برده ی کیر (۱)

1402/10/24

همینجوری که سینه هامو با حوصله و نرم میمالید، احساس میکردم کصم خیس و خیس تر میشه. طنابی که لای کصم بسته بود همش مالیده میشد به چوچولم و حشری ترم میکرد. خیلی دلم کیر میخواست. چون دهنمو بسته بود، نمیتونستم بهش بگم، فقط با التماس نگاهش میکردم و امیدوار بودم دلش به رحم بیاد.


انگار که فهمیده باشه اینجوری بیشتر دیوونه میشم، کوچکترین اهمیتی بهم نمی‌داد و آروم آروم روی کصم و چوچولم ضربه میزد.‌ دلم میخواست انگشتاشو ببره توم و بین داغی لای پام بکشه. دلم میخواست با سوراخم بازی کنه و انگشتاشو اینقدر توم بازی بده تا آبم بیاد و آروم شم. با تصور دستاش همش بی قرار و بی قرار تر میشدم. شروع کردم با اعتراض و با وجود دهن بند ناله کردن.
-«ساکت باش کوچولو، من که گفتم از زیر ارباب خوابیدن امروز خبری نیست. فقط دارم آمادت میکنم برای مشتریت. یکم دیگه صبر کن، شاید اون بهت کیر بده. (بهم پوزخند زد)
مشتریت کصتو خیس و داغ سفارش داده. منم دلم میخواد وقتی میاد، زیرت خیس آب کس باشه و نوک سینه هاتم مثل عکست که براش فرستادم مکیدنی…راستی، عکساتو دیدی؟»
کنارم دراز کشید و موبایلش رو درآورد. من کنارش نفس نفس میزدم و مدام تکون میخوردم تا شاید بتونم خودمو آزاد کنم و بعد به خودم دست بزنم. گالری گوشیشو باز کرد و دوتا عکس رو گرفت جلوم.



-«این عکسا رو آخرین بار که داشتی بهم کس می‌دادی ازت گرفتم و برا همین رفیقم فرستادم. ببین. اینقدر کصت داره حال میاد از کیر خوردن که دیگه حالیت نیست چیزی.»
به عکسا نگاه میکردم و احساس میکردم یه شرم داغی از گوشام و صورتم شروع میشه و می‌ره پایین بدنم. خجالت می‌کشیدم که همیشه اینقدر خیسم و تا کیر میبینم از خودم بیخود میشم. راستش حس میکردم اربابمم فکرامو میخونه چون لبخندش بزرگ تر میشد. داشتم آب میشدم از خجالت که زنگ درو زدن…
وقتی از رو تخت بلند میشد، موهامو زد کنار و پیشونیمو بوسید و به سینم اسپنک زد.
دوباره که برگشت یه پسر نسبتا هیکلی پشت سرش بود. دیده بودم که این آقا به خونمون رفت و آمد داره اما هیچوقت فکر نمی‌کردم مستر و ارباب باشه. چشمم به شلوارش افتاد. نمی‌دونم چرا تا الان هیچوقت دقت نکرده بودم اما کیر بزرگش کاملا از زیر شلوارم پیدا بود.‌ نمیدونستم ترسیدم یا هوس کردم. راستش…احتمالا هوس کرده بودم…چشمامو بستم.
اربابم بهش گفت:« اینم جنده ی اجاره ایت احسان. هرچقدر دلت میخواد باهاش حال کن و بعدش هم هرکاری خودت میدونی.‌ یا ببر خونت یا پرتش کن از خونه من بیرون سر رات.‌ من جنده دست خورده دوست ندارم. تو هم خاطرت خیلی عزیزه که تا دیدیش و خوشت اومد قبول کردم. (یکم مکث کرد)
هرچند… قیمت پیشنهادی تم خوب بود انصافا وگرنه این دختر خیلی هرزه خوبیه.‌ فقط ی نگاه به کص‌ تپلش بنداز. حق بده که حیفم میومد اگه مفت بدمش بره.»
احسان نزدیکم اومد.‌ با نگاهش داشت منو میخورد. از توی جیب شلوارش پول رو درآورد و داد به اربابم.‌
-«کصش به کنار، سینه هاشو ببین.»
بدون مقدمه شلوارش رو درآورد و افتاد روم و شروع کرد تلمبه زدن لای سینه هام. خیلی محکم ممه هامو گرفته بود و فشار میداد. اینقدر که سینه هام قرمز شده بودن و درد داشتم. دست هاش سنگین بودن.
احساس بی ارزشی میکردم و با این حال چقدر از جندگی کردن برا احسان خوشم میومد.‌ کیر کلفتش تو صورتم سیلی میزد. اربابم اومد جلو و دهن بندم رو باز کرد و قلاده انداخت دور گردنم. با خوشحالی از آزاد شدن دهنم، زبونم رو آورده بودم بیرون و گاهی پیش آب احسان رو که داشت روی صورت و سینه هام می‌ریخت مزه مزه میکردم. انگار هیچی دیگه تو دنیا مهم نباشه.


احسان یکم دیگه باید سینه هام تلمبه زد و بعد به اربابم گفت که بره بیرون. وقتی رفت، از روم بلند شد و بالا سرم وایساد و شروع کرد بانداژ هامو باز کردن. کصمو که باز کرد و انگشتشو کشید لاش من عمیق ترین آه زندگیمو کشیدم.
-«ای جونم، جنده خانم.‌ چی میخوای هان؟ چی میخوای؟»
باهام جوری حرف میزد که با توله سگ ها حرف میزنن.
گفتم: «می…خوا…م…کس…بدم…»
خندید: «گشاد و بازت میکنم هرزه نترس. چرا اینقدر تنگی تو اخه…کیر اربابت سیرت نکرده نه؟»
به کونم اسپنک زد
-«میخوام بدون حرف اضافه بری و شورتی که اربابت خیلی دوست داشت تو پات ببینه رو بپوشی. سریع.‌ بدم ببینم.‌»
از جام بلند شدم و وایسادم. پاهام می‌لرزید. دستش رو گذاشت رو شونه هامو مجبورم کرد چهار دست و پا بشم و برم دنبال شورتم. به کونم اسپنک زد باز، یعنی برو.
رفتم طرف کشو و شورت رو برداشتم و پام کردم
برگشتم روی تخت پیش احسان.
-«آفرین»

پوزیشنمو رو تخت درست کرد و یهو شروع کرد شورتمو کشیدن بالا به طرف شکمم جوری که رفته بود حسابی لای کس و کونم.
-«آاااخ، ااایی…اووووف»
-«چیه جنده؟»
شورت رو بیشتر بالا کشید، چوچولم افتاده بود بیرون از لای کصم و سوراخام باز بودن و سوراخ کصم دل دل میکرد.
-«ااااههههههه…»
-«گفتم‌ چته ماده سگ؟»
-«کیر می‌خوام…»اروم گفتم
-«چی؟»
-«کیرتونو می‌خوام آقا…کیر بزرگتونو تو کصم می‌خوام… می‌خوام کس بدم بهتون می‌خوام گاییده شم…اااههههههههههه»
شورتمو ول کرد و زدش کنار
-«خوبه… انگار خوب تربیتت کردن…کار من راحت تره…»
انگشت شصتش رو کشید دور سوراخ کونم. من دیگه تحمل نداشتم. خودمو کشیدم عقب تا بیشتر انگشتم کنه.
-«من کونی شمام ارباب…اااههههه…دوست دارم کون بدم…دوست دارم…شما…گشادم کنید…سگ مودبیم…قول میدم…قول میدم…هاااپ…اااههههه…»
همینجوری که شصتش رو توی کونم میچرخوند، به صورتش نگاه کردم و به اینکه با رضایت نگاهم میکرد.
بعد از یکی دو دقیقه، سر کیرش رو گذاشت دم کصم. کصم آتیش گرفته بود.
گفتم «اوووم…چه…چه بزرگه…»
یکم کیرشو هل داد توم.
-«میخوام این شورتت با آبت خیس خیس بشه. یه یادگاری برای ارباب قبلیت.»
کصم می‌سوخت اما عاشق این حس بودم. شروع کردم کونمو شیک کردن و لرزوندن. اونم در جواب به کونم اسپنک میزد و کیرشو بیشتر میداد تو. اینقدر کیرش کلفت بود که حس میکردم دارم پاره میشم. از چشمام اشک میومد و بدنم می‌لرزید.
وقتی بالاخره رفت توم، احساس کردم تو بهشتم.
-«چیه کص‌ده خانم؟ دوست داری؟»
-«ااااهههههههه…اووووممممممم…عاشقشم…عاشق کیرتممممممم…»
-«پس بخورش تا ته…»
-«ااااهههههههههه همه کیرت مال منه، من جا کیری…ااااه…اااههه…جا کیریتم…»
ضربه هاش توی کصم عمیق بود و آب بود که از کصم می‌ریخت. شورتم خیس و لیز شده بود و شکمم از کیر کلفتش درد میکرد. همه ی عصب های کصم، تک به تکشون داشتن لذت میبردن. یهو کیرشو ازم کشید بیرون.
-«نه…نه…لطفا الان نه…من بازم می‌خوام…»
شورتم رو مرتب کرد
-«اع…؟ بازم…؟»
-«بازم می‌خوام…لطفا…»
دو طرف شورتم رو پاره کرد
شروع کرد با انگشت کردنم شورتم رو هل داد توی کصم. من ناله میکردم. خیلی حس عجیب و خوبی بود. انگار داشت کصمو از ابم تمیز میکرد.
اینقدر انگشتم کرد تا کلی از شورتم توی واژنم بود. یهو کشیدش بیرون. با بیرون اومدن شورت آب منم یهو از توی کصم ریخت بیرون. شورتم کاملا خیس بود. گذاشتش روی تخت و منو که دیگه توان نداشتم حرف بزنم رو بلند کرد و نشوند پایین پاش زیر کیرش. سرمو جلو بردم و یهو کیرشو تا ته کرد تو حلقم. همینجوری که کیر میخوردم، فکر میکردم حالا چه بلایی سرم میاد وقتی ارباب خودم نخوادم که یهو توی دهنم یهو پر آب کیر خوشمزه شد و همه استرس ها از سرم رفت…


(می‌دونم کوتاه بود. اگه دوستش داشتید بگید که رو ادامه بدم💗)

نوشته: A kinky sadaf


👍 16
👎 4
29601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

966723
2024-01-15 01:15:39 +0330 +0330

عکس وسط متن خوب بود

1 ❤️

966726
2024-01-15 01:19:23 +0330 +0330

یه سری اصطلاحات و توصیفاتت خوب بود. اینکه عکس داشت بانمک بود ولی فاقد احساس برای تحریک پذیری بود. اگه اتفاق جالبی بیوفته توی روند قصه میتونه خوب بشه فعلا داستان نیست.

4 ❤️

966823
2024-01-15 18:53:32 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

966856
2024-01-15 23:55:46 +0330 +0330

ایده ی خوبی بود.
خودتم سابی؟

1 ❤️

966982
2024-01-16 23:20:34 +0330 +0330

جالب بود داستان باتصاویر همخونی داشت دمت گرم ایده جدیدی بود داستان مصور ایول 👍👍👍👍

1 ❤️

967506
2024-01-20 02:05:59 +0330 +0330

لذت بردم
باید سعی کنی حستو اگر به صورت داستان ارایه میدی به صورت کامل باشه
متوجه شدی

0 ❤️

973130
2024-02-29 22:46:19 +0330 +0330

Bah bah 😍

0 ❤️