سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
این داستان درمورد همین پارسال هست که پشت کنکور بودم
من نیما هستم ۱۹ ساله و ۱۸۰ قدمه وزنم متعادل،عسل هم ۱۸ ساله ۱۶۵ اینا و فکر کنمم ۶۰ اینا وزنشه دقیق نمیدونم
ماجرا از جایی شروع میشه که تابستون کلاس خصوصی میرفتم واسه کنکور
من بودمو این دختر خانم
بعد چون هوا گرم بود دخترا هم سندل زیاد استفاده میکنن این تایما اینم سندل پوشیده بود و لاک سفید زده بود
پاشم خوش تراش بود و از اون پاهای زشت نبود
من فتیش پام در حدی نیست که بگم هر پایی رو دوس دارمو اینا شاید فتیشم خیلی کم باشه
فقط بعضی پاها و حتما لاک سفید تحریکم میکنه
فانتزی خاصی ام ندارم براش
برگردیم به خاطره
بعد تو حین استراحت کلاس بعضی اوقات چشم میخورد به پاش ولی متوجه نمیشد
زمان گذشت گذشت که رسید به دی ماه زمان کنکور
من تا اون موقع باهاش چت نکرده بودم ولی دیماه شروع کردم راجب درسو اینا صحبت باهاش
بعد کنکور هم مکالمه ما ادامه داشت و بعضی اوقات صحبتامون سمت برابری زنو مرد میرف میگف بنظرم مردا از زنا بالا تر نیستنو من اینو قبول ندارم
زنا هم میتونن رهبری کنن میتونن رئیس باشن
من اگه دوس پسر پیدا کنم باید اونم به حرفم گوش کنه و این چیزا
منم حرف خاصی نمیزدم در این مورد فقط اها بله میگفتم
رفت رفت رسید اواخر اسفند و هوا ۲،۳ روز خیلییی گرم شد
ما ۲ روزشو کلاس داشتیم باهم
اون دو روز سندل پوشید دوباره
یسری وقتی حواسم نبود ضایع داشتم پاشو نگاه میکردم که اونم متوجه شد این سری ولی چیزی نگف
ولی وقتی سرمو بالا گرفتم داشت نگاهم میکرد
فرداییش بعد کلاس داشتیم از پله ها میومدیم پایین یهو اهو ناله کرد پام درد میکنه و اینا
برگشتم دیدمش دیدم خیلی چهرش ناراحته
دستشو گرفتم بردم نشوندمش رو پله بعد گفتم چی شده؟
گف نمیدونم کف پام امروز از صبح درد میکنه
گفتم عه؟!
چرا؟
گفت نمیدونم
یکم منتظر موندم
بهش میگفتم رفتی خونه ماساژ بده حتما شاید بهتر شد و اینا گف اگه بتونم برم خونه
گفتم چرا نتونی
گفت پیاده باید برم امروز کسی دنبالم نمیاد و پام درد میکنه
گفتم خب اسنپ بگیر
گفت هزینش زیاده چرا پول بدم وقتی میتونم پیاده برم
گفتم الان که نمیتونی
یکم ساکت موندیم
یهو گفت میشه یکم ماساژ بدی پامو؟
جا خوردم
نمیدونستم چی بگم چون بهتون بالا ترم گفتم واقعا فتیشم اونطوری نیست که بخوام با وله پا لیس بزنم یا بو کنم
موندم
گفت لطفااااا🙁
گفتم خب باشه ولی اگه کسی اومد داستان نشه
گفت نمیشه نترس
پاشو از سندلش در اورد منم رفتم کنارش نشستم
شروع کردم ماساژ دادن پاش
گرمم شده بود چون تا الان تو همچین شرایطی نبودم
اروم اروم ماساژ دادم ولی چون کنارش بودم یکم سخت بود گفت بذار به دیوار تکیه بدم پامو بذارم رو به روت
گفتم باشه
تکیه داد و یه پایی که دقیقا عین خواستم بود جلو چشمم بود
نزدیک بهم شده بود پاهاش یهو گفت ببخشید اگه بوی بدی میده
انقدر اضطراب داشتم که نفهمیدم چجوری مخم فتوا داد سرمو نزدیک پاش کردمو بو کردمش
بوی عرق یا بدی نداشت حقیقتاً
پاهاش عرقی نبود و بودی بدی نداشت فکر کنم حموم کرده بود قبل کلاس
بعد یکم پوزخند زد گفت بده؟!؟؟
گفتم نه بد نیست نترس
گفت باشه 🤭
ماساژو ۲،۳ دقیقه ادامه دادم و تموم کردم گفتم باید برم دیرم میشه
اونم گفت اتفاقا کافیه مرسی قربونت بشم
اینو گف یکم تعجب کردم ولی گفتم خواهش میکنم کاری نکردم
گف جبران میکنم حتما این کاره خوبتو 😉
گفتم تا ببینیم
سندلو پوشید بعد دستمو گرفت تا جلو در اومد
بعدشم خداحافظی کرد باهام و رفت
فردای اون روز بهم گفت میشه یروز بیای پیشم فلان مبحثو برام توضیح بدی؟؟
گفتم اره چرا نشه
گفت امروز میتونی؟
گفتم اره کی بیام؟ و کجا؟
گفت ساعت ۴ بیا …
ادرسو داد منم ساعت ۴ خودمو رسوندم خونشون
رفتم طبقه دوم وقتی درو باز کرد دیدم خودش اومده جلو در فقط
استایلشم یدونه تیشرت با شلوارک سفید
رفتم تو سلامو علیک کردیمو پرسیدم خانوادت کجان؟
گفت رفتن تهران ۲،۳ روز تنهام
گفتم عه به سلامتی پس
رفتیم سمت اتاق خوابش و شروع کردیم درس خوندن
اینم کل مدت یجوری مینشت که پاهاش تو دیدم باشه
ولی من نه نگاهی کردم نه کاری
بعد ۲ ساعت دید کاری نمیکنم یهو گفت انقدر خوب ماساژ دادی بازم دلم خواستش
گفتم ماساژور نیستم که 😐
گفت باشه حالا چرا بر خورد بهت
چیزی نگفتم
خودشو زیاد میچسبوند بهم
بعد که درسمون تموم شد گفتم برم من دیگه
گفت کجا؟؟
بودی حالا
فیس تو فیس بودیم
نگاهش میکردم اونم نگاهم میکرد
لباشو نگاه میکردم ولی مردد بودم
تا اینکه …

ادامشو براتون تو قسمت دوم میگم اگه دوس داشتین

نوشته: نیما