سلام و ممنون از استقبال گرمتون ، قبلش بگم واقعا خوشحالم دوستایی مثل شما اینجا پیدا کردم که میتونمراحت باهاشون حرف بزنم …🫂❤️
قرار اول ما با یه هم آغوشی خیلی خوب و رویایی تموم شد و اون شب منو رسوند خونمون با اینکه فاصله خونه اون تا خونه من خیلی بود اما اون همه راه رو بخاطر من اومد …
بعدش که صحبت کردیم گفت که خیلی ازم خوشش اومده و ساده بودنم براش جذاب بوده، من فکر میکردم دروغ میگه چون اون روز من با ساده ترین ظاهر بعد از سرکار پیشش ظاهر شده بودم و از طرفی چون اینجا باهاش آشنا شده بودم با خودم میگفتم حتما فقط واسه سکس این حرفا و میزنه و برام باورش سخت بود …هفته بعد گفت که اگه جمعه جایی نمیرم برم پیشش تا روز تعطیل پیش هم باشیم… قبول کردم چون یه جورایی دیگه دوست شده بودیم و حقیقتا دلمواسه خونه رویاییش تنگ شده بود ، نمیتونستم تصور کنم خونه یه پسر اینقدر مرتب و قشنگ باشه… برای صبحانه رسیدم پیشش و دم در با یه بوسه داغ و طولانی ازم استقبال کرد جوری که واقعا خیس کردم… یه تاپ بندی مشکی و جین پوشیده بودم و عطر مولکول همیشگیم که خیلی دوسش دارم … بعد خوردن صبحانه بهم گفت دوست داره تو اتاق باهم باشیم منم که ازش خوشم اومده بود و خودم حس میکردم هات ترم و بیشتر دلممیخواد رو پاهاش نشستم و گفتم میتونی بغلمکنی :) با یه لب رضایت بلندم کرد و انداختم رو تخت و با یه حس خوب از بالا فقط نگاهم میکرد … منم پاهامو جابجا میکردم تا بیشتر بدنمو ببینه انگار از این حس لذت میبردم … میدونستم که حشریش کردم چون بعدش بهم گفت از جین جذب خیلی خوشش میاد … یادم میاد که خیلی سبک خودشو انداخت روم ودم گوشم گفت دلت میخواد تا شب رو تختم باشیم؟ منم که واقعا غافلگیر و خوشحال شده بودم با عشوه گفتم آره چرا که نه و شروع کرد تند تند لباسامو درآوردن… قبل اینکه ببوستم دیدم فقط داره رونامو زبون میزنه و دستاش روکمرمه. بعدش دستشو کشید روشرتم و فهمید خیس کردم … انگار خوشحال شد که موفق شده… تا اونروز این حجم از حرفه ای بودن و بلد بودن رو من تو هیچکس ندیده بودم… من از همون اول وقتی خورده میشدم حسابی شل میشدم😅 چون اون آدم با ظرافت کارشو بلد بود…
بهش گفتم لباتومیخوام و وقتی لباشو رو لبامگذاشت تی شرتشو درآوردم و شلوارشو آروم تا زانوش کشیدم پایین … حس اینکه بدن لختش بهممیخوره دیوونه ترم کرد … نمیدونم چند دقیقه اما طولانی لبا و زبون همدیگه رو خوردیم و دستم رفت رو کیرش که دیدم بله مثل سنگ شده و خیلی خوشحال شدم… من رو ابرا بودم که یه پسر خفن و حرفه ای داره باهام اینکارارو میکنه و منم تونستم براش جذاب باشم…
سرشوبلند کرد گفت خوردن رونای پاتواز سینه هات بیشتر دوست دارم … منم یه لحظه شوک شدم چون همیشه مردارو عاشق سینه میدیدم … خیلی بیحال بودم و چیزی نگفتم … رفت پایین رونامو دست کشید و گفت خیلی خوش تراشه… و شروع کرد به لیس زدن … داشتم دیووونه میشدم که دستاشو با دستام آوردم روسینه هام و گفتم فشار بده … با فشار محکم سینه هام زبونشو داخل رونمحس میکردم و فکر میکردم الانه که آبم رو شرتمخالی بشه … اسممو صدا کرد و میگفت بلند با ناز بگم جووووون و چند بار تکرار شد و ازم خواست بهش بگم کسمو لیس بزنه … اینکه حالت دستوری دوست داشت بهش بگم برام عجیب بود اما من خودمو تو بهشت میدیدم … بهش گفتم شرتمو بزن کنار و زبون بکش رو کس خیسم… وقتی اینو گفتم چشماش برق زد . با ظرافت با انگشتش شرتمو کنار زد سرشوبرد پایین و یه لحظه زبونشو حس کردم کنار کسم … نمیتونم چجوری توصیف کنم حالمو چون من خیلی واقعی داشتم به آرزوم میرسیدم و لذت میبردم… پاهامو باز کردم و با دستاش شرتمو دراورد و انداخت پایین تخت . حس کردم با دیدنش حشری تر شده و انگار گرسنشه فقط نگاه میکرد و خودشو اینور اونور میکرد انگار داره خودشو آماده میکنه واسه یه کار خیلی مهم … اونجا بود که من فهمیدم چقدر دوست دارم پارتنرم به کسم زل بزنه و هیزی کنه… چون حس اینکه از دیدن بدنم هات بشه برام لذت بخشه…
بعدش که شروع کرد به خوردن کسم من مست شدم و یکی از ناب ترین حسای زندگیمو داشتم… انقدر خوب و با حوصله میخورد که غرق لذت بودم… بعدش که نمیدونم چند دقیقه گذشت اما کوتاه نبود گفتم کافیه،اروم لباشو جدا کرد و سمت رونام برد و اروم میک زد … احساس میکردم خسته نمیشه و هرچی میگذره بیشتر دوست داره،کنارم دراز کشید و بدون هیچ حرفی فقط دست میکشید رو بدنم و با نفسای تند تند با لبخند نگاهم میکرد…دستمودور گردنش انداختم و اروم لبشو بوسیدم … خیلی بیحال و بی جون بودم اما دلم میخواست بچسبه بهم و با همه اینا هنوز ارضا نشده بودم و برای اولین بار دلم میخواست که زود ارضا نشم… دستم بردم رو کمرش و آروم ماساژش دادم و با لبام گردنشو بوسای کوچولو میکردم…حس میکردم باید این حال خوبو براش جبران کنم تا اونم لذت ببره چون اونجا فهمیده بودم اون نمیخواد فقط ارضا بشیم و دنبال حس خوبه…
نوشته: درسا
قسمت دوم داستان زودتر از قسمت اول منتشر شده 😂
تاپیک هاتو قبلاً دیدم ، مثل همیشه مسلط مینویسی
درسا جون
یه نصیحتی بهت بکنم اکثر مردا دوست دارن با سعی تلاش یه زن رو فتح کنن
ترسیدی درب خونه طرف نکش پایین خس آدم میپره یکم ناز کن ادای تنگارو در بیار مقاومت کن اینجوری ما مردا بیشتر حال میکنیم
من هم با یه دختر دانشجو قبل از کرونا اینجا آشنا شدم
نمیدونم چرا حس میکنم این داستان و اون نوشته
خداشانس بده میشه تواین سایت ماهم یه عشقی پیدا کنیم؟
ازینا چرا به تور ما نمیخوره