از کونی شدن تا بیغیرت شدنم واسه خواهرم (۱)

1399/11/05

سلام
ارمان هستم ۳۳ ساله از کرج
یه خواهر هم دارم به اسم رویا
فقط بگم ک همه حرفام کلمه ب کلمه حقیقت محضه و یجور درددل برای من محسوب میشه و تنها دروغم گفتن اسم های مستعاره
.
میخوام اول از خاطرات کونی شدنم بگم براتون یا بهتر بگم چی شد ک به کون دادن علاقه مند شدم تا بعدش برسیم به داستان های بیغیرتی و خواهرم
.
از همون اول ، چه تو محل چه تو مدرسه از اواخر ابتدایی تا دبیرستان ، همه دورو بریام منو به چشم بچه خوشگل میدیدن و این موضوع خیلی منو اذار میداد
چون از همون بچگی مغرور بودم و تخس
حرفا و کنایه ها واقعا غرورمو میشکست ، یا مثلا وقتایی ک پسرای بزرگتر از خودم انگولکم میکردن ( در حد کشیدن لپم یا دست زدن و انگشت کردنم ) کلی اعصابمو بهم میریخت
خیلی به غیرتم بر میخورد
نمیتونستم این موضوع رو هضم کنم چه برسه به اینکه کسی بخواد باهام سکس کنه ، حتی تصورش هم واسم زننده و ازار دهنده بود
تا اینکه وقتی ۱۱ سالم بود و پنجم ابتدایی بودم
من همیشه از ترس کتک های پدر و مادرم بچه درس خون بودم و تو اون سال واسه حل مسائل ریاضی یکم مشکل داشتم و پدرم منو میبرد خونه عموم ک دخترعموم باهام درس تمرین کنه ، یه پسرعمو دارم ک حداقل ۱۰ سال بزرگتر از منه و اسمش رسوله ، بعده ها ک بزرگتر شدم متوجه شدم ک رسول تو اون دوران تو اوج بلوغ و شهوت بود ولی اون موقع درک نمیکردم این کارشو
بیشتر از ۱۰ بار منو به هربهونه ای ک میشد با خودش میبرد بیرون و به محض اینکه یه جای خلوت پیدا میکرد پیراهن منو میداد بالا و کیرشو در میاورد و میمالید رو شکم من ( یه وقتایی منو میخوابوند رو زمین و یوقتایی هم سرپایی کنج یه دیوار یا خرابه خلوت )
۱۰ دقیقه یه ربع میمالید و بعد میدیدم ک یه مایع سفید رنگ و غلیظ از کیرش میریخت رو شکمم و کیرش شروع به کوچیک شدن میکرد
برام جای سوال بود ک اون مایع چیه ، با خودم میگفتم ک شاش نیست اخه شاش اینجوری نمیشه ، یا اینکه چرا دودولش انقد بزرگه البته با دودول خودم مقایسه میکردم و این جریان یک سالی ادامه داشت تا رسول افتاد زندان و رابطه ما با خونواده عموم قطع شد بخاطر اینکه عموم چشم به مادرم دوخته بود ( الحق ک رسول هم به پدر دیوثش رفته بود و تو هیز بودن و ولدزنا بودن شبیه پدرش بود )
یک سال بعدش ک ۱۲ سالم بود یه روز ظهر که قشنگ یادمه تابستون هم بود دوتا از بچه محلامون به اسم محسن و محمد ک از من حداقل ۶_۷ سال بزرگتر بودن منو به بهانه شکار گنجشک بردن تو یه باغ سمت خونمون ، وقتی رسیدیم وسطای باغ به من گفتن ک باید بهشون کون بدم ، خیلی جا خوردم و شکه شدم چون اصلا ازشون انتظار همچین چیزیو نداشتم ، سالها بود ک میشناختمشون و بهش اطمینان کامل داشتم چون واقعا پسرای ( به ظاهر ) خوبی بودن
خلاصه بهشون گفتم نه و اسرار ک میخوام برگردم خونه ، محسن هم تهدیدم کرد که میره تو کل پخش میکنه ک ارمانو کردم و عابرومو میبره
خیلی ترسیده بودم ، محمد چیزی نمیگفت معلوم بود ک محسن اغفالش کرده و مونده بود تو دوراهی ، هم دلش برام میسوخت و هم نمیخواست یه کون خوبو از دست بده
بهش گفتم محمد نذار محسن اینکارو بکنه و التماسش میکردم و اونم هیچی نگفت و روشو کرد اونور و از ما فاصله گرفت ، محسن همش میگفت یا بده یا الان میرم محل عابروتو میبرم وقتی دید ممانعت میکنم راه افتاد ک بره محل ، تو اون چند ثانیه همه چی از جلو چشمام رد شد : قیافه پدر و مادرم و اینکه اگه حرف محسن به گوششون برسه چیکارم میکنن چون بدجوری کتکم میزدن ، قیافه همسایه ها و بچه محلای همسن خودم ک به هیچ کدومشون باج نداده بودم و اینکه واقعا چی میشه اگه محسن اینو به همه بگه ،
کلی فکر و خیال تو چند ثانیه از جلو چشمام رد شدن و اخرش تسلیم شدم و با حالت گریون و ملتمسانه بهش گفتم باشه میدم فقط نرو
تا اینو گفتم محسن زود شلوارشو کشید پایین و گفت شلوارتو بکش پایین
چشمم به کیرش افتاد، مثل کیر پسرعمومی کسکشم بزرگ بود ، واسه اینکه شلوارمو بکشم پایین داشتم دست دست میکردم و ناامیدانه منتظر یه فرجی بودم ک نشه ولی شد و محسن خودش اومد جلو و شلوارمو به زور کشید پایین
نذاشتم شرتمو بکشه پایین چون خیلی گریه میکردم و التماسش میکردم سروصدام اونجارو برداشته بود و محسنم مجبور شد کوتاه بیاد و شروع کرد منو لاپایی کردن
وقتی کیرشو گذاشت لای پام یجوری شدم ، یه چیز بزرگ و نرم و داغ لای پام تکون میخورد ، با خودم میگفتم واقعا یه دودول بزرگ داره لای پام داره جلو عقب میشه ؟ یعنی واقعا من دارم کون میدم ؟
تو این فکرا بودم ک دیدم محمدم به اسرار محسن شلوارشو کشید پایین و کیرش ک مثل کیر محسن بود بالاخره پدیدار شد
خیلی قلبم شکست
اومد پشتم و محسن رفت کنار تا محمدم منو بکنه
محسن اومد جلوم و دودولمو گرفت دستش و شروع کرد باهاش بازی کردن
خیلی برام عجیب و هضم نشدنی بود ک دودولمو یه ادم دیگه دست بزنه و باهاش ور بره
همش سعی میکردم ممانعت کنم و نذارم ولی محمد درحالیکه کیرش لای پام جلو عقب میشد منو محکم بغل کرده بود و نمیذاشت تکون بخورم
محسنه خر و ساده لوح به خیال خودش میخواست منو شهوتی کنه ک نرم بشم و شرتمو بکشه پایین غافل از اینکه من تو سنی نبودم ک بفهمم شهوت و حال و حول چیه ، منیکه تا اون موقع به کیر میگفتم دودول، و با این کارش بیشتر عصبانی میشدم و حرص میخوردم
وقتی بعد از یکم دودول مالی دید فایده نداره دست انداخت به شرتم و به زور کشید پایین و محمدم دهنمو گرفت و سروصدا نکنم
از تقلا کردن خسته شدم و اروم در گوشم گفتن ک دیگه کیرمون خورد به کونت پس بذار بکنیمت و زود تموم بشه بریم وگرنه میان میبینن عابروت میره
نه چاره ای داشتم و نه دیگه جونی تو تنم نمونده بود ک بخوام مخالفت کنم
محسن دوباره اومدم پشتم و فهمیدم ک داره تف میکنه سر کیرش و با دستش خیسش میکنه ، حالم بهم خورد وقتی دیدم و تو خودم تعحب میکردم ک چرا داره تف مالی میکنه دودولشو اخه من خیلی پاستوریزه بودم
کیرشو ک دوباره گذاشت لای پام دیدم یهو کیرش خیلی راحت و سریعتر از قبل داره لای پام سر میخوره ، تازه فهمیدم جریان چیه ،
داشتم اولین تجربه هامو کسب میکردم 😅
دوسه دقیقه ک کرد بهم گفت ابم نمیاد بذار تویی بکنمت زود ابم بیاد
یه لحظه تو ذهنم گفتم تویی چیه دیگه ، اب چیه ، مگه از ادم اب میاد ، ک یهو محمد بهش گفت نه نکن دردش میگیره دردسر میشه
محسنم دیگه حرفی نزد و شروع کرد تند تند کردن جوری ک با هر تقه ای ک میزد کیرش از جلوم و زیر خایه هام میومد بیرون در حدی ک ضربه های سر کیرش به خایه هام داشت باعث دلدردم میشد و همش میگفتم ای دلم ای دلم ولی محسن بی اعتنا همینجوری محکم تقه میزد جوری ک با هر تقش کل بدنم پرت میشد جلو و دوباره منو با دستاش ک رو شونه هام بود منو برمیگردوند عقب ، تا اینکه یه لحظه یه درد خییییییللللیییی زیادی تو کونم احساس کردم ک چشمام داشت از کاسه میزد بیرون ، جوری ک دردش سریع منتقل شد به شکمم و انقدری دردش زیاد و توصیف نکردنی بود ک بخدا یه لحظه زبونم بند اومد و واسه یکی دوثانیه مثل یه ادم کرولال از خودم صدا دراوردم زبونم بند اومد و بعد از دو سه ثانیه بی اختیار یه جیغی کشیدم ک گلوم داشت پاره میشد پاهام شل شدن و داشتم با زانو میخوردم زمین ک محسن نزاشت و منو محکم تو بغلش چسبوند به خودش
محمد ک تو اون لحظه دقیقا جلوم نشسته بود با دیدن چشمای از حدقه بیرون زده و جیغ من فهمید محسن زده توش به محسن گفت :
عوضیییی زدی توووش خااااک بر سرت حالش بد شد
محسن ک دید کم کم حالم داره میاد سرجاش بی اعتنا به گریه ها و سرزنشای محمد دوباره شروع کرد به کردن منه بدبخت
انقد منو کرد تا ابش اومد ،
وقتی ولم کرد تا ابشو بریزه زمین دیدم یه مایع سفید و غلیظ دقیقا مثل همونیکه از کیر مبارک پسرعموم درمیومد بیرون و میریخت رو شکمم ، از کیرش دراومد بیرون
تازه فهمیدم ک جریان اب چیه ،
اینم یه تجربه دیگه ک کسب کردم 😅
بعدشم محمد اومد و شروع کرد به کردنم ، یکم ک کرد دیدم محسن دوباره اومد جلو و از جلو چسبید بهم و به محمد گفت جلو عقب بکنیمش و خندیدن
خیلی به غرورم برخورد ، منیکه تا اون موقع ( با اینکه بچه بودم ) حتی جلوی کسی شلوارمو عوض نکرده بودم الان لخت بین دو تا نر خرم ک دارن منو با کیرای مبارکشون مورد عنایت قرار میدن
واقعا نمیتونستم هضم کنم و عمیقا تو این فکرا و حسرت ها و کاشکی گفتن ها تو ذهنم قرق شده بودم ک یه لحظه به خودم اومدم دیدم کارشون تموم شده و بهم میگن جمع کن بریم
تو راه خونه همش به خودم کاشکی نمیومدم باغ
کاشکی اینارو نمیشناختم
کاشکی اینا بچه محلای من نبودن
کاشکی خونمون جای دیگه بود و هزاران کاشکی و حسرت های دیگه
بعده ها فهمیدم ک اون محسن کسکش به همه گفته بود منو کرده و بیشتر از خودم عصبانی میشدم و ب خودم میگفتم اون دیوث ک اول و اخر به هم گفت کاش حداقل بهش نمیدادم
یه هفته بعد از اون جریان محسن دوباره منو به زور تهدید برد همونجا و یبار دیگه ترتیبمو داد ولی واسه دفعات بعد بیخیالم شد چون ک تهدیدش کردم ک به پدر و مادرم میگم
گذشت و گذشت تا اینکه رسیدیم به سن ۱۵ سالگی ک رفتم اول دبیرستان و دوباره با رضا افتادیم تو یه کلاس چون تو سوم راهنمایی هم باهم همکلاس بودیم
رضا از من ۴ سال بزرگتر بود ولی همه مقطع های تحصیلیشو دوسال دوسال خوند تا اومد بالا ، خیلی خجالتی بود و به قول خودمون خیلی پلشت و امل بود
سال قبلش میونم با رضا زیاد صمیمی نبود فقط در حد یه همکلاسی تا اینکه رسیدیم به ماه های اخر سال تحصیل ، اواخر سال تحصیل رضا زیاد خودشو میچسبوند به من البته هم موفق شده بود و باهم صمیمی شده بودیم و همش به شوخی میگفت تو خواب دیدم دارم تو رو با یه شرت سفید میکنم
ولی خب منم میدونستم ک تو دلش واقعا میخواد ترتیبمو بده
اون سال گذشت تا اینکه تو اول دبیرستان بازم باهم همکلاس شدیم
منکه به سن تکلیف رسیده بودم و سرتاپای وجودم پر بود از شهوت بلوغ با هر چیز ناچیز تحریک کننده ای دوس داشتم جق بزنم و خودمو خالی کنم
( مثل همه پسرای روی زمین ) و اینم بگم ک منو رضا تو کلاس پیش هم مینشستیم
اواسط سال تحصیلی
یروز سر کلاس ریاضی من احساس شهوت زیادی میکردم ک تو سن اون موقع من یچیز طبیعی بود
همش دست مینداختم به کیرم و جابجاش میکردم ک تابلو نشه بلند شده
رضا متوجه اون موضوع شد
دستم ک روی میز بود رو شروع کرد یواش یواش نوازش کردن
حس قلقلک لذت بخشی برام داشت و ممانعت نمیکردم باهاش
این حس قلقلک با حس شهوت زیادم قاطی شده بود و یجور عجیبی میشدم
موهای تنم سیخ میشد ، وقتی دیدم دیگه دارم از شهوت میترکم دستمو اروم از رو میز برداشتم و گذاشتم رو پام ک رضا چند ثانیه بعد دوباره شروع کرد به نوازش دستم ، تسلیم شدم و محو شهوت خودم شده بودم ک به خودم اومدم دیدم دیگه دست رضا رو دستم نیست و رو رون پامه
شلوار پارچه ای نازک تنم بود
اصلا نفهمیدم کی دستشو گذاشته بود رو رون پام
جالب‌تر اینکه دستشو تا نزدیک کیرم برده بود و لاپام کاملا دستش بود
خیلی خییییلی اروم و با حوصله فراوون دستشو تکون های ریز میداد و میبرد جلوتر
با هر ذره حرکت دستش رو رونم و نزدیکتر شدنش به کیرم نفسم تو سینن حبس میشد و لذت فوق العاده زیادی میبردم
با هر ذره حرکتش نفسم بند میوند و قلبم تندتر میزد
با خودم میگفتم واقعا دارم این اجازرو بهش میدم انگولکم کنه ؟؟؟
مننننن ؟؟؟
لذتش انقدر زیاد بود برام و شهوتم انقدر زده بود بالا و هوس به عقل و غرورم غلبه میکرد و نمیذاشت ک بخوام جلوشو بگیرم
چه حال عجیبی بود
تا اینکه یه لحظه با انگشت اشارش تخمامو لمس کرد ، در حد یه لمس کردن خیلی کوتاه ، موهای تنم ریش ریش شد ، کیرم داشت منفجر میشد ، وقتی دید ممانعت نمیکنم بازم انگشتشو کشید رو تخمام ولی اینسری همونجا رو تخمام نگه داشت و انگشتشو بالا پایین میکرد و همزمان هم با کل کف دستش لاپامو ( یعنی انتهای داخلیه رونمو ) محکم فشار میداد
رفته رفته ک انگشتشو رو تخمام بالا پایین میکشید یکمم فشار میداد
عوضی خیلی حرفه ای انجام میداد و تونسته بود منو تو اون حال اسیر کنه
تا اینکه تکون کوچیک به دستش داد و کل کف دستشو گذاشت رو تخمام جوریکه انگشت شصتتش افتاد رو کیرم
کیرم تو شلوارم رو به بالا بود و چون رو نیمکت نشسته بودیم کم مونده بود سر کیرم به زور از زیر کمربندم بزنه بیرون
تا اینکارو کرد از اعماق وجودم ابم با فشار خالی شد تو شرتم
اخخخخ ک چه لذتی داشت ، چون اولین بارم بود با خواست خودم تو سن بلوغ کسی داشت انگولکم میکرد اونم اینجوری حرفه ای
تا قبل این جریان هروقت جق میزدم و ابم میومد بعدش سست میشدم و سرد میشدم ولی اینبار برای اولین با اینکه خالی شدن ابم تموم شد ولی یک ذره هم از شهوتم کم نشد و هموووونجوری تو اوج مونده بودم
خیلی برام جالب و لذتبختش بود
وقتی ابم اومد ناخودآگاه چنتا تکون ریز خوردم البته خودمو کنترل کردم ک تکونام ریز باشه ک کسی تو کلاس متوجه نشه و رضا با تکون خوردنان فهمید ولی دستشو از رو تخمام برنداشت ، گرمای زیاد کف دستشو خیلی قشنگ و واضح رو تخمام احساس میکردم کم مونده بود تخمام بپذن 😅😜
شروع کرد کم کم تخمامو فشار دادن و هرازگاهیم با انگشت شصتش میکشید روی کیرم ، بازم کیرم داشت منفجر میشد یکم ک بازی داد فهمیدم داره زیپمو باز میکنه ، وااای خدا باورم نمیشد ، دیگه کلا خودمو تسلیمش کرده بودم ، زیپم یکم بد باز میشد و تا نصفه تونست بازش کنه وقتی دید زیاد تلاش کنه تابلو میشه بیخیالش شد و از همون جای کم انگشت اشارشو کرد تو شلوارم ، تا انگشتش از رو شرت به سر کیرم بازم با فشار خیلی زیاد همه ابم خالی شد تو شرتم و باز هم اون تکون های ریز و اون لذت فراوون
انقد ازم اب اومد ک خودم فهمیدم خیسیش ایندفعه از شلوار میزنه بیرون و تو اون اوضاع ک تو اوج لذت بودم یه نگرانیه کوچیک واسه این موضوع داشتم ک زنگ تفریح چه خاکی باید تو سرم بریزم
وقتی ابم اومد بی اختیار دست رضارو محکم گرفتم و کشیدم عقب ک دستش به ابم نخوره ، خجالت میکشیدم ک یوقت ناراحت نشه دستش کثیف بشه ولی چون تو اون لحظه ابم داشت خالی میشد دستم و کل اعضای بدنم شل شده بودن و قدرت مقابله با دست رضارو نداشت و اون دوباره از رو همون شلوار دستشو گذاشت رو کیرم و تخمام و شروع کرد به فسار دادنای تند تند و اروم و ریز جوری ک انگار فشاراشو با تقه های خالی شدن ابم تنظیم کرده بود دیوث
خیلی حرفه ای بود توله سگ
کل بدنم سرد شد و تمام موهای بدنم از سر تا نوک پام سیخ شده بودن ولی بااااااااااززززززمممممم تو اوج مونده بودم
انگار ک تو این وضعیت گیر کرده بودم و ولم نمیکرد
تو خودم داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم
تا همین لحظه تو تمام این مدت حتی یبار هم به هم نه نگاه کردیم و نه حتی یه کلمه باهم حرف زدیم ، جفتمونم خجالت میکشیدیم
تا اینکه اروم درگوشم گفت زیپتو باز کن و منم بهش گفتم : بابا شرتم کلا خیس شده ، گفت عیبی نداره
منم از خدا خواسته خودم بازش کردم تا حدودی خیسیش از شلوارم زده بود بیرون ولی انقد لذتبخش بود برام ک حاظر نبودم اون لحظه با هیچ چیزی مانع لذت خودم بشم
قبلش بگم ک یه شورت ابیه کمرنگ هفتی تنم بود
وقتی زیپمو باز کردم کیرم همونجوری سفت و سخت و استوار وایستاده بود و داشت نبضش میزد
رضا دستشو کامل برد تو شلوارم و از رو شرت کل تخمام و کیرمو گرفت دستش
واااااایییی خداااااا چه حس خوب و عجیبی بود
بی اختیار زیر لب و تو ته گلوم و خییییییللللیییی اروم یه اخخخخخخ گفتم ک رضا فقط متوجهش شد
بخدا داشتم از لذت و شهوت بیهوش میشدم
باورم نمیشد رضا از رو شرت خیس شده از اب کیرم داره دم و دستگاهمو میماله
یکی دو دقیقه ک اینکارو کرد یه لحظه مکث
منکه ک تو اسمونا بالای ابرا بودم توجهم جلب شد
چون شلوارم پارچه ای و گشاد بود و شرتم هفتی بود قشنگ جا واسه بازی دادن کیر و خایم واسه رضا محیا بود اونم از این موضوع نهایت استفاده رو کرد و بعد از چند ثانیه مکث کوتاه شرتمو گرفت و یکم با فشار کشید یه طرف و منم ک فهمیدم داره چیکار میکنه خودمو یکم از جام بلند کردم ک راحت تر انجامش بده
باورم نمیشد
به مرگ خودم باورم نمیشد دارم اجازه میدم یه نفر تو یه کلاس پر از ادم همچین کاری باهام بکنه اون لحظه خیلی داغ بودم و اصلا نگران عابرو و غرورم نبودم
خلاصه بعد از یه تکون کوچیک رضا شرتمو کامل داد بغل و کله مبارک کیر مارو دراورد بیرون و گرفت کف دستش یکم باهاش بازی کرد و فشارش داد
کف دستش داغ داغ بود کیرم تا میترکید
کم کم کل کیرمو دراورد بیرون و گرفت دستش شروع کرد برام برعکس جق زدن
اروم در گوشم گفت : ابت اومد بهم بگو
ازززز بس ک حشرم زده بود بالا به یک دقیقه نرسید ک دیدم ابم داره میاد نتونستم چیزی بگم و دوباره به نشونه ی اینکه ابم داره میاد دستشو محکم گرفتم ک بکشم اونطرف
منظورمو فهمید ولی دستشو نکشید اونطرف ک هیچ تازه دستمو پس زد و دوباره کیرمو به حالت درست جق گرفت تو دستش و تند تند بازیش داد تا ابم میاد
وقتی ابم داشت میومد دیگه جونی تو تنم نمونده بود و بی اختیار سرمو رو میز گذاشتم رو دستم و از خالی شدن ابم اونم در حالیکه کیرم دست رضا بود نهایت لذتمو بردم
ابم با تمام وجود پاچید بیرون
رضا کیرمو ک مثل استخون سفت شده بود رو با فشار خم کم سمت زمین و همینطور ک داشت ابم میومد داشت کیرمو بازی میداد
میدونم باورتون نمیشه ولی به مرگ خودم ارضا شدن سومم حداقل ۲۰ - ۳۰ ثانیه طول کشید تا تموم بشه
همراه با خالی شدن ابم احساس میکردم یچیزی داره از پشت مغزم و از پاهام و همه اعضای تنم مثل روح داره از بدنم و از کیرم داره خارج میشه
بخدا واسه چند لحظه خیلی کوتاه بیهوش شدم
به خودم اومدم دیدم جون تو تنم نیست و رضا داره اشاره میکنه خودمو ک همونجوری کیرم بود ، جمع و جور کنم
خیلی روز خوبی بود برام
واسه اولین بار حس لذت از شهوت رو چشیدم اونم با دستای جادوییه رضا 😅😂
زنگ خورد و رفتیم از بوفه یه چیزایی گرفتیم و خوردیم
از رضا خجالت میکشیدم شایدم از خودم خجالت میکشیدم
باهم عادی رفتار کردیم و حتی یک کلمه هم راجبش حرف نزدیم
تو دو سه ماهی ک گذشت رضا بازم اینکارو باهام سر کلاس کرد
هردفعه کلی لذت میبردم ولی نه به اندازه اول
همش احساس میکردم باید پامو یه قدم فراتر بذارم یعنی سکس با رضا ک بیچاره ی ننه مرده همیشه التماسمو میکرد 😅
ولی همش به خودم میگفتم پسر به خودت بیا داری چیکار میکنی خره
پس اون غرور و تکبرت کجا رفته ، همش غیرتم جلوی هوا و هوسمو میگرفت
تا اینکه اواخر سال تحصیلی بودیم و با کلی کلنجار رفتن با خودم خواستم اینکارو بکنم
.
.
.
دوستان ادامه داستانو تو اولین فرصت مینویسم
پیشنهاد میکنم حتما بخونین چون اینا همه مقدمه بودن و از اینجا به بعدش جالب میشه
کون دادنا و بیغیرتیام نسبت به خواهرم
دوستون دارم
فعلا
بوس بووووس

ادامه...

نوشته: ارمان


👍 41
👎 13
133201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

788053
2021-01-24 00:42:59 +0330 +0330

بازم اول

2 ❤️

788078
2021-01-24 01:18:45 +0330 +0330

خوب بود البته با کمی انفاق و اینکه کونی بودن دلیلی بر بی غیرتی نداره

2 ❤️

788104
2021-01-24 02:04:08 +0330 +0330

چرت

0 ❤️

788185
2021-01-24 14:17:58 +0330 +0330

حوصله ندارم بخونم ، کیر ایلان ماسک دهنت برو حال کن

0 ❤️

788229
2021-01-24 21:23:17 +0330 +0330

بچه کونی مغرور و تخس ندیده بودیم که دیدیم.
همه غلط املایی ندارن، اگر داشته باشن هم دلیل نمیشه شما داشته باشی!
چون بقیه ورود ممنوع میرن، چون بقیه خلاف میکنن، یا چون مسئولین دزدی می‌کنن ما هم باید دزدی کنیم؟
چه ربطی داره؟😐

0 ❤️

788239
2021-01-24 22:55:47 +0330 +0330

از ابجیت بنویس

0 ❤️

788359
2021-01-25 22:20:14 +0330 +0330

انقدری که واسه قسمت دوم داستان وبیغیرتیت تبلیغ کردی بیل گیتس واسه مایکروسافت نکرد

0 ❤️

788833
2021-01-28 20:44:15 +0330 +0330

سبک‌داستان نویسی اروتیک رو بلدی، فقط می مونه تازه بودن سوژه
واسه اینکه داستانت تکراری نشه ،‌قضیه رو‌سوق‌بده‌به‌سمته اینکه در اضا دید زدن یا حتی کردن مادر و خواهرت ،‌تو‌ هم رضا رو بکنی (نه اینکه بهش بدی چون تکراری میشه )

0 ❤️

789758
2021-02-02 17:01:41 +0330 +0330

نتونستم بعد خوندن قسمت تجاوز،ادامه بدم…
فکر کن به یک نفر تجاوز کنی بعد هم با بکار بردن لفظ “کونی” بخوای تحقیرش کنی:/
حیوون یا ادم؟

0 ❤️