پس لرزه های دور از خانه (1)

1402/07/26

خاطره ای که تعریف میکنم مربوط میشه به ۷سال زندگی منو و راحله. البته اسم ها واقعی نیستند.
۳۵ سال دارم اسمم امیر که حاصل یک عمر زحمت و تلاشم یه خونه تقریبا صد متری و یک ماشین باری بنز ده چرخ و همسرم راحله که هشت سال پیش توی محل از نظر زیبایی و متانت انگشت نما بود. و آرزوی اکثر بر و بچه های محل بود که یه دختر مثل راحله زنشون بشه. دختر سفید قد بلند با اندامی بی نقص با چشمان آبی و چهره معصوم. خواستگار زیاد داشت و من اون موقع یه خاور 608 داشتم. پسری تقریبا لاغر قد بلند و موهای فری که بر خلاف راننده ها به ظاهر و لباس پوشیدن و نوع حرف زدن وسواسیت داشتم. از خدا چه پنهون بد جوری عاشق راحله شده بودم که بجز خودم کسی نمیدونست . فکر و ذکرم فقط راحله بود.
از طرفی هم میدونستم راحله با خواستگارهایی که یه سرو گردن از من بالاتر بودند و هم اینکه شرایط کاری من طوری بود که اکثرا توی جاده ها بودم و کمتر خونه میومدم ازدواج با من رو قبول کنه.
یه روز خواهرم متوجه حواس پرتی هایم شده بود و موضوع رو جدی بامن در میون گذاشت و من هم دلبستگیم به راحله رو بهش گفتم و ازش خواستم موضوع رو به مادرم نگه چون نمیخواستم مادرم جواب رد بشنوه و دلش بشکنه.
خواهرم بهم گفت به مادر نمیگه خودش سر و گوشی به آب میده تا ببینه چی میشه.
یکی دو هفته ای گذشت وقتی از راه رسیدم خونه خواهرم فورا اومد پیشم گفت مشتلق بده گفتم چی شده گفت اول مژدگونی بعد. تقریبا حدس میزدم موضوع چیه.ولی مطمئن نبودم. دستم رو کردم توی جیبم چند تا تراول رو که از بابت کرایه بار گرفته بودم و دادم بهش. یکی از تراولها رو برداشت و بقیش رو داد بهم و گفت: اگه راحله خانم بفهمه اینقدر ول خرج شدی ناراحت میشه . دو هزاریم کاملا افتاد برگشت گفت برو حسابی به خودت برس که امشب عروس خانم منتظرمونه. گفتم به این زودی ؟ گفت اولا زود نیست و دوما ۵روزه بله رو ازش گرفتم تو تلفن هم بهت نگفتم چون میترسیدم از خوشحالی تو جاده بلایی به سر خودت و ماشینت میاری.(( دوست ندارم به خاطر طولانی شدن موضوع وارد جزئیات ازدواجمون بشم واسه همین میرم سر اصل موضوع))
منو راحله زندگی خوبی داشتیم با اینکه هنوز بچه دار نشده بودیم واسه همین من از هیچ محبتی براش دریغ نمیکردم .
۵سال از ازدواجمون می‌گذشت. روزهای پاییزی رو سپری میکردیم که کم کم متوجه سردی راحله نسبت به خودم شده بودم و وقتی هم علت رو ازش می‌پرسیدم می‌گفت افسردگی فصلی هستش. منم بهش میگفتم میخوای بریم دکتر. می‌گفت نه درست میشه.
این موضوع به سکسمون هم رخنه کرده بود . راحله ای که تو هر سکسمون ۳بار ارگاسم نمیشد دست بردار نبود حالا یا واسه سکسمون رغبت نشون نمی‌داد یا اینکه مثل مرده ها منتظر بود زود آبم بیاد و تمام.
روزها می‌گذشت خبری از بهبودی راحله نبود.
یک هفته بود که زده بودم جاده یه روز وقتی برگشتم خونه بد جور حشرم زده بود بالا بر خلاف سایر وقتها که به علت خستگی راه روز دوم سکس میکردیم ولی اون شب وقتی رفتیم بخوابیم نتونستم تحمل کنم شلوار راحله رو زدم پایین با اینکه ممانعت می‌کرد به بهانه دوش نگرفتن و اصلاح موهاش ولی من کار خودم رو میکردم وقتی شورتش رو کشیدم پایین اون کوس تپل و سفیدش افتاد بیرون و بر خلاف تصور من که باید موهاش بیشتر از این باید می‌شد.
بالخره رفتم لای پاهاش حسابی کوسش رو خوردم و بعد شروع کردم به تلمبه زدن ده دقیقه بعد آبم اومد و ریختم توی کوسش راحله رفت حمام منم که خیلی خسته بودم رفتم دستشویی خودم رو شستم و اومدم بخوابم ولی فکر موهای کوس راحله برام مشکوک بود همیشه وقتی از راه می‌رسیدم فرداش راحله دوش می‌گرفت و حسابی کوسش رو تر و تمیز می‌کرد تا دوباره از راه برگردم موهای کوسش رو اصلاح نمی‌کرد ولی اون روز موهای کوس راحله به اندازه یک هفته نبود دو روز یا نهایتا سه روز پیش موهاشو شیو کرده بود.
وقتی راحله از حمام اومد بیرون ازش پرسیدم در جواب گفت بخاطر عرق سوز شدنش وسط هفته هم یک بار اصلاح میکنه. و منم به فال نیک گرفتم و موضوع همانجا تموم شد.
دفعه بعد که از راه برگشتم موقع سکس طبق همیشه راحله رو به زمین دراز می‌کشید و منم از سر تا پاهاش لیس میزدم که پیشنوازی مورد علاقه راحله بود. ولی یک چیز توجهم رو به خودش جلب کرد. جای کوفتگی پشت گردنش که در اثر مکیدن بیش از حد شده بود کرد.
ولی به روی خودم نیاوردم و حرفی در بارش نزدم. باید قضیه اش رو در می آوردم.
اون روز هم ترتیبش رو دادم و دو روز بعد راحله گفت امیر کی نوبت بارت هست گفتم چطور ؟ گفت هیچی همینجوری. گفتم فردا گفت ساعت چند؟ گفتم ساعت ۸صبح.
هر چه می‌گذشت دلهره ام بیشتر میشد. امید اون رو داشتم که همش افکار شیطانی باشه. من که ذاتا آدم خونسردی هستم و یادم نمیاد در هر شرایطی از کوره در برم. شاید شیطان هدفش همین بود.
فردا صبح بعد صبحانه طبق معمول از راحله خداحافظی کردم و تا سر کوچه پیاده رفتم . افکارم بد جوری اذیتم می‌کرد. با اینکه سیگاری نبودم سر کوچه از بقالی یه نخ سیگار گرفتم و دوباره به طرف خونه راه افتادم پشت یه درخت که فاصله زیادی با خونه نداشت ایستادم .
یه کمی منتظر ایستادم و بعد راحله رو دیدم که چادر به سر از خونه اومد بیرون. میدونستم راه دوری نمی‌ره چون لباس مهمونی یا رسمی نپوشیده بود دنبالش راه افتادم رفت یک کوچه پایین تر یه میوه فروشی بود رفت تو و شروع کرد به سوا کردن میوه . فهمیدم حتما مهمون داریم و دیگه منتظر نموندم و با عجله خودم رو به خونه رسوندم رفتم تو کفشام رو قایم کردم و شروع کردم جایی واسه پنهان کردن خودم .
اول رفتم پشت پرده دیدم نمیشه رفتم پشت بوفه که گوشه پذیرایی بود ولی اونجا هم دیدش محدود بود.
هر چه زودتر باید جایی رو واسه پنهون شدن پیدا میکردم.
رفتم اتاق خوابمون و یک جای بود که خبر مرگم همون ماه میخواستم کمد دیواری بزنم البته خودم طبقه بندی کرده بودم و پر بود از لحاف و تشک و پتو و یه پرده سفید.
به نظرم بهترین جا برای پنهان شدن بود. با هر زحمتی بود خودم رو کشیدم طبقه بالا و رو رخت خوابها دراز کشیدم چند دقیقه نگذشته بود که صدای کلید در رو شنیدم راحله اومد تو خریداشو گذاشت توی آشپز خونه و خودشو با عجله رسوند اتاق خواب حوله اش رو برداشت رفت حمام .
یک ساعتی طول کشید و کم کم داشت تو اون شرایط و با اون لباسام که حتی کاپشنم تو تنم بود گرمم شده بود حوصله ام سر میرفت. بالاخره راحله اومد تو اتاق لخت بود گوشیش رو برداشت زنگ بزنه یه لحظه یادم افتاد گوشیم تو جیب کاپشنمه. اگه تماس می‌گرفت لو میرفتم آروم گوشیم رو در آوردم گذاشتم حالت پرواز.
راحله شروع کرد به حرف زدن . با همون لحنی که قبلنها با من حرف می‌زد.
سلام عزیزم خوبی ؟ کجایی پس دلم واست تنگ شده کی میای . و از این حرفا و تعارف عشقم و عاشقتم . گوشی رو قطع کرد موهاشو سشوار زد و یه دست شورت و سوتین مشکی توری که از بندر واسش خریده بودم و پوشید و ادکلنی که روز ولنتاین براش گرفته بودم به موهاش زد و بعد از اون از اتاق رفت بیرون.
یه ۲۰ دقیقه ای نگذشته بود که صدای آیفون اومد و راحله درو باز کرد تو اون لحظه دلم هرگز نمی‌خواست صدای مردی رو بشنوم.
با صدای راحله که میگفت بیا تو عزیزم خوش اومدی و صدای مردی رو شنیدم که سلام کرد و سپس صدای بوسه هاشون رو می‌شنیدم. دلم میخواست هرچه زودتر اون مرتیکه رو ببینم.
بعد راحله ازش پذیرایی کرد اسم پسره فرشید بود و شروع کردند به صحبت کردن که از راحله می‌پرسید امیر کی رفت و کی میاد . راحله می‌گفت وقتی میره جاده ۵روز ال ۱۰ روز طول میکشه. فرشید بهش گفت حالا ۵ روز مال خودمی و مابقیش مال اون حیف نون اونم اگر عرضه اش رو داشته باشه و بیاد خونه. راحله گفت دانشگاه نمیخوای بری؟ با این حرفش جا خوردم.
افشین گفت من بخاطر تو دنیارو هم زمین میزنم چه برسه دانشگاه. اگه شوهر بی عرضه ات یکم شعور داشت می‌فهمید این کوس طلا رو نباید بدون کیر بزاره. میخوام تو این چند روز فقط کیرم تو کوست باشه.
بعد افشین گفت تا حالا که مشکوک نشده؟ راحله گفت نه فقط آخرین باری که ابتو ریختی تو کوسم همون شب امیر سرزده اومد خونه حسابی داغ کرده بود می‌خواست باهام سکس کنه دستم رو بردم تو شورتم خیس بود و منی تو کاملا پاک نشده و از بوش معلوم بود ترسیدم متوجه بشه ولی اونقدر آتیشی بود که نفهمید هرچی اب کوس و منی بود با ولع می‌خورد.
یه لحظه یادم اومد اون روز که کوس راحله رو میخوردم یه مزه شور مانندی داشت ولی من گذاشتم به حساب دوش نگرفتن . با این حرف راحله حالم به هم خورد.
فرشید گفت راحله خیلی دوست دارم جلو شوهرت تورو بکنم و وقتی آبم تو کوست ریختم مجبور کنم لیس بزنه.
راحله با صدای بلند خندید و گفت امیر اگه تو رو ببینه منو دیگه بیخیال میشه حسابی از خجالت کونت در میاد. یه خنده زدندو دیگه چیزی نگفتند فقط صدای مارچ و موچشون رو می‌شنیدم و گاهی واسه هم ناله میکردند. یه ۱۵ دقیقه ای گذشت اگر قرار باشه کارشون رو اونجا انجام بدند نمیتونستم سند درست و حسابی جور کنم. کم کم میخواستم بیام پایین
که متوجه قهقهه راحله شدم که داشتند میومدند به طرف اتاق.
وقتی اومدند دیدم پسره راحله رو برگردونده طوری که پاهای راحله بالا بود و راحله با یه دستش کیر افشین رو گرفته و از شدت هیجان میخنده ولی دهن افشین تو سوراخ کوس راحله بود و داشت با ولع کوسشو میمکید.
همون طوری راحله رو انداخت رو تخت.
و حالا باید یواشکی ازشون فیلم می‌گرفتم.
وقتی افشین سرشو برگردوند از نیم رخ صورتشو دیدم داشتم شاخ در می‌آوردم پسره به زور ۲۰ سالش می‌شد با قد بلند بدن ورزشکاری بدون مو فوق العاده سفید با کیر صورتی رنگ بلند که به طرف بالا خمیدگی داشت.
تو این فکر بودم که واقعا راحله خجالت نکشید غرور زنانگی اش رو واسه این پسر بچه بفروشه!
ولی دیگر کاری که شده بود. آروم از لای پرده گوشیم رو گرفتم به طرفشون و شروع کردم فیلم گرفتن که خودم از صفحه گوشی میتونستم ببینمشون .
افشین رفت رو تختو بر عکس خوابید روی راحله طوری که کیرش رو گذاشت دهن راحله و خودش شروع کرد به خوردن کوسش. صدای راحله اتاق رو گرفته بود و از شدت شهوت داشت کون افشین رو چنگ میزد و افشین هر از گاهی کیرشو تا آخر فشار میداد دهن راحله تا وقتی که راحله دست و پا میزد ول کن نبود.
منی که حتی توی سکس هم خشونت به خرج نمی‌دادم و وقتی روش تلمبه میزدم وزنم رو روی راحله نمی انداختم که نکنه اذیت بشه. ولی این مرتیکه همچین کیرش رو فشار میداد که راحله قدرت کشیدن بدن افشین رو نداشت و وقتی هم تلمبه میزد همچین سنگینی بدنش رو روی کوس راحله مینداخت که گاهی پاهاش از روی تخت کنده می‌شد.
دلم میخواست همون موقع بیام بیرون هر دوتاشون تکه تکه کنم. مغز و قلبم همزمان آتیش گرفته بودند و دستام میلرزید دوتا راه بیشتر نداشتم . یا باید میومدم بیرون هر دوشون میکشتم که نهایتأ دستگیر میشدم و نهایتأ بعدش اعدام یا اینکه اون منو میکشت و دو سر مرگ.
و یا اینکه خونسردیم رو حفظ میکردم و با عقل و منطق پیش میرفتم. تعصب تا زمانی که شخصی رو متعلق به خودم می‌دانستم شامل می‌شد. ولی حالا راحله از نظر من مرده است و من هیچ گونه تعهدی براش ندارم.
شاید با این حرفام خودم رو تسکین میدادم ولی هرچه بود به نفع خودم بود.
دیگر راحله دوتا پاش رو به طرف بالا باز کرده بود و افشین در حالی که با یک دستش چوچوله راحله رو ماساژ میداد تلمبه میزد و راحله می‌گفت افشین محکمتر افشین تند تر و افشین هم تا میتونست سرعت و شدت ضربه رو بیشتر می‌کرد و اون موقع راحله یه جیغی کشید و می‌گفت. وای وای افشین مردم وای وای خدا مردم افشین مردم.
راحله هر موقع به ارگاسم می‌رسید از همین لغت ها استفاده می‌کرد.
دست افشین که روی چوچوله راحله بود راحله با دستش مانع ادامش شد معمولا راحله بعد ارگاسم چند ثانیه ای دوست نداشت چوچوله رو دست بزنی.
هر دو غرق عرق بودند اینبار افشین دراز کشید و راحله رفت روی کیرش و شروع کرد به جلو عقب کردن. تو این مدت فقط قربون صدقه هم می‌رفتند ۱۰دقیقه ای گذشت ریتم ناله های افشین عوض شده بود و به راحله می‌گفت اینی که تو کوست چیه؟
راحله ناله کنان می‌گفت کیره عزیزم کیره.
افشین. دارم چکار میکنم؟
راحله. داری من می‌ گایی.
افشین. تو جنده کی بودی؟
راحله. من جندتم عزیزم.
افشین. کیر دوست داری؟
راحله میمیرم براش
با این حرفای راحله افشین یه آخ بلندی کشید و راحله که دید داره آب افشین میاد.((یکی از لحظه های لذت بخش که فوق‌العاده راحله رو تحریک میکرد موقع انزال طرف مقابل بود)) دوباره همزمان به ارگاسم رسیدند. آنچنان بلند ناله میکردند میترسیدم همسایه ها بشنوند. به تدریج ناله هاشون کم شد افشین تموم آبش رو توی کوس راحله ریخت. راحله از این بابت خیالش راحت بود که حامله نمیشه و این علت بچه دار نشدنمون می‌شد.
سپس همدیگه رو تو بغل گرفتند بیست دقیقه همون جور دراز کشیدند. سپس راحله به افشین گفت من دارم سردم میشه پاشو بریم دوش بگیریم. راحله با یه دستش جلوی کوسش رو گرفته بود تا آب کیر افشین نریزه زمین و داشت میرفت به طرف حمام که افشین یه سیلی زد به باسن راحله با خنده رفتند حمام و درو بستند.
داشتم خفه میشدم هم از گرما و هم نفسهاشون اتاق رو پرکرده بود از بخار و بوی سکس.
فورا اومدم پایین و کفشام رو برداشتم در حالی که قهقهاشون در حمام کل خونه رو گرفته بود زدم بیرون با هزارتا سر شکستگی پوچی و نا امیدی

دوستان این بود قسمتی از سرنوشت زندگیم اگر مایل باشید
و مورد پسند بود ادامه رسوایی که گریبان گیر راحله خواهد شد رو برایتان خواهم نوشت تا دوستان در موردش قضاوت کنند. منتظر کامنتهای و نظرات شما دوستان هستم.
بدرود

نوشته: امیر

ادامه...


👍 113
👎 4
108401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

953327
2023-10-19 00:10:01 +0330 +0330

افشین کی بود فرشید کی بود 🧐🧐

3 ❤️

953333
2023-10-19 00:42:37 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

953334
2023-10-19 00:43:03 +0330 +0330

سلام فقط خواستم باور غلط حقوقیتون رو اصلاح کنم در قانون ایران قتل زن زناکار و مرد غریبه توسط شوهر حین انجام زنا مسئولیت کیفری نداره نتنها اعدام بلکه حتی دیه هم ثابت نمیشه


953335
2023-10-19 00:43:36 +0330 +0330

بنویس قلمت خوبه

1 ❤️

953336
2023-10-19 00:44:46 +0330 +0330

در جواب هوتن عزیز: حتی خانواده اون زن زناکار از ترس آبروشون شکایت نمیکنن

5 ❤️

953337
2023-10-19 00:45:06 +0330 +0330

ادامه بده

2 ❤️

953349
2023-10-19 01:30:11 +0330 +0330

منتظرم ببینم کی خار جفتشونو میگایی…

2 ❤️

953354
2023-10-19 01:42:38 +0330 +0330

خوبه بقیشم زودتر بنویس و امیدوارم کون جفتشونو پاره کنی

2 ❤️

953359
2023-10-19 02:23:38 +0330 +0330

توف تو این دنیا، همه خیانت کار شدند حاضرم قسم بخورم حتی یک زن رو نمیتونی پیدا کنی که حداقل یکبار خیانت نکرده باشه ، واینکه سو تفاهم نشه من همه رو نمیگم ولی الان که ۳۹سال سن دارم هرچی خانم چشم رنگی دیدم همه خیانت کار در اومدن از کار

3 ❤️

953368
2023-10-19 02:54:55 +0330 +0330

امکان ندارد خیانت توی کائنات بی پاسخ بموونه

1 ❤️

953370
2023-10-19 03:48:09 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

953373
2023-10-19 04:41:02 +0330 +0330

حاجی اصن بغض داره این داستان اگ واقعی باشه
کیر تو این همه بیشرفی و لاشی بازی…
جات بودم در حمامو روشون قفل میکردم زنگ میزدم خانوادش بیان فیلمم نشونشون میدادم بعدم شکایت و زندان و اعدام برا اون پسره‌ی گروپ زاده

3 ❤️

953381
2023-10-19 06:23:32 +0330 +0330

قبلا دوبار اين داستان به اسامى مختلف منتشر شده
😂😂

0 ❤️

953398
2023-10-19 07:52:25 +0330 +0330

امیدوارم اذیتش نکرده باشی. این ذات آدمه. تو رو هم دوس داره.

1 ❤️

953418
2023-10-19 10:27:46 +0330 +0330

به خاطر امثال راحله ها نمیتونم ازدواج کنم !وضعیت من بدتره سه ماه در سال خشکی هستم!(دوباره پدرم سرکوفت زد هم سن های تو بچه دارن)

4 ❤️

953420
2023-10-19 10:37:27 +0330 +0330

خیلی سخته

0 ❤️

953422
2023-10-19 11:23:10 +0330 +0330

اگه قراره بیغیرتی خودتو بنویسی ادامه نده

1 ❤️

953424
2023-10-19 11:33:48 +0330 +0330

اگر جفتشون رو در این حالت بکشی اعدام نمی شی. حقت هست . فوقش جنبه عمومی ۶ ماه زندانی می شوی

0 ❤️

953428
2023-10-19 12:46:54 +0330 +0330

کیر فرشید و افشین با هم تو کونت امیر اوبنه ای!

1 ❤️

953437
2023-10-19 15:23:37 +0330 +0330

دروغ بودن‌ داستان ۷۰درصد احتمالش است ولی اگر ۱۰درصد راست باشه باید بکم هیچ انسانی حتی بی غیرتترین و بی شرفترین هم تحمل نمیکنه. بک ساعت طرف با ناموسش حال کنه و این فیلم بگیره و بعدانها بروند حمام اینم بره خیابان امکان نداره فقط در یک شرایط میشه و واقعیت است که اقا خودش حرام زاده درست خسابی باشه که اینجوری تحمل کنه البته ۲۰درصد دیگه شایدم افغانی باشه راوی داستان بخاطر کینه داستان جور کرده

1 ❤️

953445
2023-10-19 15:49:50 +0330 +0330

بیا ادامه بده ، منتظریم ، لطفا زودتر بیا

0 ❤️

953456
2023-10-19 18:11:19 +0330 +0330

خوب کسخل رفتند داخل حمام در حمام از بیرون قفلش میکردی زنگ میزدی به بابا ننش بیان تحویلش بگیرن

1 ❤️

953513
2023-10-20 01:46:40 +0330 +0330

فدات شم کاش کیر اون جنده کُن از بیخ میبُریدی و روی کسص و کون اون جنده اسید ۱۰۰در۱۰۰میریختی تا عبرتی بشه برای تمام زنان متاهل و پسران کونی خوشکل که یه زندگی اینجور ویران نکنن.زن و مرد باید بفهمن که ازدواج کردن خیانت اخرین اشتباه حالا این میخواد از طرف مرد باشه یا طرف زن.در هر صورت باید مال مرد و ببرن و مال رن اسید بریزن و با یه جراحی قدرت شهوتشون ۱۰۰۰برابر کنن که نتونن حرکتی بزنن این میشه بهترین شکنجه واسه زن و مرد حیانت کار.
ازدواج بزرگترین تعهد بین زن و مرد و خیانت باید بیشترین مجازات داشته باشه.

0 ❤️

953514
2023-10-20 01:48:07 +0330 +0330

منتظر پارت بعدی هستیم😉

0 ❤️

953604
2023-10-20 16:55:53 +0330 +0330

چقد سپس سپی گفتی
اگه واقعی باشه خیلی تلخه

0 ❤️

953904
2023-10-22 10:25:25 +0330 +0330

اگه واقعی باشه مشتاقم ادامه شو بخونم(هرچند زیاد داستان نمیخونم الانم اتفاقی شد اپ شد قسمت جدید باخبرم کنید)

0 ❤️

953950
2023-10-22 17:11:21 +0330 +0330

عالی بنویس

0 ❤️

954123
2023-10-23 21:58:35 +0330 +0330

خسته نباشی

0 ❤️

954230
2023-10-24 12:34:53 +0330 +0330

از قدیم گفتن زن زیبا مال مردم ، معمولا زن جماعت عاشق تعریف و تمجید هست و یکی هم پیدا میشه بالاخره مخ خانم میزنه ، معمولا مرد وقتی می‌خواد مخ خانم بزنه بیش از حد تعریف و تمجید و اغراق می‌کنه خانم هم فکر می‌کنه چه خبر و چی هست ، نمی‌دونه اینا فقط مخ زدن و دروغ هست واسه گاییدن خانم ، بعد یه مدت هم که طرف ازش استفاده کرد و خسته شد مثل یه تیکه اشغال خانم پرت می‌کنه می‌ره دنبال بعدی . نمی‌گم همه زنهای زیبا وا میدن ولی معمولاً دادن .
میگن زیبایی مال شش ماه اول زندگی بعد اون اخلاق و رفتار هست که می‌مونه و تعهد داشتن ، خیانت یکی از کثیف ترین کارهای هست که یکی می‌تونه انجام بده و تا جایی میشه پنهان کرد و آخرش آبرو ریزی و …
ادامه بده ببینیم چی کردی با خانم چش رنگی .

0 ❤️

954439
2023-10-25 21:28:16 +0330 +0330

داستانه بابا چرا حرص میخورین 😂 بعد ۹۹درصد اونایی که دارن حرص میخورن یکی از فتیش هاشون تریسامه😂 چند چندین با خودتون؟

1 ❤️

954564
2023-10-26 11:17:32 +0330 +0330

بخونید و حالش رو ببرید . اصلن نویسنده این داستان مگه میتونه راننده خاور ۶۰۸ باشه ؟
دم نویسنده‌ش هم گرم . خوبه

0 ❤️

954575
2023-10-26 12:05:40 +0330 +0330

یه مشت کسشر و تخیل

0 ❤️

956741
2023-11-06 18:10:36 +0330 +0330

بنظرم بیشتر داستان میاد تا واقعیت در نورد اونایی که حرف از کشتن می گن بهتره برن افغانستان پیش داداشهاشون طالبان
راه عاقلانه و خدا پسندانه طلاقه چون هم موقعیت برای خود آدم هم پیش میاد

0 ❤️

963816
2023-12-26 00:32:31 +0330 +0330

داداش کاملا درکت میکنم.من هم دچار چنین مصیبتی شدم خدا‌ حتی سر کافر نیاره خیانت دیدن بد دردیه.توباتمام وجودت عاشقش باشی واسه آرامش و رسیدن به آرزوهاش صبح تاشب زحمت بکشی بعد اون از نبودت که داری واسش تلاشت رو میکنی سواستفاده کنه موقعی سرکاری با کس دیگه ای سرش گرم باشه.این زنها هرچقدر هم ابراز پشیمانی وندامت بکنن بازهم تحملش سخته این عذاب یک عمرحتی بعد از ازدواج مجددت توی سینت میمونه.ازخدا برات آرزو میکنم که این غمو از ذهنتو قلبت پاک کنه و زندگی جدیدوموفقی رو برات رقم بزنه

0 ❤️