در دامگه حادثه (۲)

1401/11/25

...قسمت قبل

از جام بلند شدم هنوز گیج اتفاقات دیشب بودم. صبونه خوردم و رفتم سراغ لب تاپم. دوس داشتم از دنیای لزبین ها بیشتر بدونم. کلی فیلم و مقاله خوندم و از دیدنشون بیشتر و بیشتر تحریک می شدم. در مورد انوال لزبین ها اینکه بعضیا اخلاقای پسرونه دارند و بیشتر تو سکس فاعلند و بعضی ها برعکس کاملا دخترونه و مفعول!
تام بوی و بوتچ یک سر طیف و کوئئیر و … یک سر طیف.
دوس داشتم بدونم من چه تیپی دارم و مریم چه تیپی. من هرچی بودم بوتچ نبودم اصلا. شاید وسط اون طیف جای من بود. نمیدونم شاید هم اصلا bi بودم چون اصلا تا حالا دوس پسری نداشتم که بدونم از بودن در اغوش یک پسر لذت میبرم یا نه.
اما چیزی که تو فیلمای پورن منو بیشتر جذب میکرد رابطه یک زن بزرگتر با دختر جوون بود. آره اینو بیشتر دوس داشتم و حس بهتری میگرفتم ازش. که با یک کتگوری جدید آشنا شدم : سکس با دیلدو… زنایی که بتونند مرد بودنشون تو رابطه رو بیشتر ثابت کنند دیلدو کمری تنشون میکردند.
آره این چیزی بود که از همه بیشتر تحریکم کرد سکس با دیلدو. یوقتایی خودمو جای فاعل میذاشتم و یوقتایی جای مفعول.
بعد بخودم خندیدم گفتم دیوونه تو هنوز دختری و پرده داری این فکرا چیه تو سرته.
لبتاپو که بستم دیدم 4 ساعته مشغول پروژه تحقیقاتیم هستم و خوشبختانه مرجان هنوز برنگشته نبود ولی کلاس زبانم دیر شده بود. سریع یه دوش گرفتم و لباس پوشیدمو و زدم بیرون.تو مترو دیدم 5 تا میس کال دارم از مریم و یک مسیج از مرجان که دیرتر میاد خونه.
سرکلاس نفهمیدم کلا چجور گذشت. میخواستم زودتر تموم بشه و برم سراغ لبتاپم. بالاخره ساعت هشت شد و کلاس تموم شد. تابستون بود واسه همین برای فرار از گرما کلاسای عصرو برداشته بودم.تقریبا دوون دوون خودمو به مترو رسوندم و اینقدر عجله داشتم که تو اولین دری که باز شد خودمو انداختم داخل.طبق معمول مترو جای سوزن انداختن نبود و هرکی سعی میکرد یه جوری خودشو بهم بمالونه. بابام قول داده بود که بعد گرفتن گواهینامه یه ماشین برام بخره. کم کم فشار مرد پشت سری رو پشتم بیشتر حس میکردم هرچند کوله پشتم بود نمیدونستم از اینکه خودشو از پشت به کوله یه دختر بماله چه لذتی داره آخه.
ایستگاه بعد خداروشکر مردک پیاده شد و از اینکه روم نمیشد بزنم تو گوشش از خودم عصبانی بودم. که یهو یکی بازومو گرفت و گفت دخترم بیا تکیه بده به دیوار دیدم اون مرده چیکار میکرد. سرمو بردم بالا دیدم یه خانومی با قد خیلی بلند که سرم به سختی تا سینش میرسید داره جای خودشو بهم میده. اون تکیه داده بود به دیوار روبروی در مترو.وقتی جام باهاش عوض شد تازه تونستم براندازش کنم.قدش حدودا 177 سانتی میشد . با اندام نسبتا تو پر و عضلانی انگار ورزشکار بود. ولی ظرافت زنونه کاملا در اندامش مشخص بود. یه مانتو جلو باز تنش بود و یه تاپ کوتاه که هم سینه های بزرگش تا حدودی معلوم بود و هم شکم صاف بدون چربیش. روبروم وایساده بود و پرسید اسمت چیه دخترم. گفتم با منید گفت اره دیگه حواست کجاست.
گفتم مینا هستم و اونم گفت اسمش پریه. کم کم سر صحبتو باز کرد باهام.خیلی خونگرمو و خودمونی بود. فشار جمعیت هر ایشتگاه بیشتر میشد و جمعیت پری رو بیشتر به سمتم هل میداد. فاصلمون کمتر از چند سانت شده بود و من برای اینکه نگاش کنم باید سرمو میبردم بالا. خط سینش با اون پوست برنزه ملایمش هم مرتب جلوی چشمام بود. تو تونل مترو ، قطار یه تکون محکم خورد که باعث شد یک موج تو جمعیت بیوفته و پری بهم چسبید صورتم کاملا رفت لای سینه های بزرگش و من تازه فهمیدم علاوه بر نرمی چقدر هم سفتند. تقریبا ده ثانیه ای تو این وصع بودیم عطر تنش کامل رفته بود تو دماغم و من بازم به شکل عجیبی تحریک شدم. پری خودشو ازم یکم دور کرد ولی زانوش همچنان به رون پام متصل بود. انگار یک جریان دائم لذت از همون نقطه به بدنم جاری میشد. صورتم گر گرفته بود دستشو کشید به صورتم و پرسید خوبی؟
گفتم اره فکر کنم نفس کم اوردم
گفت اره مشخصه عزیزم
نمیدونم با طعنه گفت یا بدون منظور هرچی بود صورتم سرختر شد. تو تکون بعدی قطار داشتم تعادلم بهم میخورد که گفت دستتو بگیر به کمرم و دستمو گذشت رو کمرش. برخورد دستم به کمرش که تا حدودی لخت بود بیشتر منو تو همون حس عجیب لعنتی برد. درست مثل دیشب که دست مریم رو بدنم کشیده میشد. یه استگاه مونده بود به مقصدم و تو تارکی تونل اینبار پری خودشو چسبوند بهم . کاملا تعمدی و بینیم کاملا به سینش کشیده شد. حس کردم پای راستشو هم بیشتر به وسط پاهام مالید. دوس داشتم این تونل هیچ وقت تموم نشده و من همینطور تو بغل این زن ناشناس و با اعتماد بنفس باشم. راستش از اینکه کسی متوجه بشه چه اتفاقی بین ما داره می افته هم هیجان زده تر میشدم و هم می ترسیدم. بالاخره مترو به ایستگاه رسید و گفتم ببخشید من باید پیاده شم گفت چه جالب من هم همین ایستگاه باید پیاده شم و دستمو گرفت و براحتی از اون توده جمعیت متراکم راه باز کرد و منو با خودش آورد بیرون از قطار. منو به سمت پله برقی برد ولی دستمو ول نکرد. من هم جرات نمیکردم بگم دستمو ول کن و راستش بدمم نمی اومد از اینکه یکی اینجوری حواسش بهم هست. بالاخره رسیدیم بیرون مترو گفت بیا بریم کاقه روبرویی که یه نوشیدنی بخوریم هنوز صورتت قرمزه ، دیرت که نمیشه؟
عین مسخ شده ها گفتم نه کسی منتظرم نیست
وقتی تو کافه نشستیم روبروی هم تازه تونستم بهتر ببینمش.
ترکیب چشمای مشکی با ابروی های خوش تراش و دماغ عقابی و گونه های کشیدش منو کاملا یاد انچلینا جولینا می انداخت بخصوص اون لبای کلفتش که مشخص بود پروتز هم نیست. شالشو انداخته بود و موهای لختش تا زیر سینش می رسید. این زن واقعا جذاب بود.
با صداش که میگفت چرا بهم خیره شدی بخودم اومدم. یکم از خودش تعریف کرد اینکه یه زن 36 ساله تنهاست و تو این شهر کسیو نداره و قبلا چند سالی لندن زندگی میکرده منم کم کم همه چیزمو بهش گفتم. از کافه که زدیم بیرون دیگه همو کم کم میشناختیم. گفت شب شده بذار تا دم خونت برسونمت تاکسی در بست گرفت و منو سوار کرد. تو راه شمارشو بهم داد و گفت اگه دوس داشته باشی میتونم تو یادگیری زبان انگلیسی بهت کمک کنم. واسش میس کال انداختمو وقتی رسیدیم منو پیاده کرد و منتظر موند تا در خونرو باز کنم و بعدش سوار تاکسی شد و رفت.
در خونرو که باز کردم تو اینه جلوی در گفتم مینا داری با خودت چیکار میکنی؟
مرجان هنوز نیومده بود و من فرصت کافی داشتم که راحت به تحقیقاتم برسم!
لباسامو عوض کردم و لب تابمو روشن کردم. سرچ کردم
Milf lesbin!
تو عالم خودم بودم که دیدم مسیج تو واتس اپ اومد
-سلام عزیزم من پری هستم خیلی خوشحال شدم که امروز باهات آشنا شدم
-سلام مرسی منم همینطور
-دوس دارم بازم ببینمت. میتونم تماس تصویری بگیرم اگه اوکی هستی
-نمیدونم حالا چرا تماس تصویری
-چون دلم واست تنگ شده همین حالاشم
بعد مدتی سکوت گفتم باشه و دراز کشیدم رو مبل
تماس تصویری رو اکسپت کردم و صورت جذاب پری اومد رو گوشیم در حالی که داشت دود میداد بیرون از دهنش
گفت سلام گلم خوبی
گفتم ممنون مرسی بابت امشب که منو رسوندید
گفت خواهش میکنم عزیزم وظیفم بود که تورو سالم تحویل بدم خونه
گفتم خونه ما که کسی نیست راستی چی داری میکشی؟
گوشیشو چرخوند و دیدم که رو مبلش لم داده و پاهاشو انداخته رو جلو مبلیش
پاهاش لخت بود و یه چند ثانیه روش نگه داشت و بعد گوشیو بیشتر چرخوند و چشمم به یه قلیون عربی خیلی گرون قیمت افتاد
گفتم وای قلیون
-دوس داری باهام قلیون بکشی؟ مشروب هم هست هرچی دلت بخواد
-گفتم دوس که دارم ولی الان زمان مناسبی نیست و ساعت ده شبه. ضمنا ما هنوز همو نمیشناسیم
-عزیزم امروز که همو شناختیم ولی حالا هر وقت دوست داشتی میتونم بیام دنبالت. تو مشروب چی دوس داری
-اگه خندت نمیگیره بلک لیبل
-دارم ولی چرا بخندم
-اخه دخترا ویسکی خور نیستند معمولا
-گفت اره ولی منم اتفاقا ویسکی خورم و بلک لیبل هم دارم
-ممنون من نمی تونم خونه فرد غریبه بیام. ببخشید که اینو میگم
-میدونم عزیزم حق داری
-با اجازتون من برم به کارام برسم
-باشه عزیزم بوس
در حالی که به شدت دچار هیجان شده بودم ؛ گوشیو قطع کردم. مینای ساده و سر به زیر داشت با یه زنی که 19 سال از خودش بزرگتر بود لاس میزد. خدا لعنتت کنه مریم که این فکرارو انداختی تو سرم…
تو همین فکرا بودم که مسیج اومد برام از مرجان: مینا من امشب هم نمیام میتونی به مریم بگی بیاد پیشت؟
گفتم اره نگران نباش.
خوشحال بودم که امشب تنهام و راحت.
دوباره مسیج اومد این بار تو واتس اپ
پری بود : عزیزم تنهایی؟
-آره نامادریم نیستش. بابام هم طبق عمول عسلوییه هست. چطور؟
-بیام دنبالت
-چرا؟
-بریم یه دور بزنیم. بعد میرسونمت خونه
جوابی ندادم
مرجان پرسید : گفتی بیاد؟ خیالم راحت باشه
گفتم به مرجان که میرم خونه مریم
بعدم یه شکلک درآوردم که " خیالم راحت باشههههههه". عوضی چقدرم فکرش پیشمه
دوباره مسیج اومد این بار از مریم: مینا میخوام ببینمت
جواب دادم : بعدا الان حوصله ندارم مریم
مسیج بعدی از پری بود : بیام؟؟؟
نوشتم بیا ولی سند نکردم چند دقیقه ای به گوشی خیره شدمو و دکمه سند رو زدم…

ادامه...

نوشته: بامدار خمار


👍 39
👎 1
44701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

915203
2023-02-14 09:44:02 +0330 +0330

داره جذاب میشه

1 ❤️

915219
2023-02-14 12:44:34 +0330 +0330

قشنگ بود با بقیه داستا فرق داره

1 ❤️

915252
2023-02-14 17:11:25 +0330 +0330

من از عنوان داستان فکر کردم جلد دوم کتاب پرویز ثابتی مأمور ساواک هست

0 ❤️

915291
2023-02-14 22:40:19 +0330 +0330

جون مادرت طولانی تر بنویس

0 ❤️

915327
2023-02-15 01:59:24 +0330 +0330

سلام دوستان عزیز
ممنون ازحمایتهاتون
این یک خط داستانی طولانی هست و به نظرم هر قسمت نباید بیشتر از سه صفحه باشه
چون حوصله خواننده سر میره
در خصوص زودتر نوشتن من هم مشکل از شلوغی صف داستاناست که انتشار هر قسمت اقلا یک هفته زمان میبره
اگه لایکای داستان بیشتر بشه ادمین سریعتر ارسال میکنه داستان رو
دوسدار شما
بامداد خمار

1 ❤️

915425
2023-02-15 22:04:30 +0330 +0330

گفدم حالا تهش چی میشه اونجوری ک من میخاسم نشد 😒

0 ❤️

915666
2023-02-17 11:57:40 +0330 +0330

ادامه شو بزارررررر😍😍😍

0 ❤️

915852
2023-02-18 17:51:35 +0330 +0330

قشنگ می‌نویسی

1 ❤️

931982
2023-06-07 17:35:19 +0330 +0330

خوب بود
دوس دارم بقیه شو بخونم

0 ❤️