصم سر بخوره، از حمام رفت بیرون و منم از زیر دوش آورد کنار و گفت حمام بسته، من از زیر دوش که اومدم بیرون انگار از کوره بیرون اومدم
بدنم تو برانگیخته ترین حالت ممکن بود، یه شرو و سوتین سفید داد بهم و گفت بپوش و بیا بیرون، منم ک چاره ای نداشتم اومدم بیرون که دیدم اون ۳ تا نره غول نشستن و صبحانشونو خوردن، یجورایی کیر به دست نشسته بودن،
احسان گفت ب عربی و انگار اونام یکم حواسشون باشه و منو آروم آروم جنده کنن، منو آورد توی آشپز خونه و گفت بشین صبحونتو بخور
منم مجبور شدم با اون سر و وضع بشینم به غذا خوردن، دو تا تخم مرغ آبپز رو سریع خوردم ، شاید فقط نگران این بودم که جون داشته باشم، طاقتم بالاتر بره،
بعد صبحانه گفت پاشو بیا یکم مشروب رزن، امروز با دیشبت فرق داره، امروز میدونی واسه چی اینجایی و منم میخام حواست سر جاش باشه بدونی چقدر باید همجوره بهشون حال بدی ، واسه اونا هرزه ترین باشی ، پس نباید قرص بخوری، فقط مشروب که سکس به دلت راحت بچسبه و با زور همینطور پشت هم لیوان مشروبی میداد دست من، من بعد شاید ۱۰ تا لیوان واسه اولین بار چنان مست شدم که حس میکردم الان بیهوش میشم ولی نمیشدم و فقط زیر این کیر کلفتا دست به دست میشدم
فکرشو کن ۳ تا کیرکلفت به ترتیب میومدن روی تخت و منو مثل یه جنده مبکردن و منم تازه باید باهاشون عاشقانه لاس میزدم تو سکس
به محض اینکه از تخت میومدن پایین یه دود شیره میکشیدن و منتظر واسه اینکه نوبتشون بشه منو جر بدن
با یه حال زار و نزاری زیر این هیولاها دراز کشیده بودم و تو تمام پوزیشنا منو میکردن
احسان اومد گفت بچه ها آن تراک بدیم یکم غذا بخوریگ و بقیش واسه دسر بعد ناهار
منو ول کردن و رفتن سر سفره، بلند هی منو صدا میکردن و میگفتن بیا غذا ولی من انگار توی کما بودم، بلند شدم همینجوری لخت لنگون لنگون اومدم سمت میز و نشستم کنارشون، چند تا مرغ سوخاری از فر دراورده بود و مشغول خوردن شدیم، نمیدونم چرا واسه اولین بار بین چندتا مرد اونم لخت میخاستم از غذا خوردن انرژی بگیرم، من سیر شدم رفتم دستمو شستم که احسان گفت بدو آرایش کن و بیا
منم با همون حال اومدم سمت اتاق و لب تخت نشستم، توی کصم میسوخت، پارگی رو حس میکردم، یکم از اون ژل رو زدم، انگار کصم یخ کرد، مثل یه آب روی آتیش به کصم روغن جلا زد، دردم ک کم شد یه آرایش کردم و از اتاق اومدم بیرون، یهو گنده ترین اون عربا منو تو بغلش گرفت و برد تو اتاق انداخت روی تخت و هردوتا پامو گذاشت رو شونش و پاهای منو صاف کرد، یهو بدون کاندوم کیرشو آروم آروم گذاشت توی کص من و آروم آروم منو باز کرد، با اون کیر دراز و کلفتش جاهایی از ته کصمو لمس کرد که فکر نمیکردم ممکن باشه،
منو تا اعماق کصم گشاد کرد با ‌کیرش، ژل روان کنندم منو سر کرده بود داشتم میرفتم به اعماق تاریکی
اون گنده خادش رو انداخت رو منو ساق پای منو گذاشت رو شونه خودم و منو به زور نگه داشت، کمرم داشت خورد میشد، کصم کاملد براش غنچه میشد تو اون حالت، واسه همین هی آروم کیرشو در میاورد و باز بهم فرو میکرد
باورم نمیشد این اتفاقا واقعیت داشته باشه، من ۱۸ سالم بود و داشتم تو زنونه ترین حالت به ۴ تا مرد گنده کص میدادم و اونام به به میگفتن و منو میگاییدن
احسان همرو صدا زد و به عربی ی چیزی گفت و انگار اونام بال دراوردن
منو خوابوندن رو تخت و دو نفری از دوسمت منو محاصره کردن، اون عرب گنده خوابید و منو انداخت رو خودش و کیرشو کرد تو کصم
کصافط میخاس آماده به سکس باشه داشت دهانه کص منو جرر میداد، منو چسبوند رو تن خودش و با دستاش لای باسنمو باز کرد و من با استرس نفس عمیق میکشیدم ک از درد سکته نکنم، اون عربه کیر کلفت و بی رحم از پشت نزدیک شد و یهو کیرشو گذاشت دم کونم
اون یکی از زیر چنان فشار داد که کیر گندش تموم کص منو پر کرد و اون یکی از بالا افتاد روم و گذاشت توی کونم، درد وحشتناکی بود پاره شدن، من بین دوتا آدمی که تا دیروز هیچ ربطی بهشون نداشتم ،مشغول پاره شدن بودم
این دردای مدام و این سکسای خشن نمیزاشتن من ی لحظه بی استفاده بمونم، از درد داشتم عربده میزدم تو اتاق و اون دوتا عوضی داشتن بدون ترحم منو میگاییدن
از درد اشک تو چشمام بود،حس میکردم کص و کونم یکی شده بود، حال خرابی داشتم، یهو اون ک کرده بود تو کصم یه داد بلند زد و خالی کرد آبشو با فشار تو کصم
من خشکم زد، آبشو ریخته بود تو کصم و کیر گندشو در نیاورده بود، اون یکیچنان تو کونم تلمبه میزد که به خودم اومدم و باز احساس درد کردم، تا ک آبش اومد زیریه کیرشو از کصم درا ورد، اونم از کونم و کیرشو فرو کرد تو کصم،تا به خودم اومدم تموووم آبشو تو کصم ریخت
افتاد روم و با یه خنده زد رو سینم ک ب نسبت سنم خیلی بزرگ بود
به عربی یه چیزی بلغور کرد ک احسان خندید
احسانو نگاه کردم ببینم ینی چی، اون یارو گفت چقد زنای ایرانی هوری ان، من اینو داعمی میخامش،
با ترس احسانو نگاه کردم ک گفت یکی دو روز ک اینجایی عشق کن تا ببینم چی میشه
من منظورشو نفهمیدم ، همینموری که داشتن اون دو نفر جاشون رو به احسان و اون یکی میدادن منو دوباره گروپ میکردن،تو چشمای احسان زل زدم به معنی حرفش فکر کردمانگار دلم نمیخاست خیلی از احتمالارو در نظر بگیرم
فک میکردم حالا قاسم پشیمونه ، ولی چ فایده ک منو جر وا جر کردن
تمام این دو روز اونا منو میکردن و و میخوردن و میخابیدن،ی دختر ۱۸ ساله که دردی که بهش وارد شده بیشتر تصورشه
روز سوم بعداز ظهر بعد ناهار گفت پاشو و منو روی مبل وسط خونه جلوی همه داشت میکرد
که یهو در زدن، قاسم رو خواسته بودن که بیاد، قاسم که اومد تو منو با اون سر و وضع دید یکم خیره شد،داشتم شدیدا خشن به احسان میدادم قاسم نگاه میکرد، از خدا میخاستم یهو بیاد بگه گمشین عقب و منو نجات بده، یهو نیشش تا بناگوشش باز شد و گفت آفرین دختر خوب کارتو بلدی، من جا خوردم
تمام امیدم نا امید شد
احسان بهش گفت شماره ی دکتر زنان بهت میدم، اون با من کار میکنه، زنتو میبری پیشش بستری میکنی، میخام تا یه هفته دیگه آماده باشه، و کیرشو از کص من دراورد، آب بود که از کصم میریخت بیرون،پا شدم روی پام وایسادم، نمیتونستم کمرمو صاف کنم، دولا دولا لنگون لنگون شوهرم منو برد تو اتاق، اومد بیرون خودش و کل باغو گشت تا لباس و مانتو منو پیدا کرد، آورد به زور به تنم نشوندو گفت بریم، منو برد تا دم در، دلم نمیخاس سرمو بلند کنم اون عوضیارو ببینم، یهو احسان بلند گفت عزیزم میبینمت، شوهرت قراره حسابی رو به راهت کنه، نگران نباش من هستم و این حرفا
منم با نگاهی ملتمسانه فقط نگاش کردم
قاسم منو نشوند ترک موتور و رفت سمت خونه، منو برد خونم و مگو کشوند تو حمام، لختم کرد و سریع منو تمیز کرد، تن داغون منو آورد بیرون و خشک کرد، خونریزی شدیدی داشتم، سریع منو لباس پوشوند و برد بیرون، یه آژانس گرفت این بار، منو برد تا دم در اون کلینیک که اون دکتر هم اونجا کار میکرد، دکترا باید سوگند بخورن به خدمت به مردم ولی این خانوم دکتر انگار براش مهم نبود من چ سرنوشتی دارم، سریع منو خوابوند و از سر تا پامو معاینا کرد، اول قبل از مداوای من انگار به سفارش احسان میخاس ببینه ارزششو دارم یا نه؟
گفت خوبه من تایید میکنم این زن گزینه خوبیه
و شروع کرد به درمان من، با معاینه کصم گفت تو حلقویه دهانه کصت و جای نگرانی نیست، فقط برات پاکسازی واژن میکنم،
همون موقع از جیب لباسش یه جعبه قرص دراورد ، دو سه تا گذاشت توی دهن من و گفت این آب رو بخور تا یهو بی موقع مامان نشی
من ترس همه جونمو گرفت، سوراخای کص و کونم رو با دوتا پماد چرب کرد و یه سرم تقویتی هم بهم زد،
من یکم خوابیدم و وقتی پاشدم حالم بهتر بود، شوهرم لباسامو داده بود به کلینیک، اومد تو اتاق گفت باید تو این کار حیارو کنار بزاری، این لباسا چیه؟
نکنه کارمند حراست یه اداره ای؟
تو با این بدنت باید بهترین تیپارو بزنی که بدونن چه نابه اندام و بدنت
همه اینارو به احسان تلفنی هم گفت و منو مرخص کرد، اومدم بیرون قاسم داشت با تلفن حرف میزد، دلم نمیخاس حتی ببینمش، بدم میومد بشینم ترک موتورش که مبادا تنم به تنش بخوره، یهو دیدم یه زن تقریبا ۴۰ ساله ولی با یه تیپ خیلی جلف اومد دنبالم، به شوهرم گفت آخر شب میارمش خونه، منو برد به یه پاساژ توی بالا شهر‌و توی اون مغازه ها دنبال سکسی ترین لباسا میگشت، لحن حرف زدنش لاتی بود و میگفت این چندروز که با منی باید حسابی اینور اونور بریم، بخور به خواب ممنوع، تو سنت کم به نظر میرسه، باید خوب به خودت برسی که زود بازنشسته نشی تو این کار
منم گیج بودم کنار اون، انگار باورم نمیشد دارم چیکار میکنم
با کلی خرید از مغازه زدیم بیرون، خجالت میکشیدم با اون تیپ تو خیابون راه برم، یه لگ براق مشکی تا وسط ساق پام، یه تاپ نیم تنه بندی سفید تنم بود، یه مانتو ک نمیشه اسمشو گذاشت ، یه چیزی مثل عبا رو دوشم ک از همه جاش همه جام معلوم بود، منو برد یه ساختمون و توی یه آرایشگاه، چند تا دختر ریختن دورم و هرکدوم آماده میشد کار خودشو انجام بده،
اون زنه ک اسمش ساغر بود گفت دخترا یجوری تیپ واسش بزنین که انگار از اون بچه های مثبت و خونگیه، آرایشش دخترونه باشه و موهاشم واسش جوری ببندین که بچه سال بزنه
همه اونکارارو روی من کردن، چنان تغییری بود که باورم نمیشد این من باشم، با اون آرایش و با اون سر و وضع رفتم بیرون
اون با من مرتب از نحوه برخورد با مردا میگفت و نقطه ضعفاشون تو رابطه و اینجور چیزا، اونقدر بی حیا بهم میگفت چکار کنم کا از روی صورتش شرم داشتم
ی شامی بیرون خوردیم و منو برد خونش، لباسامو گفت عوض کنم، از چیزایی ک واسم خریده بود یه تونیک جذب داد بهم که مثل بلیز بپوشم اما تا وسط باسنم بیاد
از بالا هم که بندی و تخت سینه های من ک میفتن تو لباس، منو که دید گفت وای تو میتونی محشر باشی، به حرف من گوش کن ثروتمند میشی و این حرفا
خوب که منو با زبونش تو شک برد، یه فیلم پلی کرد و به من نحوه لذت بردن از سکس رو گفت، بهم یاد داد لذت ببرم که بتونم لذت بدم به طرف مقابلم
اون ساغر یه جنده بازنشسته بود ، خوب بلد بود چجوری منو رام کنه، زنگ زد به شوهرم گفت منتظر زنت نباش امشب
منو نگه داشت و با دستاش منو مدام تحریک میکرد، ازم لز نمیخاست ولی تا لز پیش میرفت
منو انقدر دستمالی میکرد تا بتونم چند ساعت پشت هم برانگیخته بمونم
فردا صبحش بعد صبحانه و ورزش منو برد حمام و تمام تنمو شیو کرد، بعد آورد روی تخت و گفت امروز نوبت تمرین عملیه و یه مرد اومد تو
منو ک دید خیلی ریلکس برخورد کرد، ساغرم عجله نداشت، آروم منو با آرامش برد روی تخت و خوابوندم، کنارم دراز کشید و منه لخت رو با دستمالی کردن آماده سکس میکرد، با درد کصم دیدم اون مرده سوار کارم شده و داره منو سیر میکنه
اما آروم و کنترل شده، اون کنارم خوابیده بود و بهم میگفت الان با دستت باید با سینه مردت بازی کنی، کمرشو خش بندازی با ناخنت که شهوتی تر بشه و مرحله به مرحله منو آموزش میداد، بعد یه سکس حسابی منو برد لیزر بدن و موهای زاعد منو از ریشه زد، کاملا آماده بودم واسه شروع کار، ی شب با ساغر مشغول آموزش عملی بودیم که احسان زنگ زد و گفت باید برم به آدرسی که داده، ساغر سکسی ترین تیپ رو واسم زد و منو فرستاد که برم، یه شلوار جذب سفید که کص و کونمو بدجوری تو خودش انداخته بود
همراه یه تاپ روی شلوار، که باز نافم معلوم بود، کفشای پاشنه ۱۰ سانتی سفید و موهایی که از پشت بسته بود
احسان منو که دید گفت ماشالله به این سلیقم، چی ساختم ازت مریم، تو دیگ مریم نیستی، اسمت ماریه، تو بهترین کصی هستی ک تاحالا داشتم و خوب و حساابی خرم کرد
منو برد سوار ماشین کرد و برد سمت یه ویلا و وارد ک شدیم خشکم زد، این بار دوتا عرب پولدار که از دبی اومده بودن، قرار بود تو طول سفر من همراهیشون کنم، این دوتا فوق حشری و کاربلد، منو استرس گرفته بود

ادامه...

نوشته: آزاد و رها


👍 25
👎 10
66401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

887926
2022-08-01 01:56:52 +0430 +0430

فیلم زیاد دیدی پسرک، مشخصه فقط یه چیزایی شنیدی چندتا فیلم هم دیدی یه چیز ضعیف و پر از سوتی سرهم کردی که حتی از نظر املایی هم پر از غلطه.

1 ❤️

887938
2022-08-01 02:38:47 +0430 +0430

این داستان اگر واقعی باشه واقعا اگر چنین چیزی ببینم هر کدومو یه خشاب کلاش خالی میکنم بشون اگرم نوشته یه پسر مجلوق عقده ای باشه که باید کیر بکنن به کس اول تا اخرش با این داستان کیری که نوشته


887943
2022-08-01 02:49:14 +0430 +0430

والا چی بگم داستان بد نبود ولی تخیلی هم کم نداشت

0 ❤️

887946
2022-08-01 03:15:01 +0430 +0430

بگو از کجایی همه کمکت میکنیم
ولی 💯٪ پسری

5 ❤️

887951
2022-08-01 05:18:06 +0430 +0430

به راست یا دروغ بودن این داستان کاری ندارم ولی از این اتفاقا زیاد می افته خیلی زیادددد

0 ❤️

888011
2022-08-01 18:54:49 +0430 +0430

عالی بود لذت بردم

1 ❤️

888012
2022-08-01 19:14:05 +0430 +0430

، اخه دیوس تویی که تا حالا رنگ یه کوس رو ندیدی از نزدیک و تموم عمرت فقط جغ زدی…بدبخت برا چی مینویسی تویی که تو باغ وحش میمون و عنتر ماده میبینی براش راست میکنی و چاره داشتی میرفتی تو قفس کوس میمون یائسه میزاشتی برا چی میای مینوسی این کوسشعرارو…

0 ❤️

888065
2022-08-02 03:38:47 +0430 +0430

فقط تا اونجایی خوندم که عربه گفت دختر ایرانی مثله هوریه اگه این داستان واقعی باشه باید کیرو بکنم تو قبر ابو اجدادیه اون احسان کسکش پدر حروم زاده

0 ❤️

888082
2022-08-02 05:48:48 +0430 +0430

این جور چیزا واقعا اتفاق می افته و امثال زیادی مثل احسان داستان هستن
واقعا متاسفم برای جامعه مون😔😔😔

0 ❤️