خانم کارگر عادت عجیبی داشت

1401/06/10

تو این همه سال تاحالا همچین چیزی ندیده بودم.
مشاوره ی بیمه داشت حرف می‌زد. یکریز و پشت سر هم. کراواتش رو درست می‌کرد. بینیش رو بالا می‌کشید. عینکش رو روی بینی جای درست تری میذاشت. دوباره حرف می زد. از توی قاب عینکش می تونستم ببینم صفحه ی موبایلش رو. عکس ها رو یکی یکی رد می کرد. با هر نگاه دوباره انگار یادش بیافته ادامه می داد. خوابم گرفته بود. نشستم وسط سالن. دوباره گوش کردم. همین حالا از توی سالن پشتی اومدم تو. دوباره برمیگردم بیرون. صدا میاد. پشت سر هم. گروهی ایستادن و حرف می‌زنن. زنی وسط اون ها مشغول حرف زدن و مردها با نگاه های خیره اون رو دارن یکجا می کنن. و زن همینطور حرف می زنه. نزدیک میشم. زن مانتوی بسته ای پوشیده و مقنعه ای بسته تر. و همینطور تن لاغرش رو توی خودش بیشتر جمع می کنه. من ایستادم می‌بینم که حسابی توی خجالتی شدن حرف نداره. من میام توی صحنه. بلغورهایی میکنم. و رد می شم میرم. چند دقیقه ی بعد زن تنها توی سایه ی حیاط پشتی مجموعه مشغول سیگار کشیدنه. میرم نزدیکش. خجالتی میشه و پس می‌کشه. الکی حرف می زنم. هیچ راهی نمیده بهم. راهمو میکشم میرم و قبل از اون خدافظی می کنم. که خیلی هم جو بدی نداده باشم. خیلی آدم حساسی ام‌ ولی رو نمیکنم. متوجه می شم چطوری و چه حالتی میشن افراد همیشه. توی سالن صدای کف زدن میاد. مستقیم میرم تو. می بینم جمعیت که از همه جور آدم توی اون هست ایستاده کف می‌زنن. منم می زنم. با لبخندی پهنای صورتم. توی جیبم موبایلم زنگ می خوره. کولر های اسپلیت کار می کنن. باد خنک روی سر و صورت خودم می خوره. روی شال زن ها و روی غذاهای مشغول خورده شدن روی میز. حالا مجلس خودمونی شده. زنها توی صف وایسادن که برن پیش شخص سخنران. مرد خوش تیپ و خوش بر و روییه. دو ماه بعد همچین فکری درباره ش نمی‌کنم. کت شلوار آبی رنگ. شکم صاف. پیراهن سفید. کراوات سرمه ای. عینک پرفسوری. موهای مشکی فرق. و همه ی این ها در کنار هم جذابیت غیر قابل انکاری بهش داده. زن ها یکی یکی باهاش درباره ی بیمه حرف می‌زنن. من مسوول هیچی نیستم‌. نه دفتر بیمه دارم و نه علاقه ای. من فیلم بردار مجالس اینجام. این سالن‌ همایش. توی کارتم پول ها نشستن و خیالم از این کار راحته. شرکت های بیمه همیشه خوبن و استارت اپ ها. جو گیرن و پولدار. میرم جلو. از مرد می خوام یجوری حرف بزنن که انگار هنوز مساله در جریانه و همه میخوان حتی سر میز غذا هم چیز یاد بگیرن. یکی از کنار مرد بلند میگه :" این که تجاوز به حریم ماست". همه می خندیم. راست میگه گویا. مرد هم ممانعت می‌کنه. و حتی کمی عصبی‌. برمیگردم. کیری ان اینا. یه مشت احمق مسخره که عاشق رنگ ابی و سرمه ای و صورتی ان. زن ها رژ لب هاشون رو دارن پشت سر هم که قایم شدن تازه می‌کنن. همیشه یادمه این حرف رو. هیچ چیزی برای کس بلند کردن بهتر از شهرت غیرواقعی نیست.
شب شده. فیلم هارو ریختم روی حافظه. خوابیدم. صبح بلند شدم. لباس پوشیده سمت محل کار می‌رم. سالن خالی و ساکت. حتی یک نفر هم توش مشغول خاروندن خایه هاش نیست و انگار هیچوقت از بیمه حرفی زده نشده اینجا. حتی هیچ اتاق نابجایی هم نداره که توش ملت جمع بشن و از چیزهای مزخرف حرف بزنن. برمیگردم توی حیاط. جای دختری که دیروز اینجا سیگار می کشد می ایستم. سیگاری و حتی شاید معتاد بود. چون عجب جایی بود. هم در سالن رو می تونستی ببینی. هم حیاط رو و هم ورودی حیاط و هم پنجره های طبقه ی بالا در اختیارت بود. یاد حیاط دانشگاه می افتم. یکهو یاد زنی می افتم که با سمند می اومد دانشگاه. و یه زن قد بلند که استاد رشته ی حقوق بود و خیلی سفید بود و همیشه به من زل می زد و حتی احساس می کردم خوشش می اومد توی شلوار من رو نگاهی بندازه. و یاد اون می افتم که چقدر دخترهای رشته ی حقوق توی هم با پسرها لول می خوردن ولی صمیمی نبودن. ولی رشته ی ما همه در گوش من توی دانشگاه پچ‌پچ می کردن که " ها توهم وسط این دخترهایی و مرتب گروپ می زنیشون ها". از توی اون دانشکده درنا رو بردم خونه باغ. در حضور سر کوچیک پسر همسایه روی دیوار باغ توی حیاط دست کردم توی موهای رنگ پوست پیازیش و رژ لب صورتی روی لب های غنچه ایش رو خوردم. و تن زیبای سفید رنگش رو توی اتاق تاریک انگشت کردم. کسش مو داشت. چشم های سبزش توی تاریکی مثل چشم گربه ها بود. و صدای ناله ی ارضا شدنش توی گوش چپم هست هنوز. براش سکسی بودم. دفعه های بعد تابستون بود. توی کسش کردم و تمام شد. فرستادمش خونه. دوستم که زن داشت بعدها بهم گفت کاش من هم می‌کردمش. بهش گفتم باید می گفت همون شب که رسوندیمش دوتایی می کردیمش. یکی توی دستش می دادیم و دهنش یکی توی کسش. و… . هیچوقت نشد. درنا غیب شد و تمام.
سیگارم آخرشه که صدایی میاد. یکی از توی دهانه ی سالن رد می شه. من رو نمی بینه. مثل شبح. اشتباه نکردم. زنی بود. پشت سرش می رم. وسط راه یادم می افته که اینجا نگهبان داره و من هیچ کاره ام. می ایستم و خلاص میشم. برمیگردم سرجام. سیگار بعدی رو روشن می کنم. بهتره حالا. یاد زن های دیگه ی دانشگاه می افتم. یاد همه ی زن هایی که هیچوقت نشد بکنمشون. هیچوقت نفهمیدم چطورن. یاد هستی می افتم و چشم های درشت سبز رنگش. عشق چشم رنگی هام. حتی یه گربه ی چشم رنگی هم کیرمو سیخ میکنه. یاد پسری که نداد بکنمش و چشم هاش رنگی بود و کونش درشت نرم. یاد همه ی سفید پوست های چشم رنگی می افتم. یاد زندگی بی رحمانه ی اون زنی می افتم که توی شیراز روی کیرم بالا پایین می شد و مادرش وسط کس دادنش هی زنگ می زد. سرم توی موبایل توی اینستا. بیخودی می‌چرخم. توی سالن میرم تو. یکهو صدایی که دلم رو می‌ریزه پایین میشنوم. یه آه از ته دل انگار یکی رو دارن زجر کش میکنن. میدوم. بی هیچ حرفی. صدا از کجا میاد. سالن طولانی با درهای زیاده. نمیتونم تشخیص بدم. صدا قطع میشه. باز میرم جلو. میرسم به اتاق کنفرانس ۵. می ایستم اونجا. باز میکنم در رو. کسی توی این قسمت اتاق نیست. اتاق ۵ راهرویی داره که ورود می کنه به اتاقکی ویژه تر. و از اونجا راهی به یک سن بزرگ و پهن و عریض. در رو باز می‌کنم. هیچکس اینجا نیست ولی صدای بکن بکن بدی میاد. لحظه ای خنده ام میگیره ولی نه صدای سوپر دیدن نیست. میرم تا پیش سن که مثل سن تاتره. پشت پرده خبریه. پرده رو می‌زنم کنار. چیزی می بینم که خودمم باورم نمیشه. حتی نمی فهمم کیرم باید راست بشه یانه. ولی چهار مرد ایستادن. و دختری وسط دو کیر توی دست هاشه و یکی توی دهانش. و یکی مرتب تند تند پشت سرهم توی کسش تلنبه می زنه. زن موهای نارنجی داره و حالا می فهمم چرا یکهو صدا قطع شد. مرد تلنبه زن موهای فرق و مشکی داره. ولی موها کج شد. یکجور انگار از بغل سرش بیرون اومده. قاط زدم. اومدم بگم چیکار میکنین. سریع جمع و جور شدن. خودمو نجات دادم. " منم میخوام “. بعد زود گفتم. " ندین منم بکنم همه رو خبردار میکنم"‌ اینا گوز نبودن. قاتل نبودن. هیچ گهی نمی تونستن بخورن. همین الانش دوربین زده بودشون. یکیش گفت بیا بابا توهم بیا اینو که همه می کنیم تو هم بیا.
لخت شدم. منم ایستادم پیش زن مو نارنجی. حالا می فهمیدم کیه. دختر سیگاری ای بود که جاش سیگار کشیده بودم. موهاش نارنجی نبود. یجور کلاه گیس سرش بود. مرد سخنران بیمه هم کلاه گیسی بود پس. چون کلاه گیس کج شده بود. زن لباسی که روی سینه ش بود رو زد کنار. همه بهش گفتن بیاد. منم از لب های ترش فهمیدم حسابی مست خوردن بوده. بطری الکلشون رو بعدا دیدم. چه احمق هایی. کی توی مستی سکس میکنه. یمشت کسخل. زن کیر من رو می خورد. دوتای دیگه رو میمالید. مرد سخنران بیمه میکرد توی کس. نیم ساعت دوساعت سه ساعت گذشت. عادت عجیبی داشت خانم کارگر. دوست داشت احساس کنه هرچقدر بخواد کیر هست. کون لاغری داشت ولی کس تنگ و زیبا. پاهاش روی زمین. زانو زده. بین ما کیر ها داشت گاییده می شد. زن خوشگلی نبود. ولی جندگی از صورتش می بارید. زن سینه هاش آویزون بود. کیر من رو دراورد و با صورت آشفته ی حشری گفت " بکن توی این کسم تو کیرتو”. اقای سخنران اومد جلوی اون ایستاد. من سر کیرم رو لای کسش حرکت دادم. ناله شو دراوردم. کیر اقای سخنران رو نکرده بود توی دهن که دراورد و گفت بکن توش مادرکسه". خندیدم و تپوندم توش. خانم کارگر و با هرچی دق دلی از بیمه داشتم گاییدم. کمر کیرم توی کسش گذاشته بود و خایه هام بیرون. کس تنگی داشت. کسش وقتی میکشیدی بیرون انگار نه انگار. باز کردم تو. همزمان کون لاغرش رو انگشت کردم. " ای خدااا". و دوباره همون ناله رو داد. وسط گاییدن پرسیدم" نگه بان هم میاد بکنه!؟. یکی از مردها گفت " یبار دادیمش کرده. حالا بعد “. من دادم دستش. یکی دیگه کرد کونش. رفتم جدا شدم سیگار کشیدم. میدیدمش چطوری وسط کیر ها دست و پا می زنه. سیر نمی شد. یکهو ایستاد گفت " وای وایسین یه لحظه”. رفت پشت سن. با یه پایپ توی دستش برگشت. زود چندکام گرفت و دوباره اومد توی میدون. من کیرم رو مالیدم. بلند شدم رفتم خوابیدم زیر. اومد روی من. دهانش باز بود که یکی کیر کرد توی لب هاش ت‌و. من توی کسش گذاشتم و همزمان سینه هاشو خوردم. اقای مهندس رفت پیش پایپ. یکیش رو گفتم بیاد بکنه تو کونش. خانم کارگر این وسط گاییده می شد. عادت عجیبی داشت.

نوشته: کایوگا


👍 7
👎 27
97401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

893063
2022-09-01 01:36:12 +0430 +0430

ببخشید من تازه الان رسیدم میشه یکی که قبل من اومده بگه چی به چی و کی به کی بود؟

7 ❤️

893072
2022-09-01 01:53:07 +0430 +0430

کسشعر بود
یک دنیا نقطه ، به عالمه شر و ور
مرتبکه دیوث داستانت و مثل آدم بنویس
مادرت ، جنده. میده ، به حمید ، پدرت ، فهمید ، غیرت نداشت ، خندید

8 ❤️

893074
2022-09-01 01:56:10 +0430 +0430

من اومدم من دیدم الان من تومخت ریدم‌

6 ❤️

893083
2022-09-01 02:15:47 +0430 +0430

اینکه زیاد ذهن مخاطبد پرت میکنی اینور اونور باعث میشه داستان از آب و تاب بیفته

2 ❤️

893106
2022-09-01 02:50:10 +0430 +0430

اینقد شف شف و مس مس کردی شیرم خوابید

2 ❤️

893118
2022-09-01 03:48:12 +0430 +0430

کیرم توی سبک ادبیت کونی

5 ❤️

893119
2022-09-01 03:52:04 +0430 +0430

عالی تر از عالی،حالا اگه اینو شیوا یا هر خانمی نوشته بود چنان به به و چه چهی و تعریف و تفسیری میکردن،اینقدر خوب بود که شک دارم یه بچه شهوانی نوشته باشع،باور کن انگار داشتم صادق هدایت میخوندم ،

1 ❤️

893120
2022-09-01 04:02:31 +0430 +0430

باحال بود دمت گرم

1 ❤️

893127
2022-09-01 05:02:25 +0430 +0430

وقتی عاشق ادبیات روسی 👌

1 ❤️

893133
2022-09-01 06:24:06 +0430 +0430

کیرم توش
خورد پهلوش

2 ❤️

893140
2022-09-01 07:44:34 +0430 +0430

یاد نهج البلاغه افتادم

2 ❤️

893163
2022-09-01 12:28:58 +0430 +0430

۲ تا رمان خوندی سبک فضا سازی بودن؟
از وسط ناکجا اباد شروع میکنی ۱ ساعت هم فضا سازی نمیکنن

3 ❤️

893183
2022-09-01 16:02:27 +0430 +0430

همه ی شما که میخونید
مخصوصا اونایی که فحش میدن عشق منید 😚 ❤️ 😘 👍

1 ❤️

893207
2022-09-01 20:12:17 +0430 +0430

کم پیش میاد نظر بدم ولی نمیزاری
قوطی رب نیم کیلویی یک و یک تو کونت با این نگارشت

2 ❤️

893208
2022-09-01 20:16:07 +0430 +0430

ام‌اف‌ام‌مگه فامیلیت کارگره؟!
و بالاتر از اون مگه تو خانمی؟!

0 ❤️

893209
2022-09-01 20:18:51 +0430 +0430

خانم کارگر عاشق کس دادن بود. احساس میکرد کیر زندگی بخش ترین مساله ی دنیاست. ولی کیر قامت فقط در کس بلند می کرد. زندگی های جدیدی که توی برج خلیفه داشت اندازه گرفته می شد روی تابش افتاب ور رستوان اتمسفر گویای این ماجرای خنده دار بود. کیر از بستر کس بلند می شد. و بیابان ها انگار با کس ارتباطی داشتند. کس ها ارتباط جهان ماورا و زمین های بایر بودند؟! چرا عرب ها کس و زن دوست داشتند و عرب های پولدار کس از تمام دنیا به دبی می اوردند. ورود قدم های مبارک کس و به آرامی کسی بالاتر از همه بهتر از همه همسر رونالدو بود. یا دوست دختر. کمدی عجیب غریبی بود. خانم کارگر عادت داشت همیشه کیر هارو واررسی بکنه. کیرها نشان از عظمت بودند؟!

0 ❤️

893217
2022-09-02 00:17:18 +0430 +0430

فقط از یه شیشه ای این چیزا در میاد

2 ❤️

893220
2022-09-02 01:09:52 +0430 +0430

بی سر و ته

1 ❤️

893227
2022-09-02 01:41:20 +0430 +0430

به به کایوگای عزیز،، بی اعصاب ترین نویسنده ی شهوانی، خسته نباشی،، لایک

1 ❤️

893266
2022-09-02 04:34:41 +0430 +0430

به کپسول آتش نشانی اعتقاد داری؟

1 ❤️

893291
2022-09-02 08:22:19 +0430 +0430

بیشتر شبیه خوابه

1 ❤️

893321
2022-09-02 14:37:04 +0430 +0430

چقدر بی سرو ته
مثل فیلم های مدرن که نیومده می‌ره
از وسط شروع شد بی نتیجه تمام

1 ❤️