بگادادن بکارتم (۳)

1401/11/03

...قسمت قبل

از بوسیدن ومکیدن لباش لذت میبردم ،خودم رو به سمتش کشونده بودم ودوست داشتم تماس بیشتری بین بدنامون باشه .داغ شده بودم قلبم تند میزد وچشمام خمار شده بود .این اولین بوسه های عاشقانه من به مردی بود که واقعا دوستش داشتم .اون ۲تا دوست پسر قبلی، از سر کنجکاوی یا حتی شهوت بودبدون اینکه حس عمیقی بشون داشته باشم ولی الان ،دستای مردی رو فشار میدادم توی دستم که عجیب دوسش داشتم ،بش اعتماد داشتم ومیخاستمش .یه لحظه بخودم اومدم ودیدم من حریصتر از اون شدم وبه سمتش رفتم .خودم رو آروم کنار کشیدم وبه راننده نگاه کردم که داشت از آینه بما نگاه میکرد .علی تو گوشم گف من به مرتضی یه زنگ بزنم هماهنگ شم باش .مثل اینکه زن مرتضی فشارش بالا رفته بود وتو بیمارستان بستری شده بود ،علی میپرسید خونه کی هست من فلشم رو میخام برام بیاره وبالبخندی که رو لبش اومد وگرفتن دوباره دستم ،فهمیدم خونشون خالیه .بعد از قطع گوشی درحالیکه بوسه ای به لپم زد گف : خونه خالیه اندازه ۱۰دقیقه فقط باهم بریم توی تختم؟
اومدم جوابش رو بدم که گف قول میدم چشمام رو ببندم اصلا دوتامون میریم زیر روتختی .
به چشمای پر از شهوتش نگاه کردم وگفتم علی فکر نمیکنی تا الانم زیاد رفتیم ما قراره با هم بیشتر آشنا شیم نه اینکه

  • خوب اینم یه جور آشناییه دیگه
    نمیدونم از کجا نقطه ضعف منو فهمیده بود که دستش اومد رو سینه ام وفشار داد وگف دلم میخاد بی لباس به اینا دست بزنم قول میدم زیاده روی نکنم
  • اخه علی ما بهم نا محرمیم من دوست ندارم اینجوری ما داریم ازدواج میکنیم که گناه نکنیم
    دیگه به حرفای من گوش نمیداد وتو گوشی دنبال چیزی میگشت .صفحه گوشی رو جلوی چشمم گرف ،خطی بود که مال صیغه موقت بود .خودم قبلنا تو سرچ اینترنتی دیده بودم اینو.میدونسم صیغه دختر باکره باطله همه اینها رو میدونسم ولی انقدر شهوت بهم غلبه کرده بود ولای پام از فشار دست علی روی پستونم ،خیس شده بود که فقط نگاهش کردم ولب زدم علی داری عجله میکنی هنوز خونواده هامون
  • مهم من وتوییم .ما قراره یه عمر زندگی کنیم اینکه همو میخاییم بمدت ۱ماه و۱۰تا یه مکثی کرد وگف نیم سکه
    اومد بهم نگاه کنه که صدای راننده که از کدوم سمت برم الان ،توجهش رو بخودش جلب کرد
    عقلم میگف کار اشتباهیه ولی دلم میگف بکن .یاد حرفای نگار دوستم میفتادم که کیر شوهرش کوچیک وکجه وحتی به سختی تونسه پرده اش رو پاره کنه ووقتایی که شوهرش نیس با خیار خودارضایی میکنه …انقدر تو مخم میپیچید که اصلا نفهمیدم چرا دستم رو روی پای علی گذاشتم .
  • رسیدیما نمیخونی ؟ قول میدم زیاده روی نکنم مطمین باش .باشه؟
    وگوشیش رو جلوی صورتم گرف .علی داشت راننده رو راهنمایی میکرد ومن محو چشماش بودم .
    بگو دیگه مطمین باش طوری نمیشه .بچه که نیستیم
    بالبهای لرزون وخیالی غیر مطمین خوندم واون خوشحال قبلت رو گف وبعد از بوسیدن دستم گف مبارک باشه برای هر دوتامون .علی خوشحالتر از صبح با آهنگ ماشین بشکن میزد وخیره چشمای من بود .
    رسیدیم و علی گف پیاده شم .یه کوچه عریض با خونه های خیلی بزرگ ،یاد باغ عموم افتادم .وقتی کلید انداخت ودر رو باز کرد از اینکه علی وخونوادش اومده بودند تو خونه ۳۰۰‌متری نه چندان بالاشهر ما ،خجالت میکشیدم .حیاط خونه به طرز زیبایی با گل ودرختای قرینه تزیین شده بود .یه آب نمای چند طبقه وشیک سفید رنگ در کنار یه چتر آفتابگیر که زیرش شش تاصندلی سفید ویه میز بود ،در لحظه ورود چشم آدم رو خیره میکرد .

نمای ساختمان با سنگای سفید وطوسی جلوه شیکی به باغ داده بود .هنوز محو زیباییهای ویلا بودم که دستای علی دور کمرم حلقه خورد ومثل یه شکار کوچیک که توسط صیادش احاطه بشه ،تو بدن علی گم شدم .سرش رو پایین اورده بود ولبهام رو تولباش گرف دستام دوطرف کتفش رو گرفته بودند واز فشار دادن تنهامون بهم لذت میبردم .خیسی شورتم هر لحظه بیشتر میشد وبا مکیدن محکم زبون علی ،سعی داشتم شهوتم رو کنترل کنم .دستای علی از کمرم روی باسنم اومد وهمزمان نفسای جفتمون بلندتر شد .دستاش ک‌ونم رو لمس ونوازش میکرد .ناخوداگاه با رفتن دستش روی کونم ،دستام از بازوهاش جدا شدند وازش کناره گرفتم .بدنم گر گرفته بود .بیشتر از ۱ساعت میشد که تو این حالت شهوت مونده بودم .کسم نبض میزد وانگار یه چیزی رو تو خودش کم داشت .علی پیشونیم رو بوسید وگف خوش اومدی مرسی که اومدی وجلوتر از من درحالیکه دستم رو میکشید به سمت ساختمان رف .

  • ببین شیدا اون طرف مال بابا ایناست که شاید فقط برای شام مجبور باشیم بریم پیششون حالا تو نظرت نبود میگم زهره خانم شاممون رو بیاره اینور .مامانو بابام اصولا ناهار رو خونه نیستن یا هر کدوم جداگونه میاند وخونه ما ناهار نداره ولی شام چرا وبابام خیلی مقیده بش که حتما باهم باشیم .اومدیم از پله ها بریم بالا که یه لحظه گف بزار تا نرفتیم زیرزمین رو بت نشون بدم .همیشه تو بچگیم تو رویاهام حسرت یه خونه بزرگ باکلی خدم وحشم رو داشتم وهمیشه از خدا میخاستم یه زندگی اشرافی داشته باشم ولی این خونه خیلی بزرگتر از رویاهای من بود .هنوز باور نمیکردم که این خونه برای بابای علی باشه وقراره من بیام اینجا .مرتب فکر میکردم که خوابم ولی دست علی که منو دنبال خودش میکشوند ،متوجه میشدم که بیدارم .زیرزمین یه استخر داشت با دوتا حوضچه کوچیک که همگی خالی بودند .علی گف وای تو بیای اینجا ، استخر رو آب میکنم عاشق سکس تو آبم .توچی ؟
  • نمیدونم والا نکردم
  • مگه تو میکنی ؟( باخنده) نکنه چیزی داری وهمزمان دست کشید روی کسم .
    حالم بدتر از چیزی شد که بود .بیا بریم اینجا رو نشونت بدم همیشه داغ وتاریکه خیلی باحاله

به سمت یه درب چوبی که بالاش سر یه شیر خراطی شده بود رفت .دوست داشتم آروم بایستم ویه دل سیر خونه رو نگاه کنم ولی علی باسرعت دررو باز کرد ومنو داخل سونای خشکی بردکه تمام دیوارهاش چوبی ویه نیمکت بزرگ ،تنها دکوراسیونش بود .فضاش تاریک وگرمتر بود .علی سریعا منو به پشت در چسبوند وروبه روم جا گرفت .سینه هام رو تو دستش گرفت وبا گفتن جووون به لبهام حمله کرد .واقعا دلم سکس میخاست .میخاستم برم رو نیمکت دراز بکشم وعلی بیاد روم ومثل فیلما محکم بگادم .انقدر اون روز تحریک شده بودم که ناخوداگاه صحنه های فیلمهای سکسی که شبا قبل از خواب میدیدم ،جلوی چشمم رژه میرفت .خوبی اینجا این بود که تاریک بود وعلی درست منو نمیدید .گرمی هوا رو بهانه کردم وپانچوم رو کندم .علی که انگار اونم حالش بهتر از من نبود ،شومیزم رو بالا زد واز روی کرست نوک سینه ام رو به دندون گرف .صدام بلند شده بود

  • علی نه
  • جانم دردت اومد
  • نه
    دستش رفت توی شلوارم واز شورتم گذشت وبه خیسی کسم رسید .
  • جوووون به عشقم .چقدر داغه چقدر خیسی تو شیدا؟
    اومدم دستش رو بگیرم که رف روی چوچولم وناله ام بلند شد .لباش روی لبام اومد ومکید .
    داشتم دیوونه میشدم .شهوت زیاد وخجالت از علی دوتا چیز مقابل هم که نمیزاشت کاری کنم .علی منو کشوند سمت نیمکت ومنو نشوند روی اون .کنارم نشست وگف دربیارم شلوارتو ؟ میشه بخورم اون کس خیستو ؟
    حرفاش حالم رو بدتر میکرد .پله پله شهوت وحرص منو به سکس بیشتر میکرد .دستام رو روی سینه هاش گذاشتم وشروع بمالشش کردم وهمزمان لبهاش رو مکیدم .اونم به تبع من سینه هام رو گرفت وفشار میداد آروم آروم خابوندم روی نیمکت .شلوار وشورتم رو همزمان وباسرعت از پام کشید بیرون وسرش لای پام جا گرفت .نفسام به ناله تبدیل شد .وقتی از پایین کسم ،زبونش رو کشید تا روی چوچولم ؛ ناخودآگاه منم همزمان باش ناله کردم وعلی باجووون گفتن ،بخوردن کسم ادامه داد .چقدر لذت داشت مکیده شدن کسم .علی خیلی ماهرانه کسم رو لیس وزبون میزد .دستش روی کرستم اومد وزدش بالا وپستونام لخت تو دستاش جاگرفت .درست حدس زده بودم ،سینه هام اندازه دستاش بود واون با فشار دادنشون سعی میکرد نوک انگشتاش رو تا نزدیکیهای بغلم برسونه .دوباره ودوباره از پایین کسم زبون کشید تا روی چوچولم وچوچولم رو مکید .دیگه داشتم جیغ میزدم .انقدر لذت تو وجودم ریخته بود که نمیخاستم تموم بشه .علی مرتب میگف قربونت برم کس طلای من .عجب شیرینه آب کست .کس هلویی من و بین حرفاش کسم رو زبون میزد ومیمکید .چوچولم بی حس شده بود وکسم پر آب .چقدر مکیده شدنم کسم وزبون زدن بش بم لذت میداد .علی بعد از هر مکیدن گوشت بالای چوچولم رو میکشید وسرش رو بالا میبرد وداد زدن من بیشترمیشد .بینش علی رو صدا میکردم وجووونم وعلی جونم میگفتم .بدنم لرز گرفته بود وبااینکه گرمم شده بود طوریکه زیر بغلم داشت عرق میکرد ولی بدنم میلرزید وپاهام سفت وبی حس شده بود یه خوشی عجیب ولذتی که تا حالا حسش نکرده بودم .نمیفهمیدم چرا علی خوشحال وخندون بیشتر کسم رو میمکید وقربون صدقم میرف .دستم اومد روی چوچولم وناخودآگاه خندیدم وشروع بمالیدن چوچولم کرد .انگار اصلا خودم نبودم انگار تو یه عالم دیگه بودم .بار اولی بود همچین حسی داشتم .تازه یادم اومد که یه بار یه کاربر شهوانی یه تیکه از ارگاسم یه خانوم رو گذاشته بود که میلرزید .درسته از من به عمق ومدت زمان اون خانومه نبود ولی شبیهش بود .حالا مطمین شده بود ارضا شدم واین حس سرخوشی وسرمستی ،بخاطر ارضا شدنم .علی لبای پر از آبش رو روی لبام گذاشت وبوسیدم
  • جووون بشیدای عزیزم
    نفسام داشتند کم کم آروم میشدند که علی از روم پاشد وته نیمکت رو از دیوار فاصله داد .تو فکر این بودم که چرا اینکارو کرد که کمربندش رو باز کرد وباشنیدن صدای زیپش که داشت بازش میکرد،گفتم
  • علی جان چکار میکنی ؟
  • یه لحظه صبر کن زود تموم میشه
    خوبخود روی نیمکت جمع شدم تو تاریکی زیاد چیزی پیدا نبود ولی یه لحظه کیر سنگین علی رو لای چاک کسم حس کردم .
  • قربون کس خیست بره علی .این کس مال کیه
    دستم رو بش رسوندم تا هم سایزش کنم وهم بمالم که صدای نفس علی بلند شد وآبش پاشید کف دستم .
    درحالیکه انگشتاش رونم رو فشار میداد یک بار دیگه کیرش رو حرکت داد ودیگه نفساش آروم شد .
    دوباره رفته بودم تو حال وهوای سکس .کیر علی انگار دوباره کسم رو بیدار کرده بود با حالتی که سعی داشتم توش شرم باشه گفتم علی بازم بکن
    علی شورتم رو از شلواری که رو زمین افتاده بود ،کشید بیرونو شروع بپاک کردن شکم وبالای کسم کرد .تازه حس کردم انگار یکی روی من جیش کرده چقدر آب داشت .لبام رو تو لباش گرفت وبوسید وگف ممنونم خیلی عالی بود
  • ولی علی
  • عشقم بلیط داری باید بجنبیم پاشو دستت رو بده پاک کنم وبه سرعت وخشونت دستام رو پاک کرد .شلوارم رو گذاشت روی شکمم وخودش مشغول پوشیدن شد .شیدا جونم بریم بالا رو هم ببینیم وبرسونمت دیرت میشه
    واقعا سختم بود از نیمکت بلند شم

بدنم بی حس وحال بود .نایی برای بلند شدن نداشتم .وقتی اومدیم بیرون درحالیکه خیره من بود گف وای چشماشو ببین چقدر خمار شدی رفتی خونه زود برو حمام بقیه نفهمند .
وقتی نگاه روی ساعتش کرد با تعجب گف وای شیدا بجنب نمیرسی بزار برات اسنپ بگیرم من باید برم حمام شرمندم خودم نمیتونم برسونمت بیا بریم تو بالا رو ببین تا من اسنپ بگیرم برات .
از اینکه قرار بود ازم جدا شه دلخور بودم انگار هنوز بش احتیاج داشتم .میخاستمش .دلم میخاست یک بار دیگه هم شده کسم رو میخورد یا کیرش رو میزاشت لای کسم . به سرعت دنبال خودش منو میکشوند طبقه بالا اندازه کل خونه ما بود .خجالت میکشیدم از اینکه حموم اتاقش اندازه کل اتاق من بود .علی درگیر گرفتن اسنپ بود ومن به هر اتاقی سرک میکشیدم وتو این بین یه اتاقا دربش قفل بود تا اومدم بپرسم چرا قفله علی با استرس گف شیدا جونم ببخشید اینطوری

شد واقعا نمیخاسم اینجوری بشه ولی خودت برو فرودگاه این مشخصات ماشینه وصفحه گوشیش رو جلوم گرف .قبل از حرکت حتما بم زنگ بزن بدونم رسیدی .خیلی برام عزیزی تونسم ۵شنبه میام اصفهان ببینمت .بغلم کرد ویه بوس از پیشونیم گرفت وگف مراقب خودت باش دیگه فقط مال خودت نیسی .
این جملش خیلی احساسیم کرد .روی نوک پا بلند شدم ودستام رو دور گردنش حلقه کردم و بوسیدمش منم دوستت دارم عزیزم

  • عجب ما یه جمله عاشقانه از شما شنیدیم
    دنبالم تا دم در اومد ومن باز خودم رو تو آغوشش انداختم وباخنده گف اصفهان میام جبران میکنم برات
    ازش جدا شدم که گف راستی شورتت تو کیفته بیرون بندازش دور
    دستی براش تکون دادم وبه سمت در رفتم .سوالهای ممتد ومواخذه از خودم شروع شد .من عادت به سرکوب و نصیحت خودم داشتم .شیدا حالا چرا انقدر رفتی تو دلش ؟اصلا تو چرا قبول کردی به صیغه چرا انقدر زود لخت شدی؟ بقول بچه های شهوانی زن جنده هم به این سرعت وا نمیده که تو دادی؟ تو چت شد؟ خیلی زو بود برای اینکارا ؟ نامزدی فوقش یه بوس وبغل …ولی وقتی لذت سکسی که با علی داشتم ،یادم میومد همه این سوالها تو ذهنم رنگ میباخت ویه پاسخی بم میگف ارزششو داشت .
    باصدای راننده که خانم خانم میکرد از خواب پریدم .تازه فهمیدم رسیدم .در حال سوار شدن به هواپیما به علی زنگ زدم.
    جونم عشقم

  • علی جون دارم سوار میشم ممنونم ازت خیلی خوب بود

  • من از تو ممنونم وشرمندت شدم که اینطوری شد گرسنت نیس ؟

  • نه فقط خوابم میاد …

  • قربون کست برم من .انقدر میترسیدم سرد باشی یا تو ذوق زن باشی ولی خوشحالم که همونی هسی که میخام

  • علی من نمیدونسم باید چکار کنم دفعه بعدی بم بگو

  • حالا اوستات میکنم صبر کن

  • علی تو چرا انقدر واردی ؟خیلی خوب بودی

  • یکم تو نت سرچ کنی یاد میگیری …
    چرا من بلد نبودم ؟ چطور علی انقدر حرفه ای کس میخورد .خوب شاید همه مردا بلدند شایدم بلد نیس من فکر میکنم بلده شاید بهترم میشه من که نمیدونم با تمام این فکرا رسیدم خونه .از هولم سریع رفتم حموم . علی چند تا گیف سکسی وبوس وبغل فرستاده بود ویه فیلم ۹دقیقه ای از کیر خوری یه دختر بلوند از پسر سیاه وزیرش نوشته بود روزی ۳بار دیده شود …
    عصر وقتی شایان از در اومد اول به سمت من اومد وگف تو میدونسی این فهام واینها حکومتی اند ؟ این پسره بابا وعموش تو تهران معاون ومشاور وزیر …اند

  • دروغ میگی شایان

  • تو که میدونی باخودت نمیگی چطور این باسن کم واین سابقه شده رییس قسمت شما

  • رییس نیس مشاور ارشده

  • حالا هر کوفتی انقدر آدم تو اصفهان نیس که برن از تهرون این تحفه رو بیارند

  • شایان درست حرف بزن

  • شیدا تو که نون حلال وکارمندی خوردی از فکر این پسره بیا بیرون .امروز با حسام حرف میزدم ته دلش باتویه اصلا وقتی گفتم برای شیدا خاستگار

  • حسام غلط کرد با تو اصلا تو برای چی خبرای خووه رو میبری برای مردم

  • حسام غریبه نیس ودوستمه .شیدا بخدا داری اشتباه میکنی این آدما اصلا اینا آدم نیستند .مامان طفلی مرتب میگه اینا از بالا با ما حرف میزنن از موضع قدرت تو هی جلوش جبهه میگیری
    بی توجه به شایان وحرفاش سر گوشیم رفتم تا صحت حرفای شایان رو ببینم .ارش که زودتر از من دیده بود با خنده میگف شیدا زودتر میگفتی یادته بازی که میکردیم تو بچگی همش ما رو کارمند خودت میکردی یا تو دکتر بودی وما مریضات .حالام میخای بکشی بالا آفرین من طرز فکرت رو دوست دارم ودرحالیکه دستش رو کج میکرد گف بیا دست منم بگیر
    شایان در حالیکه با حرکت دست بش میگف خاک تو سرت کنند رفت توی اتاقش .
    مامان که اون وقت تاحالا کنار اوپن آشپزخونه ایستاده بود روی صندلی نشست وگف شیدا فکر کردی اینجور آدما زندگی باشون سخته .مامان اینو من که هم سنشم نمیتونم تحمل کنم .بخدا همه زندگی پول نیس .منو بابات بوده شبی گشنه سر گذاشتیم روبالش چون قسط داشتیم ولی نمردیم .تو کارمند زاده ای با اینا اذیت میشی .الان رو نبین بشون بله نگفتی موس موس میکنند بعد تو زندگی اینا خدا رو بنده نیستند چه برسه به بنده خدا .البته این مامانش معلوم بود سر بزرگیش درد میکرد .باباش برای بابات خط ونشون میکشید تو توی اتاق بودی انگار نه انگار تو هم بچه مایی تو هم عزیز مایی انقدر منم منم کردن حالم بهم خورد الان که اینند

  • مامان خوب تنهاند چکار کنند فکر کن تو هم ۱بچت بمونه به اون بیشتر سخت نمیگیری ؟
    بعدشم حالا از اول گفتند که بدونیم خوب لود نمیگفتن اوندقت میخاسی

  • شیدا من میدونم تو عاشق تجمل وزندگی لوکسی ولی بخدا مامان من از تو چند تا پیرهن بیشتر پاره کردم .پول خوبه ولی نه به هر قیمتی .شخصیت و ارزش ادم خیلی مهمتره .پول میاد ومیره .من دوس ندارم با گنده تر وپولدار تر از خودم وصلت کنم چه برای تو چه داداشات .همیشه گفتم قد خودمون حتی یکم کمترم طوری نیس ولی بیشتر نه بخدا خودت اذیت میشی بحث یه عمر زندگیه یه روز ودوروز نیس اینا با چشم حقارت بت نگاه میکنن

  • مامان بخدا تو مامان علی بد به چشمت اومده حساس شدی من اصلا باعلی حس بالا وپایینی وپولداری وفقیری ندارم .گولشون که نزدیم ما خودمون بودیم نخاند که دیگه نمیاند

  • الهی دیگه نیاند نذر آقای مجلسی میکنم که دیگه زنگ نزنند …
    شب با اومدن بابا دوباره بحثها بالا گرفت .بابا هر چقدر سعی میکردزبون بقیه رو از نظر دادن در مورد ازدواج من کوتاه کنه ،ناموفق بود .از ترس علی گوشیم رو سایلنت وتوی اتاقم گذاشته بودم .آرش هم با مامان وشایان تو ۱جبهه رفته بودند ومن وبابام مقابلشون بودیم .بابام بعد از شام بمن گف چای منو بیار تو حیاط .وقتی کنارش رفتم وپیشش نشستم گف شیدا تو میخای چکار کنی ؟ واقعا این پسره رو میخای ؟ …
    بعد از ۱ساعت بحث با بابا فهمیدم که نظر بابا هم نیس وموافق نشون دادنش با من بخاطر این بوده که بفهمه من نظر واقعیم چیه …
    ساعت ۱۱ونیم خسته رفتم تو اتاقم که دیدم علی داره زنگ میزنه

  • پس تو کجایی دختر نمیگی دلم شور میزنه

  • علی جان من خونه ام گفتم که نمیتونم تو خونه

  • باشه یه پیامی

  • علی جون تو خونه ما بحث بود نمیشد منم ترسیدم تو زنگ بزنی گوشی رو سایلنت کردم

  • بحث چی ؟

  • سر تو وخونوادت .مامانم میگه مامانت از بالا با ماحرف زده بابات تحکم کرده تو ۱کلمه باداداشای من حرف نزدی …مثل بچه ها شروع به اقرار کردم

  • شیدا مامانم مدلش اینجوریه بامنم اینطوری حرف میزنه یه عمر مدیر بوده دستور دادن تو گوشت وخونش رفته اخه داداشات خودشون نباید با من حرف بزنند من مهمون بودم اتفاقا من باخودم گفتم چخوب نه میپرسند مدرکت چیه چند سالته

  • خوب اونا کوچیکترند تو از اونها بزرگتری تو باید

  • دیگه چی باعث مخالفتشونه

  • دلخور نمیشی بگم

  • نه بگو دیگه

  • حکومتی بودنتون والبته پولدارتر بودنتون از ما

  • شیدا الان همه با حکومت بدند ولی همه حکومتیها هم بد نیستند

  • علی من میخام جدا باشم خونتون خیلی قشنگه حتی بزرگتر از رویاهای منه ولی مامانم میگه من نمیتونم با مامان تو

  • کاری نداری شیدا ؟
    _ علی ناراحت شدی ؟

  • نباید بشم ؟ مامان تو تو ۱جلسه کامل مامان منو شناخت ؟ مامانم حرف زدنش بده ولی خیلی زن مهربون وخوبیه بعدشم هنوز سرکاره تو کی فرصت کنی مامان منو ببینی .نشستید برا خودتون بریدید دوختید .انقدر خونواده من گفتند شما خوبید وبااصل ونصب اید وچقدر منو تشویق کردند که دست روی خوب دختری گذاشتم بعد تو داری راحت میگی مامانت اینطوریه بابات

    • علی جان خونواده من طرز فکرشون کارمندیه مامانم قبول نمیکنه که این اخلاق مادرته .فکر میکنه
  • شیدا من نمیدونم بشین باشون صحبت کن راضیشون کن همه مردم دنبال پول وقدرتند من نمیدونم خونواده

  • علی کاری نداری وگوشی رو قطع کردم
    از ترسم اومدم در اتاق رو باز کردم تا ببینم کسی پشت در نباشه از پنجره حیاط رو دید زدم ومطمین شدم کسی نیس خوشحال از اینکه کسی نفهمیده رفتم بخابم که باز علی زنگ زد …

ادامه...

نوشته: شیدا


👍 0
👎 5
22801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911809
2023-01-23 01:27:08 +0330 +0330

برگشت عشق🧿⚛️

0 ❤️

911817
2023-01-23 01:38:36 +0330 +0330

گاییدیمون بابا دیگه تمومش کن یه بکارت که این حرفا نداره تازه اونم به شوهرت

0 ❤️

911823
2023-01-23 01:58:45 +0330 +0330

دیس دادم چون دیگه خیلی داری کشش میدی

0 ❤️

912336
2023-01-26 21:54:14 +0330 +0330

هرچیزی حدی داره حکومتی بودن هم شد دلیل تاسف واقعا هممون متنفریم از حکومت اما دیگه این بحث کثیف سیاست و وارد دنیا جنسی نکنیم😑

0 ❤️