گربه اشرافی

1402/03/03

از ترس نفسم بالا نمیومد به زور تلفن رو برداشتم و شماره عرفان رو گرفتم و گفتم زودتر خودشو به خونه برسونه چون احتیاج به کمک دارم.
واقعا نمی دونستم باید چیکار کنم و بی اختیار اشک از چشمام پایین سرازیر می شد و حسابی عرق کرده بودم.
صدای مجید از طبقه پایین امد که دخترمو با اسنپ می فرستاد خونه مادرش . از روی نرده ها خم شدم و نگاهش کردم . قیافش خیلی آروم شده بود و دیگه اثری از عصبانیت لحظات اول تو چهرش نبود.
در خونه رو قفل کرد و از پله ها امد بالا

_سریع قبل از اینکه برسه برو دوش بگیر و یه لباس خوب بپوش

واقعا نمی دونستم چی تو سرش میگذره یا میخواد چیکار کنه. یخ زده بودم از ترس اینکه دوباره با کمربند و لگد به جونم نیوفته سریع رفتم سمت حمام . وقتی لخت شدم توی اینه جای کمربندشو پشت کمر و رونم دیدم . بدون اینکه بفهمم چیکار میکنم دوش گرفتم و از حمام امدم بیرون . تو اتاق خواب بودم که مجید امد داخل و گفت
_لباس خوابت بپوش . زیرشم هیچی تنت نکن.
قبل از اینکه از در بره بیرون دوباره برگشت سمتمو فکمو محکم تو دستش گرفت و گفت
_اگه فقط یه کلمه از کارایی که امروز میگم رو انجام ندادی قسم میخورم که با همین دو لول رو دیوار مغزتو می پاشونم .

صدای زنگ در امد. مجید امد سراغمو گفت که برم درو باز کنم و همون لحظه تفنگو از رو دیوار برداشت و پشت سرم حرکت کرد.
در باز کردم و عرفان بدون اینکه روحش خبر داشته باشه مثل همیشه بغلم کرد و به لپ کونم ی چنگ محکم گرفت که از لگد مجید حسابی درد می کرد. قبل از اینکه بخوام چیزی بگم خودش مجید و با دولول پشت سرم دید و خشکش زد . یه لحظه نیت کرد فرار کنه که مجید همینجوری که هر لحظه سرخ تر می شد گفت اگه یه درصد بخوای فرار کنی میزنمت باور کن نمیخوای امتحانم کنی.
عرفان دیگه یقین پیدا کرده بود قرار یه بلای بدی سرش بیاد ولی من هنوزم نمی فهمیدم که مجید چرا با یه گلوله خلاصم نمی کنه.
پشت منو عرفان راه میومد و بهمون گفت که بریم تو اتاق خواب.
یه تیکه طناب انداخت سمت عرفان و گفت دستاشو ببند به تخت
واقعا شوکه شده بودم یعنی واقعا میخواست اینکارو بکنه آخه چطور از چنین مردی با چنین اعتقاداتی چنین کاری بر میاد . اصلا چرا هنوز منو زنده نگه داشته بود.
عرفان همینجوری که داشت از ترس می لرزید دستامو به تخت بست و وقتی فهمید زیر لباس خوابم هیچ چیز دیگه ایی نیست انگار اونم وسط ترسیدن حسابی گیج و منگ شده بود. اون فقط یه جوون بیست ساله بود که حسابی با رایحه ی کسم جادوش کرده بودم و هرکاری به خاطرم می کرد و مهم تر اینکه هرجوری میخواستم منو میگایید و نه نمی گفت.

مجید از پشت دو لول و گذاشت رو سرش و گفت لخت شو.

من و مجید واقعا عاشق هم بودیم ولی نمی دونم بعد از چند سال چرا حسی که بهش داشتم شسته شده و رفت . وفتی رو تخت دراز می کشیدم تصور می کردم که داره توی یه کوچه ی تاریک با یه کیر کثیف بهم تجاوز میشه و یه مرد نکبتی کیرشو که بوی کثافت میده توی حلقم میکنه. یا اینکه وسط قصر مجید ، دوتا کارگراش که از فرم کونم حسابی حشری شدن بیان و به زور همینجوری که بوی فاضلاب ازشون بالا میزنه از کس و کونم حسابی بگانم.
آخرین بار تو سفر فرانسه وسط خیابون که داشتم باهاش می رقصیدم تو دلم گفتم من دیگه نمی تونم. لباشو و بوسیدم و کیر نه چندان دلچسبشو تو دستم گرفتم و اونم که از مستی هیچی نمی فهمید در گوشش گفتم من از درون فقط یه جندم.
ولی می ترسیدم که بخوام خودمو تو شرایطی بذارم که بهم تجاوز بشه چون واقعا نمی خواستم اونجوری مجید رو نابود کنم و خودم که می ترسیدم که گربه های خیابونی اگه یه گربه اشرافی رو ببینن معلوم نیست چه بلایی سرش بیارن.

عرفان لخت شده بود و با دوتا دست روی کیرش رو گرفته بود.
مجید یه کم بهش نزدیک شد و گفت
_کسشو بخور.

دیگه واقعا داشتم دیوونه می شدم . نه تنها فهمیده بود که عشق زندگیش بهش خیانت کرده که حالا میخواست مجبورش کنه جلوش با معشوقش سکس کنه.
عرفان خشکش زده بوده. مجید تفنگو گذاشت کنار و با کمربندش از پشت انداخت دور گردن عرفان و با یه لگد به زانوهاش رو زمین انداختش. همینطور که با کشیدن کمربند گردنشو کنترل می کرد . سرش سمت کسم آورد و بهم گفت پاهامو باز کنم .
یه لگد محکم به کمر عرفان زد و سرشو تو کسم فشار داد.
_کسشو بخور اینقدر بخور که خیس بشه.
بعدش با چشای خونش ذل زد به منو گفت باید آب از کست راه بیفته و گرنه بد عذابی می بینی.
مجید که خیس عرق بود بطری ویسکی شو برداشت و کنار تخت ایستاد.
زبون عرفان لای کسم بود و از ترس فقط بدون اینکه چشماشو باز کنه کسمو میخورد. کم کم داشتم اختیارمو از دست میدادم . عرفان همیشه خیلی خوب برام میخورد و حالا انگار چون ترسیده بود زبونش هزار برار بهتر شده بود. مجید یه جرعه از بطری نوشید و گفت یادت باشه باید آب از کست راه بیفته.
پیراهن خیس از عرقشو در اورد. و رفت پشت عرفان و با کمربند محکم سه بار گذاشت تو کمرشو و سرشو رو کسم فشار داد و گفت خیسش کن.منم که دیگه نمی فهمیدم باید چه حسی داشته باشم از خوردن وحشی عرفان اختیارمو از دست داده بود اب کسم براش راه افتاده بود ولی سعی می کردم که به مجید نگاه نکنم چونکه اون کسمو خیس میخواست و اگه بهش نگاه میکردم واقعا برام سخت بود.ولی بعد از چندباری که سرعرفان داد زد که ابشو بیار کسشو خیس کن . انگار دگ برام اهمیت نداشت.
بعد از ده دقیقه دور گردن عرفانو با کمربند بست و بلندش کرد و مجبورش کرد دستامو باز کنه و ایندفعه از پشت بهم ببندتشون. با یه ضربه از پشت رو تخت درازم کرد و به عرفان گفت با کیرت دهنشو بگا و بعدشم با لگد محکم گذاشت تو کمر عرفان و دوباره تفنگ و برداشت که بهش یاد اوری کنه.
عرفان امد سمتمو با دستش صورتمو نوازش کرد و کیر نیمه شق شدش رو که نمیدوست باید چیکار کنه گذاشت تو دهنم . همینجوری که کیر عرفان تو دهنم بزرگ می شد و عقب جلو می کرد . حس کردم مجید داره با یه چیز چوبی می کشه روی لبه های کسم و بعد از چند لحظه با یه حس جر خوردن غیر عادی حس کردم که همون چیزو فرو کرد توی کسم که به زور کیر عرفانو در آوردم و یه جیغ بلند کشیدم.
که مجید داد زد لال شو جنده مگه نگفتم نباید مخالفت کنی و با مشت گذاشت داخل رونم . چشمام پر از اشک شده بود و نفسم بالا نمیومد.

سرشو اورد نزدیک عرفان سرخ سرخ بود بهش گفت اگه حسابی خوب بکنیش میذارم بری و بازم بیای بکنیش ولی یه جوری باید بکنیش که تا حالا نکردی . دستاشو باز کن.
یه لحظه که از بی حالی و درد کسم به بغل افتادم دیدم که تبر اویزون روی دیوار توی دستشه و فهمید با دستش کرده تو کسم .
کسم حسابی می سوخت.
مجید بهش گفت سگی بکنتم. به زور چهار دست و پا شدم مجید امد رو به رومو دوتا چک محکم بهم زد و به عرفان گفت مثل سگ بکنش . کسم میسوخت و دیگه کیر عرفان هیچ حالی به جز درد بهم نمی داد و مجید انقدر چک محکم تو صورتم میزد که داشتم از حال می رفتم . با احساس امنیتی که مجید به عرفان داده بود حالا کمتر می ترسید و تقه هاش توی کسم ریتم گرفته بود. مجید از رو به روم رفت منم سرمو به تشک تخت چسبونده بودم.
یک لحظه احساس خیسی رو سوراخ کونم کرد که سرمو برگردوندم و دیدم و مجید عرفانو مجبور کرده که سوراخ کونمو چرب کنه . قبلا از پشت داده بودم ولی نمیدونستم مجید میخواد چیکار کنه.

به عرفان گفت دراز بکشه و گردن منو گرفت تو دستش و گفت بشینم رو کیرش. به زور خودمو رو کیر عرفان تکون میدادم که مجید دوتا چک محکم تو لپای تپل کونم کشید ازهم بازشون کرد.روی بدن عرفان ولو شدم مجید با سوراخ کونم ور می رفت و انگشتش میکرد که یه لحظه دوباره دسته تبرو اینبار روی سوراخ کونم حس کردم.
خواستم فرار کنم که با مشت گذاشت پشت سرمو دوبار ولو شدم تو بغل عرفان که فکر کنم اونم دیگه داشت از این داستان لذت میبرد. دسته تبر کلفت تر از اون چیزی بود که تو کسم بره چه برسه به سوراخ کونم .
مجید با مشت میذاشت تو کمرمو میخواست هرجوری هست تبرو توی کونم فرو کنه و هی با مایع لیزش میکرد. کونم داشت پاره میشد دیگه اشک از چشمام نمیومد و فقط هق میزدم . بالاخره به زور تونست ی کمشو تو کونم فرو کنه که جوری دردش به مغز استخونم زد که ایندفعه خودمو کشیدم از بغل روی تخت کنار عرفان افتادم.
یه تف روی صورتم انداخت و به عرفان گفت جق بزنه و آبشو بریزه رو صورتم.
عرفانم همین کارو کرد به محض اینکه آبشو روی صورتم خالی کرد از پشتش دیدم که مجید تبرشو بالا برد و پشت سر عرفان فرود اورد.

روی صورتم خون و منی باهم قاطی شده بودن.

نوشته: رافائل


👍 13
👎 10
40601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

929540
2023-05-24 01:34:29 +0330 +0330

تو انتخاب اسم داستان یکم دقت کنید خوب
من کل داستان منتظر بودم بگی و گربه وارد شد و گرفتن گوربه هارو پیش پیش کنان کردن

2 ❤️

929552
2023-05-24 02:09:04 +0330 +0330

وای ترسناک بود

0 ❤️

929590
2023-05-24 07:49:19 +0330 +0330

این داستان : جنایت و مکافات = خیانت و مکافات

0 ❤️

929591
2023-05-24 07:50:47 +0330 +0330

قوه تخیلت خوبه میتونی داستانهای قشنگتری بنویسی

0 ❤️

929594
2023-05-24 08:22:31 +0330 +0330

بایدتوی جنه رو میکشت نه اون جوون بدبخت رو

0 ❤️

929615
2023-05-24 10:17:28 +0330 +0330

دلم خنک شد حقت بود
ادامشو بزار ببینم دسته تبر تا کجا فرو رفت

0 ❤️

929811
2023-05-25 16:32:21 +0330 +0330

ایده پردازیت جالب و جدید بود ولی نگارشت میتونه خیلی قویتر باشه، اشتیاق داشتم ببینم تهش چی میشه، در کل بدنبود لایک12 حلالت

0 ❤️

929973
2023-05-26 12:37:06 +0330 +0330

ترسناک بود فقط میتونم همینو بگم

0 ❤️