فراز پر فرود، فرود پر فراز (۱)

1402/12/01

از اولین بار که قرار شد یه جنده رو بیاریم واسه کردن با دوستم ناصر اینکارو کردیم ناصر دو سال از من کوچیکتر بود و توی دانشگاه با هم آشنا شده بودیم بعد دانشگاه با اینکه رشته هامون هیچ ربطی بهم نداشت اما دوستیمون ادامه پیدا کرد و یه بار که رفته بودیم کوه توی راه برگشت درباره سکس حرف زدیم و گفتم اگر موردی باشه پایه ای؟ گفت آره تو موردی سراغ داری؟
گفتم یکی هست یکی از بچه های دوره سربازیم سراغ داره میگفت زنه آسه خودش یه بار باهاش خوابیده میگفت فقط یکم قیمتش بالاست خودشم مکان داره گفت نه آرش مکان جای مطمئنی نیست اون باید بیاد جایی که ما میگیم خانمم قراره پس فردا بره شهرشون خونه پدر مادرش چون پدر زنم مریضه یه هفته ای اونجاست میاریمش خونه ما گفتم باشه گفت جا از من پولش با تو گفتم حله گفت پس زنگ بزن به دوستت شماره زنه رو بگیر باهاش هماهنگ کنیم و بگیم که باید بیاد مکان ما ببین قبول میکنه؟ به دوستم زنگ زدم و شماره زنه رو اس ام اس کرد و گفت اول بهش پیام بده و بنویس هدیه خودش پیام میده تا بهش زنگ بزنی یه پیام دادم بهش و نوشتم هدیه فکر می کردیم زود جواب میده اما تا یکی دو ساعت بعدش که با هم بودیم جواب نداد و ناصر رفت و گفت هر چی شد جوابشو بهم بده گفتم باشه شب ساعت 10 شب پیام داد بزنگ منم زنگش زدم و شرایط رو گفتم گفت دو نفرید؟ گفتم بله گفت شب تا صبح می خواید؟ گفتم بله منم باید بیام؟ گفتم بله گفت فلان مبلغ گفتم باشه دیگه قبول گفت کی؟ گفتم پس فردا شب گفت چه ساعتی؟ گفتم 9 گفت آدرسو اس کن حله اما پول رو الان باید برام کارت به کارت کنی وگرنه نمیام گفتم اگر بنا به اعتمادیه این مورد می تونه دو طرفه باشه من نصفشو میزنم به کارتت و نصفه دیگشم توی خونه که اومدی قبل از انجام هر کاری بهت میدم گفت نه نمیشه اینطوری گفتم قیمت رو خیلی بالا گفتی انتظار نداری که منم یه احمق باشم و همشو بهت بدم گفت بالا نگفتم شما دو نفرید تازه منم باید بیام خودت تنها بیا خونه خودم قیمتشم فلان تومنه و پولشم کارت تموم شد بده گفتم خب نمیشه من به دوستم گفتم این ماجرا رو گفت دوست مثله پشم کیره نباشه بهتره نمیدونستم چی بگم یاد حرف ناصر افتادم که گفت مکان زنه امن نیست گفتم نه من با دوستم هستم و شرایطمم همینه گفت وای از دست تو بابا بامعرفت بامرام حالا که پای دوستت موندی قبول میکنم شرایطتت رو میام با تاکسی دم خونه زنگت میزنم باقی پولو به کارتم ریختی میام داخل خونه کرایه تاکسی هم خودت میدی گفتم باشه گفت آدرسو اس کن برام رفیق با معرفت دوستت و قطع کرد به ناصر زنگ زدم و گفتم گفت حله کاش دقیقا خود پس فردا رو نمیگفتی حداقل یه روز بعدش گفتم مگه خانم ساعت چند میره؟ گفت 2 ظهر میره گفتم هوووووو اون ساعت 9 شب میاد خودمم ساعت 5 و اینا میام هر چی هم میخوای بگو بخرم گفت خریدا زیاده بذار خودم بخرم گفتم نه بگو میخرم گفت نه هر چی گفتم قبول نکرد
روز موعود رسید و ساعت 3 پیام دادم ناصر گفتم خانمت رفت 5 بیام؟ گفت نه هنوز نرفته گفتم نکنه نره؟ گفت نمیدونم داداش عوضیش زنگش زد گفت خودم میام دنبالت با هم بریم هنوز نیومده ساعت 6 زنگ زد گفت بدو بیا منم زود خودمو رسوندم به خونشون گفت بمون اینجا تا برم خرید کنم بیام گفتم بذار باهات بیام گفت نه یه سری خرید کردم گذاشتم وسط هال برو درستشون کن تا بیام رفتم داخل خونه دیدم میوه خریده شیرینی و چیپس و ماست موسیر و کلی چیزهای عجیب غریب مثله لواشک و پاستیل!
میوه ها رو شستم و شیرینی ها رو ظرفی براش پیدا نکردم گذاشتم تا خودش بیاد بقیشونم ظرف می خواست که باید خودش میومد از فرصت استفاده کردم و یه چرخی توی خونشون زدم چه زن خوش سلیقه و تمیزی داشت خونه از تمیزی برق میزد برام سوال شد ناصر که متاهله مثله من مجرد نیست پس چرا؟ گفتم به من چه همه مردا دوست دارن به بابای منم که 70سالشه متاهلم هست بگن کوس با سر میاد و یه لبخند زدم و گفتم آبروی بابامم بردم با این مثالم یه خونه دو خوابه بزرگ بود که یکیش انگار اتاق بچه بود چون یه دختر داشت و دیده بودمش اما زنشو ندیده بودم توی اتاق خوابشون روی میز آرایش یه عکس 3 نفره از خودش و زنش و دخترش بود که زنش توی عکس ظاهر قشنگی داشت بازم برام سوال شد که ناصر تو که زن داری زنتم به این قشنگی چرا آخه؟
چرا باید گشنه کوس و کون یه جنده باشی؟
گفتم به من چه ولش کن ناصر اومد کاندوم خریده بود و روان کننده و از این چیزا گفتم واسه چی؟ ول کن بابا بذار حال کنیم کاندوم چیه؟ گفت من با کاندوم میکنم نمی خوای تو نکن با ناصر همه چیز رو مرتب و درست کردیم ساعت 9 زنه زنگ زد گفت دم درم رفتم دیدم یه دختر سبزه خوشگله قد کوتاه و یکم تپلیه هم بقیه پول رو براش کارت به کارت کردم هم کرایه تاکسی رو دادم پیامک واریز که براش اومد اومد داخل و در حیاط رو بستم دستمو کشید فقط دوتاین؟ بیشتر که نیستین؟ گفتم خیالت راحت فقط و فقط دو نفریم گفت من که بهت اعتماد دارم تا الان که هر چی گفتی درست و حسابی بوده رفتیم داخل خونه و اون شب تا صبح من و ناصر زن جنده که اسمش پری سیما بود رو یه جوری گایدیم که نا نداشت بره دستشویی و همون روی تخت موقع سکس با ناصر شاشید ناصر با اینکه متاهل بود اما بیشترین سکس رو با پری سیما داشت جوری که ناصر و پری سیما توی بغل هم خوابشون برد تخت دو نفره بود و جای خوابیدن من کنار اونا نبود منم رفتم توی هال روی مبل خوابیدم چون یه سردرد بدی گرفته بودم حس میکردم تمام بدنم خشک شده و ماهیچه هام سفت شده بودن دهنم خشکه خشک بود می خواستم بلند بشم آب بخورم اما نمی تونستم نمی دونم چی شد اما وقتی چشممو باز کردم ساعت 1 ظهر بود و اثری از پری سیما نبود و ناصر هم حمام کرده بود گفت پاشو برو حموم مبل رو کثیف کردی چرا اینجا خوابیدی؟ گفتم مگر تخت چند نفره بود؟ تو خوابیدی زنه هم خوابیده من کجا بخوابم؟ خندید گفت روی زمین گفتم خیلی نامردید واقعا طی یکسال من و ناصر فکر کنم حدود 6 یا 7 بار هم پریسیما و هم زنهای جنده دیگه ای رو آوردیم برای کردن و ناصر همیشه بیشترین سکس رو با اون زنها داشت از منی که مجرد بودم گشنه تر بود سیر هم نمیشد! تا اینکه توی بازار تا مرز ورشکستگی رفتم و دیگه مثله قبلا پول خوبی نداشتم من با مادر پیرم زندگی میکردم که تازگیا حرکت کردن هم براش سخت شده بود ناصر دمش گرم وضعیتمو دید بهم گفت اگر مشکلت با فلان میلیون حل میشه طلاهای زنم هست گفتم نه بابا یه دوباری هم ناصر پول جنده رو داد و آوردیم و کردیم تا اینکه 6 ماه بعد دوباره سرپا شدم و کارم گرفت هر چی به ناصر زنگ میزدم جواب نمیداد میگفت دستگاه خاموشه نگران شدم رفتم دم خونشون زنش اومد دم در جا خوردم از عکسشم قشنگ تر بود گفتم رفیقشم گفت چه جور رفیقی که ازش خبر نداری؟ گفتم اون خبری نگرفت من ورشکست شده بودم یه چند ماهه تازه تونستم اوضاع رو خوب کنم گفت پس بیاید داخل دم در بده رفتیم داخل در رو که بست زد زیر گریه گفت ناصر زندانه گفتم به چه جرمی؟ گفت خیانت در امانت و دزدی و کلاهبرداری چون ناصر حسابدار بود گفتم چطور شد اینجوری شد؟ قصشو تعریف کرد دیدم ناصر بدجوری گند زده و توی بد مخمصه ای افتاده زنش که بعدا فهمیدم اسمش فرشته است واقعا مثله فرشته ها بود از همون لحظه عاشقش شدم واقعا ناصر چطور دلش میومد با وجود این زن بیاد جنده بازی؟
هنوز این سوالم بی جواب بود به فرشته گفتم براش وکیل گرفتید؟ گفت به چند نفر گفتیم اما قیمت های بالا گفتن و ما هم نداشتیم رضایت هم نمیدن چون شرکت پولشو میخواد اونم ما نداریم ما هستیم و این خونه که سندشم رهن بانکه و از وقتی هم ناصر زندانه قسط هاش عقب افتاده گفتم نگران نباشید همه چیز درست میشه واسشون خرید کردم و همراه فرشته رفتیم بانک اقساط خونه رو پرداخت کردم با هم رفتیم پیش یه وکیل خوب و قرار شد وکیل ناصر بشه چون تقریبا هر روز با فرشته بودم علاقم بهش بیشتر و بیشتر میشد میدونستم این علاقه ممنوعه و فرشته متاهله و بدتر از اون زن رفیقمه اما عاشقش شده بودم آخرین باری که براشون خرید کردم اصرار کرد که شام بمونم منم خر از خدا خواسته قبول کردم فرشته یه شلوار لی تنگ با یه تاپ پوشیده بود که واقعا هیکل زیباشو به نمایش میذاشت بعد شامم کلی با دخترش بازی کردم تا خوابش برد ساعت حدود 11شب بود و هوا باد و بارونی گفت آقا آرش نرید خطر داره امشب رو بد بگذرونید می خواستم بمونم اما دیگه خیلی خز بازی بود زنه تنها با یه دختر بچه و یه مرد غریبه دیدم خوب نیست و رفتم چند روزی مجبور شدم برم یه سفر کاری و بهشون سر نزدم که فرشته بهم زنگ زد از روزی که توی اون شب طوفانی رفتید خبری ازتون نیست؟
گفتم یه سفر کاریم برگردم خدمت میرسم گفت امروز 29آبانه شما دقیقا کی میاید؟ گفتم فردا آخر شب میام و اول آذر هم که تولدمه پس 2 آذر میام گفت تولدتون پیشاپیش مبارک گفتم مرسی و گفت پس به امید دیدار 2 آذر که براشون خرید کردم و رفتم خونشون یه شلوار کرمی پوشیده بود با یه تاپ سفید با یه قلب بزرگ قرمز روش اصرار کرد بمونم یه شام خوشمزه برام درست کرده که دیدم زرشک پلو با مرغه شام رو خوردم و دخترشو خوابوند اومد بهم یه هدیه داد و گفت تولدت مبارک تشکر کردم اومدم برم گفت چقدر عجله داری کسی منتظرته؟ گفتم منتظرم نیست اما دیر وقته گفتم شاید شما خوابتون بیاد گفت نه من شبها 12 به بعد میخوابم گفت کادوتو باز نمیکنی؟ بازش کردم دیدم یه عطر با یه کاغذ کوچیک یادداشته نوشته بود اگر دوستم داری امشب رو بمون ایستاده بود منم ایستاده بودم و با هم چشم تو چشم شدیم یه چشمک زد هستی؟ بغلش کردم و لبهامو گذاشتم روی لبهاش ازش چند تا لب طولانی و سفت گرفتم گفتم آخیش خیلی دوست دارم فرشته گفت منم دوست دارم و تاپشو دادم بالا سینه هاشو توی مشتم میگرفتم و می خوردمشون وای چه سینه های نابی بودن جنده زیاد کرده بودم اما هیچ کدوم سینه هاشون به این خوشمزگی و خوش فرمی نبود فرشته میگفت بهم بچسب بذار حست کنم می خوام کل بدنم حست کنه کیرم سفت و شق و رق رو به کوسش فشار میداد کوسش خیلی نرم بود کیرم بهش می چسبید مثله پنبه توش فرو میرفت در گوشم گفت آرشم بریم توی اتاق رفتیم توی اتاق سینه هاشو می خوردم و کوسشو میمالیدم انقدر حشری بود که شلوارشم از آبش خیس شد دستشو به کیرم میمالید میگفت بده ببینم این چجوریه و شلوار و شورتم رو دراوردم و فقط جوراب پام بود پیرهنمم که فرسته دراورد و افتاد به جون کیرم و شروع کرد خوردن گفتم بخور آبشم که اومد بخورش این آب برای خوردنه نه کردن از شدت حشری بودنم آبم زود اومد و پاشید توی صورتش با دستمال صورتشو پاک کرد منم شروع کردم به خوردن کوسش میگفت چه خوب میخوری بخور بخور بخور و زبونمو توی کوسش فرو میکردم یه آییییییی میگفت و منم دیدم خوشش میاد بیشتر تکرارش میکردم میگفت بکن توی کوسم اما نکردم توی کوسش انقدر خوردم و انگشتمو دوتایی کردم توی کوسش تا مثله مار به خودش پیچید و پاهاشو بست فهمیدم ارضا شده منم با دستمال صورتمو پاک کردم و کنارش خوابیدم همدیگه رو بغل کردیم و بهش گفتم خیلی دوستت دارم گفت من بیشتر گفتم از کجا فهمیدی منم دوست دارم؟ گفت از همون روز اول فهمیدم نگاهت با همه فرق داشت و هر چی بیشتر میگذشت بیشتر عاشقم میشدی منم اجازه دادم از عشقم مست بشی گفتم پیشنهاد امشبت عالی بود گفت میدونستم دوست داری بمونی از دفعه پیش فهمیدم دیدم از جانب من مطمئن نیستی مطمئنت کردم گفتم تو علاوه بر خوشگلی خیلی هم باهوشی نمیدونم چرا ناصر که ادامه حرفمو قورت دادم گفت ناصر چی؟ گفتم هیچی و شروع کردم مالیدن کوسش مالیدمش و خوردمش گفتم این موی خطی بالای کوست چیه؟ گفت دوست دارم موقعی که با کیرت توی کوسم میکنی و تلمبه میزنی این موها رو بکشم گفتم جوووووون پاهاشو باز کردم و خودش پاهاشو برد توی شکمش و خم کرد وای چه منظره قشنگی چه کوس بزرگ و صورتی و آبداری کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن وای که چه حالی میداد هیچ کوسی تا حالا این حسو بهم نداده بود از شدت لذت هیچ صدایی به جز آه و ناله ازمون در نمیومد کیرمو تا ته میکردم توی کوسش و فشار میدادم دوست داشتم کیرم تا ته کوسشو بچشه این کوس خوشگل و ناز رو که گفت میذاری بشینم روی کیرت؟ بلند شدم و خوابیدم و گفتم بیا بشین کیرمو صاف گرفتم با کوسش نشست روش و کیرم تا ته رفت توی کوسش و شروع کرد بالا پایین کردن خیلی دوست داشت این پوزیشنو چون میگفت جووووون جووووونم فدات بشم جووووون جووووونم تصویر سینه های نوک تیزش که بالا پایین میشد هیچ وقت از یادم نمیره گفتم دوست دارم آبمو به پوزیشنی که من میگم بریزم توی کوست بلند شد و به شکم خوابوندمش و کیرمو کردم توی کوسش و خوابیدم روش و شروع کردم تلمبه زدن کیرم خوب توی کوسش فرو نمیرفت و منم روی بدنش خودمو میکشیدم بالا که اینکار چه حالی میداد پاشو از هم باز کرد با پاهام پاشو بستم و توی کوسش تلمبه میزدم تا آبم اومد و اونم ارضا شد و دوباره بدنش لرزید و سفت شد منم روش بودم حتی از ارضا شدنشم لذت بردم و همون جوری روش خوابیدم واقعا دوست نداشتم از روش بلند بشم در گوشش گفتم تو محشری چیزی نگفت و از روش بلند شدم خوابیدم کنارش دیدم داره گریه میکنه گفتم چیزی شد؟ گفت نه من امشب به ناصر خیانت کردم اما آرش من واقعا تو رو دوست دارم گفتم منم دوستت دارم تو بخوای می تونیم تا همیشه این رابطه رو حفظ کنیم بدون اینکه کسی بفهمه گفت آخرش که چی؟ می فهمن تو پشتم هستی؟ گفتم تو منو بخوای من تا آخرش پشتتم و از هم لب گرفتیم و توی بغلم خوابید نگاهش میکردم که چقدر ناز و زیباست واقعا فرشته است اما راستش منم از اینکه روزی همه رابطه منو فرشته رو بفهمن می ترسیدم اما دیگه برای ترسیدن دیر شده بود و باید از زنی که دوستش داشتم حمایت میکردم
وکیلی که برای ناصر گرفتیم تونست از بقیه اتهامات تبرئه اش کنه و در نهایت فکر کنم برای خیانت در امانت یکسال افتاد زندان من از مسائل حقوقی سر در نمیارم وکیله گفت مدارک زیادی وجود خیانت در امانت رو اثبات میکنه و از این حرفا که دوستم نداشتم بدونم در هفته فقط یکی دو بار با فرشته سکس داشتم اغلب دوست داشت عشق بازی کنیم و بوس و بغل و اینکه توی بغلم بخوابه با چه آرامشی توی بغلم خواب بود که حتی دلم نمیومد ببوسمش یکسال تمام شد و البته برای من سال خوبی نبود چون مادرم فوت کرد و دیگه تنهای تنها شدم اما برای ناصر خوب بود چون با پایانش از زندان آزاد شد و با فرشته رفتیم دم زندان دنبالش اما از دیدن من خوشحال نشد یعنی ظاهرش که اینطور نشون میداد منم از همونجا باهاشون خداحافظی کردم و رفتم محل کارم دیگه سمتشون نرفتم تا سه هفته بعد که فرشته زنگ زد گفت خیلی بی معرفتی کجایی؟ گفتم رفتار ناصر رو که دیدی خوشش نیومد از بودنم گفت من بهش گفتم برای همه کمک هات و هزینه هایی که کردی گفت کار پیدا کنم باهاش تسویه میکنم آرش آدم درستی نیست زن بازه فکر کردی چرا تا الان مجرده؟ جنده بازه آرش راست میگه؟ گفتم من مجرد بودم این کارها رو کردم اما ناصر که متاهل بود چرا با من میومد جنده بازی؟ میدونی چند بار توی همون خونه خودتون و روی همون تخت جنده آورده؟ تک تک روزهایی هم که جنده آوردیم هم میدونم تو کجا بودی بگم برات؟ گفت نه می خوام ببینمت گفتم الان شرایطش نیست خودم بهت خبر میدم گفت آرش بفهم منو الان شرایطم خوب نیست باید ببینمت گفتم یه آدرس برات میفرستم بیا اونجا یع جایی هم گفتم که بلندی بود و اگر کسی میومد دنبالش مشخص بود که کسی دنبالش نبود اومد و گفت اینایی که گفتی راستن؟ گفتم اولین بار یادته که بابات مریض بود؟ و یه هفته نبودی؟ قرارم بود ساعت 2 بری اما نرفتی و با داداشت رفتی ث یکم طول کشید؟ همون شب جنده آوردیم من جنده باز من مجرد بودم از جق خسته میشدم جنده میکردم ناصر چرا میومد؟ مگه تو رو نداشت؟ از روزی که شناختمت سوالم اینه ناصر با وجود زنی مثله تو چرا میاد با جنده های دوزاری میخوابه؟
گفت ناصر از اولشم منو نمی خواست من بیوه عقد کرده داداشش بودم که توی روستا به زور پدرش مجبور شد منو بگیره برای همین همیشه ازم فراری بود اگرم سکس می کردیم تا آبش میومد می خوابید و همون جوری ارضا نشده ولم میکرد من با تو طعم ارضا شدن رو چشیدم لذت سکس با یه مرد رو چشیدم اگر از ناصر طلاق بگیرم مَرد من میشی؟ گفتم با افتخار عزیزم من تو رو با دنیا عوض نمیکنم گفت آرش من یه زن بیوه با یه بچه ام که می خوام بیام خونت منو بچمو قبول داری؟ گفتم قدم هر دوتون روی چشمم گفت فقط چند ماه صبر کن تا بتونم ناصر رو راضی کنم توافقی طلاقم بده گفتم هر چی خواست بهش ببخش خودم برات فرش قرمز پهن میکنم اما توی این مدت ارتباطمو باهات قطع میکنم طلاقمو گرفتم بهت زنگ میزنم گفتم چشم و رفت 3 ماه گذشت و فرشته زنگ نزد گفتم شاید پشیمون شده و به زندگیش با ناصر ادامه داده منم بی خیالش شدم اما بعد که 4 ماه شد دوست داشتم برم ببینم اوضاعشون چطور شده رفتم توی محل شون یه آماری گرفتم گفتن زنش طلاق گرفت و بچه رو برداشت و رفت خودشم رفت مشهد پیش فامیل های خودش کار و اینجا خالیه گفتم چند وقته؟ گفتن یه دو سه ماهی هست گفتم پس فرشته چرا زنگم نزد؟ 5 ماه گذشته بود که یه روز صبح ساعت 8 صبح زنگم زد گفت میای دنبالم که امشب رو توی بغلت بخوابم؟ گفتم کجا بودی فدات بشم من آدرس بده تا بیام رفتم دنبالش دیدم با دخترشه و یه خانم جوان دیگه که بشدت غمگین و ناراحت بود اومدن سوار ماشین شدم و بوسیدمش گفت آرش جون این خواهر کوچیکه منه فرنوش گفتم خوشبختم فرنوش گفت منم خوشبختم این فرشته انقدر از شما گفت و گفت و گفت که دوست داشتم ببینمتون گفتم باعث افتخاره فرنوش خانم با هم رفتیم یه جا صبحانه خوردیم و رفتیم بازار کمی خرید کردیم برای شب و چند دست لباس خریدم هم برای فرشته هم برای بچه هم برای فرنوش و بعدش رفتیم عقد کردیم و رفتیم ناهار ازدواجمونم خوردیم و رفتیم خونه همگی حمام کردیم و لباس های نو پوشیدن و شب هم من و فرشته توی یه اتاق خوابیدیم فرنوش هم با بچه توی یه اتاق فرشته رو افتادم روش و با بوس خفش کردم و سینه هاشو میمالیدم گفت آرش جان آروم باش پریودم ببخشید گفتم اشکال نداره فدای سرت وقت هست حالا حالاها همدیگه رو بغل کردیم و گفت نمی پرسی چرا فرنوش رو آوردم؟
گفتم اگر خودت لازم بدونی میگی گفت ما فرار کردیم گفتم از کجا؟ گفت از انبار خونمون مامانم فراریمون داد گفتم چرا مگه چی شده؟ گفت فرنوش رفته بود با یکی از پسرای روستا عشق بازی که داداشم می بینه و یه دعوایی شد که نگو و نپرس می خواست فرنوش رو بکشه که ما فرار کردیم گفتم پس واسه همین قیافش انقدر ناراحت بود؟ گفت آره تاره کلی هم کتک خورد من و مامانم به زور موهاشو از دست داداشم دراوردیم گفتم پسره چی؟
پسره هم فرنوش رو می خواد؟ گفت آره کمال هم گفته که فرنوش رو میخواد اما نه کمال چیزی داره نه خانوادش خودشون نون ندارن بخورن توی مزرعه های دیگران عملگی میکنن هم خودش هم مامان باباش گفتم میدونی چرا من ازدواج نکردم؟
چون خانواده ای نداشتم پدرم که بچه بودم فوت کرد مادرمم از ترس اینکه تنها بشه هیچ وقت حرف ازدواجمو نمیزد
این وظیفه بزرگتر است که کاری کنن جوانترها ازدواج کنن ما به اصطلاح بزرگترها یادمون میره که دختر و پسر به هم نیاز دارن چه از لحاظ عاطفی چه از لحاظ شهوت و میل جنسی خودمون رو که یادته؟ اون شب رویایی 2 آذر؟ گفت نگو دهنم آب افتاد
گفتم یه فکری توی ذهنمه برای کمال و فرنوش کمکم میکنی؟ گفت چی؟ گفتم میگم بهت فقط پایه هستی؟ گفت آره خب
آرش؟ گفتم جانم گفت مرسی که هستی گفتم مرسی که اومدی داشتم میمردم گفت خب باید بعد طلاقم یه مدت می گذاشت چی بهش میگن؟ گفتم نمیدونم حالا گذشت؟ گفت 3 ماه بود گذشت
گفتم خدا رو شکر اون شب هم توی بغلم خوابید خوابیدن هاشو دوست داشتم خیلی نازتر میشد صبح بهش گفتم یه عکس از کمال و آدرس روستا رو بده گفت عکس از کمال رو من که ندارم فرنوش داره که نمیشه برم ازش بگیرم اما اینستاشو بلدم پیج عمومی بود عکسشو دیدم و رفتم روستا گفتم آقا اینجا کارگری هست که کار مزرعه کنه؟ جوان هم می خوام باشه کار کن باشه گفت هستن یه آدرسی دادن رفتم دیدم یه پیرمرد و یه پیرزن و یه پسر جوان که سرشو شکونده بودن و باند پیچی شده بود و صورت جای زخم و زخم ها خونی یکی از انگشت های دست راستشم شکسته بود آتل کرده بود با دو تا چوب عکسش که شبیه کمال بود اما نه خیلی گفتم اسمت چیه؟ گفت کمال گفتم بهم گفتن شما کار مزرعه میکنی من یه مزرعه دارم دنبال کارگر ماهرم کارگر دارم اما اونجور که باید مهارت ندارن پدرش گفت این بچه ده سال سابقه کار داره از بچگی کارش همین بوده گفتم دوست داری بیای و مشغول بشی؟ مامان باباش گفتن آره برو این آقا رو خدا رسوند اینجا بمونی معلوم نیست دفعه بعد چه بلایی سرت بیارن در نهایت با اصرار پدر مادرش که انگار از جون بچشون میترسیدن کمال با من راهی شد انقدر از جون بچشون میترسیدن که اصلا نپرسیدن چقدر قراره بهش پول بدی فقط می خواستن پسرشون بره و اونجا نباشه کمال رو سوار کردم اومدیم شهر رفتیم بیمارستان و از سرش عکس گرفتن که چیزیش نبود و پانسمان قشنگ و تمیز براش گذاشتن و دستشم آتل کردن و رفتیم سمت خونه توی راه کلی حرف زدیم گفت که یه دختری رو خیلی دوست داره و این بلا رو داداش اون دختره سرش آورده چون فقط خانواده دختره اون رو لایق نمیدونن گفتم دختره چی؟ اون واقعا میخواتت؟ گفت خیلی از زمانی که 12 سالش بود می خوامش گفتم ایول بابا نسل جدید عشق و خاطرخواهی رو به زیر 15 کشونده و خندیدیم توی راه هم کیک و شیرینی و بستنی خریدم و رفتیم خونه آوردمش پشت در و گفتم اینجا بایست الان میگم دخترم بیاد باهاش بری سر زمین رفتم داخل به در گوش فرنوش گفتم یه نفر دم در کارت داره گفت با من؟ کیه؟ رنگش پرید مثله گچ سفید شد گفتم برو دیگه طرف عجله داره شدید با ترس و لرز رفت و فرشته هم پشت سرش و منم پشت سر فرشته تا کمال رو دید از خوشحالی جیغ زد کمال؟ تو اینجا چیکار میکنی؟ سرت چی شده؟ کمال هم خوشحال بود و شوکه شده بود گفتم کمال همینقدر دوستش داشتی؟ الان باید بغلش کنی ببوسیش که کمال فرنوش رو بغل کرد و بوسید فرنوش از خوشحالی توی بغلش کمال گریه کرد و گفتیم گریه نداریم فرنوش تو هم بغلش کن حالا یه بوس لب آره حالا شد اینه فرشته گفت حالا بیاید داخل چرا دم در آخه؟
رفتیم داخل و کمال و فرنوش کنار هم نشسته بودن خدایش بهم میومدن و تا منو فرشته میرفتیم توی آشپزخونه از هم لب می گرفتن و کمال دستای فرنوش رو می بوسید فرشته اومد بره داخل هال گفتم صبر کن این بوس ها برای تصمیماتی که قراره بگیرن لازمه بذار همدیگه رو شارژ کنن گفت چه تصمیماتی؟ گفتم بریم تا بگم منو فرشته رفتیم داخل هال و اونا هم خودشون رو جمع کردن گفتم خب پس شما دو تا همدیگه رو میخواید؟ هر دو گفتن بله گفتم اولش باید یه کار داشته باشید زندگی پول نیاز داره کمال گفت من همینو ندارم گفتم اینو من بدم دوتایی اهل کار کردن هستید؟ گفتن آره ما بچه روستایم خیلی خوب می تونیم کار کنیم گفتم من یه گلخونه دارم همه کارهاش شده یه خانم هم هست که خودش گلخونه رو ساخته صفر تا صدشو اصلا رشته اش اینه با پشتیبانی این خانم هر چیزی که دوست داشتید می تونید بکارید و بفروشید و پولشم ماله خودتون تا 5 سال قبوله؟
بعد 5 سال باید اجاره زمین رو بدید یا ازم بخریدش قبوله؟
میریم دفترخونه این قرارداد هم رسمی می کنیم
دوتایی از خوشحالی همدیگه رو بغل کردن و جشن گرفتیم و رقصیدیم شب که شد فرنوش اومد پیش فرشته خوابید و منم پیش کمال صبح همگی رفتیم گلخونه رو دیدیم بچه ها و حتی فرشته خیلی ذوق کرد گفت با این گلخونه بعد از برداشت اولین محصول می تونید ازدواج کنید راضی کردن بقیه هم با من و رفتیم دفترخانه و قرارداد شم نوشتیم و دادم بهشون دوتاشون کلی ازم تشکر کردن و کمال دستمو بوسید و فرشته گفت آرش خیلی خوبی خیلی دوست دارم گفتم باید به جوانها کمک کرد اینها اهل کارن فقط نیاز به کمک ما داشتن دیدی همه چیز حل شد؟
نه فرنوش کشته شد نه کمال مشکل اینه که ما کمک نمی کنیم اما طلبکاریم شب هم گفتم بذار فرنوش و کمال باهم توی یه اتاق بخوابن اشکالی نداره فقط به فرنوش بگو که چون خانواده تون حساسن اتفاقی برای پردش نیفته گفت اینا که نامحرمن؟
گفتم اولین بار که ما سکس کردیم محرم بودیم؟
گفت ما فرق داریم گفتم هیچ فرقی نداره جنایتی که ما کردیم بدتر از اینا بود یادته که؟
خندید گفت لعنتی من بریم امشب به آرزوت برسی گفتم فقط آرزوی منه؟
گفت من دلم تنگ شده بخوابی روم ارضا بشم گفتم جونم
شب کمال و فرنوش وقتی دیدن میتونن توی یه اتاق تنها بخوابن انگار بال در آورده بودن ساعت 9 شب خاموشی زدیم تا بخوابن
گفتم به فرنوش سفارش کردی چیکار کنه؟
گفت آره خیلی گفتم گفت باشه چشم حواسم هست
ساعت ده شب بود و خانه ساکت بود گفتم بیا ما شروع کنیم تا اونها هم تحریک بشن و شروع کنن شروع کردم خوردن کوس فرشته و فرشته آه و ناله اش خونه رو برداشته بود پاهاشو دادم بالا و کیرمو کردم توی کوسش گفت جوووووووون نگهش داد و منم فشارش دادم تا ته توی کوسش بود و شروع کردم تلمبه زدن چون بار اول بود آبم زود اومد و خالیش کردم توی کوس فرشته یه صدای آه و ناله ضعیفی هم از اتاق فرنوش و کمال میومد فرشته گفت نکنه توی کوس فرنوش؟ گفتم کرده بود که صدای جیغ فرنوش کرمون کرده بود و خندید گفت از دست تو آرش بد عادتشون میکنی از فردا میخوان دیگه پیش هم بخوابن گفتم بخوابن شهوت توی سن اینا فوران داره و باید اجازه فوران بهش داد توی این سن کمال از پشت به فرنوش بچسبه آبش میپاشه و خندیدیم گفت خیلی شیطونی آرش خیلیا کیرمو دادم فرشته خورد و داگیش کردم و شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن این بار من میگفتم جوووووون چه کوسی این کوس حق من بود جوووونم آه آه آه عجب کوسیه و میزدم در کونش فرشته هم میگفت بکن بکن بکن عزیزم فدات بشم بکن بکن تا به آرامش برسی دوباره خوبوندمش روی شکمش و کیرمو توی کوسش فرو میکردم تا ارضا شد و میلرزید اما من کیرمو توی کوسش نگه داشتم و سفت گرفتمش کیرمو دراوردم کردم توی کونش یه جیغ زد گفت دردم گرفت گفتم یکم تحمل کن و بعدش آروم آروم تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختمش توی کونش و دوتایی توی بغل هم خوابیدیم تا صبح که فرنوش بیدارمون کرد کمال رفته بود حمام پیش خودم گفتم جووووون شاه داماد رفته حمام خوش بحالت کمال قدر این روزها رو بدون اینها لذتهای عاشقیه لذتشو ببرید و حال کنید
فرشته توی آشپزخونه به فرنوش گفت چیکار میکردید؟ دیشب صداتون میومد؟ فرنوش گفت توی اون صدایی که شما راه انداخته بودید هیچ بود بالا لنتیا کمال بدبخت دیشب یکم سینه ها خورد و کوسمو دستمالی کرد و یه کوچولو خوردش منم براش خوردم فرشته اذیتش میکرد بهش میگفت چه مزه ای بود؟
کیر دوست داشتی؟ فرنوش گفت کیر کمال رو قبلا هم دیده بودم فرشته بهش گفت ای تخم سگ کجا دیدی؟
و خندید و گفت چرا انقدر تو فضولی؟

نوشته: متخلص به آرش


👍 9
👎 4
5101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

971945
2024-02-21 02:52:40 +0330 +0330

منه کووسخولو بگو این چرندیاتو خوندم ،شما ها نخونید

0 ❤️

971949
2024-02-21 03:25:21 +0330 +0330

کامنت اول داداش کامنتتو دیر دیدم دوستان نخونین

0 ❤️

971964
2024-02-21 06:48:36 +0330 +0330

این داستان : فردین لاشی

0 ❤️

971982
2024-02-21 10:16:15 +0330 +0330

چرندیات یه مجلوق کوس ندیده بدبخت

0 ❤️

972145
2024-02-22 15:31:04 +0330 +0330

دمت گرم خوبنوشتی 👍👍👍👍

0 ❤️

972146
2024-02-22 15:31:41 +0330 +0330

دمت گرم خوب نوشتی 👍👍👍

0 ❤️