خیانت کردن

1401/07/26

سلام . امیدوارم حالتون خوب باشه . من اسمم پرهام هست . قدم ۱۸۳ هست ، وزن ام ۶۰ کیلو و ۲۱ سالم هست . یک خواهر دارم بنام نسترن . تقریباً هم قد من هست ولی کمی کوچکتر و ۳ شال از من بزرگتر هست . هر روز میره باشگاه و اندام زنانه اش خیلی خوبه که دهن هر مردی رو آب می اندازه . این داستان حقیقت ۱ ماه پیش برام اتفاق افتاد . خیلی با خودم کلنجار رفتم که ننویسم ولی آخرش حال روحیم اصلاً خوب نبود و دلم میخواست به یک نفر بگم که یکم از عذاب وجدان و تنفر ، خشمی که درونم نهفته است رو بگم .

چند روز پیش رفته بودم دانشگاه و با یکی از دوستان داشتیم در سلف دانشگاه غذا می‌خوردیم . یکم در مورد درس بحث کردیم و اونم از من چندتا سوال کرد و من هم جواب اون رو میدادم . خلاصه . من بعد از غذا خوردن راهی خانه شدم . رفتم خونه به مادر و خواهرم سلامی کردم و پدرم هم بعد از من اومد با اون هم سلام احوال کردم . رفتم دوش بگیرم چون چندروز بود نرفته بودم حمام . بعد از اتمام کارم در اومدم و موهام رو خشک کردم و … . نسترن هعی با گوشیش ور می‌رفت و ناخون هاش رو میخورد . من فهمیدم این از یک چیزی ناراحت هست و استرس بسیار شدیدی داره . خلاصه ازش پرسیدم که چیه ؟ چیزی شده . با لکنت جواب داد ن نه چیزی نیست . گفتم مطمعنی ؟ گفت اره خیالت راحت . گفتم باشه .

من میدونستم یک چیزی داره قایم میکنه . صبر کردم تا شب بشه و وقتی که گوشیش رو خاموش میکنه تا بخوابه وارد گوشیش بشم و ببینم چه خبره . خلاصه شام رو مادرم داد زد که بیاین و شام حاظره رفتم و دیدم نسترن هعی داره به پایین نگاه میکنه انگار یک چیزی شده بود که انقدر ناراحت بود . داشت غذا میخورد که هعی دستش می لرزید و قاشق از دستش افتاد . چشمانش گرد شده بود . خیلی ناراحت بود . بعد پدرم گفت که دخترم خوبی چی شده ؟ چرا دستات میلرزه ؟؟؟ گفت هی هیچی بابا چیزیم نیست . امروز رفتم باشگاه وزنه سنگین زدم دستام اینجوری شده . بعد پدرم اخم کرد گفت اینهمه میرن ورزش دستشون نمیلرزه تو یکی دستت میلرزه . گفت آره بابا هیچی نیست بعد گفت نمیدونم هالتر اگه اشتباه نکنم زدم اینجوری دشه . پدرم هم سر در نیورد و قبول کرد . من فهمیدم بهونه اش چرت و پرته ، بنابراین قبول نکردم و منتظر نقشه خودم شدم تا موقعی که نسترن بخوابه و به من سر از قضیه در بیارم .
بعد از شام ساعت تقریبا ۹/۱۰ بود که کم کم برای خواب داشتیم آماده می شدیم . من و خواهرم نسترن اتاقمون و تختمون یکی بود از این تخت دو طبقه ها منظورمه . و اون یکی اتاق هم برای پدر مادرم بود اونا تخت دو نفره داشتن .

ساعت تقریبا ۱۱ شده بود و من بیدار بودم . الکی خودم رو به خواب زدم . و دیدم نسترن بعد از ۲۰ دقیقه گوشیش رو گذاشت زیر تخت و من طبقه بالا بودم و من رو نگاه کرد که ببینه خواب ام یا نه . دید که من خوابیدم خیالش راحت شد و پتو ای کشید رو خودش و شروع کرد به خوابیدن . بعد از ۲۰ ثانیه دیدم یه صداهای ریزی میاد و دیدم نسترن داره گریه میکنه و اونم خیلی سعی میکرد تا صداش نیاد .
من ناراحت شدم و در فکر فرو رفتم که ببینم ، یعنی چه اتفاقی می‌تونه براش افتاده باشه که آدم نتونه در چشم های کسی نگاه کنه و انقدر شکسته بشه . خیلی صبر کردم دیدم نخیر خانم خوابش نمیگیره . و در همین حال به خواب فرو رفتم . بعد از چند ساعت خوابیدن نصف شب بیدار شدم و دیدم ساعت ۳:۴۰ دقیقه بود . بیش از هرچیزی سعی کردم گوشی نسترن رو بردارم و ببینم .
خلاصه گوشیش رو روشن کردم و اولین چیزی که به ذهنم رسید اینستاگرام و واتساپ بود رفتم . داخل اینستاگرام و دیدم یه آقای بنام محمد صالحی به خواهرم پیام داده بود که چندتا پیام نوشته بود بیا واتساپ. مرد جوانی بود و تقریبا ۲۵ ساله بود و زیرش نوشته بود
دانشجوی همون دانگشاهی که نسترن بود !!! من فکر کردم که این چرا خواسته برن واتساپ .
رفتم واتساپ دیدم نوشته سلام جنده خانوم و یه علامت خنده فرستاده بود و من خیلی عصبی شدم رفتم یکم پایین تر .دیدم نوشته اینم فیلم ات ببین از خود لذت ببر . تازه فهمیدم نسترن چه دست گلی به آب داده . دیدم با این پسره تو کلاس داشته با دست و پای بسته شده خواهرم . داره پسره مجبورش میکنه که کیرشو بخوره و آبشو بریزه رو صورتش . نسترن تو فیلم دست پاهاش به میز بسته شده بودن . و تو فیلم دیدم سوتین نصرتی بنفش رنگ بود از اینایی که اسپرت بودن و ورزشی بودن . دیدم پسره وحشی یه چک به نسترن زد و اون گریه کرد و من خون جلوی چشمام رو گرفته بود .
همون سوتین رو رو پسره با دستش گرفت و اون رو جر داد و خرابش کرد و برای اولین بار سینه های خواهرم رو دیدم . سینه های تو پر و گوشتیش پرید بیرون و نوک صورتی اش معلوم شد . بعد دیدم خواهرم هعی میگفت محمد تروخدا ولم کن برم هعی گریه میکرد .
تروخدا و تروخدا هاش شروع شد . دیدم که پسره کیرشو در آورد و گذاشت تو دهن خواهرم و اذیت شدن خواهرم رو به چشم دیدم بعد فیلم یه کات خورد موقعی که آب پسره اومد ریخت رو صورت خواهرم و دست پای خواهرم رو باز کرد و گفت جنده خانوم بفهمم به کسی گفتی فیلمتو برای استادات میفرستم تا اونام ترو بکننت و میخندید . بعد از اون فیلم دیدم نوشته آبرو تو میبرم . خواهرم نوشته بود عوضی آشغال چیکار کنم ولم کنی . نوشته بود فردا یعنی همین روز ساعت ۴.۵ بیا دانشگاه من کلید گرفتم میخوام برام ساک برنی و گرنه آبرو واست نمیذارم و به همه میگم چه جنده وحشی ای هستی . بعد نسترن نوشته بود نه .امشب خودکشی میکنم . دیدم پسره نوشته بود خود دانی نیای آبروت میره . خودتم بکشی یه جنده میمره بهتر فدای کیرم بشه . بعد علامت خنده چندتا پشت سر هم گذاشته بود . من گوشیش رو خاموش کردم و گذاشتم جای قبلی و دیدم ساعت ۴.۳۰ صبح بود . با خودم نمی تونستم گریه های خواهرم رو فراموش کنم و از یه طرف سینه هایی که دست اون پسره افتاده بود و بدنش رو کبود کرده بود . خلاصه با هزار ایکاش و ایکاش خوابیدم .

صبح بلند شدم و زنگ زدم به دوستم و گفتم به استادمون بگه من امروز نمیام کار برای یکی از خاله هام پیش اومده و فوت کردم من نمیام . دوستم گفت باشه و خدابیامرزه برات سوالا رو میفرستم . تشکر کردم و خداحافظی . ساعت ۹ صبح بود صبحانه خوردن رو شروع کردم و رفتم بیرون تا ضایع نشه که من نرفتم دانشگاه .
رفتم بیرون و نشستم داخل یک پارک نسبتا شلوغ . اولش فکر کردم بدجوری عصبی شدم و خون جلو چشمام رو گرفته بود . شروع کردم به گریه کردن . تصمیم گرفتم اون پسره رو امروز پیدا کنم . رفتم اینترنت و سایت شهوانی داستان هایی درمورد مزاحمت ناموس رو خوندم . دیدم که نباید رحم کرد . چون رحم کنی بدتر میشه و سوئ استفاده از ناموس آدم بیشتر میشه . رفتم بیرون از پارک سوار ماشینم شدم و یه غذا خوردم . و صبر کردم تا ساعت ۴.۵ فرا برسه
. رو به روی دانشگاه ۵۰ متر پایین تر پارک کردم و دیدم خواهرم از دور داره میاد . پیاده شدم و خیلی نامحسوس رفتم جوری که کسی متوجه نشه . نقشه دانشگاه اینجوری بود که دو تا. ساختمون جدا از هم بود که هر کدام از همدیگه ۲۰۰ متر فاصله داشتن . دیدم خواهرم رفت تو ساختمون اولی و من هم پشت سرش رفتم و از ترس اینکه نفهمه کفش هام رو در آوردم و با جوراب از روی پله ها راه رفتم . دیدم خواهرم رفت تو یک کلاس و من هم رفتم کلاس پشت اون تا نفهمه . دیدم در قفله و کلاس بعدی رو چک کردم . دیدم اونم قفل هست . چند قدم اونور تر دیدم که یه سطل آشغال بزرگی هست . درشو باز کردم . و چیزی داخل نبود جز پلاستیک سیاه پلاستیک رو گره زدم و پریدم تو سطل آشغال و در سطل آشغال رو گذاشتم جوری که به راهرو دید کامل داشته باشم . بعد از چند دقیقه . دیدم یه پسر قد یلند شبیه به همون عکسی که بود وارد شد . اسم نسترن رو هعی داد میزد . و نسترن اومد بیرون با سر. و به پایین گفت اینجام بیا . من توی دلم میگفتم می‌کشمت مادرجنده . جوری که مرغای آسمان به حالت گریه کنند . از سطل اومدم بیرون . و گوشم رو به در کلاس گذاشتم . صدا می اومد که میگفت خب جنده خانوم امروز برات وازلینم خریدم که میخوام از کون بکنمت . آخه حیف نیست تو دست یکی دیگه بیفتی تو برای منی کار تمومه اینا ‌
بعد گفت بشین اونجا . و پشت سرت به من بکن .شنیدم دارن لباس هاشون رو در میاورند . و گفت بزار چربش کنم راحت بره تو کون تنگت . یه صدای لیسیدن هم میومد میگفت جون جون . چه سوراخ سفیدی داری ‌‌ آخ اخ فداش بشم. بعد همین که صدا شالاپ اومد گذاشتم یکبار دیگه اینکار رو انجام بده . کمر بندم رو در آوردم . دور دستم دایره کردم . دره کلاس رو با لگد باز کردم . یدونه محکم زدم تو کمر پسره . لخت عریان بود .گفت میسوزه میسوزه . دوتا فحش خواهر و مادر هم مارو مهمان کرد . یک دونه دیگه محکم تر از قبلی زدم تو کمرش . بلند داد زد میسوزه میسوزه . دیدم خواهرم سریع خودشو جمع کرد رفت یک گوشه اون کلاس نشست . افتادم رو پسره . دوتا چک بهش زدم . با دوتا انگشت ام چشمانم رو نشون دادم گفتم . حرومزاده به چشمام نگاه کن . به چشم هام نگاه کن . دوباره یک چک دیگه بهش زدم و گفتم زنا زاده حرامی مگه با تو نیستم به چشمام نگاه کن . گفت تو کدام خری هستی دیگه . گفتم من داداش نسترن ام . امروز پدرتو در میارم . بیشرف حرام زاده . کاری میکنم از نان خوردن بیافتی . صورتوش با دست ام گرفتم محکم فشار دادم . فوری گوشی رو دادم به خواهرم گفتم زنگ بزن پلیس . گفت اخه . داد زدم گفتم زنگ نزنی به بابا میگم . اون وقت دیگه خودت میدانی چی میشه . سریع زنگ زد و گفت ۱۰ دقیقه میرسیم . پسره رو از گردن گرفتم هعی میزدمش هعی میزدمش . گفت آخه برای چی میزنی . گفتم خفه شو بیشعور تا نکشتمت برو خدات رو شکر کن حرام زاده . بعد گفت آخه تو رو چه به داشتن همچین خواهری . خارکصه . من با مشت زدم به یکی از بیضه هاش فهمیدم بد دردش گرفته . یک لحظه پاشد که مثلا آی درد دارم بابد بایستم. دیدم داشت در میرفت پاش گیر کرد به میز با سر خورد زمین و لبش دهانش پر از خون شد . از پشت دست هاش و پا هاش رو با رو سری بستم . انقدر عصبی بودم . فقط پس گردنی میزدم . گفتم زندگیت رو تمام میکنم ازت همه چیز رو میگیرم . گریه کرد افتاد به غلط کردم گوه خوردم . پلیس اومد . اون هم دوتا چک خوابوند تو گوشش بردش تو ماشین . پلیسه ازم چندتا سوال پرسید نسبتت با این خانوم چیه و اینا یهتون زنگ میزنیم . رفتیم خونه . خواهرم همش تو ماشین سرش تو ماشین روی شانه من بود و گریه میکرد .
برای پدر مادرم تعریف کردیم هعی گریه میکرد . پدرم آخرش بهم گفت خدا خیرت بده پسره حرامزاده رو گرفتی هرچی باشه حتی اعدام هم من رضایت نمیدم . گفتم پدر اگر تو رضایت بدی من نمیدم .

خلاصه شب شد . اون شب هیچکس شام میلش نبرد . خواهرم اومد بخوابه گفت میشه بیای پایین با لحن گریه و بغض . گفتم باشه . رفتم . و من رو بغل کرد . گفت خیلی ازت ممنونم اگر نمیوندی معلوم نبود چه بلایی سرم اومده بود تاحالا . و به شوخی گفتم مثلا ورزشکاری باید طرف رو میزدی نامردی نکرد . یدونه آروم زد تو سرم و خندید . و منو بغل کرد . و پیش هم دیگر خوابیدیم . تا صبح من رو بغل کرده بود . چند ماه بعد پسره به حبس ابد و یک روز محکوم شد و اون تا آخر عمرش افتاد زندان .

امیدوارم همچین اتفاقی برای هیچکس نیافته .

نوشته: پرهام


👍 32
👎 16
87801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

899295
2022-10-18 00:46:44 +0330 +0330

دمت گرم چه عجب داستان خوب خوندیم

2 ❤️

899300
2022-10-18 01:15:11 +0330 +0330

واقعی

0 ❤️

899305
2022-10-18 01:31:04 +0330 +0330

من فقط موندم 183 سانت قد رو توی چه سطل زباله ای جا دادی؟

4 ❤️

899306
2022-10-18 01:32:54 +0330 +0330

درود به شرفت حال کردم خیلی مردی 🖤

1 ❤️

899321
2022-10-18 03:19:43 +0330 +0330

میدونم جو این روزای ایران رو تو هم تاثیر گذاشته میخوای یه قهرمان ملی باشی ولی بشین بزار باد بیا باباااااااا

0 ❤️

899334
2022-10-18 06:59:41 +0330 +0330

معلومه تو زندگیت دانشگاه از نزدیک ندیدی کسمغز کیری

1 ❤️

899338
2022-10-18 07:25:16 +0330 +0330

هشداااار برای کبری ۱۱

2 ❤️

899339
2022-10-18 07:51:47 +0330 +0330

ابد و یک روز🤣🤣🤣🤣داستان از گل ممد ۷ ساله از قندهاربود

2 ❤️

899362
2022-10-18 10:24:21 +0330 +0330

ببینبا داستانت حال کردم دروغ یا راستش کاری ندارم فقط دمت گرم که باغیرت بودن و گفتی و سکس بامحارم. نبود کیرمم تو. اول تا اخر اون کصکشایی که فقط بلدن فحش بدن

0 ❤️

899374
2022-10-18 12:57:44 +0330 +0330

چی میگی‌بابا قوانینو بلد نیستی بقیه رو چی فرض کردی زدیش بعد گفتن شما برید بعد حبس بریدن اس بابا جوجه

0 ❤️

899378
2022-10-18 15:51:20 +0330 +0330

اگه الکیم بود حداقل حس خوبی به ادم داد انقدر بی عدالتیو ظلم شده به هممون که وقتی همچین موردایی میشنویم یا میبینیم دلگرم میشیمو خوشمون میاد دمت گرم بازم بنویس

0 ❤️

899380
2022-10-18 16:26:57 +0330 +0330

😒😔😔

0 ❤️

899418
2022-10-18 23:29:06 +0330 +0330

ابد و یک روزبا بازی یک خواهر کوسه

0 ❤️

899421
2022-10-18 23:52:05 +0330 +0330

ببین دوست گلم اول اسم داستنت اصلا متناسب با متن داستان نبود خیانت نبود اینی ک تعریف کردی،دوما شما میای میگی انتقام گرفتی و یارو رو کتک زدیو نمیدونم خون جلو چشماتو گرفته بوده بعدش میای تو داستانت ب سینه های خواهرت اشاره میکنی ک گوشتی و فلان ،در کل من نفهمیدم منظورت از این تعاریف چی بوده ،ولی درکل میخوام ی چیز بگم یکی مثل شما میاد واس ناموسش یکیو ب اب و اتیش میکشه اونوقت ی عده میان با افتخار از جنده کردن زنشون تعریف میکنن وبعد کلی فحش خوردن کیف میکنن واقعا نمیدونم چی بگم همیشه گفتم بجز خوک هیچ حیوونی راضی نمیشه جفتشو با حیوون دیگه ای شریک بشه…انسانیتم ارزوست

0 ❤️

899470
2022-10-19 06:14:52 +0330 +0330

کیریترین داستان اولش مگه پسره چقدر وقت داشته که دست و پای خواهرتو توی کلاسهای دانشگاه بسته و خواهرت براش ساک زده یعنی این دانشگاه نبوده بیابون بوده دوم اینکه خیلی خیلی داستانت کیرمو خوابوند

0 ❤️

899513
2022-10-19 15:19:45 +0330 +0330

بنازم جقی باغیرت فقط خودت

0 ❤️

899572
2022-10-20 02:44:57 +0330 +0330

وند خط اولش خوندم فهمیدم کستانه نه داستان . شاشیدم سر در اون دانشگاه که تو دانشجوش هستی

0 ❤️

899805
2022-10-21 21:01:54 +0330 +0330

پسره به حبس ابد ویک روز محکوم شد رو شرط میبندم از توفیلمی جایی دیدی وشنیدی.این حکم برای اون جرم صادرنمیشه.
اصلا میدونی معنی ابد ویک روز یعنی چی؟
کارندارم خیلی هندی بازی دراوردی و خودت شدی اون لحظه ارتیست داستان وانگارفقط خودت مرد بودی و اون پسره چلاق بود چون اصلا از مقاومت کردنش نگفتی بازنجیرنزدی که کمربندبوده وکمربند هرچی هم باشه ضربه اش واسه یک مرد غیرقابل تحمل نیست مگراینکه پسره دیگه خیلی مشنگ نباشه وسوسول.
به غیراز قسمت درگیری واخرش که حکم پسره رو گفتی باقی نوشته ات خوب بود.
کاش حکم پسره رو نمیگفتی وبجاش میگفتی افتادزندان وتمام.اما خواستی مثل توی فیلما قشنگش کنی ریدی توش.

0 ❤️

900120
2022-10-24 14:47:36 +0330 +0330

حالت 👍🏻

0 ❤️

901145
2022-11-02 03:57:54 +0330 +0330

کاری به کستان بودنش ندارم موندم اونایی که لایک کردن چطوری باورشون شده، راستی من با ۱۸۰قد و ۸۰ وزن یه پوست و استخونم ،اصلا نمیتونم تصور کنم قد ۱۸۳ رو با وزن ۶۰ 😂
نسوزه ها نسوزه ها

0 ❤️

902925
2022-11-15 10:08:17 +0330 +0330

داری راجب دانشگاه حرف میزنی توی کلاس ؟ و توی راه رو ؟ آها ببخشید ما هم نمی‌دونیم

0 ❤️

953315
2023-10-18 22:14:32 +0330 +0330

کسکش اینجا داستان سکسی مینویسن نه کس شعر

0 ❤️