فانتزی دروغین

1401/11/09

سی و پنج سالمه و کار همیشگیم خانم بازیه ، یک روز یکی از این خانمها که دو سالی میشد رفیقمه تماس گرفت که بچشو مدرسه برده و میاد که چند ساعتی پیشم بمونه ،
ساعت نه صبح بود و برای یک سکس طولانی ترامادلی خوردم و رفتم سراغش و سوارش کردم ، جلوی خونه رسیدیم که شوهرش زنگ زد و مجبور شدیم کنسلش کنیم و جلوی خونش رسوندمش ،
بار اولی نبود که این بلا سرم میومد و بیخیال به خونه بر میگشتم که جلوی دادگاه ی خانم خوشگل همسن من با ی پسر بیست و یکی دوساله دست بلند کردن و ماشین میخواستن ، زیبایی خانم پاهام رو روی کلاچ و ترمز گذاشت و سوارشون کردم ،
جفتشون عقب نشستن و من مثل همیشه به بهانه صحبت کردن از توی آیینه خانمه رو برنداز میکردم که قیافش برام آشنا میومد ولی وقتی گفتن اهل این شهر نیستن تعجب کردم ، فهمیده بودم که این همه زیبایی در شهر کوچیک ما نمیگنجه و این خانم رو توی گوشی دیدم، یکم سکوت کردم که دیدم زیادی به هم چسبیدن و انگار که خیلی حشری شده بودن ،
حدسی که زدم این بود که دوست باشن ولی از علت حضورشون توی دادگاه پرسیدم که گفت سوءتفاهمی پیش اومده بود که رفع شد و شروع کردن به بد و بیرا گفتن به شهرمون ، وقتی سمج شدم فهمیدم واقعا زن و شوهرن و وقتی با هم دیده بودنشون همون فکر منو کرده بودن و توی دادگاه ثابت کرده بودن که زن و شوهرن ،
از این همه توهین که به شهرم کرده بودن حرصم گرفته بود و ته دلم دوست داشتم تلافی کنم ، به ترمینال رسیدیم و ازم خواستن منتظر بمونم تا ساعت حرکت اتوبوس رو بپرسن و جفتشون پیاده شدن و رفتن ،
حالا وقت داشتم به قیافه زنه فکر کنم و دیدم که قیافش منو یاد نانسی خواننده عرب زبان میندازه و خوب که فکر کردم انگاری خودش بود که با حجابش کردی و به پسره حق دادم که همچین کصی رو گرفته باشه ،
داشتم توی آیینه نگاه میکردم که داشتن میومدن سمت ماشینم و فهمیدم که بلیط برای عصر گرفتن و دنبال هتل بودن و وقتی بهشون گفتم که شهر ما هتل نداره باز شروع کردن به فوش دادن به شهرمون ،
فاز مهربونی باهاشون گرفتم و بعد ی کم چرخ خوردن داداش ممد و هستی خانم صداشون میکردم و اونا هم داداش بابک و آقا بابک صدام میکردن و چند باری تعالفشون کردم که مهمون من بشن ولی قبول نمیکردن ،
ی گوشه پارک کرده بودم و مشغول صحبت کردن بودیم که دیدم ترامادول بدجوری خرمو گرفته ، پیاده شدم که سیگاری بکشم ولی نیم نگاهی به ماشین داشتم که ندزدنش آخه هوا گرم بود و کولر ماشین روشن بود، سیگارم که تموم شد دیدم بدجوری رفتن تو فاز دستمالی هم و قبل از اینکه ماشین رو به گند بکشن رفتم و در ماشین رو باز کردم و مانع پیشرویشون شدم ،
دفعه بعد که تعارف کردم که بیان خونه من گفتم بریم خونه و تا شما استراحت کنید من میرم ناهار میگیرم و بر میگردم ،
جفتشون آهنشون نرم شد و به فکر سکس افتاده بودن و با گفتن باشه به شرطی که با هم حساب کنیم قبول کردن،
وقتیکه وارد خونه شدیم خونه رو بهشون نشون میدادم و سمت اتاق خواب رفتیم و به تختخواب اشاره دادم و گفتم اینجا استراحت کنید و با پا به کشوی زیر تختخواب زدم و گفتم داداش ممد هر چی بخوای اینجا هست ،
جفتشون منظورم رو گرفتن و داشتن ریز میخندیدن و سراغ کمد لباسها رفتم و حوله و لباسهای خودم و دوست خانمم رو نشونشون دادم و گفتم اگه بخوای میتونید دوش بگیرید و لباساتون رو بشورید و لباس راحتی بپوشید ،
هستی با خجالت گفت نه دیگه شاید خانمتون دوست نداشته باشه…
حرفش رو قطع کردم و گفتم متاهل نیستم مال دوستمن ،
نیشخندی به صورت زییاش نشست و من خداحافظی کردم و موقع ترک خونه برای احتیاط در حیاط رو قفل کردم که دزد از آب در نیان ،
یک ساعت بعد با سه پرس غذا خونه اومدم که لباساشون روی بند و توی حیاط پهن شده بود و خوشحال وارد خونه شدم که دیدم هستی و ممد با لباسها حسابی خونمو صفا داده بودن ،
با دیدنم جفتشون بلند شدن و ازم خواستن کمک کنن ،
سفره و ظروف رو نشونشون دادم و خودم برای دوش گرفتن به اتاقم رفتم و بعد از دوش گرفتن شلوارک و تیشرتم رو پوشیدم و پیششون رفتم ،
از دیدنم با شلوارک هستی ی کم جا خورده بود و خودش با گرمکن و هودی سبز رنگ خوشگل شده بود و شک نداشتم که بخاطر حساسیت خانمها لباس زیرهای موجود رو نپوشیده ،
تندی سر سفره نشستم و گفتم امیدوارم که از خونه محقر من خوشتون اومده باشه و باز هم شما رو ببینم ،
ممد کلی تشکر میکرد و هستی سکوت کرده بود رو به هستی گفتم انگار نانسی خانم خوشش نیومده،
هستی حتما بارها این صفت رو شنیده بود و من حتی نگاه ممد نمیکردم و منتظر جواب هستی بودم که داشت حرفمو هضم میکرد که صفتش رو نشنیده گرفت و گفت این چه حرفیه خیلی زحمتت دادیم ، جفتشون تلنگر خورده بودن و من حرفهای ممد رو نشنیده میگرفتم و روی صحبتم با هستی بود و در آخر گفتم که ولی لباسها خیلی بهت میاد ،
ممد و هستی با هم رفتن و روی کاناپه نشستن و من نیم ساعتی توی آشپزخونه مشغول تمیزکاری بودم و بعد بهشون ملحق شدم و از اونجایی که روی کاناپه طوری نشسته بودن که جای نفر دیگه ای نبود روی تک نفره نزدیک به هستی نشستم و دو دقیقه بعد به ممد گفتم داداش آب جوشه بپر چایی رو دم کن ،
ممد که انگار میترسید با من کل بندازه و یا شاید احترامم رو داشت بلند شد و به سمت آشپزخونه حرکت کرد و من رو به هستی با لبخند گفتم نانسی جون هر وقت آمادگیش رو داشتی بریم توی اتاق و ی کم اختلاط کنیم ،
ممد سر جاش خشکش زده بود و هستی با ترس و واهمه گفت یعنی چی ؟
ممد صورتش رو برگردوند و گفت داداش همینجا بگو ،
با لبخند به ممد گفتم اینجا که نمیشه ،
هستی که کاملاً مطلب رو گرفته بود بلند شد و به سمت ممد حرکت کرد و پشت سر ممد قرار گرفته بود ،
ممد گفت داداش منظورت چیه ؟!
گفتم داداش اگه میخوای دبه کنی بگو اگه نه که حالا نوبت منه که با هستی سکس کنم ،
جفتشون سرخ شده بودن و ممد طوری که اعصبانی نشون میداد گفت داداش چی میگی دبه چی ؟ هستی خانم زنه منه ،میفهمی چی میگی ؟
بلند شدم و به سمت آشپزخونه حرکت کردم که نزدیکشون که رد شدم هستی انگار قایم موشک بازی میکرد و پشت ممد خودشو میچرخوند و ممد از اونجایی که جثه ضعیفی داشت ترس از کتک خوردن داشت ،
بعد از خاموش کردن اجاق گاز برگشتم که دیدم به سمت کاناپه حرکت کرده بودند ولی هنوز ایستاده بودند دوباره به سمت تک نفره رفتم ازشون خواستم که بشینن که اینبار هستی پشت ممد نشسته بود و ممد رو به من و جفتشون ی جورایی گارد گرفته بودن ،
به ممد گفتم مگه قرارمون این نبود که با هم حساب کنیم ؟نکنه میخوای خودت حساب کنی ؟!
ممد گفت منظورم این بود که پول بهت میدم ،
با اعصبانیت حرفش رو قطع کردم و گفتم مرتیکه زبونت رو آب بکش ،مگه من جاکشم که پول مکان ازت بگیرم ،
ممد و هستی به تته پته افتاده بودن و ممد گفت داداش این چه برداشتیه که تو داری ؟ هستی زن منه و ما مهمون شماییم ،
بلند شدم و گفتم ببین ممد تا حالا بهت گفتم داداش ولی الان تو داری با ننه من غریبم بازیت سر من رو شیره میمالی و من گوشم از این حرفها پره ، اگه میخوای داداش بمونیم هستی رو دنبالم بفرست توی اتاق اگه نه که ی چاقو توی قلبم کن ولی اسم جاکشی رو روی من نزار ،
به سمت اتاق رفتم و پشت سرم حرفهاشون رو نشنیده گرفتم ،
به جلوی در اتاق که رسیدم برگشتم و گفتم ممد چند لحظه بیا ،
ممد شک داشت که بیاد ولی دفعه بعد که صداش زدم حرکت کرد و من جلوتر از اون روی تختخواب نشستم ممد اومد روبروم و وایساد ، دستش رو گرفتم و گفتم ببین ممد یک بار دیگه بهت میگم داداش ولی از سادگیم سواستفاده نکن ،
ممد با معصومیت گفت این چه حرفیه داداش ؟!
گفتم گیریم که تو نمیخواستی چنین اتفاقی بیوفته ولی وقتی هم من راضیم هم هستی تو این وسط داری الکی خودتو عذاب میدی ،
ممد مات و مبهوت جمله ام بود که گفتم تو وقتی هنوز ریش و سیبیل در نیاورده بودی این خانم اوج جونیش بوده و معلوم نیست با کی بوده و حالا هم انتخاب رو به عهده خودش بزار ،
ممد با قیافه ای که معلوم بود به هستی اطمینان داره گفت امکان نداره هستی چنین چیزی بخواد ،
ازش خواستم کنارم بشینه و گفتم تو هنوز خانمها رو نمیشناسی و خانمها با ما مردها فرق دارن پس بیا ی قراری بزاریم که اگه هستی قبول کرد تو هم مشکلی نداشته باشی ،
بعد از اینکه ممد دودل شده بود گفتم من فقط باهاش صحبت میکنم ولی قول بده که اگه راضی شد باهام سکس کنه تو هم مشکلی نداشته باشی؟
قبل از اینکه جوابی بشنوم گفتم بعضی خانمها فانتزی هایی دارن که اگه انجام نگیرن رو مغزشون میمونه و بهتره که انجام بگیره ،
ممد گیج حرفهام بود که گفتم شاید فانتزیش این باشه که جلوی تو با دیگری سکس کنه و اگه براش انجامش ندی نمیتونی راضی نگهش داری ،
دوباره ممد توی فکر رفت و وقتی چاره ای ندید گفت قول بده اگه همچین چیزی نبود دیگه اصرار نکنی ؟
ممد به هستی اطمینان داشت و من به خودم و گفتم ولی اگه دوست داشته باشه تو سکسش رو ببینی چی ؟
ممد گفت داداش داری اشتباه میکنی ولی هرچی خواسته هستی باشه من انجام میدم ،
بار دیگه نقشمون رو براش بازگو کردم و ازش قول گرفتم که بجز حرفهایی که ازش میخوام چیزی نگه و اگه ازش نظرش رو خواستیم کار رو به هستی بسپره و بگه که هرچی هستی بخواد و من مشکلی ندارم ،
ممد بدون کلام قبول کرد و سرش رو پایین انداخت و توی اتاق منتظر شد تا صداش بزنم ،
در اتاق باز بود و وقتی من تنها به سمت هستی میرفتم نگران شد که با نشستن روی تک نفره و قول اینکه فقط حرف میزنم آرومش کردم ولی چشم هستی به در اتاق بود و منتظر ممد بود ،
بعد از اینکه قسم خوردم که فقط صحبت میکنم راضیش کردم از گوشه کاناپه خودشو به نزدیک من برسونه تا ممد صدامون رو نشنوه و صحبت کردن رو شروع کردم و بهش اطمینان دادم که خبری از تجاوز و زورگیری نیست ،
بعد از کمی صحبت های محبت آمیز با چهره مرموز گفتم برات سوال نشده که چرا ممد نمیاد بیرون و راضیه که من باهات صحبت کنم؟
هستی صورتش پر از علامت سوال بود که گفتم به نظرت اگه توی ماشین بهم اشاره برای شریک شدن توی سکس نمیداد اینقدر راحت می‌پذیرفت که من ازش بخوام باهات حرف از سکس رو بزنم ؟
هستی تلخندی به حرفهام زد و سرش رو پایین انداخت ،
نگاهش رو به حرفم جلب کردم و گفتم ببین اگه خودش ازت بخواد قبول میکنی سکس کنیم ؟
هستی از حرفم لجش گرفت ولی باز سکوت کرد و من ادامه دادم که اصلاً میدونی به من چی میگه ؟
هستی سرش رو سمتم چرخوند و گفت چی؟
گفتم ازم خواست طوری که تو نفهمی فانتزی اونه راضیت کنم جلوی چشم خودش سکس کنیم ،
هستی نمیخواست باور کنه و به ناچار دستم رو به روی دستش گذاشتم و برای عهد بستن دستش رو توی دستم گرفتم و گفتم قول میدم اگه خودش ازت نخواست کاری باهات نداشته باشم،
هستی که اطمینان داشت ممد قبول نمیکنه گفت قبول ،
بار دیگه شرطمون رو مرور کردم و گفتم پس اگه ممد رو صدا زدم و گفت که من مشکلی ندارم تو هم قبول کنی و همینجا روی کاناپه سکس رو شروع کنیم ،
هستی برای رها شدن از دستم گفت باشه قبوله ولی یادت باشه چه قولی دادی ؟
گفتم باشه و ممد رو صدا زدم ،
ممد بیرون اومد و یک لحظه باهم چشم تو چشم شدن ، من بلند شدم و رو به ممد وسطشون قرار گرفتم و به ممد گفتم داداش ممد منو هستی میخوایم باهم سکس کنیم تو مشکلی داری ؟
ممد سرخ شد و از اونجایی که قرارمون این نبود که پرسشم اینجوری باشه مکث کرد و من با اشاره ازش خواستم که به قولش عمل کنه و ممد در یک لحظه پر از ناراحتی گفت اگه هستی هم بخواد من مشکلی ندارم ،
وقتی به سمت هستی برگشتم هستی به نشانه افسوس دو دستش رو به روی صورتش گذاشته بود که شاید ممد این کارش رو نشانه خجالتیش برداشت میکرد و من کنارش نشستم و بغلش کردم و دستاش رو گرفتم و قبل از اینکه چیزی بگه لبم رو به لبش رسوندم ،
هستی اصلأ همکاری نمیکرد و نمیخواستم این صحنه رو ممد ببینه و برگشتم که ممد رو دنبال نخود سیاه بفرستم که دیدم نیستش، لبای هستی اونقدر گنده بود که اگه هم نمیخواست به من خوردنشون لذت میداد و کلاه هودی رو از سرش انداخته بودم و موهای فندقیش رو بیرون انداختم و برای یک لحظه کنارش موندم و باهاش چشم تو چشم شدم و از روی هودی دستم رو روی سینش گذاشتم ،
هستی هنوز در شوک فانتزی ممد بود و البته ممد که هستی رو با من لب تو لب میدید در شوک رفته بود ،
هستی که منو در حال شروع رابطه میدید گفت پس ممد چرا رفت ؟
آهسته گفتم بهم گفتش بعد از شروع سکس منو به بهانه‌ی آوردن کاندوم صدا بزن و ازم بخواه که همینجا بمونم ،
هستی با افسوس سرش رو پایین انداخت و من دستم رو زیر هودی بردم و سعی در درآوردنش داشتم ،
هنوز هستی قبول نکرده بود که ممد چنین چیزی ازش خواسته ، من برای درآوردن هودی مصمم بودم و ازش وقت خواستم تا صداش بزنم ،
برای در آوردن هودی جلوش ایستادم و بعد از بیرون انداختن بالاتنه زیباش جلوش ایستادم و شلوارک و تیشرتم رو درآوردم و کیر چهارده سانتیم رو در حالتی نیم خیز در دیدش قرار دادم و رفتم کنارش و دستش رو از روی سینه هاش برداشتم و سینه های خوش فرم و بزرگش رو توی دستم گرفتم و شروع به خوردن صورت و گردنش کردم ،
بی محابا هر لحظه لبام رو به گوشه‌ای از صورت و گردن و تا سینه هاش رسوندم و در یک لحظه دستش رو روی کیرم گذاشتم ،
هستی حاضر به همکاری نبود و من چند بار این کار رو انجام دادم تا تونستم دستش رو دور کیرم نگه دارم و کیرم داشت جون میگرفت و خواه ناخواه لب و سینه هاش رو میخوردم و دستم رو به لای رونش بردم ،
هستی برای بار دیگه ازم خواست ممد رو صدا بزنم و با توجیه اینکه نمیتونه توی چشات نگاه کنه گفتم باید در حالتی که صورتت رو نبینه صداش میزنم ،
داشتم سینه هاش رو میخوردم و با دستم کصش رو از روی گرمکن نوازش میکردم ،
هستی دیگه وارد سکس ناخواسته شده بود و حتی اگه نقشه م لو میرفت نمیتونست جا بزنه و اندام زیبا و بینظیرش و اون صورت خاصش نفسم رو بند آورده بود ،
انگشتم و رو از روی گرمکن به داخل کصش فشار دادم و تا حدی بهش فشار میاوردم و سرم رو بالا آوردم و برای صحبت کردن صداش کردم و با دست دیگرم دستش رو دور کیرم بالا و پایین میکردم و بعد از بوسیدن لبهاش و ابراز خوشحالی گفتم آماده ای که ممد رو صدا بزنم ؟
هستی سری تکون داد و تأیید کرد و من گفتم پس حالا که اون میخواد سعی کن خوشحالش کنی ،
هستی تایید نکرد ولی گفتم برای این کار باید پشت به در اتاق زانو بزنی و برام ساک بزنی ،
مسلماً هستی تا حالا توی چنین موقعیتی گیر نیفتاده بود و نمیدونست چطور قبول کنه ولی وقتی از نیم تنه لخت بود و انگشتم به کصش فشار میاورد و دستش روی کیرم بالا و پایین میشد انتخاب دیگری نداشت و با دستام فشارش دادم تا توی پوزیشن قرار بگیره و چند ثانیه بعد هستی روی کیرم خیمه زده بود و من دستم رو توی موهاش کرده بودم و به به سمت کیرم فشار میدادم تا توی دهنش ببره ،
آخرین دفاعیه هستی این بود که صورتش رو بالا گرفت و گفت خب صداش کن ،
حرفم رو توی مغزم مرور کردم و صدا زدم داداش میشه ی دونه از اون کاندوم های توی کشو رو برامون بیاری ؟ قبل از اینکه ممد بگه خودت بیا بردار گفتم قربونت تا دیر نشده اون دستمال کاغذی ها رو هم کنارت بردار بیار ،
نگاه هستی کردم که ببینمش و دیدم که صورتش رو بالای کیرم گذاشته و منتظر واکنش ممد شده ، هستی در حالتی مونده بود و کیرم رو زیر فکش قرار داده بود که ممد نمیتونست تشخیص بده توی دهنشه یا نه ،
ممد بعد از کمی معطلی صدای قدماش اومد و توی دیدم اومد و صحنه ساک زدن هستی رو دید ،گفتم داداش قربون دستت بی زحمت همینجا بزارشون و ممد با نگاهی به وضعیتمون نگاهم کرد و با اشاره به هستی گفتم داداش دوست دارم کنارمون باشی و اینجوری بهش فهموندم که این خواسته هستی هستش ،
ممد مثل مرده ها صورتش کبود و سیاه شده بود و بخاطر هستی قبول کرد که روی دو نفره بشینه و به دسته مبل تکیه بده ولی نگاه عمیقی به سکسمون نداشت ،
کاناپه و دو نفره در حالتی به شکل L مانند بودند و حالا دیگه هستی مطمئن شده بود که که این سکس خواسته ممد هستیش و کیرم رو توی دهنش برد و هر بار با فشار دست من پایین میرفت و به خواست خودش بالا میومد،
به کاناپه تکیه داده بودم و کونمو به جلو هل داده بودم و هستی داشت جلوی شوهرش برام ساک میزد ، خودمو جلو دادم و یک دستم رو به سینش رسوندم و شروع کردم به نوازش تنش و بازی با سینش،
ممد هر از گاهی نیم نگاهی به ما داشت و دوباره نگاهش رو می‌دزدید،
نشستنم باعث شده بود شکمم سر هستی رو به عقب هل بده و زمام ساک زدن از دستش در بیاد و منم ساک زدنش رو نمیخواستم و به بالا کشوندمش و اون صورت زیباش رو بوسیدم و لبهای خیس و سرخ شدش رو توی دهنم بردم،
هستی از هر فرصتی برای نگاه کردن از گوشه چشمش به ممد استفاده میکرد و همون لحظه ممد نگاهش رو به زمین میدوخت،
هستی نیم خیز بود و می‌خواست از این پوزیشن زودتر خلاص بشه و من خواستم رو اینجوری در گوشش بیان کردم که نانسی جونم برای اینکه ممد بتونه از دیدن سکسمون لذت ببره بهتره پشتت به سمتش باشه و روی کاناپه داگ استایل بشی ،
هستی برای انجامش مردد بود ولی راهی دیگه جلوی خودش نمیدید و با راهنمایی دستای من سرش رو بالای کاناپه گذاشت و روی نشیمن کاناپه زانو زد و کون گندش رو به سمت من و ممد کرد ،
بدون توجه به ممد دستام دور کش گرمکن رفت و شروع کردم به پایین کشیدن گرمکن ،
هر چه بیشتر پایین میکشیدم سفید و سفیدتر میدیدم و تمام گوشت و خون بود ،
برای جدا کردن گرمکن از لای پاهاش حوصله بیشتری به خرج دادم تا فشاری به غنیمتش نیاد و وقتی گرمکن به روناش رسید سوراخ کونش برق از سرم برد ، سوراخی خوش‌رنگ تر از تمام سوراخ‌هایی که دیدم جلوی چشمم اومد و زیرش عینن یک نصفه سیب سرخ بود که دهن هر مردی رو به آب مینداخت ،
عجولانه گرمکن رو به زانوهاش رسوندم و خواه ناخواه دماغم رو به سوراخ کونش رسوندم و با استشمام عطر تنش لیسی عمیق به سوراخ کونش زدم و عاشقانه لمبرای کونش رو توی دستم گرفتم و صورت خودم رو توی کص و کونش فرو کردم ،
اصلاً برام وجود ممد مهم نبود و این خوردن رو به دنیا عوض نمیکردم و مثل تشنه ها از چشمه کصش میخوردم ،
هستی فهمیده بود این یک خوردن عادی نیست و زبونم رو به اندازه کیری توی کصش حس میکرد و نمیتونست به این حالت بی اعتنا باشه و تکون هایی از سر لذت میخورد ،
دوست نداشتم از خوردن دست بکشم ولی با ارضا شدن هستی ممکن بود سر کیرم بدون کلاه بمونه و آخرین لیسیدن رو با حسرت انجام دادم و به ناچار سراغ کاندوم رفتم و فرصت کردم نگاهی به صورت عبوس و اخموی ممد بندازم و با کشیدن کاندوم کیرم رو خیس کردم و روی کص زیبای هستی گذاشتم و با فشاری آهسته نگه داشتم ،
هستی که فشار کیرم رو حس کرد به تنش رعشه ای افتاد و همون باعث داخل رفتن مقداری از کیرم شد و با تداوم فشار کیرم تا نصفه داخل رفت و نفس در سینه هستی حبس شد ،
کیرم رو که جای شاهانه ای نشسته بود عقب کشیدم و با دو بار عقب و جلو کامل توی کصش جا کردم و دستام رو به بغل لمبرای کون هستی گرفتم و شروع کردم به تلمبه زدن ،
هنوز تلمبه هام جون نگرفته بود که قوص کمر هستی شروع به بالا و پایین کردن کرد و سر هستی هر بار اینور و اونور میشد و این منو به خواستم نزدیک میکرد ،
حالا کیرم جای خودش رو پیدا کرده بود ولی دستام گاهی لمبرای کونش رو میچلوند و گاهی کمرش و پهلوهاش رو نوازش میکرد و گاهی شستم روی سوراخ کونش رو ماساژ میداد ولی دقیقا یک بار که برای چند ثانیه سرعت تلمبه هام رو به حداکثر رسوندم و انگشت شستم روی سوراخ کونش بود صدای آه هستی به گوشم رسید و همین حالت رو ادامه دادم و دیدم صداهای لذت هستی بالا گرفت و با کند شدن‌ تلمبه هام هم ادامه پیدا کرد ،‌نمیدونم قصد هستی از این کار لذت دادن به من یا ممد یا اصلأ همیشه توی سکس اینچنین بود ولی رقص دیوانه کننده‌ای به باسنش روی کیرم داد
و هر لحظه بیشترش میکرد ، چنان موجی لمبرای کونش داشت که دوست داشتم ساعتها نظاره گرش باشم ، حس حشری شدن هستی بهم جرأت داد چندتایی اسپنک آهسته به لمبر کونش بزنم تا موج بیشتری به لمبراش بشینه ،
داشتم ارضا شدن هستی رو همراه با لذت سکس فراوان خودم حس میکردم و برای چند ثانیه‌ای ضربات و صدای تلمبه زدنم رو بالا برده بودم ،
رقص باسن هستی ساکن شد و الان این نگاهش بود که به سمت ممد بود و باعث شده بود من لذت زیادی ببرم ،
پهلوهاش رو مهار کرده بودم که سرش به دیوار نخورده و بتونم کیرم رو هرچه بیشتر توی کصش فرو کنم ،
آه و ناله هستی جلوی چشمان ممد به اوج رسیده بود و با شدت گرفتن تلمبه هام صداش ریتم گرفته و به صدایی لرزان تبدیل شده بود ،
در یک لحظه که از نفس افتاده بودم شدت تلمبه‌هام رو آهسته کردم که هستی از سر لذت خودش رو برای تلمبه زدن به عقب و جلو هل میداد و فهمیدم وقت استراحت نیست و دوباره تلمبه‌هام رو شدت دادم و در حدود سه ثانیه هستی همراه با تکون های سرش و تن لرزانش صدای آهش تبدیل به داد زدن شد و بعد آهسته آهسته آروم و بی جون شد و سرش بین دستاش رفت و من تلمبه هام رو آروم کردم ،
بدنم عرق کرده بود و باد کولر جوابگوی این همه تحرک نبود ،
برای عوض کردن پوزیشن و جون گرفتن هستی کیرم رو درآوردم و قبل از اینکه فکر رهایی از دستم به سرش بخوره روی کاناپه به صورت طاقباز خوابوندم و از کمر به پایین از کاناپه آویزون کردم و گرمکن رو از پاهاش جدا کردم و روناش رو روی رونام و کنار پهلوهام انداختم و زانوهام رو خم کردم و کاناپه زدم و کیرم رو توی کص خیسش گذاشتم ،
هستی سرش تحت فشار بود ولی صورتش آروم و خسته بود و منم با اینکه دل نمیکندم ولی در فکر ارضا شدن بودم ،
وقتی کیرم جای خودش رو پیدا کرده بود و تونستم یک دستم رو به سینه‌هاش برسونم که در یک قدمی ارضا شدن بودم که چشمام خمار شده بود و نفهمیدم و با چلوندن سینه هستی دادش رو درآوردم و شروع به ارضا شدن کردم ،
هیچ کاندومی نمیتونست مقدار منی منو تحمل کنه و به علت کوچیک بودن سایز کیرم کاندوم داشت از روی کیرم میوفتاد و هستی این صحنه رو در حالی که کیرم رو نزدیک نافش گذاشته بودم میدید و ازم خواست که رهاش کنم ،
به روی بدنش افتادم تا بیخیال تمیز موندنش بشه و با بوسیدن لبهاش و نوازش موهاش گفتم شاید دوش دونفره هم فانتزی من باشه ،
وقت رفتنشون شده بود و داشتن آماده میشدن و هر کدوم از دیگری بخاطر فانتزیشون ناراحت بودن و من تصمیم گرفتم که حقیقت رو بهشون بگم ،

نوشته: بابک


👍 4
👎 16
27001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

912707
2023-01-29 12:33:46 +0330 +0330

جووووون

0 ❤️

912744
2023-01-29 16:03:40 +0330 +0330

توی این سایت کسشر زیاد خوندم ولی واسه تو با اختلاف زیاد کسشر ترین کستانی بود که خوندم

معلومه تمام این داستان حاصل تصورات ذهن جقیته و واقعیت اینه که تو یه مسافر کش بدبختی و هستی و شوهرش وقتی سوار شدن توی ماشین ریدن به تو و شهرتون بعدم پیاده شده و رفتن و تو موندی با کون سوخته و عقده های ناشی از تحقیر شدنت توسط دختره و شوهرش ،

هر چند معلومه توی زندگی واقعیت به معنای واقعی کلمه یه تیکه گوه متحرکی که سگم آدم حسابت نمیکنن و عالم و آدم انقدر ریدن بهت و آدم حسابت نکردن که اینجوری عقده ای شدی

6 ❤️

912918
2023-01-30 17:40:20 +0330 +0330

کس خواهر آدم‌دروغگو،ولی مطمئنم خودت ثمره همچین رابطه ای هستی

0 ❤️