طلبه‌ی فوق العاده زیبا (۱)

1402/12/20

سلام من امیرم ۱۸ سالمه و همجنس گرام و بیشتر حسم به بات بودن ( مفعول ) قیافمم خوبه عزیزان خواهش میکنم توهین نکنید به حسی که خدا تو دادم قرار داده ممنون

داستان از جایی شروع شد که ما خونه مون رو عوض کردیم رفتیم یه محل دیگه روزی که قرار بود وسایل رو ببریم خونه جدید کارگر نگرفتیم چون عموم اینا گفته بودن میان کمک و اومدن از خونه قدیم وسایل رو بار کردیم وقتی رسیدیم خونه جدید زنگ زدن که پدر زن عموم سکته کرده خودتون رو برسونید !

بابام گفت سریع برید ما یه کاریش میکنیم خلاصه رفتن بابام به اینور اونور زنگ میزد کسی پیدا نشد یهو مامانم از بالا با یه مرد حدود پنجاه و یه پسر حدودا 22 ساله اومد گفت اینا همسایه هستن و تو ساختمون ما خونه روبه رویی لطف کردن اومدن کمک …
من تا پسره رو دیدم پاهام سست شد یه پسر فوق العاده جذاب و زیبا با به نه ریش دیدنی با اندام لاغر انگار دنیا رو سرم خراب شد خدایا این چقدر جذابه من چطور با این تو یه ساختمون زندگی کنم اصلا میتونم مخشو بزنم ؟ همینجوری با خودم فکر میکردم تا همه وسایل رو بردیم بالا تموم شد پسره اسمش محمد بود با باباش رفتن خونه شون …

مامانم گفت خدارو شکر همسایه های خوبی گیرمون اومد با خودم گفتم آره فقط این پسره با این خوشگلی قراره روح و روان پسرتو بگا بده تو این ساختمون …
یهو مامانم گفت پسرش طلبه هست !!!
انگار با پتک زدن تو سرم ناخودآگاه اشکم ریخت سریع رفتم سرویس شروع کردم گریه خدایا چرا باید یه پسر به این خوشگلی جلوم بزاری اونم طلبه دیگه قیدشو زدم گفتم محاله بهم پا بده
خلاصه این پسره شد سوهان روحم هر وقت میدیدمش بهم میریختم یه پسر سربزیر و آروم بود نمیدونستم چطور باید باهاش ارتباط بگیرم . مامانم با مادرش رفیق شده بود یه روز اومد گفت پسر خانم سالاری شماره بابات رو گرفت و تو گروه ساختمون عضو کرد چون باباش مدیر ساختمون بود یهو با خودم گفتم حتما تو گروه هست خودشم سریع گوشی بابامو برداشتم رفتم تو گروه چون شماره بابامو سیو کرده بود شماره ش برای بابام بالا اومده بود برا خودم سیو کردم رفتم اتاقم ببینم رو پروفایلش عکس داره یا نه که خداروشکر داشت حدودا ده عکس همه تو حرم بود یا هیئت داشتم از خوشحالی بال در میاوردم عکسارو سیو کردم در اتاقمو قفل کردم و لخت شدم عکساشو دید میزدم و با کونم و کیرم ور رفتم تا ارضا شدم …
کارم شده بود جق زدن و مالش کونم با عکسای محمد دیدم اینجوری نمیشه باید یه حرکتی بزنم با خودم گفتم بهش پیام میدم و میگم من این محل دوست و رفیق ندارم و باهام دوست بشه خلاصه پیام دادم اونم قبول کرد قرار گذاشتم بریم بیرون گفتم بیاد پارکینگ تو ماشینم من اومد سلام و احوالپرسی کردیم وقتی دست دادیم برا اولین بار بدنش رو لمس کردم به خودم لرزیدم گفت چی شد حالت خوبه گفتم آره نگران نباش راه افتادیم نمی‌دونستم یه طلبه رو کجا باید ببرم نه میشه رفت کافه قلیون نه سیگار هیچی واقعا عذاب آور بود مونده بودم چیکار کنم کنار یه پارک ترمز زدم گفتم بریم تو پارک یکم بشینیم دو تا بستی گرفتم رفتیم یکم و خوش بش کردیم و … خیلی حالم خوب بود کنارش بودم خیلی با ادب بود و کم حرف خلاصه با هم صمیمی شدیم بیرون می رفتیم و …

یه روز گفتم بریم استخر با اکراه قبول کرد من بدنم اصلا مو نداره گفتم امروز وقتشه حشریش کنم

وارد استخر شدیم لخت شدم‌ من رفتم رختکن شرتمو عوض کنم وقتی برگشتم دیدم اونم لخته و برجستگی کیرش داره خودنمایی می‌کنه زیر چشمی دید میزدم رفتیم تو آب وقتی خیس شدیدم بیشتر کیرش نمایان شد چون شورتش چسبیده بود به کیرش رو ابرا بودم چشام زوم بود رو کیرش ، خودمم عمدی یه شورت تنگ پوشیده بودم که کونم بزنه بیرون الکی گفتم من شنا بلد نیستم تو بلدی گفت اره گفتم پس مواظبم باش همین باعث شد بتونم خودمو بهش بچسبونم و ازش جدا نشم 😂

همش دستمو میزدم به کیرش مثلا اتفاقی بوده یا کونم میمالیدم به بدنش اونقدر حالم بد بود همونجا دوست داشتم کون بدم از بس زیاده روی کردم یه بویایی برده بود خلاصه اون روز تموم شد رفتیم خونه خوشحال بودم تونستم یه قدم بردارم .

کارم شده بود راضی کردنش برا رفتن استخر سه بار دیگه رفتیم استخر کارای قبلی رو همه تکرار میکردم اما با دلبری بیشتر

اینقدر خودمو بهش مالیدم خسته شدیم تو آب گفتم محمد سونا ظاهراً خلوته بیا بریم اونجا یکم بشینیم گفت نه تو آب بمونیم بزور از آب کشیدمش بیرون یکم عصبی شد گفت دستمو شکستی امیر آروم بزار یکم دیگه میرفتیم آقا این تا از آب اومد بیرون چشام چهارتا شد کیرش راست راست داشت شورتشو جر میداد زیر چشمی داشتم دید میزدم مثلا ندیدم اونم فکر کرد ندیدم دستشو گذاشت رو کیرش رفتیم سونا دوتا پیرمرد اونجا بود دیگه کم کم کیرش خوابید یه فکری زد به سرم گفتم ماساژور میدی گفت بلد نیستم گفتم بابا بلدی نمیخواد یه مشت و ماله دیگه اینقدر اصرار کردم تا راضی شد دراز کشیدم اومد روم و شروع کرد مالیدن دستای خوشگلش داشت بدنمو ماساژ میداد از خود بی خود شدم کیرم راست شده بود یهو ارضا شدم یهو زد رو کمرم گفت بلند شو دیگه انگار کوه کنده اینقدر خسته س کم کم بلند شدم رفتیم‌ .

تو کونم عروسی بود تونستم کیرشو شق کنم و بریم زیرش ماساژم بده بهش پیام دادم کلی چت کردیم یهو بهش گفتم یه چیزی بگم قول میدی ناراحت نشی گفت خودتو لوس نکن بگو گفتم محمد امروز تو استخر راست کردیا پیاممو سین کرد و هیچی نگفت چند دقیقه سکوت بود گفتم اوی زنده ای گفت اره گفتم چی شد نگفتی برا چی راست کردی گفت بیخیال امیر این حرفا خوب نیست دیگه حرفشو نزن اینقدر اصرار کردم تا گفت کمتر خودتو به آدم بمال تا اینجوری نشه و آف شد هر چی پیام دادم ج نداد دلو زدم به دریا گفتم محمد من همجنسگرام و از روز اول ازت خوشم اومده عاشقت شدم سین کرد و هیچی نگفت جواب تلفنو هم نداد
حالمو گرفت چند روز خبری ازش نشد جوابمم‌ نمی‌داد تا اتفاقی تو پارکینگ دیدمش رفتم جلو گفتم معلومه چته هیچی نگفت فقط خواست بره جلوشو گرفتم اشکام ریخت گفتم نامرد نرو اذییتم نکن یه بلایی سر خودم میارم هیچی نمیگفت دستشو گرفتم گفتم بیا بریم خونمون حرف بزنیم نمیومد سرش داد کشیدم بردمش خونه خانوادم نبودن یهو افتاد به پاش گفتم کثافت چرا با من اینجوری میکنی بلندم کرد گفت دیوونه شدی انگار گفتم آره دیوونه تو همه چیو گرفته بود گفت امیر من غیر رفاقت با تو هیچ کاری نمیکنم اینقدر گریه کردمو التماس کردم و براش توضیح دادم که بهش نیاز دارم تا یکم نرم تر شد بغلش کردم و دستاشو گرفتم گفتم تو مال منی میفهمی مخالفت کنی میکشم خودمو گفت امیر زر نزن بزار برم کار دارم محکم گرفتمش لبامو گذاشتم رو لباش مقاومت میکرد ولی نزاشتم بره بزور لباشو میخوردم دستمو بردم رو کیرش مالیدم براش منو پرت کرد رو مبل گفت من اینکاره نیستم خواست بره گفتم درو قفل کردم گفت بچه بازی در نیار درو باز کن برم وگرنه میزنمت گفتم جووون تو فقط بزن یهو ذهنم رسید لخت بشم کامل لخت شدم بدن خوش فرم و بدون موم داشت خودنمایی میکرد روشو کرد اونور دوباره پریدم بغلش شروع کردم خوردن و مالیدن کیرش مقاومت میکرد اما بدن لختم انگار نرمش کرده بود دیگه مقاومت نمی‌کرد همراهی نمی‌کرد ولی دیگه مقاومت نمی‌کرد جدا بشه از کلی لبای خوشگلشو خوردم اومدم پایین گردنشو خوردم گفت نکن کبود میشه آبروم میره گفتم نه مواظبم دیگه کیرش سنگ شده بود داشت شلوارشو پاره میکرد نشستم که شلوارشو دربیارم دستشو آورد جلو نزاشت گفتم محمد بیخیال شو بزار کارمو بکنم دستشو زدم کنار شلوارشو در آوردم شورتشو کشیدم پایین کیرش پرید بیرون باورم نمیشد یه کیر خوش فرم و بزرگ جلو چشامه و اونم کیر محمد یه بوس کردم سرشو سرو کردم خوردن از سر کیرش تا خایه هاشو میخوردم دیگه آه آهش بلند شد تا ته میخوردم سیر نمی شدم اینقدر خوردم یهو سرمو گرفت گفت داره میاد گفتم بریز تو دهنم یه لرز زد کل آبش خالی شد تو دهنم همشو خوردم و همینجوری کیرشو لیس میزدم تا کیرش خوابید رو مبل مثل جنازه افتاده بود چشماش بسته منم کنارش دراز کشیدم بغلش کردم لباشو بوسیدم گفتم محمد تو فقط مال منی برا همیشه بالاخره یه کلمه گفت به همین خیال باش گفتم دیگه تموم شد من امروز کیرتو خوردم و … بلد شد که لباس بپوشه گفتم کجا باید دوباره بلندش کنی کونم داره له به میزنه برا کیرت گفت امیر خفه لطفاً درو باز کن باید برم گفتم اوکی لباس تنش کرد پشت در محکم بغلش کردم و لباشو بوسیدم گفتم عشقم مواظب خودت باش و رفت

تو چت بهش گفتم چطور بود خوب بود گفت خدا لعنتت کنه باورم نمیشه من این کارو کردم گفتم چه اشکالی داره تو دیگه مال من شدی هنوز تازه اول کاره کلی برنامه دارم برات …

ادامه دارد …

نوشته: امیر


👍 21
👎 16
17401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

974587
2024-03-11 00:40:13 +0330 +0330

تجاوز بات به تاپ ، انسان باش ، کسی نخواستت خودتو نکن تو طرف


974597
2024-03-11 01:16:15 +0330 +0330

باحال و لذتبخش بود 🌹

0 ❤️

974615
2024-03-11 02:48:49 +0330 +0330

چوق توش

0 ❤️

974648
2024-03-11 09:19:11 +0330 +0330

میخوامت خوشگل

0 ❤️

974661
2024-03-11 11:03:42 +0330 +0330

جالب نبود به زور دادن مثل به زور کردن یک تجاوزه هیچکسو نبابد مجبور به کاری کرد که دوست نداره به‌ویژه سکس

3 ❤️

974685
2024-03-11 14:41:39 +0330 +0330

به نظرم برعکسه یعنی تاپ آدم معمولی لوده بات آخوند چون اخوندا تو حوزه همشون کون میدن میکننشون تو بشکه کونشو میگان .

0 ❤️

974687
2024-03-11 14:49:40 +0330 +0330

درا رو قفل کردم 😂 مگه یوسفه.
داستان زلیخا تغییر کرد قفلا باز نشد یوسف مجبور شد ترتیب زلیخا رو بده 😂 … دیگه اینقدرم طلبه ها مقاوم نیستن بعضیاشون اتفاقا خیلی حشرین

2 ❤️

974706
2024-03-11 18:03:34 +0330 +0330

اولا"از یه امیر انتظار نداشتم کون باشه و206 هم نداشته باشه 😂 😂
دوما" آخوند جماعت محاله ازکون بچه ایی مثل تو بگذرن

0 ❤️

974717
2024-03-11 21:17:43 +0330 +0330

وقتی دلش نمیخواد درست نیس اصرار

0 ❤️

974804
2024-03-12 16:37:37 +0330 +0330

ادامه بدی خوب بود

0 ❤️

974827
2024-03-12 23:56:25 +0330 +0330

خداشانس بده چقدر آخوندها خرشانسن

1 ❤️

975128
2024-03-15 02:21:12 +0330 +0330

کسخل چرا لباساتو در آوردی؟ حالا از کجا بفهمیم کی مقصره؟ اگر پیراهن از پشت دریده باشد و از جلو دریده باشد و این داستانا پس چی؟
چرا فیلم نامه رو خوب نخوندی عه.

0 ❤️