سلام.من میلادم.21 سالمه و برادرم علی هم 22 ساله هستش.ما توی تهران زندگی میکنیم.هر روز ساعت 3 بعد از ظهر تا 11 شب توی پارک شماره میدیم.یه روز با علی رفته بودیم پارک.کنار دو تا دختر نشستیم.شروع کردیم به مخ زدن.وقتی که مخشونو زدیم به یه کافی شاپ نزدیک رفتیم و شروع به حرف زدن با پریسا و سارا کردیم.پریسا 17 و سارا 19 ساله بودند.شماره هاشونو گرفتیم و بعد از خوردن کاپوچینو ازشون خداحافظی کردیم.صبح روز بعد وقتی که به آن ها زنگ زدیم ازشون خواستیم به پارک بیایند و بعد از حرف زدن طولانی مخ آن ها رو کاملا زدیم و قرار شد شب به پارتی علی برویم.
بالاخره شب شد و شام رو که خوردیم با آن ها رفتیم و بعد از رقصیدن که ساعت حدود یک و نیم بود به یک گاراژ رفتیم.صاحب گاراژ رفیق علی بهزاد بود.ماشین برادرم رو که یک برادرم بود رو در یک گاراژ پارک کردیم.چون پارکینگ خونه مون پر بود.ساعت نزدیک 4 صبح به خونه برگشتیم و تا ساعت 9 خوابیدیم.وقتی بلند شدیم به دنبال ماشین رفتیم.بعد رفتیم دنبال سارا و پریسا.با ماشین به فروشگاه رفتیم.دوست دخترهایمان هرچیزی که خواستند با پول ما خریدند.بعد به برج میلاد رفتیم و ساعت یک بعد از ظهر ناهار خوردیم و به توچال رفتیم.ساعت پنج آن ها رو دم خانه هایشان پیاده کردیم.قرار بود من و علی و پدر و مادر و خواهر کوچکترم به خانه یکی از فامیلهایمان برویم.ولی من و علی نرفتیم و ماندیم که از خانه مراقبت کنیم.
وقتی که آن ها رفتند ساعت هشت بود و من و علی هنوز شام نخورده بودیم.قرار شد من و علی به رستوران برویم.در راه پریسا و سارا را دیدیم.اتفاقا آن ها هم شام نخورده بودند.با هم به رستوران رفتیم.بعد از خوردن شام به سینما رفتیم.بعد از دیدن یک فیلم رمانتیک پریسا و سارا رو به خانمان بردیم.من و علی هوس سکس کرده بودیم.مخصوصا علی خیلی ویسکی خورده بود و خیلی مست بود.من به آن ها پیشنهاد دادم.آن ها خندیدند.ما هم خندیدیم.به تخت خواب رفتیم.وقتی که لباس هایمان رو در اوردیم برادرم پستون های سارا رو در دهن گرفت.من هم شروع به لیسیدن کس پریسا از روی شرت کردم.پس از اینکه اون ها رو با ویسکی مست کردیم شروع به گائیدن آن ها کردیم. علی که خیلی مست بود پریسا رو در بغل گرفت و شروع به گائیدن او کرد.خودم هم پاهای سارا رو به بالا بردم.اینقدر مست بودم که با تمام قدرت او رو میکردم.شروع به خوردن پستون های او کردم و من اینقدر سارا رو کردم که وقتی آب کیرم اومد نصفش رو در صورت او ریختم.بقیه اش رو در دهانش.او کیرم رو در دستش گرفته بود و ساک میزد.علی هنوز در حال کردن پریسا بود.او اینقدر پریسا رو کرده بود که کیرش سرخ شده بود.پستون های پریسا در دهان قرمز شده بودند.بعد علی پاهای پریسا رو بالا برد و اینقدر اون رو کرد که بالاخره آب کیرش اومد.و آب کیرش رو در درون کون او ریخت.در حال کردن پریسا و سارا صدای آنها خیلی زیبا بود و ما بیشتر حشری میشدیم.وقتی که خسته شدیم از ما پول خواستند.به هرکدام 300 هزار تومن پول دادیم و آن ها به ما گفتند اگر بازهم هوس کردید به ما زنگ بزنید و ما هم قبول کردیم!خداحافظ
نوشته: og loc
موضوع انشا:
«جمعهي خود را چگونه گذرانديد؟»
اسم من ميلاد است و اسم برادرم علي است. ما خيلي خوش تيپ هستيم و هر روز از اذان صبح تا نماز شب در پارك به دخترها شماره ميدهيم. جمعهي پيش در پارك با دو دختر زيبا، نجيب و كوني دوست شديم و برايشان چيپس و پشمك خريديم و پولش را از جيب خودمان داديم. بعد كه ديديم خيلي حال ميدهد رفتيم فروشگاه و آنها كيف و شلوار و مقنعه و ديلدو خريدند و ما پول همهي آنها را داديم و خيلي حال كرديم. حتي از داروخانه براي دو تا از دوستهايشان كه ميگفتند مريض است قرصهاي سيلدنافيل و تدامول و هشت بسته كاندوم خاردار خريدند و ما پولش را حساب كرديم و خيلي خوش گذشت! آنها از ما خيلي خوششان آمده بود. ما هم از موقعيت حداكثر استفاده را نموديم و شب آنها را برديم به رستوران و آنها كلي غذا سفارش دادند اما نتوانستند همهي آن را بخورند و بقيهاش را در هفت ظرف يكبار مصرف ريختند تا با خود ببرند و ما يك لحظه از غفلت آنها استفاده كرديم و سريع رفتيم و پول غذاها را حساب كرديم و به ريششان خنديديم! بعد هم آنها را به خانهشان رسانديم.
شب بابايم و مامانم و آبجي كوچكم به خانهي عمويم اينا دعوت بودند و ما نرفتيم چون داشتيم ماشينمان را در گاراژ پارك ميكرديم.
علي گفت: حالا كه تنها مانديم برويم و آن دخترها را بياوريم و بكنيم.
گفتم: چكارشان بكنيم؟
گفت: فقط بكنيم! يعني دودولمان را در كونشان فرو بكنيم!
گفتم: واي علي جان! من رويم نميشود دودول خود را به دخترها نشان بدهم! بهتر است آنها را بياوريم و برايشان خريد بكنيم؛ بيشتر حال ميدهد!
گفت: نه اي ميلاد كسخل! اول دودولمان را در كونشان ميكنيم بعد برايشان خريد ميكنيم!
گفتم: اين فكر خوبي است! بكنيم.
در را باز كرديم كه برويم دنبالشان ديديم آنها پشت در هستند! من گفتم: بفرماييد داخل! صفا آورديد! ما ميخواهيم شما را بكنيم.
دخترها خنديدند و آمدند داخل و ما خيلي ويسكي خورديم. دخترها لباسهايشان را درآوردند! واي خداي من! هيچكدامشان دودول نداشتند! از خنده دلدرد گرفته بودم اما نميدانم چرا علي نميخنديد و مرا چپ چپ نگاه ميكرد. گفتم: اي علي! من الان بايد دودولم را در كجا بكنم؟
گفت: اي كسخل! تو بر روي يكي از دخترها بخواب؛ دودولت خودش ميفهمد كجا برود!
من خوابيدم و احساس كردم كه دودولم دارد ورم ميكند. با ترس و نگراني گفتم: اي علي اي علي! چرا اينجوري شد؟!
گفت: اي برادر عزيزم! كيرم دهنت كه آبرويم را بردي!
علي حسابي مست شده بود و نميدانست چه ميگويد. دخترها هم از خنده رودهبر شده بودند. دوباره خوابيدم روي پريسا و پستونش در دهانم فرو رفت. ناگهان احساس كردم چيزي مانند صاعقه روي سوراخ كونم ميجنبد! رويم را برگرداندم و ديدم علي پشتم زانو زده و چشمهايش مثل كاسهي خون قرمز شده است. گفتم: آي علي جان! علي جان! دودول خود را در كون من نكني!
گفت: برادر عزيزم! از امشب كه كون ترا ديدم از كون همهي دخترهاي عالم دل بريدم!
و كيرش را تا انتها در كون من فروكرد و آنقدر مرا كرد تا آبش آمد و آبش را در كونم ريخت. وقتي علي مرا ميكرد صداي من خيلي حشري شده بود. وقتي كه علي از كمر افتاد و كون من متلاشي شد دخترها لباسشان را پوشيدند و از ما پول خواستند تا تاكسي بگيرند و به خانهشان بروند. و ما به هر كدام از آنها سيصدهزار تومن از جيب خودمان پرداخت كرديم و بعد از رفتنشان حسابي به ريششان خنديديم!
اين بود انشاي من!
ننتو گاییدم میدونی چند بخشه؟؟؟ حرامی, علی داشت کونت میزاشت و منم داشتم به مامانت افتخار میدادم.
راستی, چقدر پولدارید
:& 8} 8> 8> 8> 8> :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o :^o
مکان: خنده بازار
لوکیشن: انشا
موضوع:به همنوعان خود کمک کنید
من و علی میخواستیم به همنوعان خود کمک کنیم( نوازش معلم انشا) روزی 8 ساعت برای شناسائی افراد نیازمند وقت گذاشتیم(نوازش)
چند تا سنگ در دستمان گرفتیم و با آن تو سر دو دختر زدیم ( پس گردنی)
چون نشانه گیریمان خوب بود دقیقا مخ آنها را زدیم(پس گردنی)
ما آنها را به فروشگاه بردیم آنها با پول ما هر چه خواستند خریدند(نوازش)
در همین حال با هم رقصیدیم(پس گردنی)
فردا آنهارا دیدیم آنها نهار نخورده بودند به آنها نهار دادیم به برج میلاد رفتیم تا دلشان باز شود( نوازش)
علی از جیب عقب خود ویسکی در آورده و میخورد(پس گردنی)
ان دو دختر هم از علی ویسکی خواستند علی دوباره از جیب عقی خود یه بطری ویسکی در آورد و به آنها داد(پس گردنی)
ما آنهارا کردیم(ده تا پس گردنی)
در ادامه برای آنکه به آنها کمک کرده باشیم نفری 300 هزار تومن به آنها کمک کردیم(پس گردنی)
وقتی این ماجرا را برای پدرم تعریف کردم پدرم با من دعوای سختی کرد(نوازش)
پدرم گفت :
آخه گوساله(نوازش)
هفتصد هشتصد هزار تومن خرج کس کردی الاغ …
من خودم میبرمت جنده خونه با پنجاه هزار تومن هم کس میکنی هم به همنوع خود کمک میکنی( پس گردنی)
این بود ماجرای کمک من به همنوع
فریجاب
مرسی خیلی باحال بود =))
ببخشید شما به جز انشا در زمینه توضیح فعل هم راهنمایی می کنید ؟
آی میییییییییییییییییییییییره
آدم داستانت رو که میخونه یادش به کتابهای عهد ناصری میفته
داستان رو خودت نوشتی یا کسی کمکت کرد؟آخه این ریدن نمیتونه کار 1 نفر باشه
بابا آب داد. سارا انار دارد. آن مرد آمد، آن مرد در باران آمد و…
یاد متنای کلاس اولم افتادم :)
مادر به فرزند:
الهی درد به جونم…باز شامپو چینی زدی به کیرت…چرا اخه با خودت این کار رو میکنی؟خودت رو تو اینه ببین عین معتادها شدی…چشات چال افتاده…آخه پسرم تو که میخواستی داستان بنویسی به خودم میگفتی تا یک عمر تجربیاتم رو در اختیارت بزارم…کی گفته نرخ کس سیصد تومنه…مگه انجلیا جولی رو گاییدی؟ فوقش 60تومن…دیروز که با فاطی خانوم زن همساده بودم گفتش پایینتر هم اومده…الان دور بر50تومنه…آخ پسر نمیدونی مادرت جوونیهاش چه برو بیایی داشت من بودم گذر قلیچ!!!هیچ جنده ای جرات نداشت پاشو جایی که من هستم بزاره… هر چی مرد تو محل بود از ترس من میرفت توسوراخ موش!!!اخه تا کمرشون رو خشک نمیکردم ول کن قضیه نبودم…تا اینکه یال کوپال من هم ریختو جامو به نوچه هام که یکیش اکرم جنده بود دادم…اون روزها هم مثل الان دست زیاد نبود…قیمت و فی دست خودم بود…کلا من بودم که قیمت کف بازار کس رو تعیین میکردم… پسرم تو فرزند کل محله هستی …مگی نه؟یه بابا بگو از رفتگر تا کاسب،از کارمند تا کارگر روشون رو برمیگردونن…پسرم دیگه شامپو استفاده نکن…مامان همیشه درکنارته
ابتدای ورودم فقط میتونم به نویسنده بگم : >:P کیر فیدل کاسترو توی کس مادر معلم ادبیاتت که به تو خواهر سکسی نگارش یاد نداده … >:P
واااااااااااااااااااااااااي واقعاكه عجبببب انشاء بود
چندسالته خاله؟اصلاتاحالاسكس ازنزديك ديدي؟
همون خريدكردنارو ميگفتي سنگين تربودي خاله
:Loll:
الحق که فحش خوردن بعضیا ملسه،
وقتی دچار کم-فحش-خونی میشن
میان اینجا …شعر می نویسن.
بابا من یه داستان توپ نوشتم چرا نمیزاریش به جای این کس و شعرا
به قول feri151 منو یاد لوکیشن انشا خنده بازار انداخت کاش وقتی مینوشتی من اونجا بودم چند تا پس گردنی محکم میزدم تا این اراجیفو نویسی برو تو فیس بوک دخترا پیغام گذاستن 40 مکان از خودمون 30 مکان از شما بعد تو رفتی 300000 تومن دادی یه نفرو از کون کردی آخه کیری تو توی عمرت 300000 تومنو یه جا دیدی دهاتی ابنه ای کیرم تو مخ جغیت
farijab jan dastet dard nakone , aslahiyat vaqean bahal bud .
به: فریجاب
عالی و بینظیر بود. هرچی رو لازم بود، گفتی. بیشتر از این اگه بخوام چیزی بگم، اضافه است. فقط یاد اون «نمکی» مُنگول افتادم که با برادرش اومده بود شهر!!
فردا جمعه اول مهر ساعت 7 بعدازظهر خيزش سراسري ايران براي به زير كشيدن ضحاك زمان علي خامنه اي قاتل و براندازي جمهوري ولايت فقيه
خيزش سيل آساي اتحاد دفاع نظامي ندارد
مسير اوليه در تهران و چند شهر ديگر:
تهران = میدان ونک + میدان تجریش+میدان ولیعصر
شیراز= ملاصدرا
مشهد=پارک دانشجو
اصفهان= 33 پل
رشت=خیابان مطهری یا گلسار
لاهیجان=خیابان آبشار
مسير دوم براي تمامي شهرهاي ايران
کسخل واقعا تو عمر داستان خوندنم داستان از این افتضاح تر ندیدم
umade budam fohsh keshet konam dustan zahmat keshide budand faghat munde bud ye bi adab ke unam age ejaze bedi man nesare roohe por fotuhet konam ba ejaze hame dustan
BI ADAB
ایول از بس خندیدم شیکمم درد میکنه
عمو آینده میخوای چیکاره شی؟ انشات خوب بود امشب به او بگو برایت یک دیکته شب بگیرد
آب کیر او تو مغزت >:P
بی پدر مادر اولش بگو داری جک می گی تکلیفمونو بدونیم. تخم حروم این چه نحوه ریدنه؟؟؟؟؟؟؟
نوشته مريم خانم در 31. شهريور 1390 - 15:15
واااااااااااااااااااااااااي واقعاكه عجبببب انشاء بود
چندسالته خاله؟اصلاتاحالاسكس ازنزديك ديدي؟
همون خريدكردنارو ميگفتي سنگين تربودي خاله گل گفتي خاله فكر كنم بچه كلاس سوم دبستانه ولي كاش منم يه انشاء مينوشتم تو با محبت منو خاله صدا ميكردي 8} 8} 8}
ببین آقای نویسنده چه کردی که من رو مجبور به ثبت نام کردی
آخه عزیز من چرا از مغزت استفاده نمی کنی؟
تا کی بمونه تو پلمپ؟
خجالت بکش. این دو تا دختر همسایه هاتونن که به یادشون جلق می زنی؟؟؟
باریکلا
یه انشاء هم در مورد این موضوع بنویس (علم بهتر است یا ثروت) :
دم همه اصلاحیه نویسا گرم. من که کلی روحیم شاد شد . هم از داستان هم از دیدگاه های بچه ها
<من به آن ها پیشنهاد دادم.آن ها خندیدند.ما هم خندیدیم.به تخت خواب رفتیم.وقتی که لباس هایمان رو در اوردیم برادرم پستون های سارا رو در دهن گرفت> این یه تیکه از همه خنده دار تره مگه کسخلین که میخندین الکی؟
بچه کونی دهاتی
تو هنوز نوشتن بلد نیستی؟
واسه ما با چه لفظ قلمی هم حرف میزنی
فکر نکنم تو تا حالا با دختر هم حرف زده باشی
این کسشعر ها زاییده ی ذهن تخمی تخیلیته
جلقی بد بخت
:W :W :W
بابا کاپ.چینو بابا برج میلاد بابا رستوران بابا گاراژ بابا کونی بابا جقی بابا لاشی کس نگو
انقلاب باشکوه؟!
انقلاب باشکوه شما از وقتی اون خمینی کونی صفت آمد روی کار ریده شده بود
حالا که آدم های جانی ای مثل تو که با کاراشون روی عُدی حسین پسر صدام حسین رو سفید کردن میگن نیاین من میام تا برینم به همه ی نقشه های کثیف شما برای دور کردن مردم از هم
در های توبه برای ما بازه ولی برای توی سگ خامنه ای چی؟
آدمایی که خونشون گردنته چی میشن؟
شما ها اسلام رو خراب میکنید نه این سایتا
برو به دم تکون دادن برای خامنه ای برس
وایـــــــــــــــــــــــــــــــــــی دلم =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) انقد کیری بود تا تهش خوندم…
جـــــــــــــــــــــــــــــون هرکی دوس داری بازم بنویس.
فقط چند تا نکته رو می گم که دقت کنی
اولشو باید اینجوری شروع میکردی: با اخبار امروز در خدمت شما عزیزان هستیم که اهمّ اونهارو به سمع و نظر شما می رسانم
و آخرشو باید اینجوری: هم اکنون توجه شما رو به اخبار خارجی جلب می کنم…
بابا داستان خیلی کیری بود نظرات با حال بود خیلی خندیدم
کیرم تو داستانت
حاجی متنت خیلی ادبی بود…فک کنم مولف یه بچه پنجم دبستانیه انشائش رو این جا پیاده کرد
کسکش یارو تو اروپا هم اینجوری زندگی نمیکنه
اخه بچه کونی داهاتی ریدم تو این داستانت.مگه داری انشا مینیویسی؟؟
1-به پارتی علی برویم.
2-اتفاقا آن ها هم شام نخورده بودند.
3-پستون های پریسا در دهان قرمز شده بودند.
کیرم دهنت عقده تهران و پول خرج کردن داری؟؟
1-دخترهایمان هرچیزی که خواستند با پول ما خریدند.
2-ما توی تهران زندگی میکنیم.