زمانی برای تنوع و تجربه لز

1402/06/09

سلام اسم من فریبا هست و ۲۶ ساله هستم ‌. تحصیلکرده هستم و توی یه شهرستان کم جمعیت زندگی میکنم . کل ماجرا از صفر تا صد را مینویسم و امیدوارم خوانندگان لذت ببرن چون عین اتفاقات را سعی میکنم‌ نگارش کنم . اواخر دانشگاه قرار ازدواج داشتم با یه آقایی که هم دانشگاهی من بود و‌ زیاد با هم سکس داشتیم . ولی بابت مشکلات خانوادگی طرفین و اتفاقات دیگه که زیاد جای گفتنش نیست موفق نشدیم بهم برسیم و ایشون با خانم دیگه ای عقد کردن و دوستی ما برای همیشه خاتمه پیدا کرد . اوایل خیلی سخت بود برای من چون از همه لحاظ وابسته ش بودم احساسی روحی عاطفی و حتی جنسی منو به خودش وابسته کرده بود ولی همه چیز به پایان رسید با ازدواجش و من تنها شدم . اوایل فاز افسردگی و نا امیدی و تنهایی داشتم . مشاوره و دکتر روانشناس هم رفتم چند جلسه و بهم راهکار دادن که کار کنم و روی پای خودم بایستم و موقعیتم را ارتقا بدم تا مرد بهتری از اونکه منو تنها گذاشت نصیبم بشه و آرزوی اون بشه که کاش زنش من شده بودم و اون پیشرفت منو که ببینه حتما اونکه حسرت خواهد خورد . با سفارش به همه آشنا ها و کاریابی و سپردن به فامیل بالاخره یه کار که کمی هم خوانی با تحصیلاتم داشته باشه پیدا کردم توی مرکز شهرستان و توی یه مجتمع تجاری و پاساژ و مشغول شدم . کارم و ساعتش و حقوقش به نسبت بد نبود و چون درس خونده بودم حقوق متناسبی داشتم و شرایط کاری من خوب بود . یواش یواش برای خودم دوستای خانم جدید و همکار و هم باشگاهی و … پیدا کردم . سرگرم بودم‌ و خب سعی میکردم اوقات غیر کاری را با باشگاه و با دوستان جدید پر کنم . یه دختری بود توی باشگاه که بهش عاطی میگفتن و سفید و هیکلی بود و گاهی جای مربی تمرین میداد و ۲ سالی از من بزرگتر بود و با همه بچه ها دوست بود و پایه گردش و تفریح هم بود و گاهی توی باشگاه خاطرات بیرون رفتن ها با بچه های قدیمی تر را تعریف میکرد و میخندیدیم و خب حرف های آنچنانی میزد و راحت راجع به مسائل جنسی نظرش را میگفت . بعد یه مدت فهمیدم اونم مثل من با کسی بوده و ظاهرا طرف مواد مخدر و الکل و همه خلافی را اهلش بوده و آبرو ریزی زیاد بار آورده و پدر مادر عاطی هم گفتن حرفش را هم نزن و پسره دوستش حتی یه نامزدی هم کرده قبلا و بخاطر سوء رفتارش بهم خورده و تقریبا بدنامی طرف همه جا پیچیده و کسی بهش دختر نمیده وقتی میشناسه که پسره چقدر ناجور و خلافه و اهل همه گوه کاری هست . با همه این تعاریف بازم عاطی دوسش داشت ولی راهی برای رسیدن بهم نداشتن و پسره هم چون کار درست و حسابی نداشت همیشه چند صباحی یه جا مشغول بود و دائم مجبور بود بره این طرف اون طرف دنبال کار و در دسترس نبود(عسلویه و ماهشهر و …) و یه جورایی عاطی دیگه قیدش را زده بود و فقط خاطراتش را بازگو می کرد و گاهی با هم مشروب خورده بودن و کارای سکسی عجیبی کرده بودن و خاطره شده بود برای عاطی و گاهی میگفت برام و منم کم کم به عاطی اعتماد کردم و گفتم که منم دوست پسر
داشتم و خاطره داشتم و بهم نرسیدیم . عاطی کار درست حسابی نداشت و یه جایی صبح تا ظهر میرفت مغازه داری میکرد و حقوق کمی داشت . ولی کفش و لباس و چیزای لوکس میخرید و عاشق تیپ زدن و ولخرجی بود . یه گاهی هم با هم میرفتیم آرایشگاهی که نزدیک محل کار من بود و دو تا خیابون اون طرف تر بود و عاطی هم با اون صاحب آرایشگاه خیلی دوست بود و اسمش سمیه بود و خیلی ملاحضه عاطی را می کرد توی پول گرفتن و مناسب حساب میکرد هزینه بند انداختن و آرایش مو و… به کل زن خوب و بگو بخندی بود که از من ۶ سالی بزرگتر بود و مجوز آرایشگاه زنونه را توی سالن زیر زمین خونه خودشون گرفته بود و گاهی وقتا ناهار یا شام هم که درست کرده بود و بوی غذا میومد به من و عاطی تعارف میکرد که بریم بالا غذا بخوریم دور همدیگه ولی من میگفتم مرسی و نمیرفتم و حرفش در حد تعارف باقی میموند . یه روز توی باشگاه عاطی گفت که فریبا چه پشمالو شدیم دوتایی و بریم پیش سمیه یه صفایی بدیم به خودمون و وسط حرفاش گفت سمیه با موم و اینا بدن را هم اگه بخوایم اپیلاسیون میکنه ولی فقط برای دوست و آشنا ها و نه برای همه و بیشتر توی کار آرایش عروس هست و وقتش را نمیزاره برای اینکارا ولی من بگم و وقت بگیرم قبول میکنه و میخوای بهش بگم‌ بریم موم بیندازیم همه جا را تمیز کنیم؟ یه جورایی حرف عاطی مشکوک بود به نظرم چون گفت برای همه اپیلاسیون نمیکنه و باید وقت خاصی بریم که سرش خلوت باشه و کسی نباشه و حوصله ش سر جاش باشه و… ولی با این حال گفتم باشه و نوبت بگیر . توی حرفاش عاطی گفت که سمیه مجبوره کار کنه و شوهرش برای خلاف سنگین چند سالی هست زندان هست و بخاطر بچه ش و اینکه خانواده پدری سمیه زیاد وضع مالی خوبی ندارن با این شرایط مجبور شده کنار بیاد و حداقل خونه از خودشونه و مجبور نیست اجاره و کرایه بده و داره میسازه و میخواد که بدتر از این دیگه نشه و حسابی از سمیه تعریف کرد که با معرفت هست و رو بهش بندازی روی آدم را میگیره و پول هم بهش بگی قرض میده اگه داشته باشه و سعی کرد بگه معرفتش از دوست پسرای سابق دوتامون خیلی بیشتره و دوست خوب و پایه ای هست . بالاخره رفتیم یه روز بین ظهر و عصر پیش سمیه و وقتی داخل شدیم سالن خالی بود و عاطی لخت شد بی خجالت و فقط با شورت بود و به منم گفت در بیار لباست را کامل و راحت باش و دوتا میت قابل شستشو نزدیک هم انداخت یه گوشه سالن و گفت سمیه جون ما را برق بنداز و یه کمی از وزن ما کم کن پر پشم شدیم و شوخی های سکسی و حرفای جنسی گفتن و سمیه هم یه تاپ قرمز تیره پوشیده بود و یه دامن کوتاه تا بالای زانو پوشیده بود و حجم رون های بزرگ و سبزه ش که بدون مو بودن مشخص بود و اول عاطی را موم انداخت همه جونش را و وقتی کونش و کوسش را مام انداخت من تعجب کردم چقدر با همدیگه راحتن و همه مدلی پیش هم حرف میزنن و ادا میان و دست میزنن بهم و میخندن . وقتی نزدیک هم بودیم هم جای کبودی کم رنگ روی گردن سمیه بود و بعد که دقت کردم گردن عاطی هم یه جاش یه کوچولو کم رنگ کبود بود . فهمیدم هر دو عشق و حال میکنن و احتمالا دوست پسر دارن ولی جلوی من چیزی نمیگن . خدایی بدن عاطی سفید و قشنگ بود . خیلی کون بزرگ و سفیدی داشت و کلوچه ش هم تپل و سفید بود . سینه های عاطی ۸۰ بودن و سینه های سمیه هم بزرگ بودن و اونم ۸۵ بود ولی سمیه سبزه بود ولی عاطی خیلی سفید بود . خب بدن من لاغر بود ولی پشمالو تر از عاطی بودم . سمیه بعد موم انداختن به عاطی به منم گفت لخت کامل بشم و وقتی خوابیدم دست به بدنم میزد و شوخی میکرد و حس میکردم یه مرد هست که داره باهام حرف میزنه و انگار لذت میبره یا قصد و نیت داره . اون روز موم انداختیم و کلی حرفای جنسی زدیم و حتی سمیه بابت شوخی که کار موم انداختن جواب میده یا نه بالای کوس خودش را بین ناف تا کوس را نشون داد و گفت خدایی اینکار موم هست و نه لیزر و ببین چه صاف شده و یه جورایی مثل تبلیغ کارش ولی با جنبه شوخی و خنده نشون من داد . اونروز خیلی با هم بی خجالت و صمیمی شدیم ۳ تایی و بعد اون روز حتی گاهی که عاطی وقت داشت با هم میرفتیم سر به سمیه میزدیم و دوست صمیمی شدن ما شروع شد . گاهی فاطی از کاراش که خفن بودن با دوست پسر سابقش میگفت و کجاها که رفتن و سکس کردن و مثلا رفته بودن خونه دختر دایی دوست پسرش که قبلا باهاش دوست بوده و ازدواج کرده بوده و سکس کرده بودن حتی ۳ نفره سکس کرده بودن و از باغ و ویلا ها که رفته بودن و… و سمیه هم از کیر شوهرش و کارایی که توی سکس قبلا کرده میگفتن ولی من حرفی نمیزدم و فقط شنونده بودم و میخندیدیم . گاهی عاطی یا سمیه یکی دوتا گلاس و شات و پیک مشروب میزدن ولی من نمیخوردم و گاهی قلیون میکشیدن ولی من اصلا کاری جز بگو بخند نداشتم . دو سه ماه که از دوستی ۳ نفره مون گذشت دیگه حساب شوخی داشتیم و گاهی حتی دست به کون و کوس و سینه هم میزدیم و حرفای سکسی بهم حواله میدادیم . دیگه تقریبا پاتوق منو عاطی بعد باشگاه شده بود آرایشگاه سمیه و خوب سعی می کردیم وقتی بریم که به کارش ضرر نزنیم و مزاحم کسب درآمدش نباشیم . طرف های قبل از ماه های محرم و صفر و ماه هایی بود که میگن گناه هست و عروسی و این حرفا تعطیل میشه . یه روز عاطی گفت سمیه زنگ زد گفت جمعه استراحت دادم به خودم و از زندگی شخصی وا موندم و خیلی خسته شدم و چون سرش شلوغ بوده و شاگرد نداشته اذیت شده و گفته بیاین اینجا پیش هم باشیم یه چند ساعتی و هوس مشروب کرده و گفته بیاین مهمون من خوش باشیم . من گفتم به عاطی که گناه داره و الان خسته شده و بعد که ماه گناه شد کاسبی ش تعطیله و بگو مزاحم میشیم اما بعد که سرت خلوت شد . فردا عاطی گفت سمیه گفت من تدارک میبینم و باید بیاین شما دور هم باشیم . هم تعجب کردم هم به سمیه حق دادم چون همش در حال کار بود و تفریحی نداشت . روز جمعه طرف ساعت ۱۰ صبح رفتم سر قرار با عاطی و با هم رفتیم خونه سمیه . اول رفتیم بالا داخل خونه و نشستیم . سمیه یه دختر کلاس سومی داشت که مشغول درس و کتاب و مشق بود . بعد نیم ساعت سمیه گفت بریم پایین داخل سالن که راحت باشیم و اینجا جلوی بچه نه میشه همه حرفی زد و نه میشه مشروب خورد و غذای من تا ظهر روی اجاق آماده میشه و بعد میایم بالا ناهار و بالاخره به دخترش گفت درس هات تموم‌ شدن تلویزیون ببین تا من برم سالن و خاله ها را آرایش کنم و بیام و اگه کار داشتی و چیزی خواستی زنگ بزن بهم بگو تا بیام بهت بدم . خدایی سمیه دختر ساکت و معصوم و بی آزاری داشت . وقتی رفتیم پایین داخل سالن اولین کار سیستم را سمیه روشن کرد و صدای موزیک را بلند کرد که صدای حرفامون بیرون مفهوم نباشه و بعد یه زیر انداز آورد و متکا گذاشت و میوه و تخمه و چیپس و قلیون و ذغال و مشروب را آورد چید وسط و یه دست پاسور آورد که مثلا بازی کنیم و لباس در آورد و با یه تاپ که زیرش سوتین نبسته بود و شورتک زرد نخی جیغ که زیرش شورت دیگه نبود نشست . عاطی هم لباس هاش را درآورد و مشخص بود صبح حمام‌بوده و حسابی تمیز کرده خودش را با لباس تیشرت و شورت سفید نشست و منم مجبور کردن لباس در بیارم و با سوتین و شلوار نشستم پیش شون و سمیه و عاطی مشروب خوردن چند تا پیک و حرفای سکسی میزدن از دوستای زن و مردی که قبلا داشتن و قلیون هم مرتب کشیدن .یه کمی که رد شد عاطی و سمیه به‌من گفت فریبا یه چیزی میگیم‌ نه نگو و پاستوریزه بازی در نیار و مشروب بخور یا پایه باش پاسور بازی کن و حس کردم جفتشون از قبل هماهنگ کردن که منو باهام حال کنن . شوخی شوخی پاسور بازی شاه و دزد که من زیاد بلد نبودم و حکم‌کردن و بوس کردن از همدیگه و از من و شوخی های سکسی و پیشنهاد های سکسی برای انجام کار سکسی به عنوان تنبیه بازنده و دست زدن به بدن و اینکه کدوم حشری تر هستیم و کدوم بیشتر از پشت دادیم و خیلی حرفای سکسی دیگه و من دقیق متوجه بودم هم عاطی هم‌سمیه بد جور هوس حال کردن و مشخصه که امروز برای منم خواب دیدن . گفتم بچه ها شما داغین و من برم خونه تا یه کار دست منم ندادین . عاطی گفت نه نمیذارم بری و تو همش ترسو بازی در میاری و تریپ مهندسی برای ما بر میداری و ما دوستیم و با ما راحت باش و مثل ما باش . سمیه هم گفت امروز دیگه تا تهش باید باشی فریبا جون و دست انداخت گردن من و چند تا بوس آبدار از زیر گلو و گردن من کرد و مشخص بود که واقعی یه حال شهوتی داره . عاطی توی پاسور شاه شد و قرار شد ۳ تا دستور بده و حکم بکنه که حکم اول گفت سمیه باید براش یه دقیقه سینه هاش را بخوره و چون سمیه دزد شده بود توی پاسور بازی و منم جلاد شده بودم به من گفت تو باید لباس و سوتین منو در بیاری و سمیه را تایم بگیری یک دقیقه سینه های منو بخوره و سرش را نگهداری تا کامل یک دقیقه بخورتشون . شوخی و جدی لباس عاطی و سوتینش را با خنده و شوخی در آوردم و سر سمیه را گفتم بیاره نزدیک و بخوره برای عاطی و سمیه بدون هیچ حرفی خم‌ شد و سینه راست عاطی را شروع کرد به مکیدن و عاطی هم بهم میگفت سرش را نگهدار و ساعت را نگاه کن یه دقیقه کامل بخوره . سمیه جوری سینه عاطی را با ناز و عشوه میخورد که مشخص بود داره لذت میبره . بعنوان حکم دوم قرار عاطی گفت باید سینه فریبا را بخوریش .گفتم نه که هر دوتا شون گفتن غلط کردی که نه و بازی را خرابش نکن . من شلوار جین کشی پام بود و فقط بالا تنه سوتین داشتم . سمیه بهم گفت فریبا جون نترس حال میده . قول میدم خوش بگذره و سینه چپ منو از زیر سوتین در آورد و خم‌ شد بسمت من و با ناز خورد و مکید و با دست دیگه ش هم سعی میکرد بدن منو مهار کنه تا بتونه سینه چپم را بهتر بمکه . وقتی میخورد سینه منو گاهی نگاه زیر چشمی میکرد و خنده شهوت انگیزی میکرد و مشخص بود توی کارش خیلی تجربه داره . قرار شد عاطی حکم سوم را هم بکنه و بعدش دوباره پاسور بازی کنیم . به من گفت فریبا به انتخاب خودت یا بزار سمیه برات کوس وکونت را لیس بزنه یا خودت مجبوری لیس بزنی برای من . گفتم اولا که من نمیخورم برای کسی دوما که قراره چون سمیه دزد شده بر علیه اون حکم کنی و چرا بر علیه من حکم میدی؟ گفت من شاه شدم و حق دارم هر حکمی بدم و بهت حق انتخاب هم دادم هر کدوم میخوای را بگو .سمیه گفت فریبا من خیلی وقته کاری نکردم و الان خیس خیس شدم و از روی شورتکش نشون داد که لکه خیسی کمی ازش مشخص بود و به نفع خودته بزاری من برات بخورمش چون تو بخوای بخوری برام باید کلی آب منو‌ لیس بزنی و خندیدن هر دوتایی با عاطی و بعدش گفت فریبا زود تموم‌ میشه امروز را سخت نگیر و فکر کن منم دوست پسر قدیمیت هستم و قول میدم حسابی خوش بگذره . توی پاهام بعد خوردن سینه هام توسط سمیه سست شده بودن و بدنم کرخت و بی حس شده بود و چون تجربه لذت سکس داشتم و مدت زیادی هم حال نکرده بودم یه لحظه دلم حسابی خواست که ارضا بشم . از جای خودم پا شدم که شلوار در بیارم و سمیه مثل اینکه فکر کرد میخوام فرار کنم یا راه ندم سریع بلند شد با من و تا دکمه شلوار را باز کردم با دوتا دستش با چاشنی کمی زور هم شلوار و هم شورتم را کمک کرد در آوردم و همون مدل که ایستاده بودیم فشارم داد به حالتی که مشخص بود بد جور هوس داره منو بخوره و تا نشستم و خواستم یواش یواش بخوابم پاهام را بالا گرفت و کمرم اومد روی زمین و گفتم یواش ولی سمیه پاهام را بالا گرفت و سرش را برد وسط پاهام و چند تا بوس کرد از قسمت داخلی رون پام و پاهام را از هم باز کرد و بعد دیدن لای کوس من به عاطی گفت ببین چه خبره و از منو تو خیس تره و اینقدر ادا میاد و با زبون پهن و لبای بزرگش کوس منو‌ و چوچولم را محکم مکید و حالت خم‌ شدن داگی کوس منو‌ عالی میخورد و مشخص بود اینکاره است و دوست داره کوس خوردن را و همه جای کوس و حتی کون را بدون توقف لیس میزد . دو سه دقیقه بود دیگه من هم پاهام توی هوا بودن و هم خودم توی فضا بودم ‌. حس خوبی داشتم حتی بهتر از دوست پسر سابقم منو حال میاورد موقع لیس زدن و سرم را که آوردم بالا ببینم عاطی کجاست دیدم اونم شورتک سمیه را داده پایین و سرش لای پای سمیه است و داره برای سمیه لیس میزنه همون حالت داگی که سمیه خم شده بود روی کوس من و‌ آه من و سمیه در اومده بود و مرتب هر دو سعی می کردیم پاهامون را باز تر بگیریم که بهتر کوس هامون قابل خوردن باشن . سمیه خیلی کارش را بلد بود و‌ حشری تر از منو عاطی هم بود .‌ بعد چند دقیقه لیس زدن عاطی برای سمیه و اخ و‌ ناله ش به عاطی گفت پاشو بشین دهن فریبا و من حتی حس حرف زدن نداشتم چون سمیه عالی منو‌ میبرد تا اوج ولی نمیذاشت ارضا بشم و دیوونه م کرده بود . همون پوزیشن که به کمر خوابیده بودم و پاهام بالا بود و سمیه برام میخوردش عاطی بی مقدمه نشست دهنم و یه آن دیدم یه کوس سفید و بی مو و تمیز جلوی دهنم هست و آب شهوت هم ازش اومده و لبه هاش روی هم افتادن و کاملا غیر ارادی کوس عاطی را مکیدم و لیسش زدم و با دستام تنظیم کردم جلوی دهنم‌ و واقعی بو و مزه کوس عاطی بیشتر شهوتیم کرد .صدای من دیگه بالا نمیومد بس توی حس بودم و فقط صدای عاطی میومد که داشت ناله میکرد و میگفت زود آبش را میاری دختر بس که تند لیس میزنی و کمرش را تکون میداد و گاهی سوراخ قرمز و صورتی کونش را می آورد جلوی دهنم و‌ منم لیس میزدم و آی آی آی عاطی را هم در آوردم و بعد چند دقیقه عاطی از دهنم بلند شد و‌ به سمیه گفت این خیلی هاته و زود حال میاره منو و‌ تو بشین دهنش تا من براش بخورم و توی یه چشم بهم‌ زدن عوض کردن و سمیه نشست دهنم و عاطی رفت سراغ کوس من که دیگه مثل چشمه ازش آب راه افتاده بود و انگاری زنبور نیشش زده و باد کرده و‌ حالت وزوزی و خارش گرفته بود . هم عاطی هم سمیه هیکلی بودن ولی من لاغر و اونا از من حسابی کار میکشیدن‌ و من جلوشون کم میاوردم همه جوره . عاطی که جوری زبون توی کوس من میکرد که نزدیک بود از حال برم و کار خودش را خیلی تمیز انجام میداد و کوس سمیه هم بوی زنونگی میداد و کوس سبزه با لبه های بزرگ و چوچوله تیره ای داشت که مشخص بود کیر زیاد توش رفته و همه فن حریف شده حسابی و با تنظیم کمرش و خم‌ شدن بیشتر و تکون دادن کوسش توی دهنم حسابی از من کار میکشید و ناله هاش فرق داشتن و حرفای سکسی و فحش هم میداد و حتی بهم گفت امروز جنده میشی بعد از این در میری بیرون و حتی به عاطی هم امر و نهی میکرد که انگشت بکن کوسش و کونش را لیس بزن و به منم میگفت چوچوله ش را بیشتر بمکم . بعد چند دقیقه سمیه به عاطی گفت پاشو میخوام با فریبا 69 بشیم و ارضاش کنم و منو بلند کرد و بجای من سمیه خوابید به کمر و من را حالت داگی بصورت 69 نشوند دهن خودش و بهم گفت تا حالت نیارم نمیزارم بپوشی و شروع کرد به خوردن کوس من و تند تند با زبونش میزد زیر چوچوله من که انگار مثل سنگ سفت شده بود . عاطی هم گاهی به کون من ور میرفت یا به سینه هام یا به کوس سمیه و همراهی میکرد. بالاخره سمیه اینقدر تند تند خورد چوچوله منو که یه لحظه حس کردم الان ادرار میکنم غیر ارادی دهنش و دستش دور رون و کمر و کونم بود که نتونم تکون بخورم و تنظیم کرد تا بهترین ارضا زندگیم را شدم . تا ده دقیقه بی حس و بی رمق فقط دراز کشیدم و نگاه کردم بعد من عاطی بجای من نشست دهن سمیه به حالت 69 و اونم کمتر از پنج دقیقه ارضاش کرد سمیه و ناله هایی کرد که باز دل خواست لز کنم ولی جونی توی بدنم برای ادامه نبود و بعد جا عوض کردن و سمیه به کمر خوابید و عاطی واسش ساک زد و کوسش را لیس زد و همزمان انگشت کرد تا داد و ناله سمیه هم در اومد و ارضا شد . بعد چند با لب سمیه از من گرفت و گفت بد که نگذشت خانم مهندس و خندید . عاطی هم دو سه تا بوس دیگه از من گرفت و گفت بالاخره پایه شدی . فقط ساکت و بی حال لبخند زدم . بعدش لباس پوشیدیم و برای ناهار رفتیم دوباره بالا داخل خونه سمیه و
اونجا قول از من گرفتن که باز هم با همدیگه باشیم . اولش حس بدی داشتم و فکر میکردم نامردی کردن بهم قبلش نگفتن ولی بعدش گفتن خیلی خواستیم بهت بگیم ولی راه ندادی و حالا دیگه خودت میتونی با ما باشی اگه بخوای . هر وقت یاد حرف و کارشون میفتم خیلی بدجور هوس میکنم . دوستی ما ادامه پیدا کرد و اتفاقات دیگه هم پیش اومد.

نوشته: فریبا


👍 19
👎 3
29201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

945170
2023-09-01 08:42:12 +0330 +0330

خیلی تاثیر گذار بود!!

0 ❤️

945182
2023-09-01 11:32:41 +0330 +0330

کیر نمیخوای برا ۳ تا تون

0 ❤️

945339
2023-09-02 08:46:48 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

945488
2023-09-03 05:46:18 +0330 +0330

خیلی چرت بود
مشخصه خالیبندیه
اسگل کوس نه کُس
نگارشتو درست کن بعدبیا حرفشوبزن

1 ❤️

945573
2023-09-03 23:29:48 +0330 +0330

فاز اینا که داستانو میخونن و فحش میدن چیه؟؟ خو پوفیوز نیا اینجا !! میایی جلقتو میزنی داستانوتو میخونی شر و ور هم میگی؟؟

0 ❤️

958577
2023-11-18 01:57:30 +0330 +0330

ضایع س پسر نوشته . مثلا فریبا ادای تنگارو در میاورد که داستانت قایل باور باشه؟

0 ❤️