اولین سکس سیاوش

1390/06/07

نمی خوام بگم واقعه ای یا تخیلی اینش با خودتون . ولی کمی طولانی هست .چون یکی خاطرات دوران تحصیلم . وکمتر سکسی پس به درد جق نمیخوره.خیالتون راحت .فقط کمی صحنه سکس داره

سال 77 وارد دانشگاه شیراز شدم .رشته مهندسی که اگه بگم چه رشته ای چون بچه های دانشگاه شیراز همه تو این سایت هستند منو میشناسن.
بگذریم
از سال دوم راهنمایی من پول تو جیبی نگرفتم اون سال تابستون رفتم پیش یکی از آشناها که نقاش ساختمان بود. روزی 100 تومان به من مزد میداد یادش بخیر.
بعد از اون همه تابستونا کار می کردم .توی مکانیکی ، گل فروشی و در اخر هم تعمیرات لوازم برقی
که بعد از دوسال که کار یاد گرفتم با یکی از دوستام یه مغازه اجاره کردیم و مانیتور و ضیط دست دوم ماشین از دوبی میخریدیم و تعمییر میکردیم و میفروختیم.
تا سال 77 وارد دانشگاه شیراز شدم.سال اول تو خوابگاه مفتح بودم(بالای کوهه)از سال دوم چون شروع بکار کرده بودم خونه گرفتم نزدیک دانشگاه(همون کار تعمییر کامپیوتر)(اوسالها چون هنوز خیلیا بلد نبودن کار خوبی بود)،البته خونه که نبود یه زیر پله یا سوئیت سرمریمری بود که طرف 4 میلیون رهن و 20هزار تومان اجاره از من میگرفت.البته جای خوب شیراز بود(خیابان ساحلی)
من اهل دختر بازی نبودم ولی ادم خوش برخوردی هستم و جوری رفتار می کنم که همه بهم اطمینان کنند. از بین پسر ها با ارش خیلی رابطم خوب بود و همیشه مادرش به من لطف داشت و غذا برای من میفرستاد .سال دوم با یه دختر شیرازی بنام شیوا (مستعار)اشنا شدیم (منو ارش) البته همین الان هم با هم رابطه داریم. خیلی باحال بود از روز اول اعلام کرد دوستی بدون سکس .فقط با هم بودیم کوه می رفتیم تو پارتی می رفتیم بزرگترین خلافمون مشروب خوری خونه من بود. ولی بدون سکس.البته حرفای سکسی و بی تربیتی میزد یه دختر باحال کمی بیتربیت که چندان هم خوشگل نبود.

تا این گذشت یه روز منو ارش تو پاتوق خودمون یعنی حافظیه نشسته بودیم که شیوا با یه دختر دیگه امد و نشست ، ما رو ندیدند ما هم خودمونو نشون ندادیم .کتاب و دفتر باز کردند معلوم بود شیواداره بهش درس میده .ما هم مزاحم نشدیم .تا شیوا خسته شد و بلند شد اب بخوره که ما رو دید.بعد از کلی بلند بلند دادو بیداد کردنو احوال پرسی گفت که این دختره اسمش مریم هستو دوست یکی از دوستاش که قراره بهش ریاضی درس بده ولی کار داره .و این دختر هم فردا امتحان داره .با التماس ما رو خر کرد که بهش درس بدیم . ما هم قبول کردیم ولی قرار شده پول تدریسو همهش به ما بده.شیوا رفت و منو ارش داشتیم به مریم درس میدادیم که مادر ارش هم زنگ زد و اونم رفت . منم داشتم یواش یواش میگفتم که بریم دختر گفت تو رو خدا ادامه بدیم فردا امتحان دارم و می افتم و… از این شرو ورها که من گفتم انیجا دیگه درست نیست بریم یه جای دیگه از بد روزگار خانم هم خوابگاهی بود و جای نداشت .زنگ زد به شیوا اونم مهمونی بود .شیوا بهش گفت که من خونه دارم و گوشی رو داد به من. شیوا گفت برین خونه خودت . من مخالفت کردم .ولی خود مریم هم هم راضی بود .به جان خودم با اکراه رفتیم خونه من . تا نزدیک 3 صبح بهش درس دادم بعد خودم تو پذیرایی(البته پذایرایی نمیشه اسمشو گذاشت)و مریم تو اتاق خوابید و خودم کلیدو بهش دادمو گفتم در و قفل کن .از این کارم خیلی حال کرده بود.
صبح هم که بیدار شدم رفته بود سر جلسه.
بعد از ظهر شیوا زنگ که میخوان نمو ببینند.طبق معمول گفتم پاتوق همیشگی (حافظیه)
انجا ارش طبق معمول توی چای خونه داشت سیگار میکشید که هر دوتا با هم مثل جن رو سرمون خراب شدند از این جهت که ارش دوست نداشت کسی بجز شیوا بفهمه سیگار میکشه.
بعد از سلام و احوال پرسی و کلی تشکر مریم گفت امتحانش خوب شده و پول هم گذاشته بود توی پاکت و داد دستم منم مثل بچه پرو ها بدون تعارف گفتم دست شما درد نکنه و گرفتم.
تا گذشت و کم کم مریم هم امد توی گروه ما یعنی منو ارش و شیوا .
دقیقا روز بعد از عید فطر و 5شنبه بود(ما ماه رمضون مشروب نمیخوردیم)یه قرار گذاشته بودیم برای مشروب خوری.
ارش از صبح امد پیش من و کلی گفتیمو خندیدیم.طرفای ساعت 3 بعد از ظهر بود که او دوتا امدن و مجلسه رسما اغاز شد.
کلی خوردیم و رقصیدیم تا شب . اول طبق معمول ارش از طرف مادرش اضهار شد و رفت بعد هم شیوا رفت . ساعت طرافای 11 بود که گفتم دختر تو نمی خوای بری مگه خوابگاه نداری چقدر جیم میزنی اخرش کار دسته خودت میدی.مریم هم گفت دیگه برم هم راهم نمیدن اگه بذاری بمونم.
من پسر کم جنبه ای نیستم یعنی به دخترا به چشم اول ادم نگاه میکنم .ولی اونشب یه جوریم شده بود.
خلاصه خانم تلپ شد اونجا و من رفتم دو تا بالش اوردم و جلو تلوزیون خوابیدیم .من یه چند دقیه چشام سنگین شده بود و چیزی نفهمیدم که یه لحظه یه دست رو سینم حس کردم .با چش بسته گفتم بذار بخوابم کرم نریز دختر.دستش رو بر نداشت منم بلند شدم رفتم روی تختم بخوابم.که همرام امد .منم گفتم منو نمی تونی از راه بدر کنی برو تلاش زیادی نکن . تا این سن کسی نتونسته .(البته کسی نبود تو زندگیم D:)
گفت شرط میبندی
گفتم :من خوابم می اید برو بخواب
امد کنارم رو تخت و ارم دست می کشید رو سینم بعد دستش رو برد از زیر تیشرت سینه هامو می مالید.
یواش یواش داشت خوابم می برد که دستش رو برد طرف شلوارکم .دستشو زدم کنار
دوباره سینه ها مو می مالید دوبار دستش رفت پایین باز زدم کنار
یادم نیست 3بار یا 4 بار مقاومت کردم بار اخر گفتم ببینم تا کجا پیش میره که با دستش سیا کوچولو رو گرفت
منم که شهوتی بودم و خیلی وقت بود که ابم نیومده بود . با گرما ی دستش بعداز یه یا دو دقیقه ابم امد برای اینکه ضایع نشم بلند شدم دویدم تو دستشویی و ابم رختم تو رو شویی.
خیلی احساس بدی داشتم همین که این دختر منو خر کرده بود همینکه ابم زود امده بود.نمیدونم چرا ابم زود امد .
خودمو مرتب کردم رفتم بیرون که دیدم خانم رو تخت خوابیده ملحفه روش هست صورتشو برگردونده .
نگاه کردم دیدم گوشه اتاق شلوارش افتاده فهمیده لخته .شهوت باز تمام وجودم رو گرفته بود.خودم رو زدم به بیخیالی که یعنی ندیدم لختی و گفتم جای من خوابیدی و رفتم کنارش خوابیدم.
روش نمیشد برگرده .
کلی ناز کشیده که برگشت
گفت :ازم ناراحتی
گفتم :نه باید باشم
-مریم- اخه …
من- طبیعی هست بی خیال
مریم -یه چیزی بگم
من- بگو
مریم- دووووسسسستتتتت دارمممممم
من - تو حال خودم نبودم ولی گفتم این حرف حال زوده بزنی اخه ما خیلی همو نیشناسیم(خودم مونده بودم چرا اینقدر منطقی شده بودم)
مریم سکوت کرد
من رفتم کنارش
پاهام خورد به پاهای سردش و گرفتمش تو بغلم
کلی بوسش کرده و لب از گرفتم بعد هم دستمو برده با ترس سمت سینه هاش قلبم داشت میترکید از ترس
(اخه این چه مملکتی که داریم یه پسر 20 سال میترسه به یه دختر نزدیک بشه)
سینه هاشو می مالیدمو بوس میکردم.یواش یواش امدم روش و خوابیدم روش
که گفت نمیخوای لخت بشی
منم بلند شدم همه لباسم بجز شرتم رو در اوردم و خوابیدم روش
بعد از یه ده دقیقه عشق بازی دست کرد و شرتم کشید پایین تا رو زانوم و ماال خودشم هم
من هم خوابیدم روش و گذاشتم لای پاش
(اخه این مملکته داریم تو این حال من میترسیدم بره توش و پردش پاره بشه)
بهش گفتم نره تو
گفت نترس سعی کن خوب باشی
من هم شروع به تکون دادن خودم کردم(همین حالا خودم خندم گرفته اصلا بلد نبودم یعنی بوق بوق D:)
کسش خیس خیس بود
خیلی حال میکردم
اولین باری بود که سیا کوچولو کس لمس می کرد
خیلی باحال بود یه دفعه من نگه داشتم که مریم دادش در امد تو رو خدا ادامه بده
بعد از یه دقیقه من ارضا شدم وانم شروع به لرزیدن کرد که حدس زدم اونم تموم شده.
همون چور کنارش خوابیدم تا صبح.
روز جمعه بود خدا رو شکر که کلاس نداشتیم
انگار دعوا کرده باشم تمام بدنم درد می کرد
بلند شدم اهسته رفتم دوش گرفتم و نون خریدم و اش (شیرازی ها میدونن من چی میگم اخه شیرازی ها صبح ها اش می خورن.من هم اولش دوست نداشتم ولی بعدش خوشم امد)
وقتی برگشتم لباس پوشیده بود ولی تو اتاق خوابیده بود طفلکی خجالت میکشید. رفتم کنارش سلام کرد و بوسش کردم و کنارش باز خوابیدم می گفت ازم خجالت میکشه . منم کلی قربون صدقش رفتم و یواش یواش با مسخره بازی جو رو عوض کردم بلند شدیم با هم صبحونه خردیم.
از اون روز به بعد ما 2تا با هم بودیم و من عاشق مریم شدم . هر جا می رفتیم با هم بودیم. البته بعدش فهمیدم شیوا میدونست اون شب مریم برای من برنامه داره. وکلی بهم خندید.
منو مریم با هم بودیم تا اخر درسمون و وقتی من از شیراز برگشتم خونه با مادرم صحبت کردم که بریم خواستگاری.
البته یادم رفت بگم مریم مسلمون نبود،اهل سنت بودند(مسیحی)که با تمام اصرار منو مریم پدرش اجازه نداد. و اونو فرستاد انگلیس.هنوز بعد از 10 یازده سال من و مریم ازدواج نکردیم و هنوز با ایمیل و تلفن با هم در ارتباطیم
اینو بگم من هنوز عاشقشم
اگه خوشتون امد پیام بدیم تا این دفعه بیشتر از سکس هامون بنویسم

نوشته: سیاوش


👍 0
👎 0
24938 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

295939
2011-08-29 05:50:52 +0430 +0430
NA

بذار تا صبح خفتت كنم

0 ❤️

295940
2011-08-29 05:54:49 +0430 +0430
NA

يه داستان تخمى ديگه!
آخه کيرم توى اون مغز پوکت کنم تو که بلد نيستى واسه چى مياى اينجا وقت ما رو ميگيرى!

0 ❤️

295941
2011-08-29 06:01:17 +0430 +0430
NA

بی مزه بود!بدون هیجان
یه داستان مزخرف دیگه

0 ❤️

295942
2011-08-29 06:02:29 +0430 +0430
NA

عزیزم از این خاطره ها زیاده داستان سکسی بنویس.
راستی چه حالی دارین شماها ۱۰ سال؟!!!
ما رابطه هامون به زور بشه یه سال…

0 ❤️

295943
2011-08-29 06:15:20 +0430 +0430
NA

داستانش که بد نبود
فقط نفهمیدم سنی مسیحیه چیه
واقعا امیدوارم به هم برسید

0 ❤️

295944
2011-08-29 06:20:15 +0430 +0430
NA

Dadash ahle sonnat be mosalmunaie sonni migan! Be masihi ke ahle sonnat nemigan koskhol.ridi pesar,cheghad tokhmatiiik.ah ah jaghii.
Dar zemn,ezhar ghalate,ehzar doroste intoriam minevisan احضار‎
Ahmaghe bisavad esme khodesho gozasht mohandes! Maryam raft engelis bahash sex dari mikhay tarif koni?yani rafti unja?goh khordi ta jajrudam nemituni beri

0 ❤️

295945
2011-08-29 06:59:37 +0430 +0430
NA

باسلام دوست عزیزجهت اطلاع : سنی وشیعه هردو مسلمانند کسانیکه پس از پیامبرقایل به خلافت ابوبکروعمروعثمان وحضرت علی ع هستندوشورای بنی ساعده رادرست میدانندسنی مینامندکه باز دوفرقه می شوندحنبلی وشافعی که شافعی ها ازنظرفقهی به شیعیان نزدیک ترندومسیحیان را اهل کتاب می گویند که انها هم به ارتدکس وکاتولیک تقسیم میشوند

0 ❤️

295946
2011-08-29 10:37:48 +0430 +0430
NA

نظرم دقيقانظر آقا سعيده ،إ؟ اهل سنت يعني مسيحي؟ خوبه گفتيا آخه يه عمره ما رو خر كردن ميگن اون بنده خداهام مسلمونن ،داستانت بد نبود اما جالب هم نبود، خوب تعريف نكردي انگارعجله داشتي ، رفتاراي دختره هم كه به نظرم كذب بود،يه جاهايى هم لهجه شيرازي داشت داستانت ،شروع داستانتم كه مثه اكثرنويسنده ها توهم داشتي كه ممكنه بشناسنت، دركل خوشم نيومد :-(

0 ❤️

295947
2011-08-29 11:33:01 +0430 +0430
NA

آقا اهل سنت حنفی و شافعی و حنبلی و مالکی هستند که ایرانیا حنفی بیشتر دارند! بعدشم داره کس میگه چه خودشو پاک و با جنبه نشون میده کیر تو اون تخیلاتت

0 ❤️

295948
2011-08-29 11:56:33 +0430 +0430
NA

کل ایران جمع میشدن اندازه این داستان تو نمیتونستن یرینن
دادا یه دکتری هم برو زود انزالی داری یعنی بخوام عامیانه بهت بگم خروسی

0 ❤️

295949
2011-08-29 12:15:20 +0430 +0430
NA

ا تموم شد!!!نفهمیدم کی تموم شد.آخه داستان انقد یه نواخت!!!

0 ❤️

295950
2011-08-29 12:30:57 +0430 +0430
NA

کم کم داشت خوابم میگرفت. بابا مثبت . زود آب بیا . کس کش . مشروب خور .این چرت وپرتا چیه مینویسی
من نمیدونم مامان آرش تو این داستان چکاره بود حالا نمیگفتی برات غذا میفرستاد کس شعرت ناقص میشد.

0 ❤️

295951
2011-08-29 12:57:50 +0430 +0430

میدونی کدوم قسمت داستانتو بیشتر دوست داشتم؟اونکه رفتی اش خریدی اخ که چقدر هم خوشمزس فقط امیدوارم از ابوردی خریده باشی چون اش اونجا حرف نداره
داستانت هیجان نداشت چه سکس بیروحی بود داشت خوابم میبرد خوبه زود ابت میاد تمومش کردی

0 ❤️

295952
2011-08-29 13:34:09 +0430 +0430
NA

کیر توی اون مدرکت که اینقدر بیسوادی آخه اسکول جقی مسیحی چکارش به اهل سنت؟دختر اگر1شب نیلد دانشگاه خواهر مادرش رو میگن چرا اینقدر کس میگی؟

0 ❤️

295953
2011-08-29 17:39:48 +0430 +0430

از اینکه گفتی اهل سنت بود بعد توی پرانتز نوشتی مسیحی مشخص میشه چقدر باسوادی چقدر داستانت واقعیه و چند تا چقدر دیگه .
آخه ببم جان ( تیکه قزوینی ) اون سالی که تو داری خاطرش را مینویسی دخترا میخواستن حتی از خابگاه برن شهر خودشون بابای دختره باید بود هماهنگ میکرد یا زنگ یا فکس چه برسه به اینکه یه شب بخواد بیرون باشه . مدیر خابگاه شهر را به آشوب میکشید . الان را نمیدونم ولی اون سالها واقعا گیر بود . داستانت هم ته داستان کیری بود واز اونجایی که تخیلی هم بود در رسته داستانهای تخمی تخیلی و ژانر کیر تو ناف دسته بندی میشه . شما لطفا ننویس .

0 ❤️

295954
2011-08-29 17:45:31 +0430 +0430
NA

خدا وکیلی بی سواد تشربف داریااااااااا!!!کیر تو ننت بیاد خاک تو سر… اهل سنت یعنی مسلمون با مذهب سنی نه مسیحی!!! !!!

0 ❤️

295955
2011-08-29 18:45:50 +0430 +0430
NA

:W :W :W :W داداش اولا اضهار نه احضار ثانيا اهل سنت مسلمونند نه مسيحي واقعا تحصيل كرده اي من كه فكر نميكنم w:

0 ❤️

295956
2011-08-29 21:55:38 +0430 +0430
NA

آقای ادمین خواهشأ خودت اول داستانهارو یه کوچولو بررسی کن 90درصد داستانهای سایت شده کسشر به جای هفت هشت تا داستان که پنج شیش تاش به درد نخوروالکیه یکی دوتا داستان خوب بذار هیچکس اعتراضی نداره نگران نباش آمار بازدید ازسایت هم پایین نمیاد،بچه مشهد تو هم وقتی اطلاعاتت نادرسته،همین جوری ازروی معده ننویس سنی ها چهار مذهب دارن نه دوتا،شافعی ها هم بیشترین جمعیت رو تو ایران دارن.اصلأ نمیشه نظرندی؟میخوای بگی خیلی حالیته از داستانهای تخمی که بیخودی تعریف میکنی،هردفعه هم سطح سوادت رو یه چیزی میگی،یه بار دکتراداری،یه بارفوق لیسانس،یه بارهم اکابر،گفتی چند سالت بود رفتی جبهه؟16سال دیگه درسته؟

0 ❤️

295957
2011-08-29 22:20:56 +0430 +0430
NA

کسرا خان گمونم وقتي نويسنده داشته داستان مي نوشته آرش جون کنارش بودن هي انگشتش مي کردن و التماس مي کردن مامان من و هم بنويس … قدر نشناس اگه دستپخت مامانم نبود که تو همين يه کس عمرت رو هم نمي کردي … نويسندگان عزيز… لطفا يا مدرک نداشتتون رو به رخ خواننده محترم و محترمه نزاريد يا وقتي مي نويسين يه بازخواني هم بکنين … اين سايت هم مثل شرکتهاي ماشين سازي ايراني بخش کنترل کيفيت نداره … تو شرکتهاي خارجي براي کنترل کيفيت بدنه خودرو شب يه گربه ميندازن تو ماشين و درا رو مي بندن و شيشه ها رو بالا مي کشن، اگه فرداش گربه زنده بود ماشين تاييد نميشه … اما تو ايران فرداش ميان نيگا مي کنن اگه گربه هنوز تو ماشين بود ماشين تاييد ميشه
کنترل کيفيت داستاناي سايت اينجوري شده … يه دور بازبيني ميشه اگه توش اسم کير، کس يا کون اومده باشه تاييد ميشه …
بابا من ميگم يه اعتصاب بعضي ها رو به خودش مياره

0 ❤️

295959
2011-08-30 00:51:38 +0430 +0430
NA

توضیحات اول داستان رو چرا دادی؟از 12 سالگی پول نگرفتی یعنی چی؟ربطش چیه به قضیه؟یا تعمیر کامپیوتر؟اهل دختر بازی نبودی اما خودتو دوستت مشترکا با یه دختر لاس میزدین
بعد شیوا یکی رو اورده تو حافظیه؟جا قحطه شیوا خونه نداره همش بیرونه؟
بعد دختره گفت امتحان ریاضی دارم بریم خونه؟کس میگی ها , نه؟
بعد رفتی خونه باهاش گفتی بره تو اتاق در قفل کنه؟کست خله ها
راستی به یه دکتر غدد مراجعه کن که هر طور دختره میخواسته بده تو ناز میکردی
اصلا شخصیت دختر داستان همش میخواسته بکنه و تو هم نمیخواستی بدی

(اخه این چه مملکتی که داریم یه پسر 20 سال میترسه به یه دختر نزدیک بشه)

دوست من ربطی به مملکت نداره جنابعالی خایه اش رو نداری و گرنه این همه پسر و دختر دارن میترکونن ناتوانی خودت رو به عموم نسبت نده
دوباره هم یه جای دیگه حرف از پرده و مملکت زدی احتمالا شما اگه بری دستشویی بخوای برینی خوف داری و از مملکت گلایه داری
یه چیزی بنویسین یکم حال بده این مزخرفات فقط حال گیریه

0 ❤️

295960
2011-08-30 08:48:19 +0430 +0430
NA

داستانتو با جارو از توی توالت جمع کردی که اینقد دری وری بود ! یک ذره منطق به کار ببر یک ذره خلاقیت از اون مخ جقیت به کار ببر ، ریدم تو دوران بچگیت و ریدم تو اون زمانی که جقو شروع کردی !

0 ❤️




آخرین بازدیدها