خراب شدن باورهای من

1401/02/13

این ماجرا برا سالها پیش هست و یجورایی بعدها هم اثرش روی من موند و من هیچگاه نتونستم سر این مسئله با خودم کنار بیام و حلش کنم و همیشه با خودم میگم کاش اونروز اونجا نبودم ، کاش اون لحظه چشمام اون اتفاق رو نمیدید اما دید و با کاش کاش هم هیچی عوض نمیشه
اون سال من ۱۶ سالم بود والبته اون زمان تنها پسر خانواده بودم من صاحب دو تاخواهر هستم که الان هر دو زندگی مشترک دارن و ازدواج کردن که اون زمان خواهر بزرگم ۲۰ سالش بود و کوچیکتره ۱۴ سالش بود اما دو خواهرم دو تا نقطه مقابل هم بودن و هرچقدر خواهر کوچکم سبک سر بود و سر گوشش میجنبید و در رابطه با جنس مخالف افراط میکرد خواهر بزرگم بی حاشیه و سنگین بود و به نوعی برای من و پدرم یک ویژگی مثبت بود و پزش برای ما بود
راستش خانواده پدری و مادری من باورها و نوع اخلاق و رفتارشون طوری هست که روابط پسر و دختر محدودیت های خیلی زیادی نداره و اصولا بدخترا خیلی فضا میدن مثلا گردش و تفریح دخترا با اقوامشون مثلا پسر عمه یا پسر دایی عادی هست ولی مثلا من بعضا میدیدم خانواده دوستام همچین موردی رو اجازه نمیدادن و یا حتی گردش و تفریح خواهر با برادرش رو هم محدود میکنن بهرحال درست یا نادرست اقوام ما کمی راحت تر بودن خب تو یک همچین فامیلی دختری مثل خواهرمن که خیلی دنبال رابطه با جنس مخالف نبود و درس خون بود و زیاد اهل تفریح و گردش نبود و اصلا با پسری دوست نشده بود ویا لااقل کسی ندیده بودش که با پسری رابطه دوستانه داشته باشه و  یجورایی خاص هست بسرعت تبدیل به یک سوژه میشد
بعضی از خانمهای فامیل به این رفتار و منش آبجیم بها میدادن و اونو یک دختر با وقار و سنگین میدونستن و بخشی از خانمهای فامیل هم که البته در اکثریت هم‌ بودن اون رو یک دختر بیمار میدونستن و بعضیهاشون خواهرم رو امل و عقب افتاده خطاب میکردن و بعضیهاشون هم اصلا اونو بیمار روحی و دارای اختلالات روانی میدونستن ولی هرچی بود من هرجا که صحبت میشد با افتخار از وقار و نجابت خواهر بزرگم میگفتم و پز میدادم و به همین دلیل خواهر بزرگم برای من تبدیل به یک بت شده بود و من آبجیمو بعنوان یک الهه پاکی و قدیسه میپرستیدم و عاشقانه دوستش داشتم و بهش احترام میذاشتم
اون دقیقا نقطه مخالف خواهر کوچکم بود که همیشه تو خونه لباسهاش نیمه برهنه تنش بود و عملا هیچ محدودیتی برای خودش قائل نبود و در آن واحد با چند پسر دوست بود
تا اینکه…
تابستون بود و ما داشتیم میرفتیم خونه باغمون تو شمال که تو یه جای خیلی سرسبز و زیبا و خلوت پدرم نگه داشت تا یه چایی بخوریم و کمی استراحت کنیم والبته تا پدرم بساط مشروبش رو علم‌کردهمه فهمیدیم حالا حالا اونجا هستیم و چند ساعتی خواه ناخواه اینجا اتراق کردیم
از زمانیکه ما زیر اندازمون رو انداختیم یه پسر نوجوان هم که حدود ۱۳ ساله بودو چوپان بود هم سر و وضع خواهر کوچیکم که طبق معمول تقریبا نیمه برهنه بود و بایک شلوارک و تاپ کوتاه تنش بود اونو کشونده بود کنار ما و همش منتظر بود فرصتی دستش بیاد تا بتونه خودش رو نشون بده

خلاصه که مامانم و خواهر بزرگم شروع کردن  به درست کردن ناهار و مامانم ازش پرسید آقا پسر آب خوردن از کجا باید بیاریم پسره مثل فنر پرید پیش مامانم و گفت شما حواستون به گوسفندا باشه تا من براتون بیارم و ظرفها رو برداشت سوار بر الاغش شد و رفت برا آب ، مادرم به خواهر کوچیکم گفت کاری که نمیکنی لااقل چشمت به گوسفندای این پسره باشه طفلک رفت برای ما آب بیاره و خواهرم هم که آتیش پاره ای بود بلند شد رفت چند دقیقه بعد دو تا بره کوچولو رو که انصافا خیلی هم خوشگل بودن گرفت و اورد باهاشون بازی کنه پسر چوپانه هم طفلک با خرش از راه رسید و یه اب هم آورده بود که اینقدر سرد بود انگار از تو یخچال آورده بود و مامانم که دلیلش رو پرسید پسره گفت یه چشمه همین ۵۰ متر بالاتر هست منتها از آبریز اوردم که از کوه میاد و اب برف هست تو اون حین هم مادر بره ها هم که دنبالشون اومده بودن سر و صدایی راه انداخته بودن که مامانم رو عصبی کرده بود و دیگه اینقدر سر و صدا کردن که مامانم به خواهرم گفت دختر بره هاشون رو بزار برن گناه دارن که نهایتا طبق معمول با مداخله من و بزور وادارش کردم بره ها رو رها کنه و اینبار خواهرم هوس سوارکاری به سرش زد و به پسر چوپانه گفت اجازه میده کمی سوار خرش بشه و پسره با کمال میل خرش رو آورد ولی خواهرم بلد نبود سوار بشه اخرش پسره چهار دست و پا کنار الاغه وایساد و به خواهرم گفت پاشو بزار رو پشت اون و سوار بشه و بازهم نمیتونست که دست اخر رفتم بغلش کردمو سواره الاغش کردم و جالب این بود پسره سعی میکرد هر طوری هست الاغ رو جایی که پیدا نباشه ببره طفلک نمیدونست من چشم بهشون هست تا احساس میکرد موقعیت مساعده یه لحظه به یک بهانه دستشو میزد به خواهرم و اونو لمس میکرد طفلک پسره مثل یک خدمتکار منتظر بود مامانم چیزی نیاز داشته باشه تا اون بسرعت انجام بده سر ظهر مامانم بهش گفت بیاد با ما ناهار بخوره که شاید این جذاب ترین تعارفی بود که پسره تو عمرش بهش شده بود و جالب اینکه پای سفره پسره یک چشمش به یقه باز خواهرم بود و دیگه مامان و خواهر بزرگم هم خنده اشون گرفته بود و این باعث شد خواهر کوچیکم که لجش در اومده بود چادر  مامانمو انداخت رو شونه هاش و حسابی حال پسره گرفته شد و دیگه هم‌به پسره محل نذاشت و باهاش حرف نزد بعد از ناهار مخفیانه از بسته سیگار بابام که تو خواب بود دو نخ سیگار کش رفتم و به مامانم گفتم من میرم یه دوری میزنم و میام و اروم پیچوندم و رفتم یه قسمت پرت تو بیشه نشستم و سیگارمو کشیدم و دراز شدم همونجا یهو صحنه ای اتفاق افتاد که اگر با چشم خودم نمیدیدم محال ممکن بود باور کنم و ایکاش نمیدیدم و اصلا اونجا نبودم یهو دیدم پسر کوچولو چوپانه با خواهرم اومدن پشت یه بوته تمشک وحشی که کنار یه درخت نسبتا قدیمی بود اما نه خواهر کوچیکم بلکه با قدیسه من بود یجورایی تو دلم دعا میکردم اون چیزی که من فکر میکردم نباشه اما پشت درخت خواهرم گفت خوب حالا اینجا خودمون دوتا هستیم نشونم بده ، دیدم پسره گفت اخه خانم روم نمیشه که خواهرم گفت اقا پسر دوست داری از اون کارا باهم‌ بکنیم ؟ پسره گفت کدوم کارا ؟ خواهر گفت از اون کارای بد که پسرا دوست دارن با دخترا بکنن پسره که دستاش از هیجان و شهوت داشت میلرزید و تو رویا هم نمیدید دختر باکلاس و خوشگلی مثل خواهرمن بهش پیشنهاد سکس کنه‌ در حالیکه انگار زبونش بند اومده بود‌در حالیکه کل بدنش رعشه گرفته بود فقط خواهرمو نگاه میکرد و کاملا تو شوک رفته بود یهو خواهرم گفت چیکار کنم ؟ من برم؟ انگار نمیخوای ؟ پسره گفت خانم  دارای جدی میگی یا میخوای منو امتحان کنی ؟ خواهرم گفت اره دیگه فقط زود باش تا کسی نیومده دوباره پسره گفت خانم اذیتم که نمیکنی و سر به سرم که نمیزاری ؟ خواهرم گفت اخه چرا باید اذیتت کنم ؟ پسره گفت یعنی اجازه میدی باهات بکنم ؟ خواهرم که از این همه خریت و حماقت پسره کلافه شده بود تیشرتشوکشید بیرون حالا تنها یک سینه بند مشکی رنگ تنش بود که اونم سریع در آورد و حالا نیم تنه بالای خواهرم برهنه بود نمیتونم حالمو تو اون لحظه براتون تشریح کنم یه ناراحتی شدید با یک هیجان و کمی شهوت که از دیدن سینه های سفید و شق و رق خواهرم مخلوط شده بود برای اولین بار بدن برهنه خواهرم رو میدیدم یه بدن کاملا سفید و بی مو که چون از بغل من میدیدم سینه هاش کاملا تیز شده بودن و دست پسره رو گرفت گذاشت رو پستونش و با عصبانیت گفت دیگه زود باش یموقع کسی میاد

وبه پسره که هنوز تو شک بود گفت لباسهاتو درار دیگه پسره به خودش اومد و شلوارشو دراورد، انصافا کیرش سور پرایزم کرد اصلا به ظاهر بچه گانش نمیخورد کیر به این بزرگی داشته باشه و بدتر موهای دور کیرش بود که اصلا به سن چنین بچه ای نمیخورد من به سن این پسر که بودم یکم موهای کم پشت و نرم و قهوه ای رنگ بالای کیرم در اومده بود در حالیکه برا اون کاملا پرپشت و بلند و مشکی بود و انگار کلا هم‌ تا اون زمان نزده بودشون چون خیلی بلند بود
کاملا پیدا بود دفعه اولش هست که کلا میخواد یکی رو بکنه و اصلا تا اون وقت کس ندیده بود و کیرش چنان شق شده بود که داشت نبض میزد فاصله من با اونا اونقدر کم بود که من میترسیدم تکون بخورم اونا متوجه بشن خوبیش این بود که یک تنه بریده شده درخت جلوی من بود و من راحت میدیدم خواهرمم از دیدن کیر پسره جا خورده بود و ازش پرسید چن سالته پسره گفت رفتم تو ۱۴ سال و در حالیکه روبروی خواهرم نشسته بود اون داشت با سینه های خواهرم ور میرفت و  خواهرم هم با کیر پسره که دوباره پسره با خجالت گفت من فقط میتونم اینجا رو دست بزنم خواهرم گفت بزار یه لحظه جامو درست کنم و بلند شد مانتوش رو پهن کرد رو علفها و شلوار و شرتش رو هم‌در اورد ، من برای اولین بار خواهرمو لخت مادر زاد میدیدم شاید تا چند دقیقه پیش هرگز تصور نمیکردم‌ کس خواهرمو ببینم و حالا همه اون چیزایی که تصور نمیکردم اتفاق افتاده بود خواهرم یه دستمال از جیبش مانتوش در اورد و با اون کس خودش رو پاک کرد وخوابید و پاهاش رو باز کرد و پسره رو کشید رو لای پاهای خودش و یدفعه سکوتی عجیب تو فضا غالب شد و هیچکدوم هیچی نمیگفتن منم دیگه چیزی نمیدیم چون علفها بلند بودن و تنها زانوهای خواهرم رو میدیدم و کمی از کون پسر رو که همون جور رو خواهرم دراز کشیده بود ولی بعد از یه سکوت کشدار کم کم صدای نفس نفس زدنهای خواهرم بلند شد و بعدشم خواهرم گفت آخ و بعد از آخ گفتن خواهرم یهو صدای ناله های شهوتی پسره هم بلند شد که که کم کم‌ بلند تر میشد و باصدای نفس نفس زدنهای خواهرم داشت منو دیوونه میکرد و بدون اینکه کنترلی بر خودم داشته باشم دستم رفت سمت کیرم و منم شروع کردم به خود ارضایی و با اینکه کلا چیزی مشخص نبود و فقط یکم از کون پسره و قسمت زانوی خواهرم که پاهاشو جمع کرده بود و پسره بین دو زانوی خواهرم بود از طرفی میترسیدم سرمو بلند کنم یهو دیده بشم تا اینکه خواهرم در حالیکه صداش از شهوت میلرزید اروم بهش گفت‌  هر موقع داشت آبت میومد بهم بگو و پسره تنها صدایی ناله وار از خودش در اورد وچند دقیقه بعد پسره یه ناله باند کرد و بعدش خواهرم گفت مگه بهت نگفتم آبت خواست بیاد بهم بگو پسره گفت یهویی شد نتونستم خواهرم گفت اشکال نداره بلند شو برو و پسره سریع بلند شد و رفت و چند لحظه بعد هم خواهرم رفت و منو با سوالات بی جواب زیادی گذاشت
سوالاتی مثل اینکه اونروز واقعا خواهرم به پسره کس داد ؟
آیا خواهرم باکره نبود ؟ آیا خواهرم سابقه رابطه جنسی داشت ؟

بعد اون ماجرا دیگه با خواهرم نتونستم مثل سابق باشم همش سعی میکردم باهاش روبرو نشم و یجورایی همش با خودم میجنگیدم یه حس بدی داشتم هر وقت با خواهرم تنها میشدم دلم میخواست منم باهاش رابطه داشته باشم یجورایی حسودیم میشد به شانس اون پسره هر روز با تصور بدن خواهرم خود ارضایی میکردم ولی وقتی ارضا میشدم سراسر وجودمو نفرت از خودم میگرفت و سعی میکردم سکس خواهرمو توجیه کنم خواهرم هم فهمیده بود من با خودم درگیرم چند بار اومد و گفت باهاش صحبت کنم و راحت باشم و هرچیزی که داره اذیتم میکنه رو بهش بگم ولی هنوز اونقدر احترام برام داشت که مانع میشد
خوشبختانه تمام این وضعیت دو سه ماه بیشتر طول نکشید و خواهرم چند ماه بعد از اون اتفاق شوهر کرد
تا مدتی خواهرم سعی میکرد از دلیل سرد شدن من ازش سر دربیاره ولی به مرور وقتی که دید من کلا علاقه ای ندارم بهم نزدیک بشه اونم از من سرد شد و کلا دیگه محل بهم نمیذاشت

نوشته: محمد


👍 30
👎 3
71201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

871845
2022-05-03 01:35:52 +0430 +0430

کمتر بزن مغزت به گا رفته

1 ❤️

871858
2022-05-03 01:48:36 +0430 +0430

خب الان کجای این داستانت سوااای کاش کاش توش بود … بعنی اون کاش گفتنت بخاطر این بود که کاش اونموقع توهم میکردیش . 😎

0 ❤️

871918
2022-05-03 05:28:02 +0430 +0430

بده ما هم بزنیم 🤭

0 ❤️

871953
2022-05-03 10:46:22 +0430 +0430

مرسی قشنگ بود. ببین خواهرت هم یه آدمه مثل بقیه. شهوت داره و باید ارضا بشه. اصلا دلیلی نداره حساس باشی. تو هم دوس دختر خودت رو داری

1 ❤️

872006
2022-05-03 22:18:56 +0430 +0430

خاک تو سر بی غیرتت کونی دیوث

0 ❤️

872070
2022-05-04 03:45:39 +0430 +0430

مطمئنی یه مرد چوپان نبوده که کونت گذاشته اومدی داستان نوشتی داری خودت قانع میکنی که تو کون ندادی خواهرت کوس داده کوسخل پلشت گومشو از جلو چشام😂😂👎

1 ❤️

872166
2022-05-04 16:00:28 +0430 +0430

خواهرت هم حق داشته که خودش رو ارضا کنه مجردم که بوده جای نگرانی نیست دوباره باهاش گرم بگیر ولی یه جوری بهش بفهمان سرچی ازش ناراحت بودی. این تنها راهیه که از خودخوری نجات پیدا میکنی.
عالی بود موفق باشی

0 ❤️

872270
2022-05-05 03:20:10 +0430 +0430

با سلام خدمت همه دوستای گلم
ببینین یکی از انبوه مشکلات خانمها تو جوامع سنتی همین مسآله تعصب زیادی و حساسیتی که اصلا در صلاحیت و چهارچوب اختیارات اون نفر نیست
تو این ماجرا ما یک دختر نسبتا معقول داریم که دستکم تا اون زمان تمام استانداردهای یک دختر آبرو دار و با شخصبت رو داره و جالب اینکه تنها چیزی رو که باعث شده بیشتر شدن توقع از اون رو
سوال اینه که اگر خواهر کوچکتر همراهش بود ایا بازهم ایشون ناراحت میشد ؟
بابا اونم یه انسان هست ماشین که نیست باید بهش حق داد هر دختری باید به نوعی نیازهای جنسی خودرش رو رفع کنه حالا اون زمان یه پسر جوان رو دیده که تشخیص داده میتونه یک شریک جنسی ایده ال براش باشه و هیچ تبعاتی هم براش نداشته خب این یک فرصت خوب هست و ایشون هم از این فرصتش استفاده کرده
از طرفی شما اگر این چس کلاس گذاشتنت برای خواهر کوچکترت بود باز هم قابل قبول نبود ولی منطقی بود چون دختری که پدر داره مسولیتش با برادر نیست
حالا اون دختر خواهر بزرگتر شماهست اونم با ۴ سال اختلاف انوقت ایا تو خجالت نمیکشی باهاش چشم تو چشم بشی و اصلا ایا اون صلاح کار خودش رو بهتر تشخیص نمیده

بعقیده من خواهرت رو خیلی مفت از دست دادی در واقع خواهری رو از دست دادی که اگر رابطه اتو خراب نمکردی حالا مثل بچه هاش بودی ولی بخاطر هیچ یکی از بزرگترین و دلسوزترین حامیان خودت رو که میتونست مادر دومت باشه رو از خودت روندی ‌برو و سعی کن جبران کنی سخته ولی شدنیه

1 ❤️

874679
2022-05-18 10:18:35 +0430 +0430

با حمایت شما و تشویق کاربرها و تشکر از معلمم که خیلی برام زحمت کشید من تونستم به موفقیت برسم و کاربر مورد اعتماد سایت بشم که اکانتم VIPشد.😂

0 ❤️

874743
2022-05-18 18:26:25 +0430 +0430

ببخشید من تو این سایت به دوره ماقبل تاریخ تعلق دارم که هنوز سایت فیلتر نبود و تازه ایجاد شده بود و جزو انسانهای نخستین هستم اما هنوز ای دیم وی آی پی نشده بعد برا شما شده ؟
ببخشید مدارک خاصی میخواد ، معرفی نامه از مسجد محل میخواد باید بسیجی فعال باشی ؟ لطفا ما رو هم راهنمایی کنید

0 ❤️

942858
2023-08-17 22:39:34 +0330 +0330

آخه چرا کوس میگی؟
احمق ترین و الاغ ترین آدم دنیا هم تو اون وضعیت لخت مادرزاد نمیشه.
چرا مخاطبتون رو احمق فرض میکنید؟
کل این داستانو سر هم کردی که بگی دختر نجیبی نیست؟
توف بشرفت

0 ❤️




آخرین بازدیدها