از بوسیدن ومکیدن لباش لذت میبردم ،خودم رو به سمتش کشونده بودم ودوست داشتم تماس بیشتری بین بدنامون باشه .داغ شده بودم قلبم تند میزد وچشمام خمار شده بود .این اولین بوسه های عاشقانه من به مردی بود که واقعا دوستش داشتم .اون ۲تا دوست پسر قبلی، از سر کنجکاوی یا حتی شهوت بودبدون اینکه حس عمیقی بشون داشته باشم ولی الان ،دستای مردی رو فشار میدادم توی دستم که عجیب دوسش داشتم ،بش اعتماد داشتم ومیخاستمش .یه لحظه بخودم اومدم ودیدم من حریصتر از اون شدم وبه سمتش رفتم .خودم رو آروم کنار کشیدم وبه راننده نگاه کردم که داشت از آینه بما نگاه میکرد .علی تو گوشم گف من به مرتضی یه زنگ بزنم هماهنگ شم باش .مثل اینکه زن مرتضی فشارش بالا رفته بود وتو بیمارستان بستری شده بود ،علی میپرسید خونه کی هست من فلشم رو میخام برام بیاره وبالبخندی که رو لبش اومد وگرفتن دوباره دستم ،فهمیدم خونشون خالیه .بعد از قطع گوشی درحالیکه بوسه ای به لپم زد گف : خونه خالیه اندازه ۱۰دقیقه فقط باهم بریم توی تختم؟
اومدم جوابش رو بدم که گف قول میدم چشمام رو ببندم اصلا دوتامون میریم زیر روتختی .
به چشمای پر از شهوتش نگاه کردم وگفتم علی فکر نمیکنی تا الانم زیاد رفتیم ما قراره با هم بیشتر آشنا شیم نه اینکه
نمای ساختمان با سنگای سفید وطوسی جلوه شیکی به باغ داده بود .هنوز محو زیباییهای ویلا بودم که دستای علی دور کمرم حلقه خورد ومثل یه شکار کوچیک که توسط صیادش احاطه بشه ،تو بدن علی گم شدم .سرش رو پایین اورده بود ولبهام رو تولباش گرف دستام دوطرف کتفش رو گرفته بودند واز فشار دادن تنهامون بهم لذت میبردم .خیسی شورتم هر لحظه بیشتر میشد وبا مکیدن محکم زبون علی ،سعی داشتم شهوتم رو کنترل کنم .دستای علی از کمرم روی باسنم اومد وهمزمان نفسای جفتمون بلندتر شد .دستاش کونم رو لمس ونوازش میکرد .ناخوداگاه با رفتن دستش روی کونم ،دستام از بازوهاش جدا شدند وازش کناره گرفتم .بدنم گر گرفته بود .بیشتر از ۱ساعت میشد که تو این حالت شهوت مونده بودم .کسم نبض میزد وانگار یه چیزی رو تو خودش کم داشت .علی پیشونیم رو بوسید وگف خوش اومدی مرسی که اومدی وجلوتر از من درحالیکه دستم رو میکشید به سمت ساختمان رف .
به سمت یه درب چوبی که بالاش سر یه شیر خراطی شده بود رفت .دوست داشتم آروم بایستم ویه دل سیر خونه رو نگاه کنم ولی علی باسرعت دررو باز کرد ومنو داخل سونای خشکی بردکه تمام دیوارهاش چوبی ویه نیمکت بزرگ ،تنها دکوراسیونش بود .فضاش تاریک وگرمتر بود .علی سریعا منو به پشت در چسبوند وروبه روم جا گرفت .سینه هام رو تو دستش گرفت وبا گفتن جووون به لبهام حمله کرد .واقعا دلم سکس میخاست .میخاستم برم رو نیمکت دراز بکشم وعلی بیاد روم ومثل فیلما محکم بگادم .انقدر اون روز تحریک شده بودم که ناخوداگاه صحنه های فیلمهای سکسی که شبا قبل از خواب میدیدم ،جلوی چشمم رژه میرفت .خوبی اینجا این بود که تاریک بود وعلی درست منو نمیدید .گرمی هوا رو بهانه کردم وپانچوم رو کندم .علی که انگار اونم حالش بهتر از من نبود ،شومیزم رو بالا زد واز روی کرست نوک سینه ام رو به دندون گرف .صدام بلند شده بود
بدنم بی حس وحال بود .نایی برای بلند شدن نداشتم .وقتی اومدیم بیرون درحالیکه خیره من بود گف وای چشماشو ببین چقدر خمار شدی رفتی خونه زود برو حمام بقیه نفهمند .
وقتی نگاه روی ساعتش کرد با تعجب گف وای شیدا بجنب نمیرسی بزار برات اسنپ بگیرم من باید برم حمام شرمندم خودم نمیتونم برسونمت بیا بریم تو بالا رو ببین تا من اسنپ بگیرم برات .
از اینکه قرار بود ازم جدا شه دلخور بودم انگار هنوز بش احتیاج داشتم .میخاستمش .دلم میخاست یک بار دیگه هم شده کسم رو میخورد یا کیرش رو میزاشت لای کسم . به سرعت دنبال خودش منو میکشوند طبقه بالا اندازه کل خونه ما بود .خجالت میکشیدم از اینکه حموم اتاقش اندازه کل اتاق من بود .علی درگیر گرفتن اسنپ بود ومن به هر اتاقی سرک میکشیدم وتو این بین یه اتاقا دربش قفل بود تا اومدم بپرسم چرا قفله علی با استرس گف شیدا جونم ببخشید اینطوری
شد واقعا نمیخاسم اینجوری بشه ولی خودت برو فرودگاه این مشخصات ماشینه وصفحه گوشیش رو جلوم گرف .قبل از حرکت حتما بم زنگ بزن بدونم رسیدی .خیلی برام عزیزی تونسم ۵شنبه میام اصفهان ببینمت .بغلم کرد ویه بوس از پیشونیم گرفت وگف مراقب خودت باش دیگه فقط مال خودت نیسی .
این جملش خیلی احساسیم کرد .روی نوک پا بلند شدم ودستام رو دور گردنش حلقه کردم و بوسیدمش منم دوستت دارم عزیزم
عجب ما یه جمله عاشقانه از شما شنیدیم
دنبالم تا دم در اومد ومن باز خودم رو تو آغوشش انداختم وباخنده گف اصفهان میام جبران میکنم برات
ازش جدا شدم که گف راستی شورتت تو کیفته بیرون بندازش دور
دستی براش تکون دادم وبه سمت در رفتم .سوالهای ممتد ومواخذه از خودم شروع شد .من عادت به سرکوب و نصیحت خودم داشتم .شیدا حالا چرا انقدر رفتی تو دلش ؟اصلا تو چرا قبول کردی به صیغه چرا انقدر زود لخت شدی؟ بقول بچه های شهوانی زن جنده هم به این سرعت وا نمیده که تو دادی؟ تو چت شد؟ خیلی زو بود برای اینکارا ؟ نامزدی فوقش یه بوس وبغل …ولی وقتی لذت سکسی که با علی داشتم ،یادم میومد همه این سوالها تو ذهنم رنگ میباخت ویه پاسخی بم میگف ارزششو داشت .
باصدای راننده که خانم خانم میکرد از خواب پریدم .تازه فهمیدم رسیدم .در حال سوار شدن به هواپیما به علی زنگ زدم.
جونم عشقم
علی جون دارم سوار میشم ممنونم ازت خیلی خوب بود
من از تو ممنونم وشرمندت شدم که اینطوری شد گرسنت نیس ؟
نه فقط خوابم میاد …
قربون کست برم من .انقدر میترسیدم سرد باشی یا تو ذوق زن باشی ولی خوشحالم که همونی هسی که میخام
علی من نمیدونسم باید چکار کنم دفعه بعدی بم بگو
حالا اوستات میکنم صبر کن
علی تو چرا انقدر واردی ؟خیلی خوب بودی
یکم تو نت سرچ کنی یاد میگیری …
چرا من بلد نبودم ؟ چطور علی انقدر حرفه ای کس میخورد .خوب شاید همه مردا بلدند شایدم بلد نیس من فکر میکنم بلده شاید بهترم میشه من که نمیدونم با تمام این فکرا رسیدم خونه .از هولم سریع رفتم حموم . علی چند تا گیف سکسی وبوس وبغل فرستاده بود ویه فیلم ۹دقیقه ای از کیر خوری یه دختر بلوند از پسر سیاه وزیرش نوشته بود روزی ۳بار دیده شود …
عصر وقتی شایان از در اومد اول به سمت من اومد وگف تو میدونسی این فهام واینها حکومتی اند ؟ این پسره بابا وعموش تو تهران معاون ومشاور وزیر …اند
دروغ میگی شایان
تو که میدونی باخودت نمیگی چطور این باسن کم واین سابقه شده رییس قسمت شما
رییس نیس مشاور ارشده
حالا هر کوفتی انقدر آدم تو اصفهان نیس که برن از تهرون این تحفه رو بیارند
شایان درست حرف بزن
شیدا تو که نون حلال وکارمندی خوردی از فکر این پسره بیا بیرون .امروز با حسام حرف میزدم ته دلش باتویه اصلا وقتی گفتم برای شیدا خاستگار
حسام غلط کرد با تو اصلا تو برای چی خبرای خووه رو میبری برای مردم
حسام غریبه نیس ودوستمه .شیدا بخدا داری اشتباه میکنی این آدما اصلا اینا آدم نیستند .مامان طفلی مرتب میگه اینا از بالا با ما حرف میزنن از موضع قدرت تو هی جلوش جبهه میگیری
بی توجه به شایان وحرفاش سر گوشیم رفتم تا صحت حرفای شایان رو ببینم .ارش که زودتر از من دیده بود با خنده میگف شیدا زودتر میگفتی یادته بازی که میکردیم تو بچگی همش ما رو کارمند خودت میکردی یا تو دکتر بودی وما مریضات .حالام میخای بکشی بالا آفرین من طرز فکرت رو دوست دارم ودرحالیکه دستش رو کج میکرد گف بیا دست منم بگیر
شایان در حالیکه با حرکت دست بش میگف خاک تو سرت کنند رفت توی اتاقش .
مامان که اون وقت تاحالا کنار اوپن آشپزخونه ایستاده بود روی صندلی نشست وگف شیدا فکر کردی اینجور آدما زندگی باشون سخته .مامان اینو من که هم سنشم نمیتونم تحمل کنم .بخدا همه زندگی پول نیس .منو بابات بوده شبی گشنه سر گذاشتیم روبالش چون قسط داشتیم ولی نمردیم .تو کارمند زاده ای با اینا اذیت میشی .الان رو نبین بشون بله نگفتی موس موس میکنند بعد تو زندگی اینا خدا رو بنده نیستند چه برسه به بنده خدا .البته این مامانش معلوم بود سر بزرگیش درد میکرد .باباش برای بابات خط ونشون میکشید تو توی اتاق بودی انگار نه انگار تو هم بچه مایی تو هم عزیز مایی انقدر منم منم کردن حالم بهم خورد الان که اینند
مامان خوب تنهاند چکار کنند فکر کن تو هم ۱بچت بمونه به اون بیشتر سخت نمیگیری ؟
بعدشم حالا از اول گفتند که بدونیم خوب لود نمیگفتن اوندقت میخاسی
شیدا من میدونم تو عاشق تجمل وزندگی لوکسی ولی بخدا مامان من از تو چند تا پیرهن بیشتر پاره کردم .پول خوبه ولی نه به هر قیمتی .شخصیت و ارزش ادم خیلی مهمتره .پول میاد ومیره .من دوس ندارم با گنده تر وپولدار تر از خودم وصلت کنم چه برای تو چه داداشات .همیشه گفتم قد خودمون حتی یکم کمترم طوری نیس ولی بیشتر نه بخدا خودت اذیت میشی بحث یه عمر زندگیه یه روز ودوروز نیس اینا با چشم حقارت بت نگاه میکنن
مامان بخدا تو مامان علی بد به چشمت اومده حساس شدی من اصلا باعلی حس بالا وپایینی وپولداری وفقیری ندارم .گولشون که نزدیم ما خودمون بودیم نخاند که دیگه نمیاند
الهی دیگه نیاند نذر آقای مجلسی میکنم که دیگه زنگ نزنند …
شب با اومدن بابا دوباره بحثها بالا گرفت .بابا هر چقدر سعی میکردزبون بقیه رو از نظر دادن در مورد ازدواج من کوتاه کنه ،ناموفق بود .از ترس علی گوشیم رو سایلنت وتوی اتاقم گذاشته بودم .آرش هم با مامان وشایان تو ۱جبهه رفته بودند ومن وبابام مقابلشون بودیم .بابام بعد از شام بمن گف چای منو بیار تو حیاط .وقتی کنارش رفتم وپیشش نشستم گف شیدا تو میخای چکار کنی ؟ واقعا این پسره رو میخای ؟ …
بعد از ۱ساعت بحث با بابا فهمیدم که نظر بابا هم نیس وموافق نشون دادنش با من بخاطر این بوده که بفهمه من نظر واقعیم چیه …
ساعت ۱۱ونیم خسته رفتم تو اتاقم که دیدم علی داره زنگ میزنه
پس تو کجایی دختر نمیگی دلم شور میزنه
علی جان من خونه ام گفتم که نمیتونم تو خونه
باشه یه پیامی
علی جون تو خونه ما بحث بود نمیشد منم ترسیدم تو زنگ بزنی گوشی رو سایلنت کردم
بحث چی ؟
سر تو وخونوادت .مامانم میگه مامانت از بالا با ماحرف زده بابات تحکم کرده تو ۱کلمه باداداشای من حرف نزدی …مثل بچه ها شروع به اقرار کردم
شیدا مامانم مدلش اینجوریه بامنم اینطوری حرف میزنه یه عمر مدیر بوده دستور دادن تو گوشت وخونش رفته اخه داداشات خودشون نباید با من حرف بزنند من مهمون بودم اتفاقا من باخودم گفتم چخوب نه میپرسند مدرکت چیه چند سالته
خوب اونا کوچیکترند تو از اونها بزرگتری تو باید
دیگه چی باعث مخالفتشونه
دلخور نمیشی بگم
نه بگو دیگه
حکومتی بودنتون والبته پولدارتر بودنتون از ما
شیدا الان همه با حکومت بدند ولی همه حکومتیها هم بد نیستند
علی من میخام جدا باشم خونتون خیلی قشنگه حتی بزرگتر از رویاهای منه ولی مامانم میگه من نمیتونم با مامان تو
کاری نداری شیدا ؟
_ علی ناراحت شدی ؟
نباید بشم ؟ مامان تو تو ۱جلسه کامل مامان منو شناخت ؟ مامانم حرف زدنش بده ولی خیلی زن مهربون وخوبیه بعدشم هنوز سرکاره تو کی فرصت کنی مامان منو ببینی .نشستید برا خودتون بریدید دوختید .انقدر خونواده من گفتند شما خوبید وبااصل ونصب اید وچقدر منو تشویق کردند که دست روی خوب دختری گذاشتم بعد تو داری راحت میگی مامانت اینطوریه بابات
شیدا من نمیدونم بشین باشون صحبت کن راضیشون کن همه مردم دنبال پول وقدرتند من نمیدونم خونواده
علی کاری نداری وگوشی رو قطع کردم
از ترسم اومدم در اتاق رو باز کردم تا ببینم کسی پشت در نباشه از پنجره حیاط رو دید زدم ومطمین شدم کسی نیس خوشحال از اینکه کسی نفهمیده رفتم بخابم که باز علی زنگ زد …
نوشته: شیدا
گاییدیمون بابا دیگه تمومش کن یه بکارت که این حرفا نداره تازه اونم به شوهرت
هرچیزی حدی داره حکومتی بودن هم شد دلیل تاسف واقعا هممون متنفریم از حکومت اما دیگه این بحث کثیف سیاست و وارد دنیا جنسی نکنیم😑
برگشت عشق🧿⚛️