آغاز دستمالی شدنم توسط شوهرعمه (۳)

1402/09/01

...قسمت قبل

با سلام خدمت خواننده های حشری سایت

بعد از اون شب کذایی که اولین بار کیر مهران شوهرعمه عزیزم رو روی کونم و بین پاهام حس کردم دیگه تا یک ماه همدیگه رو ندیدیم ولی توی این یک ماه شب و روز به اون شب و اون لحظه فکر میکردم و خیلی تشنه کیرش شده بودم تا اینکه یه روز خونه عمه ام دعوت شدیم و این امیدی بود برای من که شاید دوباره فرصتی پیش بیاد خونه عمه ام تو یه ساختمان دو واحدی بود که طبقه بالا عمه ام می نشست و طبقه همکف یکی از اقوام دور و یه حیاط بزرگ هم داره یکی دو ساعت بعد از شروع مهمونی بزرگا رفتند پایین بساط چای و کباب به راه کردند ما بچه ها که من ۱۳ ساله بزرگترین بودم موندیم بالا که بچه ها با اسباب بازی ها پسرعمه ام بازی کنن و من مواظبشون باشم

چند دقیقه که گذشت و بچه ها داشتند قایم موشک بازی میکردند شوهر عمه ام به بهانه ای اومد بالا که با دیدنش خوشحال شدم چون میدونستم برای من اومده چون تا اومد نگاه شرش منو گرفت
پسر عمه ام داشت می شمرد مهران در واحد رو بست تا کسی نتونه از بیرون بیاد و بچه ها رو راهنمایی کرد که کجا قایم بشن و به منم گفت ما بریم اونجا و منو برد تو اتاق خواب خودشون و در رو قفل کرد تا کسی نیاد

اولش یه بوس ناز از لپم گرفت و گفت خوبی
گفتم آره
گفت دلم برات تنگ شده بود
من چیزی نگفتم و لبخندی زدم
بعد نشست روی تخت و من رو نشوند روی کیرش
گرمی کیرش رو از روی لباس حس کردم و کونم مور مور شد و ماشین شهوتم روشن شد
تو همین پوزیشن موهام رو زد کنار و گردنم رو می بویید و بوس میکرد و با دست راستش سینه هام رو کمی مالوند من فقط تسلیم بودم و منتظر بودم تا مهران خوش کارا رو پیش ببره بعدش منو خوابوند روی تخت و شلوارمو کامل در آورد گفت زیاد وقت نداریم الان بچه ها صداشون در میاد شروع کرد لیس زدن کوسم خیلی لذت میبردم و هر بار که زبانش روی چوچوله هام کشید میشد بالاترین لذت رو تجربه میکردم چیزی نمونده بود ارضا بشم که بچه ها که همدیگه رو پیدا کرده بودن هی در میزدند و باعث استرس شدند و مهران بیخیال قضیه شد و در رو باز کرد

اینبار مهران گفت من چشم میذارم شما قایم شید و به اشاره کرد تو اتاق خواب خودشون برم و کسی رو نذارم باهام بیاد همه قایم شدند من توی اتاق روی تخت نشسته بودم منتظر مهران که اومد داخل و سریع در رو قفل کرد بدون فوت وقت من رو خوابوند شلوارم رو کامل در آورد شلوار خودشم کشید پایین من رو به پهلو خوابوند ( من منتظر بودم دوباره کوسم رو بخوره اما مهران نقشه دیگه ای داشت ) کیرش رو با وازلین لیز کرد و گذاشت لای پام کیرش سفید و نسبتا بزرگ بود وقتی لاپایی میزد سرش از جلو میخورد به کوسم و من خوشم میومد خودمو خم کرده بودم و این صحنه رو تماشا میکردم که سر کیرش از لای پاهام میاد بیرون و به کوسم برخورد میکنه با عشق نگاه میکردم به کیرش

بعد دو سه دقیقه آبش اومد و ریخت روی رون هام تمیزم کرد و گفت بریم دیگه

روز پنجشنبه بود و فرداش جمعه برای همین به اصرار عمه ام و مهران ما شبش خونشون موندیم پدر و مادر و داداش کوچیکم توی اتاق خواب پسر عمه ام خوابیدند
عمه و شوهر عمه ام و پسرشون توی اتاق خواب خودشون خوابیدند
من و آبجی کوچیکم هم توی هال خوابیدیم
که نصف شب وقتی همه خواب بودند ولی من هنوز خوابم نبرده بود و داشتم به کیر مهران و اتفاقات عصر فکر میکردم مهران شوهر عمه ام رفت دستشویی و برگشتنی به بهانه اینکه پتو بندازه روی ما اومد پیش ما وقتی به من رسید چشمامو باز کردم گفت بیداری با نجوا گفتم آره گفت برو ببین مامان بابات خوابن یا بیدار من به بهانه ای رفتم تو اتاق خواب دیدم خوابن اومدم گفتم خوابیدند مهران گفت تو هم بیا تو رختخوابت من دراز کشیدم و مهران هم کنارم دراز کشید کمی لب هامو خورد و سینه هام رو مالوند تا تحریک بشم بعدش من رو به پهلو خوابوند و شلوارم رو کمی کشید پایین قبل از اینکه شروع کنه رفت سرکی کشید کسی بیدار نباشه دوباره برگشت کیرش رو درآورد و وازلین رو هم از جیبش درآورد و کمی به کیرش زد و گذاشت دم کونم کیرش رو لای کونم عقب و جلو میکرد و چوچوله هام رو میمالوند و نوک انگشت فاکش رو میبرد تو کوسم هر از چند گاهی لبه های کونم رو باز میکرد و کیرش رو می ذاشت داخل طوری که نیم سانت میرفت داخل و این ترکیب باعث میشد دیوانه وار لذت ببرم کلا روی ابرا بودم از یه طرف سر کیر قشنگ و سفید مهران شوهر عمه ام رو لای کونم حس میکردم و حتی نیم سانت میرفت تو کونم و از طرفی چوچوله هام مالونده میشد و یه کوچولو هم کوسم انگشت میشد کل این قضایا کمتر از سه چهار دقیقه طول کشید که ارضا شدم مهران جونم که قربون اون کیر سفیدش برم تو کارش حرفه ای بود و فهمید ارضا شدم منو بوسم کرد و گفت بوسم کن من هم بوسیدمش گفت برم تا کسی بیدار نشده

فرداش بعد خوردن صبحانه بابام ماشین رو برد تا چند تا تعمیر جزئی روش انجام بده مامانم و عمه ام به آماده کردن ناهار پرداختند شوهرعمه ام گفت من میرم به زمین های کشاورزی آقاجون سری بزنم ( زمین های کشاورزی بابابزرگم بین روستای ما و شهر عمه ام اینا بود ده کیلومتر از روستای ما و پنج کیلومتر از شهر اونا فاصله داشت ) که من گفتم من هم میرم با عمو که با موافقت مامانم با مهران راه افتادم
رفتیم تو حیاط مهران گفت موتور سواری دوست داری گفتم آره
گفت پس با موتور میریم روی موتور پشتش نشستم و تو جاده که رفتیم از پشت بغلش کرده بودم که نیفتم و سینه هام میخورد به کمرش مهران آروم میرفت تو راه ازم می پرسید کارای دیشب رو دوست داشتی من خجالت کشیدم جواب بدم گفت فاطیما دیگه خجالت نکش من و تو الان عشق همدیگه ایم و تو کیر من رو دیدی و من کوست رو خوردم!
این بی پرده صحبت کردنش اولش بهم استرس وارد کرد ولی اون انقدر ادامه داد تا برام طبیعی بشه بعد ازم میخواست منم توی صحبت کردن همراهی کنم ولی من روم نمیشد چیزی بگم وقتی دید نمیتونم همکاری کنم گفت پس با آره و نه جواب بده
پرسید دیشب ارضا شدی
گفتم آره
گفت از اینکه کوست رو بخورم لذت میبری
گفتم آره
پرسید لاپایی دوست داری
گفتم آره
گفت دوست داری کون بدی
گفتم نمیدونم
گفت کیرم رو چی دوست داری فاطیما
گفتم آره
گفت چرا دوستش داری
گفتم قشنگه
گفت کامل بگو
گفتم چی بگم
گفت بگو کیرت رو دوست دارم چون قشنگه
گفتم روم نمیشه
گفت بگو دیگه و اصرار کرد
منم گفتم دوستش دارم چون قشنگه
گفت اینجوری نه
ولی من روم نمیشد جمله رو کامل بگم دیگه بی خیال شد
پرسید دوست داری کیرم رو بخوری
گفتم نمیدونم
گفت باید بخوری خیلی حال میده
بعدش گفت میخواهی تو دستت بگیریش
من چیزی نگفتم
گفت بیا بگیر تو دستت و کیرش رو از توی شلوار بیرون آورد و دستم رو گذاشت روش و با پارچه ای روی قضیه رو پوشاند که کسی نبینه

من برای اولین بار بود که کیر توی دستم میگرفتم چه چیز داغ و سفت و شهوت انگیزی بود از اینکه کیر مهران شوهر عمه ام توی دستم بود احساس غرور میکردم و لذت میبردم که مهران گفت باهاش بازی کن منظورش رو نفهمیدم که خودش دستم رو روی کیرش بالا و پایین برو گفت اینطوری بمالش و من براش میمالوندم تا رسیدیم به زمین ها مون.

امیدوارم از قسمت سوم این ماجرا لذت برده باشید دوست داشته باشید ادامه میدم

نوشته: فاطیما

ادامه...


👍 68
👎 5
83001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

959169
2023-11-23 00:02:33 +0330 +0330

آفرین فاطیما جون لذت ببر عزیزم

0 ❤️

959171
2023-11-23 00:06:20 +0330 +0330

کمی طولانی تر بنویسی بهتره الان یجوری زیادی نصفه نیمه میزاری.وگرنه متن تاالان دوراز منطق نبودمیشه همراهی کرد.

2 ❤️

959217
2023-11-23 12:37:18 +0330 +0330

کوتاه مینویسی…تا شروع میکنیم خوندن تموم میشه… اینو بدون ک 5 قسمت بیشتر نمیتونی بزاری

1 ❤️

959225
2023-11-23 14:02:10 +0330 +0330

موقع نوشتن طول میکشه خیلی فکر میکنم زیاد نوشتم

1 ❤️

959231
2023-11-23 15:14:15 +0330 +0330

عالی بود ولی کوتاه

0 ❤️

959236
2023-11-23 17:07:15 +0330 +0330

عالی پیش رفتی… ادامه بده

0 ❤️

959287
2023-11-24 01:48:05 +0330 +0330

داستانت قشنگ و باورپذیر بود از زندگی ات لذت ببر که روزی میرسه فقط خاطره اش برات باقی می مونه

0 ❤️

959298
2023-11-24 02:09:33 +0330 +0330

بخولش

0 ❤️

959679
2023-11-27 00:08:32 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

960754
2023-12-04 23:41:18 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

963186
2023-12-21 07:09:59 +0330 +0330

مثل سگ دروغ نگو آخه شوهر عمت از یجا پدر مادرت جفتت خوابیده بودن از یجام زن جنده خودش ک عمت بود متوجه نمیشدن تا اون مهران کونی بیاد تورو راحت توی رختخواب بکنه و بره ها چ الکی

1 ❤️