بگادادن بکارتم (۴)

1401/11/10

...قسمت قبل

دوباره تماس گرفت وایندفعه بالحنی گرم شروع کرد از صبح گفتن .علی قربونت بره شیدا .چقدر امروز ازت لذت بردم .چه کس خوش طعمی داشتی .خیلی خوشحالم که تو رو پیدا کردم .به قیافت میومد سرد ونچسب باشی .همش باخودم درگیر بودم نکنه از لحاظ جنسی سرد باشی
-چرا اینطوری فکر میکردی ؟
-خوب سفید ویکم تپلی همه میگند زنای لاغر وسبزه حشری ترند .
-تپل خودتی من رو اسلوبم بار آخرت باشه
-من قربون اون گوشتای تنت بشم. من دوستت دارم همینجوری حتی یکمم تپل تر بشی بهتره .دوس ندارم رو اسکلت بخابم .شیدا من خیلی داغم یعنی میدونی، آتیشم من هر شب میخام اگه روز هم تو خونه باشم میخام .شانست گفته روزها شلوغم ونیستم .شیدا من بغرورم برمیخوره برم طرف زنم وبخاد منو پس بزنه طوریکه دیگه تاخودش نیاد خودم نمیرم سمتش .اهل خیانت هم نیسم متنفرم .اینجوری اذیت میشم
-خوب یه وقتایی شاید آدم از لحاظ جسمی یا فکری نتونه شما نباید بت بربخوره که
-قبلش بم بگو شیدا خودم بدونم بت زیاد نزدیک نمیشم که بخام
-علی تو خیلی خوب منو تحریک میکنی الان که فکر میکنم باورم نمیشه من راحت برای تو لخت شدم واجازه دادم
-شیدا میدونی چی منو ترسونده ؟
-نه بگو
-اینکه صبح بار اولت بود و ارضا میشدی اینکه بار اول بود که دست یه مرد بهت میخورد کامل مشخص بود تنت یخ میکرد جمع میشد برات عادی نبود .نکنه بعد برات تکراری شم ؟
-علی جان چه فکرایی میکنی تا وقتی که تو انقدر وارد باشی وبتونی تو سکس منو تحریک کنی من میخام بات باشم .ظهر روم نشد بت بگم بازم دلم میخاس پیشم میموندی وباهم بودیم
-متوجه شدم وشرمندم من فکرشم نمیکردم خونه خالی باشه پروازهای اصفهانم زود بسته میشه مجبور میشدی زمینی بری شب میرسیدی میخاستم تو خونه برات بد نشه .
-علی وقتای دیگه وقتی آبت اومد منو رها نکن من حس بدی میگیرم فکر میکنم کارت بام تموم شده وگذاشتیم کنار مثل دستمال کاغذی
-شیدا ظهر واقعا دیر بود از طرفی من اخلاقمه باید حتما دوش بگیرم روی لباسام حساسم که نجس نشند وبو نگیرند اگر نه خودم میبردمت. دیدم بخام برم دوش بگیرم وببرمت که دیرت میشه میدونم کارم بد بود دیگه تکرار نمیشه
علی گفت وگفت از مادرش از عشقش به اون از اینکه اهانت به پدر ومادرش رو نمیتونه تحمل کنه از اینکه دلش براشون میسوزه. از همه جا گف تا ازپایین منو صدا کردند برای شام .گفت بعد از شام بیا تصویری یه چیزی نشونت بدم .
سر شام دوباره بحث سر علی وخانوادش بود ومن که شاید با دیدن خونه علی وفکر رسیدن به آرزوهام انگار بیشتر از قبل عاشق علی شده بودم بعد از همه هجمه ها بااعتراض گفتم : من از زندگی کارمندی که برم کلی وام وقرض کنم آینده ام رو بفروشم وهرروز کار کنم تا بتونم یه اپارتمان ۱۰۰متری ویه ماشین ایرانی بخرم متنفرم .شایان تو یعنی تو فولاد کار میکنی یعنی حقوقت خوبه بیشتر از ۲۰تومن بت میدن ؟ بخدا من از الان دلم برا زنت میسوزه .واقعا یکی رو پیدا کن که عاشقت باشه بتونه بخاطر تو از رویاهاش بگذره .شایان یعنی تو زرنگ بودی بهترین جا بعد از نفت داری کار میکنی ۳ساله داری میری سرکار نه کشور خارجی میری نه خرج زن ودختر میکنی ولی ببین چی داری ؟ وقتی دیدم شایان خیلی بهم ریخت وقیافش عصبی شد رو به بابا گفتم بابا من خیلی شانس بیارم یکی مثل شایان برام بیاد بخدا من نمیتونم با این حقوقا .شما هم بازاری نیسی تو این اصفهان خراب شده هم دنبه میره روی گوشت .بازاری میره دختر بازاری میگیره من کارمند زاده باید زن یه کارمند زاده بشم .اینا چون تهرانی اند پول براشون مهم نیس آقای فهام منو بخاطر خودم میخاد کاری به خونه وزندگی وثروت ما ندارن خود تو مامان مگه خواهرت نرف بهترین دختر رو تو خونشون دید گف چون فرشاشون دستباف نیس وفقیرن نمیخام .مگه عمه اول از همه نمیپرسه خونه دختره اینا کجاس که اگه بالاشهر نبودند ،اصلا نره
بابا با عصبانیت گف شیدا تو کی انقدر پول برات مهم شد ؟ زندگی که فقط پول نیس بابا هی پول پول حال آدمو بهم میزنی
-برای من پول عشقه محبته شخصیته .همه چیزه من دوسش دارم بابا تو رو خدا نزارید من این موقعیتم رو از دست بدم .این بره دیگه معلوم نیس کی برای من یه همچین موردی بیاد اگه بیاد
-آرش باخنده گف اینم خدا زده پس کلش ولش کنید بدید بره خدایی پرت هم نمیگه خوب پول براش مهمه .به زوربدیدش به یه کارمند ،هر روز اینجاست ومیگه منو بدبختم کردید من اون پولداره رومیخاستم
مامانم باحرص گف تو خفه شو آرش .شیدا یه جوری حرف میزنی انگار کمبود داشتی .اینا باهول وعجله اومدن اگر نه من سال دیگه این مبلا وپرده ها رو عوض میکردم غیر آشپزخونه همه فرشای ما دستبافه این چرت وپرتا چیه تو براخودت میبافی این پسره پیره برای تو ۳۲ سالشه تو هنوز خیلی وقت داری چرافکر میکنی دیگه برات پولدار نمیاد؟
-به این پولداری نمیاد اینو مطمینم بیادم مثل این ولخرج ولارج نیس این دو تا ماشین خارجی داره بابا مگه داداشتون یه پایه ها اصفهان نیس مگه پولش ازپارو بالا نمیره بعد عمری رفته یه تیگو چینی خریده بابا من به چه زبونی بگم بحث من پول نیس یعنب هم پوله هم پول خرج کردن من اصفهانیه پولدار نمیخام که فقط سالی یه بار با ماشینش بره مشهد وشمال وبیاد تو خونش من یه زندگی لوکس ماشین لوکس مسافرتای گرون ولوکس اینا همه آرزوهای منند

هم بخاطر اینکه زودتر برم بالا وببینم علی میخاد چی نشونم بده وهم به نشونه اعتراض شامم رو نیمه کاره ول کردم و رفتم بالا
صدای مامان میومد که دعا میکرد اونا خودشون دیگه نیاند .یکم آرایش کردمو برای علی پیام دادم که هر موقع تونست میتونه زنگ بزنه .به ثانیه نخورد که علی زنگ زد انگار منتظر بود .یه زیرپوش بندی آلبالویی تنش بود وتو تخت بود .هر لحظه که میگذشت علاقه ام به علی بیشتر وبیشتر میشد .شاید بقول شایان چون مرد ندیده بودم وعلی اولین مردی بود که تونسته بود انقدر بمن نزدیک بشه .صفحه گوشیش رو جای من بوسید وگف که چقدر دل تنگمه وکاش زود بگذره این مراسم وتشریفات عقد وبتونه هر شب تو تختش منو داشته باشه .گف خوب تا خونه بابامم بخابم که اگه علی کوچولوش بیدار بشه وبخاد اونم مجبوره نذاره من بخابم وتا دوباره کوچیکش نکنم باید بیدار بمونم …اصرار کرد که ممه هام رو ببینه وگفتم اگه بخاد اینجوری کنه قطع میکنم گف از صبح تاحالا تو ذهنش مونده یعنی نوکش چه رنگی وچه شکلیه وبعد از دیدن عدم تمایل من گف که اون مثل من خسیس نیس ومیزاره من ببینمش .دوربین گوشیش که رف روی کیرش ،انقدر هول شدم که قطع کردم .صبح فهمیده بودم که کیر بزرگ وقطوری داره ولی خوب با چشم دیدن انگار یه طور دیگس .دوباره تماس گرف ،براش پیام دادم علی جون لطفا نکن ما خیلی داریم زود پیش میریم من اینطوری دوست ندارم از صبح تاحالام اعصابم خورده که چرا گذاشتم تا اون حد پیش بره رابطمون واون گف که ما مال همیم ودیروزود نداره هر چی پیش هم نباشیم واز هم لذت نبریم از دستمون رفته گف قطع کردی علی کوچولو به گریه افتاده زنگ بزن تا تصویری همو ببینیم ببهانه اینکه خوابم میاد وشارژ ندارم وپریز دور از تخته خداحافظی کردم که چقدرم خوب شد چون پدرم ۵دقیقه بعد ودر حالیکه داشتم لخت میشدم برای خوابیدن پشت در اتاقم بود .اگه چای نیورده بود واقعا فکر میکردم از قبل پشت در بوده .از ترسم که علی باز زنگ نزنه وبم بدبین نشند کلا گوشی روخاموش کردم
-بابا تو یکی یدونه منی .من چشمم بتویه وقتی میام خونه .دلم نمیخاد حتی بدمت به کوچه پایینی چه برسه به تهران
-بابا جون بخدا برای منم سخته ولی بابا ،علی قابل اعتماده اهل چیزی نیس تمام معیارهای منو داره .بخدا بابا شما مردی دقت نمیکنی تو اداره بعضی مردا هیز ولیم اند لذت میبرند با زنا الکی بگو بخند کنند بخدا رییسمون من جای دخترشم نه اینکه مرد بدی باشه ها ولی جرات نمیکنم برم تو اتاقش بس که زن ندیده ولاسه .خودم دیدم بااینکه دخترا وزنای اداره خیلی دور وبر علی میچرخند ،بهمشون بی اعتناست .اونروز میگفتی چرا شماره خونه رو ندادی واقعا فکر میکردم با من یه کار کاری داره .انقدر باوقار ومتشخصه.شما ها هی میگید سن اتفاقا من عاشق سن بالاشم مثلا همین شایان ۳سال از من بزرگتره خودتون ببینید هنوز بچس هنوز نمیدونه چی میخاد از خاستگاری که میاد یه حرفایی میزنه یه چیزایی براش مهمه من خندم میگیره .فهام عاقله پختس حرص نداره میخام برم شوهرداری کنم نه بچه داری …
بابا جون فکر اختلاف طبقه رو کردی من نمیخام دخترم جایی بره بش بگند بالای چشمش ابرو
-حالا فقیر باشند از ما کمتر باشند تحقیر نمیکنند ؟ بخدا بابا اونا بدترند.اینا چشم ودلشون سیره .ندید بدید نیستند. همین دوستم سپیده رفتیم عروسیش خونواده پسره از اینا کمترند ولی مامان پسره از لجش هی سپیده رو کوچیک میکنه بابا ربطی نداره کاش طرف آدم ،آدم حسابی باشه .بابابا ۲ساعتی حرف زدیم مامان خودشو رسوند وآخرین سفارشها رو کرد وبابا که انگار دیگه مجاب شده بود گف هر چی قسمت باشه فقط عجله نکن بابا .با چشم باز برو جلو …
فردا صبح تا گوشی رو روشن کردم چندین پیام از علی اومد خیلی شاکی بود وگفته بود بش زنگ بزنم .پشت فرمون که نشستم بش زنگ زدم ومعذرت خواهی که پدرم اومد بالا و…گف کاراش رو ردیف میکنه که برای ۵شنبه صبح اصفهان باشه ومنم مرخصی رد کنم واز صبح برم خونش پیشش ،از اون اصرار واز من انکار گفتم میرم اداره وساعتی میگیرم بریم باغ گلها بگردیم وحرف بزنیم واونم گف که اینکارا باشه برای جمعه وببابام زنگ میزنه وبرای ناهار اجازه ام رو میگیره تا باهم باشیم .اینطوری بهترم هست تا بفهمند قصد ما جدیه وتو این موارد نباید پنهون کاری بشه …اون روز پشت سر هم کارام رو کردم که برای ۵شنبه کاری نمونه .شب باز علی زنگ زد وایندفعه از همون اول دوربین گوشی روی کیر تیره وبزرگش بود ‌.سر کیرش زیاد بزرگ نبود ولی از وسط ببعد تا نزدیک تخماش بزرگتر وتیره تر بود .سفیدی دستاش که روی کیرش کشیده میشد بزرگی وسیاه بودن کیرش رو بیشتر نشون میداد .اون شب اونقدر سکسی گف وازم سوال جواب کرد که چجوری دوس دارم کسم خورده بشه وکجاهای بدنم حساسه واگه گوشمو بخوره دوست دارم یانه …،که کس منم خیس خیس شد .باز با زحمت ازش خداحافظی کردمو شب ۵شنبه بااینکه فکر میکردم چون تو راهه اصفهانه دیگه زنگ نمیزنه باز زنگ زد واز چجوری مالیده شدن کیرش گفت وچجوری مک زدنشوچند تا فیلم ساک زدن فرستاد و کلی برام گف که فردا صبح تا ظهر انقدر منو حال بیاره که فقط جیغ بزنم و ازش بخام که رهام کنه .گف اونروز هول بوده که هواپیما میپره وعجله کرده ولی فرداانقدر کسم رو بخوره که دیوونه بشم وخودمو بسپارم بش گف برای فردا لحظه شماری میکنه تا بیاد و یه دل سیر منو بغل کنه وبوسم کنه وبخورتم …

حرفاش منو شهوتی میکرد .تخمک گذاریم بود وکسم خودبخود خیس میشد طوریکه این دو سه روز بعد از ۱هفته تموم شدن پریودم ،یه شورت دیگم دنبالم میبردم اداره که عوض کنم .حالا که علی اینهمه سکسی میگف ،حالم بدتر شده بود وبدجور کسم نبض میزد .شب تا صبح کلی خواب سکسی دیدم ودم صبح بیدارشدم .انقدر حریصانه خودم رو مالیدم که چوچولم بی حس شد .علی گفته بود صبحانه رو باهم بخوریم ولی گفته بودم طبق روال هرروز باید با خانواده صبحونه بخورم .صبح رفتم حمام وزیر دوش برای بار اول مثل گلشیفته خودارضایی کردم .دلم نمیخاست پرهوس برم خونه علی .انگار به دلم نبود .از طرفی مشتاق بدیدینش بودم از طرفی دلشوره عجیبی داشتم .سر میز صبحانه آرش ومامان هماهنگ میکردند که برند خونه سالمندان برای تمیزکاری وبردن ملحفه وخوراکی .آرش دست راست مامانم وپایه کارهای مامانم بود وهمیشه مامانم اونو تو سر من وشایان میزد که از آرش یاد بگیریم .شایان مسخرشون میکرد وبرام تعریف کرد که دیشب مامان نذر کرد که خدایا ۴هفته ۵شنبه ها میرم صادقیه کمک این پیرزنا تو هم یه کاری کن که این زنه دیگه زنگ نزنه واین کار نشه شیدا تاجملش تموم شد، زنه زنگ زد وایندفعه بااحترام وخواهش از مامان تایم خواست که بیاد اینجا وگف ایندفعه باماشینشون میاند وتو ومامانم باهاشون برید خونشون در حالیکه میخندید گف مامان بیچاره هی میگف ما مراسم داریم واین هفته نمیتونیم واونم میگف پس شما تشریف بیارید تهران در خدمتتون باشیم ما ۱بار اومدیم ،حالا شما بیایید .
مامان درحالیکه باحرص به شایان نگاه میکرد گف جای این حرفا پاشو اون ماشین دستی منو بزار تو ماشین وهمه این وسایلی که دم زیرزمینه روبزار توماشین
-آخه نذرت قبول نشده کجا میخای بری
یه لحظه خیلی دلم برای مامانم سوخت اگه میدونس دخترش داره میره خونه پسری که اون نذر کرده که کار نشه ،اگه بفهمه دخترش صبح برای اون رفته حموم …تو این فکرا بودم که مامانم گف شیدا تو هم بیا بخدا اینا خیلی بدبختند لباساشون ملافه هاشون بومیده آرش مرده نمیتونه،چندجفت دستکش خریدم بیاچندتاشونو ببر حموم بخدا دعات میکنن از این هچلی که داری توش میفتی ،بیای بیرون .بخدا شیدا برا کار تو برا کار شایان دانشگاه آرش ،نذر اینا کردم ،بیا مامان یکمم آروم میشی میبینی ته دنیا اینه .انقدر پول پول نمیکنی
-اولا که من آخر ماهه وباید حتما برم سر کار گزارش بزنم حالا شاید هفته دیگه اومدم بات. ثانیا مامان من دارم با سر میرم تو طشت عسل ،هچل کجا بود
شایان که داشت کره عسل میخورد گف حالمونا از هر چی عسله بهم زدی بده بمن اون مربا رو
-شایان تو چرا اینجوری میکنی خوب احترام بزار من اینو دوست دارم
-شیدا این پسره یه حالیه مرموزه ،انگار روراست نیس، خره داری عجله میکنی .هول شدی شوهر کنی نمیدونم چت شده این اونقدرام نیستا
بعد از کلی بحث از سرمیز پاشدم وبااعتراض گفتم نشد بزارید یه دل سیر تو این خونه غذا بخوریم یه بارم خوبیاش روببینید یه بارم بگید این حسن واین خوبی روداره
باز شایان گف دروغ بگیم ؟ چیزی که نداره رو بگیم
از طرفی شوق رفتن بخونه علی رو داشتم از طرفی با دیدن خوراکیها ولباسها ووسایلی که مامانم گذاشته بود برای خونه سالمندان ،عذاب وجدان گرفته بودم .دودل بودم که برم یانه .از طرفی علی اینهمه راه بخاطر من اومده .همیشه از آدمایی که سروعده وقرار نمیموندند ،بدم میومد .دلم نمیخاست یکی از اونها باشم ‌از طربی شورتم خیس بود ودلم سکس میخاس تو این فکرا بودم که مامان صدام کرد وگف عصر چهلم مادر زنداییه وتالار دعوت کردند عصر میریم باغ رضوان وسفارش که حتما لباس شکیل بپوش وتو دیگه دم بختی
-مامان تورو خدا ،من دیگه انتخابمو کردم
-تو غلط کردی نه به داره نه به بار
معطل کردم برای خرید گز وشکلات تا علی هم برسه .وقتی رفتم خونش درحال اصلاح صورتش بود .گف تا چای بریزم اونم میاد .یه آپارتمان ۱۰۰متری بر خلاف تفکر من با وسایل خیلی ساده و کم .بغلم کرد وهمو بوسیدیم .نشستیم برای خوردن چای .عطر ادکلن تلخش داشت دیوونم میکرد .نرمی پوستش روی روی صورتم واینکه باز کسم رو میخوره ،شهوتی ترم میکرد .

چای میخوردیم که گف دیشب خوب نخابیدم بریم تو تختم یکم بخابیم .دستم رو گرف وبه سمت اتاقش رفتیم .موهام هنوز نمدار بود .
-چرا خشک نکردی موهاتو بیا بشین اینجا
روی صندلی جلوی کنسول نشستم وتوآینه به صورت آرومش خیره شدم این زیرپوش رکابی سفیدش روی بدن پرمو وسینه ستبرش ،اون بازوهای مردونه وورزشکاریش ،قدبلند وهیکل مردونش ،میل به سکس منو با اون بیشتر میکرد .اینکه انقدر آروم موهام رو تقسیم کرده بود وبا حوصله از بالا تا پایین سشوار میکرد اگه میدونس تو دل من چه آشوبیه .سشوار رو خاموش کرد وموهام رو بافت .تو فکر این بودم که چقدر ریلکسه که باکشیدن دستم فهمیدم باید پاشم محکم تو بغلش منو فشرد و با پایین آوردن سرش ،پیشونیم رو بوسید : دوستت دارم شیدا خیلی عزیزی برام .خودمو بالاکشیدم ولبهاش رو تولبهام گرفتم : منم عزیزم
تو بغل هم رفتیم تو تختش .یه ملحفه روی تختش بود که رفتم زیرش .علی بعد از کندن زیرپوشش بایه شورت پاچه دار اومد تو تخت .چقدر محتاج آغوشش بودم ووقتی به سمتم اومد تو بغلش خزیدم .سرم رو روی بازوش گذاشتم وکامل تو بدن مردونش گم شدم .نفسام بلند شده بود وعلی نوک سینه ام رو فشار میداد تو گوشم گف فدات بشم من خوشگلم از روی لباس شروع به مکیدن نوک سینه ام کرد .بااینکه درست پیداش نکرده بود وبیشتر اطرافش رو داشت تو دهنش میکرد ولی باز من شهوتی شده بودم دلم میخاست تاپم رو بکنم وممه هام رو از سوتین دربیارم وبزارم دهنش ولی روم نمیشد .اونم میترسید عجله کردنش باعث بشه من نزارم ادامه بده ،به خوردن از روی لباس راضی بود .انقدر نفسم بلند شده بود که رفتم سراغ سینه هاش تا یکم از اون حال وهوا دربیام .نوک سینش رو گاز گرفتم ومکیدم ولی نفسام بلندتر شده بود .حالا که سینش رو میخوردم دستش روی کونم بود وتو گوشم سکسی میگف وحال منو بدتر میکرد
-میشه امروز ممه هات رو ببینم وقتی میخورمشون ؟ببین زیر ملحفه گرمه. بالای تخت آینه داره تو تو آینه خودتو ببین که داری عشق میکنی تا منم تو رو ببینم منو نبینی خجالت نمیکشی مردم بس که فکر کردم چه شکلیه هان شیدا
-جواب نمیدادمو اون یکی سینه اش رو مکیدم .
-تاپت رو دربیارم گرمت نشده زیر این؟
خیسی شورتم رو حس میکردم دلم میخاس دربیاره ووحشیانه ممه هام رو بخوره وچنگ بزنه تو دلم بش فحش میدادم که چرا داره میپرسه ‌.
انگار میترسید یاشاید میخاست شهوتم بیشتر بشه
-چه خوب سینه هام رو میخوری نوک کیرمم اینجوری میخوری ؟ نمیدونی چقدر دلم میخاد کیرم بره تو این دهن داغ وپرتفت .تو دلت زبون منو نمیخاد روی کست
حالم بدتر شده بود تازه یادم افتاد که چقدر علی خوب کسم رو میخورد .کسم دیگه نبض میزد وانگار یه چیزی رو تو خودش کم داشت .
دست علی رفت تو سوتینم ونوک سینه ام با برخورد دستش سفت شد
-جووونم چرا انقدر سفته پریودت نزدیکه ؟
چرا انقدر علی از زنها اطلاعات داشت چقدر خوب همه چیز رو میدونست .چقدر خوب بلد بود منو پله پله دنبال خودش تو سکس بکشونه که خودم براش لخت بشم .چقدر بازنها بوده ؟ خوب خونه خالی داشته وپول همش زن آورده شاید بقول خودش تو اینترنت خونده حالا باز ازش بپرسم از کجا میدونی میگه تو نت سرچ کن میاره برات
تو این فکرا بودم که گف دیگه نمیتونم وتاپمو از سرم کشید بیرون کرستم رو داد بالا وروی من قرار گرفت .دستم رو روی سینه هام گذاشتم وسعی کردم برم زیر ملحفه که علی جمعش کرد وپرتش کرد روی زمین .
-جووون چرا قایمشون میکنی ممه به این خوشگلی وروفرمی رو
چند روز دیگه پریود میشی ؟
۱ هفتس تموم شده
-جدی چخوب پس تو اوجی نه؟
خدایا اینهمه رو از کجا میدونه
سینه هام روتو دستاش چنگ کرد ونوک هر دوشون رو بدندون گرف با اینکه روی پاهاش بود وسنگینیش روی تنم نبود ولی حس اینکه بدنش روی بدن منه دیوونم میکرد .نفسام بلند وتبدیل به ناله شده بود
-از الان اینجوری کنی که کستو بخورم میخای چکار کنی مگه میشه از این سینه ها گذشت .صورتش رو به سینه هام میمالید وهر از گاهی نوکش رو تو دهنش میبرد .وقتی میمکید از شهوت زیاد روتختی زیرم رو چنگ میکردم وسعی میکردم زیاد صدام بالا نره .اومد بالا ولبهام رو تو لباش گرفت .داشت دیوونم میکرد .دلم میخاست شلوارم روبکنم وبشینم رو صورتش تا کسم روبخوره .مواظب بودم که دستام سمت شلوارم نره وخودم براش لخت نشم .درحالیکه میبوسیدم ممه هام رو میمالید .نفسای اونم بلند شده بود .کیرش زیر شورت بدجوری خودنمایی میکرد .جاش روی کسم خالی بود .دلم لحظه ای رو میخاس که کیرش رو بماله وسط کسم وصدای حرکتش وخیسی کسم ،منو تو یه دنیای دیگه ببره .دیگه خسته شده بودم
-علی جون بخورم
-منتظر همین بودم که خودت بگی وهمزمان از بالا شلوار وشورتم رو کشید پایین
ناخودآگاه دستم رفت روی کسم .واقعا روم نمیشد علی لای کسم روببینه اومد دستم رو برداره که گفتم توروخدا علی نگاه نکن
با چشمای بسته زبونش رو به کسم رسوند .نگاهش کردم مرتب بینش چشماش رو باز میکرد .زبونش از پایین کسم میومد تا چوچولم روش یه فشاری میداد ودوباره میرف تا پایین .یه دستش روی سینه ام بود ویه دستش
گوشتای بالای چوچولم رو میمالید وبه سمت بالا میکشید .دیوونه وار ناله میکردم ونفسهام بلند بود .کسم نبض میزد وتمنای کیر داشت .نوک زبون علی که روی کسم کشیده میشد از شهوت زیاد داد میزدم
-نمیشه علی اینجوری نمیشه
-چکار کنم ؟
-نمیدونم
از وسط پام بلند شد وکنارم خوابید بیا بشین روصورتم
-نه علی اینجوری نه
-مگه نگفته بودی دوس داری بیا خودت هر طوری میدونی تکون بده کستو پاشو
دستم رو گرفت وکمک کرد تا برم روش .خودشو پایین تر کشید .واقعا روم نمیشد بشینم رو صورتش .بااینکه تو چتهامون بش گفته بودم ولی باز خجالت میکشیدم .دستاش سینه هام رو گرفت وکشیدم پایینتر والان کسم درست روبه ری زبونش بود .
-میخای برعکس شی ؟ بهتره ها
به خودم تو آینه نگاه کردم علی درست میگف دیدن خودم تو اون حال شهوت با چشمای خمار وتن لخت ،شهوتی ترم میکرد دستای علی رواز سینه هام برداشتم تا راحت تر ومسلط تر باشم وشروع به حرکت روی صورت علی کردم .این اون چیزی بود که میخاستم .کسم روفشار میدادم وحس میکردم یه چیزی وسطشه .دماغ علی بانوک چوچولم برخورد میکرد وفشار کسم باعث تحریک بیشترم میشد .انقدر فشاردادم وتوذهنم فکر کردم کیرعلیه ،انقدر تند تند روصورتش کسم روتکون دادم تا اون لرزش وبی حسی اومد تو وجودم .پاهام میلرزید وعلی سفت گرفته بودشون ‌‌.دستم رو توموهای علی کردم ومیکشیدم .سرش رو بالاتر میوردم تا بیشتر باکسم درتماس باشه .بعد از لرزش پاهام انگار راحت شدم وتنم قرار گرفت از روی علی اومدم پایین وروی تخت دراز کشیدم .علی با صورت پراز تف وخیس از آب کسم سریع پاشد واز اتاق بیرون رفت .دلم میخاست پاشم واز روی زمین ملافه روبردارم وزیرش بخابم ولی اصلا جون توتنم نبود .صدای درب دسشویی که اومد از خجالتم سریع ملافه رو برداشتم وتا اومدم برم زیرش ،علی دستم روگرفت وگف بیا
-تازه شروع شد شیدا قرار شد تا ظهر حال کنیم هنوز صبحه
تو حال یه تاب تک نفره تزیینی داشت که بابالشهای سفید تزیین شده بود من رو نشوند وخودش بعد از کندن شورتش کنارم جا گرفت .سرهامون تو هم رفت وشروع به لب بازی کردیم .بعد از شستن صورتش ،عطری زده بودکه گرم بود ومنو آروم میکرد .دستام دور کمرش حلقه بود واون روی پهلوهام دست میکشید .جامون یکم تنگ بود .علی بلند شد واز کیفش چند تا کاندوم ویه ژل اورد واول منو از تاپ بلند کرد وگفت که بشینم روپاش .ذهنم درگیر کاندوما بود که چرا کاندوم چرا ژل
-علی چرا کاندوم
-اینا خاردارند بماله روکست بیشتر حال میای ژل آوردم هم زخمی نشه هم دارچینه داغت میکنه لذتت بیشتر میشه
-علی مواظب باشیا
-خیالت تخت حواسم هس
پشت کمرم رو میلیسید وبوسه میزد دستاش از جلو ممه هام رو چنگ کرده بود حالا میفهمیدم چقدر کم طاقتم دلم میخاس زود تموم شه .شاید چون ارضا شده بودم .بیشتر تو دل علی فرورفتم والان کیر شق شدش بالای کونم اذیتم میکرد .تاب آروم آروم حرکت میکرد وتو هر برگشت ،من به کیر علی فشرده تر میشدم .علی تو گوشم از عشق وخاستن میگف سرم روبرگردوندم ولباش روتو لبهام گرفتم حرکت تاب وپشت بودن من بهش ،باعث جدایی لبهامون میشد تا اینکه با پاش تاب رو نگه داشت وگف بشین روبه روم .تاپاشم ژل رو به کیرش زد .بوی خوش دارچین وعطرش بلند شده بود پای علی تاب رو عقب تر نگه داشته بود وپای دیگش به حالت ۴زانو روی تاب بود .اومدم بشینم روی پای علی که شاید علی میخاس جای منو باز کنه یا اون پاش روهم چار زانو کنه ،پاش رواز زمین برداشت تاب با سرعت به حرکت اومد علی ترسید من بیفتم دستش روانداخت دور کمرم وکشیدم پایین وخودم هم به سمت علی رفتم .در کمال ناباوری دردعمیقی توکسم پیچید .باورم نمیشد صاف رفته روی کیر علی .علی بابهت بمن نگاه میکرد انگار اونم باورش نمیشد .جرات نداشتم به کسم نگاه کنم علی با پاش تاب رونگه داشت ومن از درد به گریه افتادم .بدنم سفت شده بود .منو از خودش جداکرد وروی فرش جلوی تاب خوابوند .کیرش که دراومد سوزش عجیبی توکسم حس کردم .علی به کیرش نگاه کرد وسری تکون داد از درد به هق هق افتاده بودم .بالش رو تاب رو برداشت وبه کیرش مالیدوبعد به کس من وجلوی چشمام گرف خون تازه روی بالش بود .باورم نمیشد با یه حرکت وبه این سادگی بکارتم از دستم رفته باشه .نمیفهمیدم گریه ام از درد زیاد بود یا بخاطر بکارتم .دستای علی رو روی زانوم حس کردم که از هم بازترشون میکرد .تا اومدم دستام رو از صورتم بردارم وببینمش ،ورود کیرش رو توکسم حس کردم
-مبارکت باشه عزیزم رن شدنت مبارک برای دوتاییمون مبارک باشه عشقم
-ناخودآگاه رفتم به ۱۰سال قبل که بمادرم گفتم خون دیدم ومادرم بغلم کرد وگف مبارک باشه خانوم شدنت ،اونروز چقدر گریه کردم والان هم گریه امونم نمیداد
باورود کیر علی ،درد بود که تو تنم میپیچید .انگار تازه داشت پاره میشد .علی بافشار سعی داشت کیرش روفرو کنه ولی پاهای من خودبخود جمع میشد وکسم تنگتر ونمیزاشت .یه مانعی وسط کار بود که خودمم حس میکردم که نمیزاشت کیر علی جلوتر بره به التماس افتاده بودم
-علی تو روخدا نکن درد دارم علی نمیتونم علی بزار بی حسی بزنیم بعد علی نکن تو روخدا نکن
تا حالا انقدر درد نکشیده بودم .انگار گوشهای علی کر بود وصدای منو نمیشنید .از درد ضجه میزدم .کیر علی هر چی بیشتر فرومیرفت درد تو وجودمن بیشتر میشد .بعد از ۴یا ۵بار تقه زدن ،کسم نبض زدن زیر کیرش رو حس کرد.خوشحال بودم از اینکه تموم شد بااینکه پرآب شدن کسم ،یه حالت چندشی بم داده بود .علی روی من دراز کشید وصورت عرق کردش روی گردنم بود .دیگه دوستش نداشتم .یه حس مشمیز کننده وتنفر به علی وجودم رو گرفته بود .سعی داشتم از زیرش بیام بیرون که باپایان گرفتن نبض زدن کیرش ،دوباره شروع به تقه زدن کرد .
باورم نمیشد میخاد بازم ادامه بده .تازه گریه ام بند اومده بود که از درد شروع به گریه کردم بااینکه میدونستم بیفایدس ولی باز شروع کردم
-علی جون مادرت نکن توروخدا علی درد دارم نکن علی مگه دوستم نداشتی علی
بااینکه خیس بود وحرکت کیرش آسونتر از دفعه قبل بود ولی باز درد وسوزش بود که تو وجودم میومد .باورم نمیشد علی اینطور وحشیانه بگادم وبی توجه به ضجه ها والتماسهای من فقط بفکر لذت خودش باشه
در پاسخ التماسای من فقط نفس نفس میزدوجووون جووون میکرد ومیگف یکم صبر کن الان تموم میشه .از درد به فرش مشت میکوبیدم وتلاشم برای بیرون آوردن خودم از زیر علی بیفایده بود بعد از حدود ۵دقیقه باز نبض زدن کیرش رو حس کردم وایندفعه از ترسم همونطور که علی بی حرکت نگه داشته بودش سعی کردم از زیرش خودم رو بکشم بیرون که گف تموم شد شیدا ببخش دیگه تموم شد .
از صداش هم متنفر شده بودم تو دلم بش فحش میدادم تو ذهنم میومد همه اون دوست داشتن گفتنا وابراز عشقا الکی بود .یاد حرف مارال افتادم که میگف مردا شق بشند اصلا یه موجود دیگه میشند همه چی یادشون میره
باخروج کیرش وبرداشتن بالش خونی از زیرم ،پاهام روبالا گرفت ودستی به روش کشید وبرعکس گذاشت روی کونم .حرصم گرفته بود که بااینهمه درد من بفکر خونی نشدن فرش خونش بود .دلم میخاست دهنم رو باز میکردم ومثل مامانم هر چی از دهنم درمیومد بش میگفتم ولی روم نمیشد .درد امونم روبریده بود .سوزش کسم حتی الان که کیر توش نبود کمتر نشده بود .پام از فشار دستای علی برای تکون نخوردنم درد میکرد .جای دستش روی پام قرمز شده بود ودردمیکرد .خروج آب از کسم وبوی منی که پیچید شروع به عق زدن کردم .حس میکردم علی توم جیش کرده واینهمه آب که از کسم میاد بیرون ادراره .یه حس خفت وتحقیر
صدای بلند گریه علی ،منو از حال خودم بیرون آورد .چشمامو باز کردم ،دیدم کنار دیوار تکیه زده وباحالت نعره گریه میکنه ‌.کیر نیمه شقش وسط پاهاش داشت جمع میشد وسرش رو بازوهاش از شدت گریه تکون میخورد .
-خاک برسرت علی خاک برسرت بااین زن گرفتنت خدایا مگه من چکار کرده بودم مگه من چه گناهی کرده بودم که باید تاوان میدادم چرا با من اینطوری کردی …‌گریه وگریه چرا من… من چکار کرده بودم
شوکه بودم از حرفاش .حالا چون مجبوره منو بگیره اینا رومیگه .اومدم برم سمتش که سرم گیج رفت اعصابم خورد شده بود از گریه مردی بااون ابهت .دیگه علی رو نمیخاستم .انگار محبتش از دلم بیرون رفته بود ولی الان یه حس ترحم ودلسوزی بش داشتم .
آروم گفتم علی تو مجبور بکاری نیسی من بند خداهم نمیشم توکه هیچی
نیسی
صداش تولحظه آروم شو وبانگاه بمن گف شیدا عزیزم
نگام روازش گرفتم .حس کردم پاشد ورف توی آشپزخونه .کمرم رو فرش کوبیده شده بود ودرد میکرد .از آشپزخونه صدای دستگاه خردکن میومد .اومدم پاشم که باز سرگیجه نزاشت .علی بایه سینی بالای سرم رسید .کمکم کرد بشینم وباز خروج آب از کسم واون حس چندش من .حالم از هرچی سکس وکیر وحتی کس خوردن بهم میخورد .کاش صبح بامامانم رفته بودم کاش پام شکسته بود …
-شیدا من میرم حمام خیلی رنگ وروت پریده تکون نخور از اینجا خودم میام ببرمت حمام
-میخام برم خونمون خداحافظ
بوسم کرد شیدا تو چی درمورد من فکر کردی من هرچی باشم نامردنیستم پای کاری که کردم میمونم اصلا پاشو. پاشو باهم بریم
-نمیخام ببینمت
درحالیکه وادارم میکرد تاته معجون رو بخورم گف این حرفتو نشنید میگیرم من خاستم یکم استراحت کنی ورنگت برگرده سرجاش ولی میترسم برم وتو هم بری. پاشو ببرمت حمام .
کلی رفت واومد وحوله نو اورد ومن دوباره توحموم به گریه افتادم .باورم نمیشد این اتفاق افتاده .هی تو ذهنم تکرار میشد تو دیگه زن شدی وهیچ اسمی توشناسنامت نیس اگه خونواوه نذارند زن علی بشی میخای چه خاکی به سرت کنی .اصلا خودش نخاست چی
دلم نمیخاس علی روببینم بخصوص بعد از حرفایی که توگریه گفته بود .زود خودم روشستم وبااینکه علی قصد داشت بغلم کنه یاکمکم کنه درحالیکه داشت برام حوله ولباس جورمیکرد از حموم زدم بیرون .
علی درب ورودی رو قفل کرد که مطمین شه من نمیرم .کاش بش نگفته بودم ورفته بودم .
تنم خسته وکوفته بود .جلوی آینه که خودم رودیدم از زردی صورتم جاخوردم .حتی توپریودی هم رنگم این شکلی نمیشد .صدای علی تو حموم رواعصابم بود آهای غمی که مثل یه بختک روسینه من شده ای آوار از گلوی من دستاتو بردار دستاتو بردار وهمزمان باش به هق هق افتاد
ارایش میکردمو تو دلم بش فحش میدادم .این تحفه حالابا خودش چه فکری کرده
باورم نمیشد عشقی که بش داشتم تو یه ساعت به اینهمه نفرت تبدیل شه که حتی تحمل صداش رونداشته باشم .
اومد بیرون وبه زور موهام روسشوارکرد باز بوسم کرد که روم روبرگردوندم
-شیدا بام حرف بزن فحش بده ولی سوال نپرس
-نمیپرسم چون جوابش رومیدونم
-جوابش چیه
-تو نت سرچ کن برات میاره بالا
قاه قاه خندید ‌وگف نه خوب هم بلدیا
بایدم بخندی علی فکر میکنی من نمیفهمم چرا تو انقدر باید درمورد جزییات بدونی چرا باید اینهمه درمورد زنا بدونی چقدر تو زن باز بودی .چیزایی که میدونی تو سرچ نت نمیاد بالا
-خوب دیگه بگو
-حرفی ندارم
-من واقعا معذرت میخام شیدا کارم خیلی اشتباه بود ولی وقتی خون رودیدم ودیدم کار از کار گذشته دیگه شهوت نمیگذاشت فکر کنم میدونم زیاده روی کردم تو ببخش آشتی؟
اومدم از اتاق برم بیرون که بغلم کرد طوریکه نمیتونسم تکون بخورم بخودم فکر میکردم بیا این مرد هیکلی اصلا نمیتونی حتی دستش رواز خودت جدا کنی تو گوشم گف علی دیوونه وار عاشقته خیلی بیشتر از قبل
-ولم کن علی دوست داشتنت رو دیدم
-بیا فکر کن من کیسه بوکسم چند تا ضربه بزن مشت بزن فحش بده ولی اینجوری بغ نباش من شیدای شاد وشنگولم رو میخام
سرم رو روی سینه اش گذاشتم وباز بگریه افتادم تو نمیفهمی من چیو از دست دادم اینا تو سرچ نت بالا نمیاد بقول خودت تو دختر نیسی که بفهمی وباز بلند بلند گریه کردم
-هیشششش آروم باش بخدا منم از این اتفاق ناراحتم دلم نمیخاست اینطوری بشه اگه حتی ۱لحظه هم فکر میکردم اینجوری میشه غلط میکردم بیارمت اینجا ولی اگه صبح از ۱۰۰تا ۷۰تا میخاسمت الان از ۱۰۰تا ۱۰۰تا میخامت بجون مادرم شیدا که قسمش روبرای کسی نمیخورم
درحالیکه سعی میکردم ازش جداشم گفتم پس اون گریه ها اون حرفا
نگاهی بصورتم کرد ودرحالیکه اخماش توهم میرف گف خودت گفتی خانوادت نمیخان مگه نگفتی
-آره حتی مت هم باتو مخالفه الکی برای دل من میگه
-مت کیه ؟
انقدر حواسم پرت بود که چون تو خونه به خرابکاریهای شایان وارش بشون پت ومت میگفتم الان هم جای ارش گفته بودم مت
-داداش کوچیکم درحالیکه بغضم باز ترکید میدونی مامانم وارش امروز رفتند خونه سالمندان نذر برداشتند که کار منوتو نشه
-آرش کدومشونه
-کوچیکه ولی بزرگه بیشتر از تو بدش میاد
-چرا مگه من چمه
-نمیدونم علی رهاش کردم وبرای شستن دست وصورتم به دستشویی رفتم .یه حس وسواسی میگف هنوز منی علی تو کسمه .آب شلنگ روگرفته بودم تو کسم وبااینکه هنوز میسوخت میشستمش
وقتی اومدم بیرون علی درحال سفارش دادن غذا بود تو تخت خزیدم وهمون ملافه صبح روروی سرم کشیدم .سردم بود .علی اومد تو اتاق
-پتو نداری سردمه
-فشارت افتاده بیا این دوغه پرنمکه بخور
-نمیخام علی فقط تنهام بزار میخام بخابم هیچی نمیخام
-نه غذا سفارش دادم بخور بعد بهت قرص میدم ودرحالیکه از کمد پتو میورد بالای سرم نشست وگف : شیدا مهم اینه من وتو همو بخاییم من فقط تو رو میخام دلم نمیخاس اینجوری بشه وتو مجبور شی زن من شی گریه هامم بخاطر این بود ولی حالا که شده شاید قسمت این بوده
-علی خونوادم همه دارایی منند کاری که اونا نخاند رو نمیکنم
-هیشششش شیدا حرفی نزن که بعد پشیمون بشی من وتو مال همیم تو از امروز مال من شدی زن من شدی
زیر پتو پاهام روتودلم جمع کردم دردو سوزشم کم شده بود والان به چیزهای بدتر فکر میکردم انگار چشمای من قصد خشک شدن نداشتند رو دلم خوابیدم ومثل بچگیهام سرم روتو بالش فروکردمو بلند بلند گریه کردم
صدای زنگ که اومد آروم شدم .صدای علی میومد که از پیک طلب سیگار میکرد .چشمت روشن شیدا سیگاری هم هست انقدر تو بچه ای دیدی دندوناش سفیده ولباش روشنه گفتی خوب سیگاری نیس
زیر بغلم رو گرفت وبردم سمت آشپزخونه یه تیکه کباب زد تو چنگال وداد دستم
-سیگارم میکشی ؟
-نه متنفرم ولی ۲سال پیش حدود ۶ماهی پشت هم کشیدم یه روز کامل گذاشتمش کنار .امروز باز یادش افتادم دلم خواست از پیک گرفتم که نرم ۱بسته بخرم وهی بکشم مطمین باش دیگه نمیکشم وروشنش کرد خیلی ماهرانه دود سیگار رو از سوراخهای بزرگ بینیش میداد بیرون بش زل زده بودم
-چی باعث شد که ۶ماه کشیدی
-نگاهم کرد وچیزی نگف
-بزنم تو نت میاد ؟
-خندید وگف دیگه ول کنم نیسی بهت میگم ولی الان بزار از غذامون لذت ببریم وباز بهم یه تیکه کباب دیگه داد
-سیگار میخای ؟ بیا آرومت میکنه
اومدم بکشم که به سرفه افتادم برام آب ریخت
-مگه تاحالا نکشیدی امان از تو شیدا

بعد از غذا بهم قرص داد وگف بنامانم زنگ بزنم وبگم میمونم اضافه کار واگه بااین قیافه برم خونه همه میفهمند .اگه بیدار شدم ونبود نترسم چون میره قرص ضدبارداری ویکم خرید دیگه بکنه وبیاد .دلم یه خواب خوب میخاست تا یادم بره تمام این اتفاقات وبدبختیهایی که امروز سرم اومده بعد از یه تماس کوتاه بامادرم اصلا دیگه هیچی رو حس نکردم تا عصر که با تکونهای علی بیدار شدم …

ادامه...

نوشته: شیدا


👍 7
👎 0
21301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

912951
2023-01-31 01:22:33 +0330 +0330

یه کوس دادن اینقدر طولانی نمیشه کشتیمون تا آخر بکارت دادی

0 ❤️