بازگشت آیلار

1402/10/30

وقتی بیست و شش سالم بود آیلار رو بابام شوهر داد و اون موقع توان مالی و جایگاهی نداشتم که بتونم آیلار و خانواده رو رازی کنم که ازدواج نکنه و ارشیا هم انگار می ترسید که آیلار رو از دست بده که توی دوران نامزدی ی دختر توی شکم آیلار گذاشت ،
دیگه مال و منالی که جمع کرده بودم برام اون ارزش معنوی رو نداشت و چند سال بود که جدا از خانواده زندگی میکردم ،
مامان تماس گرفت و بعد از طفره رفتن گفت تا بدونم که آیلار یک هفته هست که برگشته و مصمم هست که طلاق بگیره ،
آتشی در دلم شعله ور شد که داشت ازم میخورد ،
چند ساعت بعد تماس گرفتم تا با خود آیلار صحبت کنم و با شنیدن اسمم از زبونش باز دیوونه شده بودم ،
فرصت کاری خوبی در پیش داشتم و نمیخواستم از دستش بدم و حالا آیلار ی دختر همراهش بود که نمیتونستم ببینمش،
شرایطم رو بهش گفتم و اینو هم گفتم که حتماً باید ببینمش ،
مامان رو هم هماهنگ کردم و ازش خواستم باهام هماهنگ باشه،
آیلار پس فردا عصر به وعده دیداری چند ساعته توی تاکسی نشست و یک ساعت بعد جایی که قرار گذاشته بودیم از ماشین پیاده شد و با شنیدن آتیلا از زبونش سرمو چرخوندم و آیلار زیبا رو در لباسهای گونی مانند دیدم ،
بغل کردنمون وسط خیابون حکم آشتی کنان داشت و همو رها نمیکردیم ،
نیم ساعتی آروم رانندگی میکردم و آنچه گذشت زندگی آیلار رو از زبونش می شنیدم و به یاد آخرین التماس های من افتاد و غمگین شد که تحمل دیدن غمش رو نداشتم ،
سمت پارکینگ طبقاتی رفتم که آیلار علتش رو پرسید و من گفتم که میخوام ی قرضی رو بدم و دستش رو گرفتم و به سمت پاساژ بردم با اکراه نتونست مانعم بشه و فقط لباس زیرش رو خودش انتخاب کرد و اونجوری که برازندش بود براش خرید کردم ،
مرتب بهم یادآوری میکرد که باید شب رو برگرده که توی ماشین مجبور شدم بگم و دستم رو روی دستش گذاشتم و قبل از اینکه شروع کنم التماس کردم که واکنش تندی نشون نده و گفتم
+آیلار من اینجا خیلی بهت احتیاج دارم و اگه بمونی کنارم میتونم خیلی جلو بیوفتم ،
_آتیلا دوست دارم کمکت کنم ولی دخترم نمیتونه پیش مامان بمونه ،
+میدونم برای همین با مامان هماهنگ کردم و دخترت چند روزی پیش باباش میمونه تا تو کارت رو ببینی و اگه موندگار شدی دخترت رو با خودت میاری ،
_نمیتونم دخترم رو پیش ارشیا نگه دارم ،
+باشه منم کمکت میکنم ولی اینو بدون که دخترت چند ماه دیگه هفت سالش میشه و نمیتونی حضانتش رو بگیری در ضمن حتی اگه حضانتش رو بگیری باید درآمدی داشته باشی که اموراتت بچرخه ،
_میدونم چی میگی ولی اگه دخترم بیاد هم نمیتونم تنهاش بزارم ،
+نگران نباش کارات رو خونه انجام میدی ،
داشتم از شهر خارج میشدم که آیلار پرسید میریم خونه؟
با لبخند گفتم امشب رو میریم باغ ،
آیلار سکوت سنگینی کرد تا به باغ رسیدیم ،
همه چیز اونجوری که باید آماده شده بود ،
قبل از اینکه شام رو سفارش بدم روی کاناپه آیلار رو بغل کردم و گفتم نمیخوای لباسات رو پرو کنی؟
آیلار انگار یخ زده بود که گفتم اگه حوصلش رو نداری مشکلی نیست ،
آیلار فوراً به خودش اومد و گفت نه ولی قبلش باید دوش بگیرم ،
فرصت خوبی بود که شام رو سفارش بدم و یک ساعت بعد آیلار با ست تیشرت و شلوار فسفری با نماد ماری‌جوانا کنارم شام میخوردیم و صحبت می کردیم بلافاصله بعد از شام ازش خواستم تونیک رومی مشکی رو بپوشه که بعد از پوشیدنش جلوم ایستاد و نظرم رو خواست نگاهش کردم و خودش فهمید که نباید زیر تونیک رومی شلوار بپوشه و شروع کرد به پایین کشیدن شلوار و باز نظرم رو خواست اگر چه بند سوتین قرمزش روی شونه‌ش نشون میداد هنوز یخش آب نشده ولی قبول کردم و ازش خواستم که بغلم بشینه و اومد و با سکوت روی رونم نشست و دستم رو دور کمرش حلقه کردم و دست دیگرم رو روی مقدار کم شکمش گذاشتم و رو به پایین حرکت دادم و تا زیر شکمش کشوندم و گفتم آب کردن همین یک ذره شکم شش ماه طول میکشه ،
آیلار با شرمندگی گفت میدونم ،
گفتم من هفت سال صبر کردم این شش ماه هم روش ،
نگاه صورت ناراحتش کردم گفتم نمیخواد شرمنده باشی و قراره از این به بعد فقط خوش بگذرونیم ،
سکوت دوباره آیلار اذیتم میکرد که گفتم اگه آماده نیستی میتونیم بیخیالش بشیم که زود جواب داد نه میخوام زود شروع کنم ،
خوشحال شدم که چنین کیس گوش به فرمانی دارم و گفتم پس من آماده میشم ،
وقتی از حمام بر میگشتم آیلار روی تختخواب بود و بادی توری مشکی تنش بود و نوک قهوه ای سینه های هفتاد و پنجش به خوبی نمایان بود که بلند شد و اومد گوشه تختخواب و نزدیک من ،
اتاق از بوی لاک مشکیش و ادکلن پر شده بود خط چشم سکسیش به شقیقه‌ش رسیده بود و رژ آبیش منو وحشی میکرد ،
دستم رو گرفت و گوشه تخت خواب نگهم داشت و دستاش رو روی سینم گذاشت و خودش رو به لبام رسوند و لبهای بستم رو بوسید ،
دستام رو با حسرت زیر گلوش گرفتم و فشار دستام رو تا به سرفه افتادنش نگه داشتم ،
اشک از چشماش سرازیر شده بود و خط چشمش‌ روی گونه قرمزش خط می انداخت ،
آب از دهنش روی چونش افتاده بود دستام رو توی موهای بلند مشکیش بردم و بعد از جمع کردنشون توی یک دستم گرفتم و به جهت عقب و پایین کشیدم صورتش کاملاً آماده سیلی های مداوم و نه چندان آرومم بود که بعد از سرخ کردن یک سمت صورت و گردنش حالا دلم برای خوردنشون لک زده بود ،
سراغ خوردنش رفتم که دست آیلار به بند حمامیم رفت ،
هنوز از خوردن گردنش سیر نشده بودم که دستای گرمش کیرمو نیم خیز میکرد ،
با یک سیلی صورتش رو رها کرد و به بالای تخت خواب رفتم و ایستادم ،
آیلار رو به بالا دهنش رو باز کرد ،
چهره زیبا و لبخند توی نگاهش می خواست که بهم بفهمونه هنوز چیزی یادش نرفته ،
تفم رو توی دهنش انداختم و آیلار از دهنش روی کیرم انداختش و شروع به سیخ کردن کیرم کرد ،
طولی نکشید که کیرمو توی دهنش برد و قبل از اینکه من بخوام کیرمو توی حلقش برد و برای چند ثانیه نگه داشت،
هیچکس به زیبایی آیلار نمیتونست این کار رو انجام بده ،
دستام رو کمکش بردم و اینبار‌‌ تا سیاه و گرد شدن چشماش کیرمو توی حلقش نگه داشتم ،
یکی پشت دیگری و حالا وقت بوسیدن دهن پر آبش بود ،
مثل همیشه خوشمزه و پرآب و لبهای گوشتی که باید میمکیدم ،
در حال خوردن لبهای هم بودیم که گره از بادی باز کرد نذاشتم ادامه بده و به بغل هلش دادم و برای داگ استایل شدن باسنش رو بالا آوردم و با چند سیلی لمبراش رو مثل سیب سرخ کردم ،
صدای وحشیانه آه کشیدن آیلار نشون میداد که حشرش بالا زده و از کارم راضیه ،
اونقدری لمبراش رو بالا و پایین میکرد که دلم برای خوردنشون به التماس افتاد ،
جلوی رقصوندن لمبراش رو گرفتم و دستم رو زیر بادی بردم و با کنار زدنش دستم رو روی کس پر از آبش گذاشتم و همراه با مالوندن کصش لمبرش رو گاز میزدم و میخوردم ،
صدای تند نفس های آیلار میگفت که باید دست بجنبونم و نباید از کیر بی نصیب میموند ،
پشتش قرار گرفتم و شروع به شلاق زدن کیرم به سوراخ کونش کردم و بعد از چند ضربه همین که کیرمو روی کصش تنظیم کردم آیلار کج شد و وسط لذت هاش گفت فقط آرومم ،
آیلار بهم فهموند که از کصش تجربه کیر بزرگ رو نداره ولی امیدوار بودم از لذت سکسم کم نکنه که کلاهک رو وحشیانه توی کصش فرو کردم که آیلار خودشو به جلو پرت کرد و از درد و لذت آخی کشید و با چلوندن لمبرش اینبار کلاهک رو کامل توی کصش نگه داشتم ،
آیلار باز تحمل کیرم براش سخت بود و کمی به جلوتر خم شد به دنبالش رفتم تا خوابیدن کاملش روش افتادم و روی روناش نشستم و کلاهک کیرمو توی کصش تلمبه زدم ،
گر چه معلوم بود درد براش لذت بخش بود ولی نتونست تحمل کنه و فریاد زد «آتیلا از کون »
نه دلم میومد کس تنگشو ول کنم نه طاقت فراق کونش رو داشتم و با درآوردن کیرم روی سوراخ کونش تمرکز کردم و فشار کیرمو هر ثانیه به سوراخ کونش بیشتر کردم ،
آیلار به ملحفه تشک چنگ و دندون میزد که حس کردم کیرم داره میره داخل و با صدای خفه شده آه آیلار کلاهک کیرمو داخل کونش دیدم و فرصت ندادم و تمام وزنمو پشت کیرم انداختم که صدای جیغ آیلار گوشمو کر کرد و کیرم تا ته توی کونش جا گرفت ،
همین که خواستم کیرمو عقب بکشم آیلار در اون هپروتی که بود گفت« داداش تکونش نده» ،
روی بدنش افتادم و با خودم به بغل چرخوندمش و دستم رو از روی بادی به سینش رسوندم ،
چند ثانیه بعد دوتا تلمبه توی کون گشادش زدم و بدنش رو روی بدنم کشوندم ،
قبل از اینکه کیرم از کونش بپره بیرون آیلار پشت به من روی کیرم نشست و شروع کرد به ور رفتن با کصش ،
نزاشتم خیلی طولش بده که ازش خواستم برگرده و به ناچار کیرمو از کونش در آورد و قبل از اینکه سوراخ کونش بسته بشه پاهاش رو کنارم ستون کرد و کیرمو آروم روی کونش تنظیم کرد و شروع به داخل کردنش کرد ،
همزمان دستی بادی رو کنار میزد و دستی رو روی کصش گذاشته بود و میدیدم که ناخن لاکیش رو توی کص کوچولوش فرو میکرد و میلرزوند ،
همین که بالا رفت و از کیرم فاصله گرفت خودم شروع به تلمبه زدن کردم ،
هر ثانیه سرعت تلمبه هام رو بیشتر میکردم ،
تخمام از پرت شدن به بالا و پایین درد گرفته بودن و جفتمون توی آسمون ها بودیم که گره به چشمای آیلار افتاد و جیغش مدام کشیده تر میشد ،
نای تلمبه زدن نداشتم و فقط چند ثانیه بیشتر تلمبه زدنم رو کش دادم تا آیلار کنترلش رو از دست داد و با مکثم دیدم که دست آیلار کاملاً خیس شده بود و با آروم زدن چند تلمبه چوچولش رو برای آروم شدن نوازش میداد ،
آیلار خودشو از روی کیرم بلند کرد و من بلند شدم و روی سینه‌هاش زانو زدم که آیلار کیرمو بالای سرش توی دستاش گرفت و شروع به جق زدن کرد یک دقیقه بعد تمام صورت و دهنش رو پر از منی کردم و کنارش دراز کشیدم ،
قاطی شدن آرایش و اشک منی دیدنی بود ،
کنار هم دوش گرفتیم و عشق بازی میکردیم و نوید یک کادو بهش دادم ،
وقتی برگشتیم از توی کمد ی جعبه بهش دادم که میدونستم با دیدنش برای همیشه کنارم میمونه ،
یک ست بی دی اس ام

نوشته: وحشی


👍 9
👎 23
48901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

967645
2024-01-21 01:28:58 +0330 +0330

شما خانوادگی مثل اینکه کون هم میذارید

2 ❤️

967656
2024-01-21 02:35:57 +0330 +0330

درود
وقتتون بخیر
اخه یه دوش گرفتن چقدر زمان میبره؟
میکاپ و مانیکور انجام داد!
(اتشی در دلم شعله ور شد که داشت ازم میخورد)
میخورد
اخه اتش چی میخوره عزیزم؟
(اگر چه بند سوتین قرمزش روی شونه‌ش نشون میداد هنوز یخش آب نشده)
یعنی اب میکنه سوتین رو بزرگوار؟
(اشک از چشماش سرازیر شده بود و خط چشمش‌ روی گونه قرمزش خط می انداخت)
عزیزمی خب واتر پروف استفاده کنه دیگه .
(دستام رو کمکش بردم )
اگه خودتون بخونید حتما خندتون میگیره.
فقط باید بنویسید!
همین
این اصلا درست نیست.
از همه مهمتر
پاسخ ندادن به کامنتها کاری بس ناپسنده.
امیدوارم
زحمت بکشید یکم زمان صرف کنید.
(آیلار بهم فهموند که از کصش تجربه کیر بزرگ رو نداره)
یعنی
با انال مشکلی نداشت .
دمت گرم که متوجه شدی .
(جفتمون توی آسمون ها بودیم که گره به چشمای آیلار افتاد)
اخه گره
خواهش میکنم ننویسید.
بخودتون و ما یکم اهمیت بدید.
اگه ننویسید
کسی نمیگه چرا جونم.

2 ❤️

967657
2024-01-21 02:43:10 +0330 +0330

خدایش تو با خط چشم مشکی و رژ ابی وحشی میشی؟ریدم تو داستانت و سلیقه ارایشت

0 ❤️

967662
2024-01-21 03:07:00 +0330 +0330

دوست عزیز فرحناز خانم کاربه کلیت داستان ندارم والبته دیس لایک کردم‌.
اما شمایه مواردی بازگوکردین وبه مسخره گرفتین که اشتباه بودن.
اون جملات به اصطلاح ادبی بودن.ومنظورازبیانشون اشاره غیرمستقیم به موضوعی هستن.
مثلا بندسوتین قرمزش نشان ازبازنشدن یخش داشت.
درواقع یجورایی خجالت میکشیده ولباس جدید که خریده روکه پوشیده نبایدزیرش شلواریاسوتین میبسته.بخاطرهمون یجورایی دودل بودن یاخجالت کشیدن خانم داستان رومیرسونه.
یا کسش تنگ بوده گفته از کون.
خواهرش بوده وقبل ازدواج که قطعا باکره بوده ونمیتونستن ازجلو دخول داشته باشن پس به دفعات زیاددرمنزلشون قبل شوهرکردنش از عقب دخول داشتن وهرچی درد بوده قبلا کشیده وراهش بازشده وامادگی داشته ازعقب دخول کنه بعدازدواج هم ظاهراهمدیگروندیدن وباراول بوده میخواسته ازجلو دخول کنه.علت اون حرف همینه.
لطفا بدون فکر هرچی ذهنتون اومدبه زبان نیارید.نقد خوبه اما زمانی که درست باشه.
نویسنده روکارندارم داستان ضعیف یاقویی نوشته اما این ایراداتی که شما نام بردین درست اورده شده درمتن.پس بیخیال.

0 ❤️

967663
2024-01-21 03:07:35 +0330 +0330

پرغلط املایی …لازمه نوشتن داستان اینه که اول طریقه ی درست نوشتن کلمات روبلدباشی البته به نظر بنده. ولی کلا بخوام بگم اینکه اولا بی سروته بودداستانت انقدرکه حتی باخوندن تمام داستان باز هم شک داری آیلارخواهرت بودیادوست دخترت (منظورم اینه که بیشتربایدتوضیح میدادین راجبش)…

0 ❤️

967688
2024-01-21 10:08:05 +0330 +0330

میکنی بکن ماس مالی نکن

0 ❤️

967710
2024-01-21 15:13:34 +0330 +0330

کصشر …
هرکسی تونایی توشتن داستان ادبی سکسی رو نداره !

0 ❤️

967723
2024-01-21 18:29:49 +0330 +0330

من واقعا ازت ممنونم که حداقل فهمیدم اگه خواستم داستان بنویسم مثل تو ننویسم
من داستان رو تا اونجا سوتین قرمزش نوشته بودی خوندم دیگه بقیشو نخوندم خیلی کیری بود خیلی
واقعا ممنون که بهم معنی داستان ضعیف رو فهموندی
یکم کتاب بخون حداقل بدونی بدونی چطوری برا خاننده تصویر سازی کنی

1 ❤️

967729
2024-01-21 19:26:46 +0330 +0330

تیزی ۶۹۱۰ کاملا حق با فرحناز45 هست و شما به اشتباه طرفداری وحشی رو کردی
فرحناز45 عزیز بدرستی این ایرادات که در نوشتن بهشون اشاره کرد
ما هم با خوندن این داستان متوجه منظور نویسنده شدیم
اما این گونه نوشتن از اصطلاحات ادبی برای اشاره غیرمستقیم به موضوعی کاملا اشتباه هست
سعی کرده که زیبا و ادبی بنویسه ولی با مثال های نابجا و ناملموس زیبایی متن رو ازبین میبره

مثلا همیشه وقتی (بندسوتین قرمز) از زیر لباس یا کنار یقه به چشم بیاد خودش نشاندهنده نیاز و عطش سکسی و دلبری فرده و اصلا با بازنشدن یخ فرد و خجالتش در نپوشیدن سوتین نداره و برای نشان دادن خجالت باید بگونه دیگر مینوشت

و یا

هرچند یک خواهر و برادر در دوران مجردی و قبل از ازدواج بخاطر باکرگی مجبور به سکس مقعدی بودن و برادر محترم در گشاد کردن کون خواهرش موفق بوده ولی اصلا قابل درک نیست که پس از ازدواج خواهرش و پارگی پرده بکارت و یک زایمان هنوز هم خواهر محترم کُسِ شون بقدری تنگ باشه که از ترس درد زیاد و جر خوردن کسش دوباره کیر بزرگ برادرش رو به سمت کونش هدایت کنه و درد کونش کمتر از جرخوردن کوسش باشه،اینهم کاملا متناقضه
همین دو مورد که شما نقد فرمودین رو مثال زدم برای درک موضوع کافیه
کلیت داستان مورد خطاب نیست اما داستان به تعدد ایرادات نوشتاری،غلط های املایی و استفاده نادرست از جمله و کلمه به منظور زیبایی در متن داشت که نویسنده برای پیشترفت در نوشتن باید به این موارد توجه داشته باشه و مثل شما بیخیال گذر نکنه

1 ❤️

976137
2024-03-22 03:56:19 +0330 +0330

داستان به شدت تخمی

0 ❤️