خدمت زنا بگا (۱)

1400/10/02

سلام دوستان در این خاطره تمامی اسامی مستعار است
اسم من ارش خاطره مربوط میشه به سال نودوهشت که من خدمت بودم من دیر رفتم خدمت چون کمک خرج خانواده بودم وقتی رفتم بیست و شیش سالم بود اموزشی تهران بودم و خدمت افتادم یکی از استانهای حدودا جنوبی کشور که نام نمیبرم توهین به مردم شریف اون منطقه نشه چون با یک زن شوهردار رابطه داشتم توی یکی از شهرستانهای اون استان توی یکی از محله های خلوت یکی دادگاه بود که اراب رجوع زیادی نداشت چون محله کوچک بود و دادگاه برای چندتا روستا و چند شهرک کوچک بود و بعد تایم اداری افسرنگهبان میرفت و دادگاه میماند و چندتا سرباز که پاسی از شب فقط یک بار گشت کلانتری بهمون سر میزد و میرفت یعنی از ساعت دو ظهر تا صبح فقط ما چندتا سرباز بودیم یکی از سربازها که خیلی رفیق بودیم با هم به نام حمید خیلی هیز بود و همش چشمش به زن ها بود کارمندها و ارباب رجوع ها توی دادگاه، یک کانکس بود که توش یک خانمی به نام نرگس کپی میگرفت یک روز حمید گفت ارش یک چیزی میگم بین خودمون بمونه گفتم چی گفت مخ نرگس رو زدم گفتم نرگس کیه گفت خنگول اون دختره کپی میگیره گفتم اون که شوهر داره گفت داشته باشه جلوش هم باز بهتر من هم از زنا بدم میومد تا اینکه خودم گرفتارش شدم و داشتم به گا میرفتم که براتون تعریف میکنم چطور خلاصه هر روز حمید از خودش و نرگس تعریف میکرد و میگفت تو کانکس میرم و میمالمش و لب و این چیزها من باورم نمیشد که بهم بلخره پیام هاشون رو نشون داد ما گوشی ساده داشتیم تو خدمت که جاساز میکردیم بعد تایم اداری تماس میگرفتیم با خانواده و دوستان توی پیامهاشون همش حرف های سکسی بود منم این موضوع همش رفته بود تو ذهنم چون تا اون موقع سکس نداشتم و خیلی دلم میخواست یک جون که تا بیست و شیش هفت سالگی سکس نکرده و همیشه با فیلم جق زده خلاصه بعد چند وقت دیدم پیش این نرگس خانم یک نفر میاد همش و میره که متوجه شدم اراب رجوع نیست چون همش میرفت پیش نرگس و برمیگشت میرفت تو دادگاه نمیرفت یک خانم حدودا شصت و خورده ای کیلو با قد حدود یک و هفتادو پنج تا هشتاد با پوست سفید و قیافه معمولی چادری هم بود نرگس هم به خاطر موقعیت شغلی چادر میپوشید خلاصه من از حمید پرسیدم این دختره کی میاد پیش نرگس گفتم خواهرش یا فامیل گفت نمیدونم گفتم امار بگیر گفت باشه بعدازظهر حمید به نرگس پیام داد کیه این طرف گفت همسایمون دوستیم با هم اسمش سحر روز بعدش گفتم حمید بگو ردیف کنه ما با نم اشنا بشیم گفت نه داداش بگایی طرف اگر بفهمه من و نرگس دوستیم بهش گفتم اگر نگی بهش بگه میرم به سروان میگم به خاطر نداشتن مدرک ازتو کاری نمیتونه بکنه اما انتقالیت رو میزنه و دیگه نرگس بی نرگس خلاصه حمید بعداز ظهر اون روز به نرگس پیام داد و ماجرا رو گفت که نرگس گفت سحر میدونه من و تو با هم دوستیم که ما تعجب کردیم گوشی رو گرفتم از حمید و به جاش پیام میدادم نوشتم نرگس تو شوهر داری نمیترسی سحر بره بگه که با من دوستی نوشت نه حمید این خودش یه پا جندس ههه نوشتم ارش گیر داده باهاش دوست بشه نوشت باشه بهش میگم نمیدونم قبول کنه یا نه که از اینجا با وساطت نرگس خانم من و سحر اشنا شدیم و شماره ردوبدل شد بعد چند روز قرار گذاشتیم تو یکی از پارک های دور از محلشون چون محل کوچیک بود و همه هم رو میشناختن رفتیم یک پارک که با ماشین نیم ساعت چهل دقیقه فاصله داشت رسیدیم تو پارک یک نخ سیگار کشیدیم و دیدیم بله با هم اومدن با یک پراید رفتن تو محوطه پارک که برای پارک ماشین ها تعبیه شده بود و خطکشی پارک کردن اومدن سمت ما سلام احوال پرسی که نرگس گفت حمید بریم اون طرف پارک و رفتن ما هم ماندیم یک سمت پارک زیر یک درخت بید کنار شمشادها که نشستیم دیده نمیشدیم از اون سمت پارک شمشاد ها نمیزاشت روبرومون هم پارکینک پارک بود و ساعت چهار ظهر تو تابستون سگ هم پر نمیزد شروع کردیم به صحبت که سحر از کیفش ادامس در اورد و به من هم داد که شروع کردیم به خوردن سحر گفت اخ شیرینی میخوره به دندون اسبابم درد میگیره گفتم کو ببینم دندونت رو گفت مگه دکتری و خندیدیم بعد گفتم خب ببینم دهنش رو باز کرد سرم رو بردم جلو که مثلا میخوام ببینم بعد یکدفعه لب گرفتم که یک نفس عمیق کشید و گفت دیوونه یکی میبینه گفتم نترس کسی نیست کیرم بلند شده بود شهوت تمام وجودم رو گرفته بود نفس نفس میزدم تا حالا حتی دست هم نزده بودم به یک دختر دکمه های شلوارم رو باز کردم بدون اینکه مغزم فرمان بده دست خودم نبود کیرم رو از شلوارم در اوردم گفت خول شدی چیکار میکنی نرگس و حمید بیان ابروم میره گفتم: نترس اونها هم دارند یک گوشه پارک حال میکنند شالش بلند بود طوری که انداخته بود روی سرش تو حالت نشسته روی چمن ها از دو طرف سرش رسیده بود به رونهاش که چهارزانو نشسته بود گوشه شالش رو گرفتم کشیدم به سمت خودم چسبیدم بهش که گوشه شالش برسه به کیرم یک طرف شالش از اون ور اومد بالاتر و از اینور پایینتر روی کیر من گفتم بیا حالا کسی نمیبینه دستش رو گرفتم بردم زیر شال دادم دستش یکم مالید و گفت جوووووون گفتم چیه دلت میخوادش درش اوردم از زیر شال و سرش رو بردم پایین با دستم و کیرم رو بردم بالا سمت دهنش گفتم بخور گفت دیوونه چیکار میکنی اینجا که نمیشه منم محکم تر سرش رو فشار دادم گفتم بخور گفت صبر کن ادامس رو در اورد از دهش و کرد تو دهنش اخ تا حالا کسی برام نخورده بود گرمای داخل دهنش واااااای دیگه چشمام رو بسته بودم یکدفعه در اورد گفت به خدا یکی میاد گفتم تروخدا بخور نمیتونم دیگه از شق درد میمیرم برم دادگاه گفتم نمیخوری پس بیارش شالش رو انداختم روش و گفتم بمالش گفت از دست شما پسرا اب دهن انداخت رو کف دستش و شروع کرد به مالیدن از استرس تو اون محیط باز ابم نمیومد که دیگه دستش رو کشید گفت بسته گفتم اگر نیاریش میزارم بیرون باشه نرگس اومد ببینه کیرم رو که بیرون ابروت میره کفت دیوونه منم دوست دارم خودم این مسخره بازی ها چی در میاری اینجا جاش نیست گفت تا حالا دوست دختر نداشتی حول گفتم چرا (البته دروغ میگفتم) گفتم بچه تهرون باشی نداشته باشی اندازه موهای سرت گفت میدونم الان سربازی خیلی وقت سکس نداشتی منم تو دلم (ههههه من فقط جق زدم تا حالا) گفتم پاشو بریم گفتم کجا گفت شیشه های ماشین دودی فقط سری تا نرگس و حمید نیومدن رفتیم تو ماشین نشست درش اورد و شروع کرد وااااای باورم نمیشد جلسه اول اشنایی تو دلم گفتم چه جنده ای این چادر هم میپوشه چه ساکی میزد تا اینکه بعد چند مین گفتم داره میاد اصلا فکر دستمال رو نکرده بودیم که یک دفعه گفتم اه اونم حل شد برای اینکه نریزه تو ماشین دستش رو گرفت زیرش و همش ریخت تو دستش گفت کثافت به خدا میریختی تو ماشین میکشتمت رفتیم پایین شیر اب پارک رو باز کرد و دستش رو شست چند دقیقه نشستیم که حمید و نرگس زنگ زدن کجایید پس گفتیم کنار ماشین اومدن و نرگس و سحر سوار شدن و رفتن

بعد از رفتن سحر و نرگس من و حمید برگشتیم به دادگاه حمید پرسید که چیکار کردید شیطون گفتم هیچی فقط حرف گفتم برو من که میدونم گفتم دیوونه اگر کاری کرده بودم با افتخار تعریف میکردم خب جلسه اول که نمیشه کاری کرد گفت در عوض ما کلی لب گرفتیم تو دلم گفتم (خبر نداری من دادم دهنش) اون شب یه حالت عجیبی داشتم هم فکرم مشغول این بود که چرا با زن مردم و اینکه اولین بارم بود چه حالی داد جق کجا سکس کجا تازه فقط ساک زده بود هنوز به سکس نرسیده بود اما خب خیلی فرقش انگار اورست رو فتح کرده بودم روز بعد بعد تایم اداری سری رفتم سراغ گوشی از جاساز درش اوردم روشنش کردم دیدم بله چقدر پیام داده این سحر خانم و خلاصه پیام ها : اقا ارش اون روز رو فراموش کن ترو خدا به حمید و نرگس چیزی نگو دیگه بین ما چیزس نیست و نخواهد بود چیزی هم که بوده از یاد ببر من که خورد تو ذوقم پیام دادم چرا خب چی شده مگه هر چی پیام دادم جواب نداد تا نزدیک های ساعت پنج پیام داد بابا دیوونم کردی پیام نده الان شوهرم از سرکار میاد خونه بگا میریم گفتم میدم مگه اینکه قول بدی فردا بعدازظهر جواب بدی بهم و بگی چرا میخوای فراموشت کنم، نمیدونم چرا اما انگار داشتم به دوست دختر چند سالم پیام میدادم و خیلی ناراحت بودم از اینکه میخواد کات کنه در حالی که همش یک جلسه دیدن هم ساک و تمام خب من واقعا حول بودم و نمیخواستم از دستش بدم موقعیتی که بعد این همه سال برام پیش اومده بود (سکس) گفت باشه فقط دیگه تا فردا صبح پیام نده شوهرم ساعت هفت میزنه بیرون ساعت پنج میاد گفتم چشم البته من صبح تا ظهر نمیتونم پیام بدم ساعت دو به بعد میدم گفت باشه و تمام تا شب یک چیزی مثل خوره داشت تمام وجودم رو میخورد اینکه شوهر کارگرش صبح تا غروب جون میکنه و من میخوام با هر ترفندی شده زنش رو بکنم با التماس خواهش یا حتی اگر بگه نه با اتو که ازش داشتم همین پیامک های توی گوشیم شیطان در گوشم زمزمه میکرد از یک طرف عذاب وجدان از یک طرف شهوت درونم که شعله ور میشد و داشت من رو میسوزاند تصمیم رو گرفتم به خودم گفتم برام ساک زده باید بهم بده این جندس که اومد جلسه اول خورد برام پس باید بکنمش اگر نکنم یکی دیگه میکنه با این حرفها خودم رو گول میزدم، ظهر روز بعد اولین پیام، سحر خانم چیشد یکدفعه این رو گفتی، ببین ارش من عذاب وجدان دارم ا، اره دیدم چطور تو پارک میخوردی با عذاب وجدان، ببین ارش تو اسرار کردی منم ادمم خب گول خوردم، سحر اینجوری نکن من بهت علاقه مند شدم دوست دارم ، ارش نگو اینها رو میدونی دخترها احساسی هستند داری سواستفاده میکنی ، سحر جان من واقعیت رو میگم میخوای باور نکن و کلی پیام دیگه که اخرش سحر: ارش راستش من به خاطر این گفتم تمام که ترسیدم بچه گی کنی بری به حمید و نرگس بگی ، بچه شدی سحر خانم راجب من چی فکر کردی مگه دیوونه هستم خودم رو هم تو غربت بگا بدم … خلاصه دوباره شیطان کار خودش رو کرد و ما دتا نرم شدیم ، ارش فقط یکی چیزی به حمید بگو با سحر بحثم شده کات کردیم منم به نرگس همین رو میگم بعد یواشکی رابطمون رو ادامه میدیم اینجوری بهتر، اوکی، اوکی بعد اون روز من و سحر بدون اینکه نرگس و حمید بدونند به هم بعداز ظهر ها پیام میدادیم تا اینکه یک روز سحر پیام داد ارش سوپرایز دارم برات گفتم چی گفت دختر خالم و شوهرش رفتن مسافرت و کلید خونه دختر خالم که شهرک بقلی هست دست منه برای ای دادن به گلها و اب و دون دادن به قناری هاشون گفتم خب اینکه خیلی خوب گفت ادرس میدم فردا بیا گفتم من که غریبم پیدا نمیکنم گفتم میام یک جایی که بلدی سوار شو پشت و بخواب پشت ماشین که کسی نبینه خلاصه من تو کونم عروسی بود رفتم سر قرار اومد سوار شدم پشت دیدم پشت ماشین کف کای نایلکس خرید گوجه سیب زمینی و اینچیزها دراز کشیدم روی صندلی عقب و رفتیم گفت رسیدیم بلند نشو من پیاده میشم میرم درب رو باز میکنم بعد کسی نبود زنگ میزنم بیا تو رفت درب رو باز گذاشت زنگ زد گفت بیا تو رفتم درب رو بستم از تو حیاط با ریموت درب ماشین رو قفل کرد و رفتیم تو رسیدیم اومد تو بغلم شروع کردیم به لب گرفت انگار دنیا برای من بود اروم اروم لباش رو میخوردم و چشمام رو بسته بودم و زبونم رو میکردم تو دهنش زبونم رو میک میزد بعد چند دقیقه لب گرفتن چرخید و لپای کونش رو چسبوند به کیرم از پشت بغلش کردم چادرش رو انداخته بود رو زمین من چرخوندمش دستش رو گذاشت روی کیرم شلوارم رو در اوردم و کیر راست شدم رو گرفت تو دستش منم دگمه های مانتوش رو باز کردم و بعدش لخت شدیم تو بغل هم و دوباره لب گرفتیم واااای یک زن لخت تو بغلم بود اندام یک زن که فقط تو فیلم های سکسی دیده بودم حالا تو بغلم لخت بود از دیدن سینهاش شهوتم دوچندان شده بود نشست و شروع کرد به ساک زدن جوری میخورد که دیگه صدام در اومده بود اه اه سحر اه دیدم داره میاد در اوردم از دهنش گفتم دراز بکش گفت بریم تو اتاق خواب روی تخت رفتیم خوابید دلم میخواست مثل فیلم ها برای اولین بار کس لیسی کنم گفتم پاهات رو باز کن بازشون کرد سرم رو بردم لای پاهاش گفت چیکار میکنی دیوونه خیس گفتم اشکالی نداره میخوام بهت حال بدم واااااای یک کس واقعی جلوم بود اروم زبونم رو بردم روی چوچولش و شروع کردم به زبون زدن دستش رو گذاشته بود روی کله کچلم خب سرباز بدوم دیگه خخخ سرم رو فشار میداد به کسش زبونم رو کردم تو کسش و عقب جلو کردم گفت ارش بکن دیگه نمیتونم همونجوری که پاهاش باز بود رفتم لای پاهاش سرش رو گذاشتم روی کسش و فشارش دادم توش وای گرمای کسش داشت دیومنم میکرد شروع کردم به تلمبه زدن بعد چند دقیقه ابم داشت میومد درش اوردم پاشید رو بدنش اه اه مردم دختر گفت همین تموم شد لاعقل اسپری میگرفتی خب گفتم صبر کن دوباره میکنم با دستمال ابم رو از روی بدنش پاک کردم و سر کیرم رو هم یکم دراز کشیدیم بغل هم گفتم پاشو بلندش کن دوباره بکنیم قبل پنج باید خونه باشی گفت نه فکر اونجاش رو هم کردم خرید کردم پشت ماشین ندیدی دیر رفتم به شوهرم میگم رفته بودم خرید گفت ارش میشه بازم بخوری گفتم چشم گفت اخه شوهرم بدش میاد نمیخوره برام تا حالا چنین حسی نداشتم پاهاش رو باز کرد و دوباره شروع کردم به لیس زدن چوچولش رو کردم دهنم و میک زدم و دوباره زبونم رو کردم تو یه مزه خاصی داشت اما با تمام وجود میخوردم چون دوست داشتم لذت ببره و باز هم این رابطه رو داشته باشید من برای رضایتش با تمام وجود میک میزدم و لیس میزدم و سحر اه اه ارش ارش جونم بخورش بعد ومد و کیرم رو گرفت دستش و شروع کرد به خوردن جوری میخورد که صدای ملاچ ملوچ اب دهنش و کیرم اتاق رو پر کرده بود درش اورد خم شد چهاردستو پا حالت سگی از پشت گذاشتمش تو کسش گوشه تخت بود جوری که من پاهام رو زمین و اون روی تخت قمبل کرده بود حالت چهاردست و پا از لپای کونش گرفتم و با تمام وجود میکردم چون ادم اومده بود کیرم حس چندانی نداشت اما از شهوت سیخ سیخ بود محکم میکردم با تمام وجود فقط میخواستم ازم راضی باشه پشت سر هم و با قدرت میزدم تو کسش از شدت کردنم لپای کونش تکون تکون میخورد و این شهوت من رو دو چندان میکرد وسط کردنم گفت ارش جرم دادی اه ارش جرم دادی و خودش رو کشید جلو و کیرم در اومد چرخید روی تخت و دستش رو گذاشت رو کسش و یک اه بلند کشید گفت وای ارش شوهرم چند دقیقه بیشتر نمیکنه و وقتی میاد دیگه بخیال میشه و دفعه دومی در کار نیست گفتم پاشو بلند شد و بردمش سمت اینه کنسول دستاش رو گذاشت روی اینه و خم شد سرپا از پشت گذاشتم توی کسش و شروع کردم به کردن دیگه هر دوتامون سر شده بودیم اما از شهوت من ادامه میدادم دیگه نه صدای اون در میومد نه من فقط صدای خوردن بدنم به بدنش بعد چند دقیقه کردن ابم داشت میومد که کشیدم بیرون و ریختم روی لپ کونش با دستمال پاکش کردم و رفتیم دراز کشیدیم گفت ارش بهترین سکسم بود هیچ وقت شوهرم چنین لذتی بهم ندادن بود تو ذهنم گفتم( اون بدبخت بعد کار سخت و خسته من هم یک کس ندیده که با اینکه دوبار ابش اومده میگه کاش میشد بازم بلند بشه بکنم تو دلم گفتم ما فرقی نداریم دختر اون از خستگی و فکر و خیال و استرس بدهی و وام و هزار مشکل نمیتونه من هم از ندید پدید بودن اینجوری خوردمت و کردمت) خلاصه لباس پوشیدیم و درب رو باز کرد گفت تا کسی نیست تو کوچه برو من هم گلها رو اب بدم و اب دون قناری ها رو بدم سوار میشم میرم، من رفتم و رسیدم به دادگاه بچه ها گفتند کجایی که بگا رفتی گفتم چطور مابقی داستان در قسمت بعد

ادامه...

نوشته: آرش


👍 16
👎 5
44901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

849311
2021-12-23 02:55:14 +0330 +0330

تو که خوب لیس میزنی بیا مال منم لیس بزن دیگه بیناموس

2 ❤️

849481
2021-12-24 00:05:15 +0330 +0330

کسکش شهر کوچیک نیم ساعت با ماشین تا پارک راه است ؟ همون کوچیکی شهر به کون گشادت

1 ❤️

849530
2021-12-24 08:32:22 +0330 +0330

من در تمام نظرهام و کامنتهای که میزارم اول از همه به نگارش نقد میکنم چون اصلی‌ترین عنصر یک نوشته، نگارش اون متن هستش.
شما به من بگو که چجوری آدت اومده بود ولی باز کیرت شق بود؟
چجوری تونستی با این‌همه غلط املایی، این کوسشعر رو آپلود کنی؟
ادمین جان، اگر سرت شلوغه و نمیتونی به همه این داستان‌ها نگاه کنی؛ میتونی چندتا ادمین دیگه بگیری تا بهت کمک کنن کیفیت داستان‌ها و صد البته سایت بره بالا.
باز هم میگم که من به محتوا کاری ندارم. الان محتوای داستانت اونقدر کوسشعر نیست که گیر بدم ولی لطف کن و توی نگارش داستان دقت کن چون دفعه بعد…
روز و روزگار خوش

0 ❤️

849543
2021-12-24 10:24:51 +0330 +0330

توی شهرای جنوبی و تابستون و ساعت چهار سگ رو بزنی از خونش نمیاد بیرون بعد تو بچه تهرون رفته بودی توی پارک کوس بازی؟

1 ❤️

849571
2021-12-24 15:58:00 +0330 +0330

ولی عجب خایه مالی هستی اصلا حال نکردم اونجا که میخواستی زیر آب رفیقتو بزنی

0 ❤️

849717
2021-12-25 08:33:41 +0330 +0330

این خاله کص پاره رو ببین فوری شماره گذاشته و کص و شعرای این داستانو باور کرده کص مشنگ خانم!

0 ❤️

850720
2021-12-31 02:04:16 +0330 +0330

تکنیمون بچه تهرون

0 ❤️




آخرین بازدیدها