میز شیشه ای

1401/12/15

نشسته بود روی دو زانوش و سرش پایین بود. صورت قشنگش وقتی لباشو روی هم قرار می داد به شدت بوسیدنی میشد. دلم می خواست برم جلو و یه لب عمیق ازش بگیرم. با کفشای پاشنه بلندم به سمتش رفتم. خواست سرش رو بیاره بالا نگاهم کنه که با سرفه ی محکمم به خودش اومد. دوباره سرش رو انداخت پایین و لبش رو گاز گرفت. هوم… خوب میشد اگه گاز گرفتن لب رو هم براش ممنوع میکردم. اون وقت باید حواسش رو بیشتر جمع می کرد و کاملا مطیع من میشد…
به سمتش رفتم. دستم رو گذاشتم روی سرش و سرشو هول دادم پایین. نگاهش به پایین بود و دستم روی سرش سنگینی میکرد. سرش رو بیشتر پایین بردم و پام رو جلوی چشماش تکون دادم.
-الان چی باید بگی؟
-میتونم پاتونو ببوسم خانوم؟
-دلت میخواد؟
با من و من گفت: بله خانوم.
-خب چرا امتحانش نمیکنی؟
نفسی کشید و سرش رو برد پایین تر. یکم رفتم عقب تر تا راحت بتونه خم بشه و پام رو ببوسه. صندلای مشکیم رو پوشیده بودم و نمیدونستم میخواد خود پام رو ببوسه یا کفشمو؟ هیجان داشتم، یه حسی بهم میگفت سورپرایزم میکنه.
سرش رو برد پایین و یه بوسه ی خیلی کوچیک رو نوک انگشت شصتم زد. حس تحریک توی کصم ایجاد شد. چوچولم روشن شده بود‌. زمزمه کردم: دختر خوب.
صورتش رو روی پام گذاشت و یه جورایی بهم سجده کرد… لبم رو گاز گرفتم. پر از هیجان بودم. گفتم: دختر خوب. نفسی کشید و یه بوسه کوچیک دیگه به پام زد. بعد سرش رو برداشت و نگاهم کرد. از اون پایین نگاهم می کرد و من از این بالا میدیدمش… حس کوچیک بودنش جلوی من، این که چقدر تمام اختیارش دست منه… تمام وجودم رو به هیجان میاورد‌. یکم خم شدم و گفتم: عالی بود عزیزم.
لبخند زد و گفت: ممنونم.
پام رو عقب کشیدم و به سمت جلو رفتم. تو همون حال نیمه خم و سجده وار مونده بود. منتظر نگاهش کردم‌. چهار دست و پا دنبالم اومد. دور اتاقش قدم زدم و مجبورش کردم دنبالم کنه. به شدت تحریک شده بودم. جلوی میز پذیرایی که تو اتاقش قرار داشت واستادم. بهش گفتم: بشین رو به روی میز، سینه ها به طرف میز باشه‌.
-بله خانوم.
انجامش داد و دو زانو رو به روی میز نشست. دستم رو گذاشتم روی گردنش: جلوتر برو.
انجامش داد. حالا سینه های تپلش حسابی چسبیده بودن به میز. ازش فاصله گرفتم و گفتم: برای ادامه کار باید لباساتو دربیاری…
سرش رو برگردوند و نگاهم کرد‌. بعد آروم دستش رو برد سمت مقنعشو و از سرش دراورد. موهای طلاییش چشمگیر و زیبا بود. بعد مشغول باز کردن دکمه های مانتوش شد. جلو رفتم و متوقفش کردم: صبر کن عزیزم.
بعد دستم رو خیلی نوازش وار کشیدم روی شونه هاش. از شونه هاش به سمت دستاش رفتم. بدنش داشت آروم می گرفت. اون قدر نوازشش کردم تا بدنش شل و راحت بشه. بعد دستم رو بردم سمت بقیه دکمه هاش و بازشون کردم. حالا لباس سبزش نمایان شده بود و سینه های بزرگش بیشتر در دسترسم بودن. بی طاقت دستم رو روی سینش کشیدم. بهم چسبید و بدنش یکم استرس گرفت. دستم رو نوازش وار روی اون یکی سینش کشیدم. نفس دیگه ای کشید و خودش رو بهم چسبوند. دوباره استرس گرفته بود. سینه هاش رو توی دستم گرفتم: آروم باش. قرار نیست بهت آسیبی بزنم.
نفساش صدا دار بود. سینه هاش رو آروم نگه داشتم و گفتم: عزیزم…
-بله مامی
-لمست میکنم ناراحت میشی؟
-یه جوری میشم خانوم
-اشکالی نداره خیلی خب.
ازش فاصله گرفتم و گفتم: حالا خودت دربیار مانتو و بلوزتو.
دستاش رو به سمت لبه های مانتوش برد و آروم مانتوش رو از تنش درآورد. بعد موهاش رو کنار زد و پایین بلوزش رو با تردید توی دستش گرفت. تشر زدم: زود باش.
به خودش اومد و لبه های بلوزش رو بالا کشید. پوست تنشو دیدم‌. سفید و خوشگل. گوشتای تنش به شدت قشنگ بودن. قلمبه های کوچیک داشت و یکم تپلی بود. عاشق آناتومی تنش بودم. خیلی هات و سکسی بود. از اونایی بود که از سکس باهاش سیر نمیشدی. جلو رفتم و انگشتام رو روی شونه های لختش کشیدم. نفسی کشید و چیزی نگفت. یه خودکار از روی میز برداشتم و رفتم اون طرف میز، حالا رو به روش بودم. روی صندلی که پشت میز بود نشستم. لبش رو گاز گرفت و یکم خجالت کشیدم. خم شدم به جلو و گفتم: حالا با خودکار لمست میکنم.
سرش رو یکم بالا آورد و با حالت مخصوص خودش به نشونه باشه تکون داد. بی هوا ته خودکارو گذاشتم روی نوک سینش و گفتم: جواب ندادی؟
از جا پرید و گفت: بله خانوم.
نوک خودکارو دورانی روی نوک سینش حرکت دادم: هوم. بازم بگو. بلند تر!
-بله خانوم.
ته خودکارو روی نوک سینش فشار دادم.
پیچ و تاب میخورد و لبش رو گاز می گرفت. پشت میز روی زمین نشسته بود و من این طرف میز روی صندلی… کاملا جایگاهش پایین تر از من بود‌. و اون لخت بود و من لباس داشتم… نشون میداد اختیارش دست منه. گفتم: خوبه؟

سرش رو تکون داد و گفت: بله خانوم.
خودکارو انداختم لای بند سوتینش و گفتم: هر وقت حس راحتی کردی درش بیار.
لبخند کوچیکی زد و گفت: حتما خانوم.
قلبم خوشحال شد، حس خوبی داشتم، باعث شده بودم لبخند بزنه، احساس راحتی کنه، تو دلم خداروشکر کردم، از من نمی ترسید… فرار هم نمی کرد.
با ته خودکار با سینه هاش بازی کردم. آروم و آروم… لباش رو گاز گرفت و کم کم دستش رو برد پشتش. یه نگاه کوچیک بهم کرد و با صورت سرخ شده بند سوتینش رو باز کرد. سینه هاش به وضوح شل شدن و باعث شدن یه لبخند گل و گشاد بزنم. با خودکار کمکش کردم سوتینو در بیاره و بنداش رو از روی شونه هاش کنار زدم. بالای سینه هاش در دسترسم بود. سفید و جذاب. هنوز سوتین روی هاله ی سینه هاش بود و نوک شق شدشون از دیدم مخفی بود. با کمی تعلل سوتین رو کامل دراورد‌. چشمم که به هاله ی سینه هاش و نوک سینش افتاد اب دهنم رو قورت دادم. چقدر خوشگل بود، خیلی خیلی زیبا بود…
از روی صندلی بلند شدم و رفتم پشت سرش. پشتش واستادم و کفتم: خوشگل جانم… سینه هاتو بذار روی میز.
نگاهی به سینه هاش که از وسط به میز چسبیده بودن کردم و گفتم: باید یکم رو زانوهات بلند شی تا بتونی بذاریشون روی میز.
روی زانوش بلند شد و سینه هاشو روی میز قرار داد. ته خودکارو لای چاک کونش کشیدم و گفتم: زیادی بلند شدی، یکم بشین.
سعی کرد بشینه. حالت سختی بود، ناپایدار میشد. یکم اومد پایین تر و حالا تقریبا ناپایدار جلوی من نشسته بود. پشت رون و ساق پاهاش زاویه سی درجه ساخته بودن و به دستاش روی زمین تکیه داده بود.
خودکارو لای چاک کونش نگه داشتم، گفتم: نظرت چیه یکم سینه هاتو دفن کنیم؟
تکون نخورد، حرفی هم نزد. گفتم: سکوتت رو به معنی بله حساب میکنم.

دوباره رفتم پشت میز و رو به روش قرار گرفتم. به سینه های سفیدش که روی میز بود خیره شدم. با این سینه ها چه کار می خواستم بکنم. نگاهم به مقنعش افتاد که روی صندلی گوشه اتاق بود. جلو رفتم و برش داشتم. دوباره به سمت میز اومدم و مقنعه رو روی سینه هاش گذاشتم. لبش رو گاز گرفت.
بهش نگاهی کردم و گفتم هوم… خوبیش میدونی چیه؟
سوالی نگاهم کرد.
-تو نمیتونی سینه های خودتو ببینی، صورت پر از لذت منم‌ نمیتونی ببینی.
هنوز متوجه نشده بود. روی میز دست کشیدم و گفتم: میز شیشه ایه. اینطوری که تو سینه هاتو گذاشتی روش اگه زیر میز بخوابم نمای خوبی از سینه هاتو نوک شق شدشون میبینم. وقتی تو توی حالت ناپایدار نشستی من اون زیر خود ارضایی می کنم و ارضا میشم، ولی تو اجازه نداری صورتم رو ببینی.
با چشمای پر از تعجب نگاهم میکرد. آب دهنش رو قورت داد. صندلی پشت میز رو کنار زدم و آروم خزیدم زیر میز. زیر میز خوابیدم و صورتم رو دقیقا زیر سینه های چسبیده به میزش گذاشتم. دکمه و زیپ شلوارم رو باز کردم. ویبراتور رو روی کصم گذاشتم و با سرعت کم روشنش کردم.
گفتم: از آه و ناله هام لذت ببر عزیزم.
صدای نفس بلندش رو شنیدم. سرعت ویبراتور رو بیشتر کردم و روی کصم حرکتش دادم. تصور این که توی حالت ناپایدار سینه هاش رو برام به نمایش گذاشته… و من توی بهترین حالت با تماشای نوک سینه هاش دارم ارضا میشم… نفسی کشیدم و سرعت ویبراتور رو زیادتر کردم. همزمان با نوک سینه چپم هم بازی کردم. نفس نفس میزدم. نگاهم به سینه هاش بود و نفهمیدم چی شد که ارضا شدم. لبام رو سفت بهم چسبوندم. خیلی یهویی ارضا شده بودم. حس خوبی داشتم. از زیر میز بیرون اومدم و به سمتش رفتم. دستم رو روی لپش گذاشتم و گفتم: دختر خوب.
اشاره ای به کصم کردم و گفتم: میتونی بنوشی.
توی چشمام نگاه کرد و مسخ شده به سمتم چرخید. شورتم رو پایین کشید و بعد زبونش رو اورد بیرون. کشید رو چاک کصم. گفتم: درست بنوش عزیزم.
دستاش رو اورد جلو کصم رو از هم باز کنه که گفتم: با دهنت اشتیاقتو نشون بده.
مشتاق به کصم نگاه کرد و بعد با زبونش لبه های کصم رو از هم باز کرد. ابی که از واژنم اومده بود رو خورد و بعد کل کصم رو لیسید. دستم رو دو طرف باسنم گذاشته بودم و از خورده شدن بعد از سکس لذت میبردم… دفعه بعد نوبت اون بود که ارضا بشه…

نوشته: Miss


👍 11
👎 0
40101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

917752
2023-03-06 02:32:58 +0330 +0330

دقیقا تا خط ۱۸ خوندم که کفش پاشنه بلند خط سوم یهو تبدیل شد به صندل مشکی !!!
تناقض در این حد ؟؟
یا شاید من نمیفهمم ، دوستان کمک کنید آیا صندل پاشنه بلند هم داریم ؟؟ اگه داریم با رسم شکل توضیح بدید تا متوجه بشم

0 ❤️

917765
2023-03-06 04:46:10 +0330 +0330

اول به این دوستمون بگم صندل پاشنه بلند داریم گوگل کنی میبینی . برم سراغ داستان
داستان بدی نبود تو در و دیوار نرفت ولی اونقدری قوی نبود و خوب توصیف نشده بود هیچ کدوم از قسمتا ک بشه حسش کرد و باهاش ارتباط برقرار کرد در کل داستان خیلیی معمولی بود

0 ❤️

917805
2023-03-06 13:19:23 +0330 +0330

سلام, برا شروع خوب بود، اما اروتیک قسمت هایی خوب جلو می رفت نیمه تمام رها می شد. بازم بنویسید قلم خوبی دارید. 🌹

1 ❤️

917808
2023-03-06 14:13:37 +0330 +0330

جالب بود بازم بنویس

0 ❤️

917819
2023-03-06 17:17:47 +0330 +0330

سلام داستان بدی نبود مرسی که نوشتی اما پتانسیل داره خیلی بهتر بشه من میتونم کمکت کنم تو قلمت و ایده پردازی دوست داشتی پیام بده تا باهم بتونیم برای پارت بعد داستان جذاب و قشنگی رو ارائه بدیم

0 ❤️

917823
2023-03-06 17:50:07 +0330 +0330

چقد لز جذابه دوس دارم از نزدیک نگاه کنم

0 ❤️

917831
2023-03-06 19:41:41 +0330 +0330

بعد مدت ها یه داستان هیجان انگیز و زیبا خوندم
لطفا ادامه بده

0 ❤️