بردگی برای غزل و مهسا (1)

1402/05/25

من با دوستام و رفیقام نزدیک غروب که میشه میریم بالای داهات جمع میشیم باهم صحبت میکنیم . تقریبا یه صد متر اون طرف تر هم دخترا جمع میشن و مشغول بازی و سرگرمی میشن. بین دخترای که اونجا جمع میشن غزل برای من یه دختر جنده محسوب می‌شد که خیلی ازش خوشم میومد. از غزل بگم که دختر خوشگلیه با قد کوتاه و هیکلی کوچیک ولی امان از زبون برنده و رفتار های شیطون آمیزش. تمام دخترای روستا از غزل حساب میبردن و برای خودش یه حکومت نظامی بود.
من موقعی تصمیم گرفتم پاهاشو بلیسم که با رفتار خشونت آمیزش آشنا شدم و می دونستم که خیلی راحت به پسرا پا میده و عاشق رابطس.
یه روز دم دمای غروب بود که مثل همیشه می خواستم برم بالای روستا که بلند شدم و سوار موتور شدم و رفتم .
وقتی که رسیدم هیچ کدوم از دوستام نیومده بودن و من اولین نفر بودم که رسیده بودم اونجا . نگاهی به اون طرف که انداختم دیدم غزل و دوستش مهسا که از غزل کوچیکتر بود اونجا هستند . موتور رو روشن کردم و رفتم پیش غزل وایسادم گوشیمو گرفتم تو دستم و با یه دو تا متلک ریز شمارشو گرفتم و سریع جیم شدم سمت خونه.
موتور رو زدم تو حیاط و رفتم پشت بوم و نتمو روشن کردم و شروع کردم پیام دادن به غزل‌.
بعد دو سه روز بحث پالیسی رو پیش کشیدم و بهش گفتم که میخوام پاهاتو بلیسم.
اونم بدون اینکه راه و بیراه بره قبول کرد و فقط مشکل مکان داشتیم و نه میشد اون بیاد خونه ما و نه میشد من برم خونه اونا.
بعد چند ساعت فکر کردن تصمیم گرفتیم که بریم تو یکی از خونه خرابه های روستا تا اونجا پاهاشو بلیسم. باهم قرار گذاشتیم که فردا بریم تو خونه خرابه محمد حسن (بابای مهسا)ومنم زیر انداز با خودم بیارم تا بتونیم راحت کارو انجام بدیم.
فردا من سر ساعت که شد رفتم تو انباری خونمون و یه زیر انداز برداشتم و رفتم تو خونه خرابه و زیر انداز و پهن کردم تا خوشگل خانوم بیاد‌.
یه ده دقیقه ای گذشت که دیدم غزل با مهسا اومدن. من که با غزل قرار گذاشتم تنها بریم شاکی شدم وقتی دیدم مهسا رو هم آورده و منم طبق عادتم شروع کردم جر و بحث کردن با غزل که دیدم غزل بدون اینکه به حرفام گوش بده میخواد بره. منم با هزار خواهش و التماس نگهش داشتم و قبول کردم که پاهای مهسا رو هم بلیسم .
دست غزل رو گرفتم و آوردم روی زیر انداز و نشستم جلو پاش . یه جفت دمپایی خونگی با جوراب های زرد کثیف پاش بود که من میدونستم از قصد جوراب کثیفاشو آورده که من رو مثلا اذیت کنه .
منم در حالی که داشتم فکر میکردم دراز کشیدم رو زیر انداز و سرمو گذاشتم رو دمپایی جلو باز غزل و مدام بوس میکردم.
جاده‌ی سمت خرابه چون خاکیه ؛وقتی با دمپایی میای بیرون جوراب زود کثیف میشه و غزل هم از قصد جوراباشو نشسته بود و چون عرق پاهاش با خاک قاطی شده جورابش بو گرفته بود و کف جورابش سیاه شده بود .
بعد بوس کردن پاهاش غزل و مهسا نشستند رو زیر انداز وپاهاشونو دراز کردن سمت من منم پاهای غزل رو گرفتم تو دستم و دمپایشو در اوردم و پای چپشو گذاشتم رو صورتم و بو می کردم که مهسا یه چسب نواری از جیب مانتوش در آورد و از غزل اجازه گرفت که بیاد دست منو از پشت ببنده که من نذاشتم و غزل دوباره شاکی شد و برم برم راه انداخت که من به خاطر اون جورابای زرد کثیف خوشگلش بازم کوتاه اومدم و گذاشتم مهسا دستامو ببنده.
وقتی که مهسا دستامو بست منو خوابوندن رو زمین ومهسا اومد و نشست روی شکمم و غزل هم اومد بالای سرم و پاشو گذاشت روی دهنم و بهم گفت تو باید بردگی منو بکنی و اگه صدات در بیاد اون روی سگمو نشون میدم فهمیدی؟؟
منم چون نمیتونستم حرفی بزنم با تکون دادن سر تایید کردم و قرار شد تا آخر این کار من حرفی نزنم.
بزارید از مهسا براتون بگم و با اینکه سنش از غزل کمتره ولی قدش بلند تره و خیلی بد قیافست و چون خیلی دختر امروزیه و مارکه بدمم نمیومد که پالیسی اونم بکنم. برگردیم سر داستان.
بعد اینکه صحبت غزل تموم شد مهسا از رو شکمم بلند شد و رفت کنار وغزل اومد نشست رو شکمم و پاهامو تو حالت خوابیده به پشت جمع کردم تا غزل بتونه تکیه بده و دیدم که مهسا رفت و دمپایی های غزل رو آورد و گذاشت زیر سرم تا سرم بالاتر بیاد . بعد که جامونو میزون کردیم غزل پای راست خوشگل و عرق کردشو گذاشت رو صورتم و گفت که کف جورابشو بلیسم .
کف جورابشو که اومد بزاره رو صورتم ، نگاه کردم.
قشنگ عکس پاهاش افتاده بود زیر جوراب زرد و جای پاش رو جوراب سیاه شده بود و بوی عرق پاهاش آدمو دیوونه میکرد.
زبونمو در آوردم و می کشیدم زیر جوراب غزل و تمام کثیفی های پاهاشو میخوردم و اینقدر این کارو انجام دادم تا جورابشو تمیز کردم و بعد جوراباشو از پاهاش در آورد و گذاشت کنار و پای راستشو کرد تو دهنم .
پاهاش کوچیک بود و خوشمزه ولی چون که پاهاش کوچیک بود هر چی فشار میداد بیشتر میرفت تو حلقم و ناخن شصت پاش قشنگ گلومو جر داده بود که پاشو از دهنم در آورد و من شروع کردم به لیس زدن و بعد چند دقیقه که پاهاشو کامل تمیز کردم از روم بلند شد و مهسا خانوم اومد و نشست جاش.
جونم داشت از سنگینی مهسا از دهنم در میومد که کفشای سفیدشو از پاش در آورد و گذاشت رو صورتم.
واقعا به مهسا نمیومد اینقدر کفشش بو بده و منم داشت حالم به هم می خورد که کفششو از رو صورتم برداشت و اون یکی کفششو گذاشت رو صورت که اگه اونو چند ثانیه دیر تر بر می‌داشت با بوی پاهاش خفه میشدم .
بعد اینکه کفشاشو بو کردم تکیشو داد به پاهام و اون جورابای سیاهی رو که پوشیده بود گذاشت رو صورتم و چون که دوتا پاهاشو باهم گذاشته بود رو صورتم من دیگه جایی رو نمیدیدم و کل صورتم زیر پاهای خوشگل مهسا بود و هرچه نفس میکشیدم بوی جوراب مهسا بیشتر میرفت تو ریه ام .
یه ده دقیقه پاهای مهسا رو صورتم بود که دیگه واقعا داشتم میمردم . از یه طرف مهسا نشسته بود رو شکمم و داشت جونم در میومد و از یه طرف پاهای بد بو شو گذاشته بود رو صورتم که نمیتونستم نفس بکشم که تا دید دارم کم میارم پاهاشو برداشت و من یه چند لحظه ای نفس کشیدم تا حالم برگشت سر جاش و دیدم دوباره پاشو گذاشت رو صورتم تا براش لیس بزنم .
منم شروع کردم به لیس زدن کف جورابای مشکیش وبر خلاف بوی بد پاهاش جورابش مزه خوبی میداد و دوست داشتم اینه آبنبات چوبی پاهاشو لیس بزنم که مهسا گفت که جوراباشو با دندون درارم و پاشو بلیسم .
با دندونام اروم اروم جوراب ساق کوتاهشو در اوردم و شروع کردم به زبون کشیدن زیر پاهاش و بعد چند تا لیس انگشتاشو کرد تو دهنم و اونارم براش تمیز کردم
و پاهاشو از تو دهنم در آورد و از روم بلند شد و جوراباشو پاش کرد و کفشاشم پوشید و پاهاشو گذاشت روی لپم و فشار داد تا گردنمو چرخوندم و پاشو کامل گذاشت روی بغل صورتم و انقدر فشار داد که دادم در اومد و اونا بهم غش غش میخندیدن و پی بردم که غزل داره ازم تو اون حالت زیر پای مهسا ازم عکس میگیره و هر کاری کردم نتونستم از زیر پاهاش در بیام تا اینکه پاهاشو از روم برداشت و بلندم کردن و تمام فیلم های که ازم گرفته بودن رو نشونم دادن و تهدیدم کردن که باید هر چی اونا گفتن من قبول کنم وگرنه اون فیلم و عکسارو میزارن تو اینستا و منم قبول کردم و بهشون گفتم بعد مدتی باید این فیلم هارو حذف کنن و شکر خدا اونا هم قبول کردن و
چند تا توف تو صورت و دهنم کردن و یه تیکه شیشه شکسته بهم دادن تا بتونم دستامو باز کنم وبا چند تا لگد زدن تو شکمم از خداحافظی کردن و رفتن‌.

نوشته: برده

ادامه...


👍 11
👎 4
53101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

942673
2023-08-16 23:47:08 +0330 +0330

باهمین فرمون بروجلو ومراقب شیشه باش…
آخرشو اکشن کردی دستاتوباشیشه شکسته نمودی باز…

1 ❤️

942708
2023-08-17 01:31:17 +0330 +0330

بسوزه پدر جق که جوونارو گاییده

3 ❤️

942834
2023-08-17 19:13:42 +0330 +0330

کاش من جات بودم کفپای دوتادختر میلیسیدم

0 ❤️

942855
2023-08-17 22:31:04 +0330 +0330

چند سالت بود؟

0 ❤️