ماجرای لزبین شدن من

1402/01/18

سلام اسمم عطیه است . ۳۰ ساله و ساکن شهرستان اطراف اصفهان و لیسانسه و سفید و تپل و بدن کم مو و واقعیت بگم خیلی هات م.این قضیه بجون عزیزام عین عین واقعیته . ماجرا از کار کردن من توی یه شرکت چند منظوره و هلدینگ شروع شد که اول ویزیتور بودم و بعدا مسئول فروش و مدیر قسمت شدم . توی شرکت و محل کار از راننده و مراجعه کننده تا طرف حسابهای شرکت شماره م را داشتن و گاهی یکی شون که اکثرا چیپ بودن قصد رل زدن داشتن و پیگیر میشدن تا باهاشون باشم ولی منم دیگه اینقدر ها بی تجربه نبودم و بقدر کافی بلد بودم با کی میشه دوستی کرد . دو سه سال با یه پسر نامرد که از طرف حسابهای شرکت بود دوستی کردم و همه جور عشق و حالی کردیم و یادم داد یه کارایی بنام پشت بارنامه هزینه کار پردازی و اشانتیون و گرفتن پول جدای حقوق و مزایا و بقول بعضی دلالی کردن . خب از نظر مالی توی خانواده ضعیفی بزرگ شدم و جهیزیه و شرایط مالی خوبی نداشتم . یه روز هم یه پول قلمبه بصورت کالا ی نزدیک به نقد کردن راحت بر اساس اعتماد دادم به دوست پسر نامردم و بدون انجام کارای اداری و با توجه به موقعیتم و اعتمادم و عدم صدور فاکتور و کارای قانونی حواله دادم بهش و از انبار گرفت و غیبش زد و من حسابی گیر کردم و افتادم توی بدهی و آتیشی که فکرش را هم نمیکردم . چون هم کار غیر قانونی کرده بودم خلاف موازین شرکت و هم از اون مرتیکه سندی نداشتم و هم اگه چیزی میگفتم و باز میشد رابطه م که چه کارا که نکردم از نظر های دیگه مثل سکس مون و… یهو گند توی گند بالا میومد . یه روز دکتر مدیر عامل شرکت صدا کرد منو اتاقش و بو برده بود از کارم و گفت سفته و چک ضمانتی هات را میزاریم اجرا . گریه کردم التماس کردم و مجبور شدم اعتماد کنم و به مدیرعامل بگم چی شد و دکتر گفت فرجه میدم یا طرف را پیدا کن یا پول را جور کن . دو سه ماهی شبانه روز دنبال اون پسره حرومزاده گشتم و بهش هم جایی توی یه موقعیت رسیدم ولی نتونستم پول را جور کنم چون سنگین بود و برگشتم دنبال وام و… بودم تا دکتر یه روز گفت دیگه وقتت تمام شده و مجبورم معرفی کنم تو را به دادگستری و خیانت در امانت کردی و… گریه کردم و رفتم خونه و خیلی فکر کردم کی را واسطه کنم برای گرفتن وقت بیشتر و یادم به یه کارمند های خانم همکارم افتاد که خیلی روی مدیرعامل حرفش تاثیر داشت و دکتر هم خیلی قبولش داشت . رفتم خارج وقت کاری پیشش و ماجرا را بهش گفتم . اسمش سمانه هست و قد بلند و هیکل قشنگی داره . ازم سوال خصوصی کرد سمانه که دلایل این خریت و روابط جنسی و … همه را بهش مجبور شدم بگم و تمنا کردم برام هر کار میتونه بکنه و گفت قول نمیده ولی سعی خودش را میکنه در حد توان خودش و گفتم جبران میکنم حتما حتما حتما براش و هر کار بگه میکنم تا قضیه حل بشه و وسط حرفام پرسید هر کاری بگه میکنم ؟ و گفتم آره بگی بمیر یا برو توی جهنم هم میرم فقط این شر حل بشه . بهم گفت تا اخر هفته را من وقت میگیرم و بعد ببینم میشه چه کاری کرد . خلاصه چند روز گذشت و منم ترس و لرز تا اینکه آخر هفته بهم سمانه گفت وقت آزاد داری جمعه بیای پیگیر حل کار خودت بشی؟ گفتم اره . گفت پس جمعه صبح میتونی بهونه کوهنوردی اول وقت بیای بریم بیرون شهر ؟ یه لحظه تعجب کردم چرا خارج شهر که یه دفه گفت اعصابت سر جاش هست ؟ پریود اینا که نیستی؟ دیگه مطمئن شدم باید برم و تاوان کارم را با کوس دادن حلش کنم ولی به روی خودم نیاوردم فهمیدم منظورش، چیه و گفتم نه مشکلی ندارم وقت خداحافظی بهم گفت پس یادت نره بری حمام و دوش بگیری و سر حال بیای فردا بریم صبح اول وقت دنبال حل کار و ایشالا بتونیم حل کنیم برات . رفتم حمام و شیو کامل و لوسین و … آماده آماده شدم . صبح جمعه با یه تاکسی تلفنی رفتم سر قرار با سمانه و بعد با سمانه دوتایی با ماشین سمانه رفتیم اطراف شهر و توی مسیر سمانه بهم گفت شیطون عجب تیپی زدی حسابی خودتا ساختی و فکر کنم داری میری سر صبحی عروسی و خندید و منم که میدونستم کجا میرم گفتم خودتم که مشخصه انگار عروسی دعوتی و دوتایی زدیم زیر خنده ای که قشنگ مشخص بود حالمون یه جوری حال مست های حشری هست . توی مسیر بهم گفت نه حرفی میزنی آجی نه اعتراضی میکنی و هر چی گفتم تایید میکنی . گفتم داماد کیه ؟ زد زیر خنده و گفت همونی که میخواستی تو و باز خندید گفتم واقعی کیه داماد گفت رئیس و مدیر مون دکتر که گره کارت دستش هست . یه لحظه قند دلم اب شد و خدایی حال کردم که اگه قراره هم سکس زوری بکنم یه آدم حسابی میکنتم و فکرش را هم نمیکردم و هم مشکل بزرگم حل میشه اگه بکنه دیگه شکایت نمیکنه و فرصت دارم حلش کنم . رسیدیم سر کوچه باغ و زنگ زد سمانه به دکتر و گفت درب باغ را بازش کنین ما سر کوچه ایم . رفتیم داخل و درب اوتوماتیک بود و پشت ما بسته شد ولی کسی نبود توی محوطه نبود . پیاده شدیم رفتیم داخل سالن باغ و اونجا دیدم دکتر هست و سمانه باهاش دست داد و منم باهاش دست دادم و داشت صبحونه میخورد و تعارف کرد که برای ما هم تهیه دیده و من و سمانه هم سر میز نشستیم و همراهش صبحونه خوردیم . به کوس من انگار الهام شده بود قراره حسابی حال کنه و همین جور داغ میشد لیز میشد و انگار نبض توی کونم هم گاهی میزد و سوراخ کونم را جمع میکردم . باغ بزرگی نبود ولی مبل و سالن و تخت و اتاق خواب و حمام دسشویی داشت و به روز بود و چیدمان خوب و با سلیقه ای داشت . بعد صبحانه رفتیم نشستیم دور هم روی مبل و سمانه شروع کرد از من تعریف کردن که خیلی توی کار مسلط هست و اشتباهش سر اعتماد نابجا بوده و حیف این نیرو هست و نقش حامی را بازی کرد و ازم دفاع کرد حسابی . دکتر هم دقیق گوش داد و سرش را به نشونه تایید تکون میداد . منم ساکت و سر پایین و خجالت زده . دکتر اخر حرفا سمانه گفت که اگه بحرفاتون باور نداشتم الان اینجا نبودین و قطعا دادگاه داشتیم . سمانه گفت عطیه اومده جبران کنه و لطفا شما هم بهش فرصت بدین و بهم گفت عزیزم لباس هاتو در بیار من هنگ کردم و خواستم بگم نه که دیدم سمانه از روی مبل بلند شد و شروع کرد به در آوردن لباس های خودش و انداخت بیرون همه را و منم هاج واج نگاه کردم بهش و یهو اومد سمت من و دکمه شلوار منو اول از همه باز کرد و گفت خجالت نکش راحت باش حالا که قرار شد باهم کنار بیایم . شلوارم تنگ بود و تا در آورد شورتم هم باهاش در اومد و حیثیتم رفت بس آب کوس من ریخته بود توی شورتم و تابلو شد که خودمم دلم خواسته و بخودم رسیدم واسه سکس اون روز . دکتر هم رله نگاه ما میکرد و چیزی نمیگفت . من کمک کردم خودم و سمانه کامل لخت بشیم و سمانه یهو گفت دکتر پس پاشو ببین چی ساخته برات و یهو سینه هام که بزرگ هستن را یکیش را سرشو مکید سمانه . دکتر هم گفت من برم دسشویی و بیام تا میرین اتاق و بلند شد رفت داخل دسشویی . به سمانه گفتم دختر قرار نبود بدیم ها و شر نشه و دوربین نباشه جایی و… دستم را گرفت گفت بهم اعتماد کردی ؟ گفتی حل کن و هر کار بگی میکنم و منم کاری کردم که رد خور نداشته باشه و تو دیگه نترسی و منم گفتم مطمئن ؟ و گفت مطمئن و لطفا ادای آدم های مجبور و اسیر را در نیار که دکتر بدش بیاد یهو بزنه زیر همه چیز و بزنه زیر حرفاش و باز بره سر وقت کارای قانونی و شکایت و حالتو بکن امروز واقعی و اعتراضی نکن و تحمل کن و دلت و زبونت و عملت را همه در یک راستا قرار بده امروز . گفتم خیلی بلد نیستم چیکار کنم توی چنین شرایطی و گفت تو هر چی گفتم نه نیار و هر کار کردم تو هم بکن و منم گفتم چشم . رفتیم رو تخت اتاق و شروع کردیم به بوس دادن و لب گرفتن و نوازش کردن تا دکتر اومد و شروع کردیم به سه نفره بهم ور رفتن . من فوری کیر دکتر را گرفتم و شروع کردن به مکیدن و لیس زدن تخماش . کیرش کوچیک و سفید بود . سمانه هم منو به کمر خوابوند و پاهام را گرفت بالا و سرشو کرد لای پام و منم کیر دکتر را میخوردم تا شق شق بشه . سمانه خیلی استاد بود توی کوس خوردن و لز کردن . جوری میخورد که هرگز مردی فکرش را نمیکنم مثل اون بلد باشه بخوره . همه چاشنی انگشت کردن زبون زدن مکیدن فشار دادن همش دقیق و بقدری بود که بیشتر حال کنم . دکتر مثل من و سمانه هیجان زده نبود و مشخص بود موقعیت های زیادی اینجوری حال کرده ولی سمانه خیلی مست بود و جوری کوس منو میخورد که نمیتونستم نفس بکشم و فقط میرسیدم ناله و التماس کنم بهش و کمرم را بچرخونم تا چند لحظه از زیر فشار شدید لذت خوردنش فرار کنم و آبم نیاد و حتی گاهی حس میکردم الان غیر ارادی ادرار میکنم دهن سمانه و میگفتم یواش تر و دکتر هم کیر و خایه هاش دهنم بود و یهو سمانه گفت دکتر خیلی دوسداره کونش را بخوری ها و دکتر هم گفت آره و رفتم دسشویی تخلیه و تمیز کردمش راحت بخورش و منم که تو فضا بودم سر خودم را کج کردم بسمت زیر تخمای دکتر که زانو زده بود بالای سر من که ساک بزنم واسش . شروع کردم به خوردن کون دکتر و یهو دیدم سمانه هم سوراخ کون منو لیس میزنه و زبونش میکنه که گفتم سمانه من تخلیه تمیز نکردم مثل دکتر و سمانه گفت بقدر کافی تمیز هست و من دل بد نیستم و تو هم میخوری بجاش برام پس راحت باش و اونجا بود فهمیدم همه به دکتر باید حال بدم هم به سمانه باید حال بدم ولی خدایی خیلی حال میداد . سوراخ کونم مثل کوسم از شهوت دل دل میکرد که یهو سمانه انگشتش را کرد تا توی کونم و همزمان کوسم را لیس میزد . دیگه منو سمانه دیونه شده بودیم و انگار صد سال هست با هم دوست و هماهنگیم . هم کوس من هم کون آماده دادن بودن و کیر دکتر هم شق شق بود و سمانه گفت این کوس کیر میخواد و دکتر بلند شد و اومد جای سمانه و پاهام را گرفت بالا و به سمانه گفت بشین دهنش و سمانه نشست بحالت 69 دهن من و پاهای تپل و سفید منو بالا گرفت کمک دکتر و گفت دکتر حالش بیار و دکتر کیر کوچیکش را کرد کوس من و به من گفت پس بخور کوس کون ناز سمانه را و منم که توی هوا بودم با ولع کوس و کون سمانه که تمیز و بدون مو و پر آب شهوت بود کوسش را مثل بستنی لیس زدم و سمانه هم خم شد دهنم همون حالت69 تا لای کوسش باز بشه و راحتر بخورمش و دماغم هم دقیق بوی کونش را حس میکرد . طمع کوس با بوی کون یه دوست که بدجور مدیونش شده بودم و بزرگترین مشکل همه عمرم را حل کرده بود . مشخص بود هم لزبین هست هم از اون زنهاست که با کون دادن مشکل نداره و سوراخ کونش قبلا کیر خورده و باز میشه وقت شهوت و منم شروع کردم کونش را زبون زدن و زبون کردن و خدایی تمیزیش و مزه ش و بو و همه چیزش عالی بود و آدم زده نمیشد . سمانه یهو لرزید وقتی کوسش را باز خوردم و حال اومد و گفت ببخشین من خیلی وقته حال نکردم و زود شدم و حساسم به خورده شدن چوچولم و پا شد از دهنم و گفت میرم دسشویی و منو دکتر که حسابی میکرد کوس تپل سفید منو تنها گذاشت و من با زور از دکتر لب میگرفتم و انگار دوسنداشت در کل لیس زدن کوس و کون منو سمانه را و منم پاهام را حلقه کردم دور کمر دکتر و خدایی با جون و دل دادم بکنه کوس منو و اونم میکرد . سمانه برگشت و اومد پشت دکتر که خم بود روی من و پاهام دور کمرش بود و شروع کرد به لیس زدن کون دکتر که منو میکرد و همزمان انگشتش را هم کرد کون من که باز شده بود و به دوتامون سعی میکرد حال بده . منم شروع کردم با دست راستم چوچولم را همزمان با کوس دادنم مالیدن و لذتش بیشتر شد و یهویی آب کوس منم اومد و انگشت سمانه که توی کونم بود را حسابی حسش کردم و نبض میزد توش . به دکتر گفت خانمی کون هم میده ها و تا خواستم بگم نه و درد و اینا داره دیدم کیر سفید و کوچیکش را همین مدل که پاهام بالا بودن در آورد گذاشت دم سوراخ کونم که اونم خیس بود از آب کوس خودم و فرو کرد . لیز خورد راحت رفت توی کونم و دیدم دکتر گفت چه کون داغ و تنگی و شروع کرد به اه و ناله و حدود ۲ دقیقه محکم کرد کونم را . میسوخت درد هم داشت ولی چون کوچیک بود کیرش زیاد اذیت نمیشدم و یهو سینه م را گاز گرفت و آب کیر را همشو توی کونم خالی کرد . وقتی در آورد از کونم کیرش را هم آب کیرش ریخت بیرون روی ملحفه و هم دو سه تا صدا غیر ارادی از کونم در اومد و سمانه و دکتر خندیدن و گفتن این یعنی راضی بودی و کونت هم بله داد برای دفعه بعد . خجالت کشیدم و رفتم دسشویی ولی خدایی حال تپلی کرده بودم . سمانه گفت بریم حمام و رفتیم سه تایی حمام و توی حمام باغ ویلا هم باز بهم ور رفتیم و اومدیم بیرون باز منو سمانه هم لز کردیم هم از کوس هم کون دادیم دکتر و سه تایی جر خوردیم بس کردیم و خسته شدیم و تا ظهر روی همدیگه بودیم . دکتر هم قول داد هم کمکم کنه اون دوس پسر نامردم را ازش، پولم را پس بگیرم هم بصورت وام قسطی پول را ماهیانه برگردونم تا تمام بشه . ولی دوستی منو سمانه تازه شروع شده بود و با هم اوکی شدیم و هر هفته برنامه لز داشتیم دوتایی و چند بار هم با چند تا از دوستاش که اونام لزبین بودن رفتیم لز کردیم و خدایی مزه لز کردن رفت زیر دندونم و لزبین شدنم را مدیون سمانه هستم و خیلی دوسش دارم و حسی بین منو اون هست مثل حس زن و شوهری و من را واقعی بلده چیکارم کنه که برم فضا و بهم خوش بگذره . امیدوارم فرصت بشه باز براتون بگم از کارایی که با سمانه کردیم .

نوشته: عطیه


👍 21
👎 8
37901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

922221
2023-04-07 00:47:16 +0330 +0330

چقدر کس

4 ❤️

922222
2023-04-07 00:48:38 +0330 +0330

خسته نباشی حال اساسیو اون پسره کرده هم خودتو کرده هم پولتو خورده همم جندت کرده رفتی پی کارت


922228
2023-04-07 00:55:34 +0330 +0330

به جای اینجا نوشتن با سمانه برو فضا.

0 ❤️

922247
2023-04-07 01:45:37 +0330 +0330

اگه واسه اولین بار مینویسی: خوب بود ۱۶
ولی زیاد به جنبه های منفی پرداختی 👌

0 ❤️

922326
2023-04-07 11:33:02 +0330 +0330

اسم داستانو اشتباه نوشتی

0 ❤️

922335
2023-04-07 12:47:04 +0330 +0330

چی بگم

0 ❤️

922342
2023-04-07 14:12:44 +0330 +0330

چه حوصله ای دارید لینهمه کسشعر بنویسید😑😑من حتی حوصله ام نگرفت این کسشعر هارو بخونم

0 ❤️

922569
2023-04-09 06:00:17 +0330 +0330

این تریسام لزبین نیست

0 ❤️

922620
2023-04-09 16:32:17 +0330 +0330

امیدوارم فرصت نشه 😒

0 ❤️

924859
2023-04-24 06:13:44 +0330 +0330

🤮 🤮 🤮

0 ❤️