بهشت زیر پای مادران است

1402/03/13

شروع ماجرا در سفر به ترکیه

حدود هشت سال قبل با مامانم و یکی از دوستهای صمیمی که من خاله نرگس صداش میکردم رفتیم ترکیه, آنتالیا. چون با تور رفته بودیم هتل, غذا و نمایش همه از قبل حساب شده بود. معمولا شب که میشد میزها را تو حیاط میچیدن و آن وسط هم یک محوطه برای هنرمند ها باز می گذاشتند تا هنرنمایی بکنند. شب اول یکی امد یکم به ترکی آواز خواند ولی کارش تعریف زیادی نداشت. ولی شب دوم یک خانم با لباس رقص عربی آمد و کنارش هم یک پسر هفت یا هشت ساله که لباس سندباد تنش بود. آهنگ عربی شروع شد و خانم شروع کرد به رقصیدن و همه شروع کردن به نگاه کردن. وسط آهنگ بود و خانم داشت حسابی سر مردم را گرم میکرد, دیدیم پسره رفت و یک تکه پارچه که شبیه به جا نماز بود پهن کرد وسط محوطه و دراز کشید به پشتش. آن موقع خانم رقاص در حال رقصیدن رفت سمت پسره. به پسره که رسید یک پاشو بلند کرد و رو هوا بالای سینه اش نگه داشت و شروع کرد به کف زدن و با اشاره که مردم تشویق بکنید. مردم شروع کردن به کف زدن و همان موقع اول یک پاشو گذاشت روی سینه پسره بعد آن یکی پاشو بلند کرد و گذاشت پهلوی آن یکی پاش و شروع کرد به رقصیدن. مردم همگی یک طوری جا خوردن چون کسی انتظار دیدن یک همچنین صحنه را نداشت, مخصوصا خانم ها. خلاصه خانم رقاص تا آخر آهنگ مرتب رفت بالا و آمد پایین و پسره هم خم به ابرو نیاورد و همانجا دراز کشید. آهنگ اول که تمام شد پسره بلند شد و آن موقع بود که خانم رقاص خودش را معرفی کرد به اسم نادیا و گفت این هم پسرم اصلان هست. از زمان بچگی خودم تمرین دادم و خیلی قوی شده و تحمل اش زیاد شده و برای نمایش بعد چهار تا خانم لازم داریم. بعد از این مقدمه خانم نادیا و پسرش آمدن بین تماشاچیان و شروع کردن چرخیدن. خانم نادیا دست دو تا خانم را گرفت و بلند کرد و پسرش هم آمد سر میز ما و دست مامان من و خاله نرگس را گرفت و بلند کرد و همه را بردند وسط صحنه کنار هم صف کشیدند. همه هم چون با تور آمده بودند ایرانی بودند. کلا مسافرها اکثرا خانم های ایرانی بودن که آمده بودن ترکیه هم برای تفریح هم خرید. خلاصه صدای درام شروع شد مثل اینکه یک نفر می خواهد یک کار خطرناک انجام بده و جناب اصلان خان رفت روی شکمش روی همون جا نمازی خوابید. خانم نادیا هم کارها را سرپرستی میکرد به خانم ها گفت کفش هایشان را در بیاورند و دست هم بگیرند و بیاند ردیف کنار اصلان بایستند. طوری جاهایشان را مشخص کرد مامان جلوی شانه و خاله نرگس جلوی کمر و یک خانم که یکم مسن تر بود جلوی باسن و آخری هم که یک خانم نسبتا جوانتر بود جلوی ران اصلان قرار گرفتند. بعد هم نادیا یکی یکی پای راست خانم ها را بلند کرد و گذاشت روی پشت اصلان و گفت تا سه میشمرم و هر وقت گفتم حالا پای چپ را از زمین بلند می کنید و می گذارید کنار پای راستتون و تا نگفتم نمی آید پایین. خانم ها تازه فهمیدن جریان چیه ولی مثل اینکه هیچ کدام از این کار ناراضی نبودند و همگی یک لبخند شیطنت وار به لبشون بود. خلاصه نادیا تا سه شمرد و همگی با هم رفتن روی اصلان و نادیا هم دستشون را گرفته بود تا تعادلشون به نخوره و خودش هم یک پاشو گذاشت روی سره اصلان. مردم همه کلی کف زدن و نادیا اشاره کرد بیایین پایین و خانمها آمدن پایین و نادیا از مردم خواست تا یک بار دیگر برای خانمها دست بزنند. بعد اصلان روی زمین چرخید و به پشت دراز کشید و دستها ش هم مثل صلیب باز کرد. نادیا به مامان گفت که یک پاش را بزاره یک طرف کنار سینه اصلان و آن یکی را هم بزاره آن طرف و به خاله نرگس هم گفت همین کار را بکنه اما کناره شکمش. به آن دو تا خانم دیگه هم هر کدام کنار بازو اصلان بایستند و مثل دفعه قبل تا سه میشمره و اینبار مامان و خاله نرگس و مامان بایستند روی سینه و شکم و دو تا خانم دیگه هم روی هر کدام از بازوهای اصلان. خلاصه تا سه شمرد و هر چهار نفر رفتن بالا و خود نادیا هم دستهای آنها را گرفته بود تا بالانس شون بهم نخوره و یک پاشو گذاشت روی صورت اصلان. همه دست زدن و نادیا گفت بیان پایین و از مردم خواست تا برای خانمها یک کف حسابی بزنند وبرگردن بشینن سر میز هاشون. اصلان هم بلند شد و مردم براش کف زدن. مامان و خاله نرگس هم که انگار خیلی از برنامه خوششون آمده بود برگشتن سر میز و باهم داشتن صحبت میکردنکه با این هیکل کوچکش چه تحمل زیادی داشت. مرد های بزرگ هم شاید نتوانند حتی یک نفر را هم تحمل بکنند چه برسد به چهار تا زن بالغ را. باریکلا به پشتکارش.من هم خودم را قاطی صحبتشون کردم و گفتم خوب مامان پشتکار خودش تنها که نبوده, مادرش هم کلی باهاش کار کرده تا به اینجا رسیده. مامانم هم جواب داد خوب البته, حتما داره صبح تا شب تو خانه زیر پاش لگدش میکنه و خندید. بعد هم خاله نرگس گفت ولی کار مادره زیاد هم سخت نیست. تازه کی بدش میاد یک موجود گرم و نرم مرتب زیر پاش باشه. من که همین یک کوچولو که روش وایستادم کلی خوشم آمد و انرژی مثبت گرفتم. حالا حساب کن یک هم چنین کسی را مرتب دم دست داشته باشی. مامان هم گفت آره منم خیلی حال کردم. ولی حیف که کسی دور و برمون نیست. من که داشتم گوش میکردم گفتم پس من چکاره ام مامان؟ مامان یک نگاهی به من کرد و گفت تو؟ توی ریقو؟ تو حاضری زیر پا ی من لگد بشی؟ گفتم آره ,چرا نه؟ مگر من چی از اصلان کم دارم. من هم میخوام مثل اون قوی بشم داشتم این را میگفتم که اعلام کردن برنامه تمام شده و اگر کسی می خواهد با اصلان و مادرش عکس بگیره میتواند بیاد جلو و یک ظرف هم گذاشتن روی میز که روش نوشته بود انعام و خواهش کردن که هر کس میخواهد عکس بگیرد یک پولی تو ظرف بندازه. تقریبا همه خانم ها بلند شدن و صف کشیدن. مامان و خاله نرگس هم به هم گفتن بریم چندتا عکس بگیریم بذاریم تو فیس بوکمون. اول صف دو تا خانم مسن و یکم تپل بودن و رفتن جلو. نادیا و اصلان خواستن کنارشون بیا ستن برای عکس ولی خانما ها به نادیا گفتن میشه ما در حال لگد کردن پسرت عکس بگیریم؟ نادیا گفت چرا نه و به اصلان گفت دراز بکش رو زمین. خانمها کفش شون را در آوردن و بدون هیچ ناراحتی رفتن بالا روی سینه و شکمش. دوربین شون را هم دادن دست یکی از کارمند های آنجا تا ازشون عکس بگیره. انگار مدل بودن, یک دست به کمر باسن از یک طرف یکم بیرون و یک پا روی پنجه. کلی عکس گرفتن و آمدن پایین, یک پولی انداختن داخل صندوق انعام و رفتن. خلاصه کلی خانم پیر و جوان, بعضا دو نفری و سه نفری, بعضی پای لخت, بعضی با کفش, میرفتن رو اصلان و با ژستهای جورواجور عکس میگرفتن. مامان و خاله هم که قبلا این کار را کرده بودند هم این بار با کلی ژستهای مختلف عکس گرفتند تا بزارند تو فیس بوک و به دوستانشون پز بدهند. کارشان تمام شد و برگشتند سر میز و شروع کردن عکسها را داخل گوشی نگاه کردن و تعریف کردن که به به چه عکسهای خوبی شد و بقیه دوستاشون که نیامدن سفر چقدر حسادت خواهند کرد. منهم که رفته بودم در دنیا خودم و داشتم به اصلان حسادت میکردم که خوشا بحالش که چقدر زورش زیاده و همه خانمها چقدر باهاش حال میکنند, که مامان گفت راستی چی میگفتی تو؟ گفتی میخوای مثل این پسره قوی بشی؟ این یعنی من باید شروع کنم روزی چند بار لگدت بکنم. حاضری بخوابی زیر پاهای مادرت؟ منهم گفتم چرا نه؟ مگر نمی کند بهشت زیر پای مادرانه؟ منهم می خواهم برم بهشت. این را که گفتم جفتشون زدن زیر خنده و مامان گفت آره همینطوره. کف پای من هم در بهشته و باید روزی چند بار ماچش کنی. فعلا امشب که برگشتیم تو اتاق باید اول کلی این در بهشت را ماساژ بدی و بوس بکنی تا ببینم لایق بهشت هستی یا نه خاله نرگس هم گفت میدونی که خاله هم حکم مادر دوم را داره پس در دوم بهشت هم زیر پاهای منه منم گفتم قبول. یکم بعد مامان گفت که بریم اتاقمون استراحت کنیم چون فردا میخواستیم بریم خرید. هتل اتاقی که به ما داده بود دو تا تخت جدا داشت روی یکی مامانم می خوابید و روی آن یکی خاله. برای منهم یک تشک ابری داده بودند که شب روی زمین پهن میکردم و میخوابیدم. وقتی رسیدیم اتاق مامان رفت نشست روی تخت خودش و خاله هم رفت نشست روی مبل. مامان گفت پسر آماده هستی, بیا اول در بهشت را یکم بوس کن و ماساژ بده شاید حاجتت براورده بشه منم رفتم جلو تخت نشستم روی زمین جلو پای مامان انهم که فکر نمیکرد من یک چنین کاری بکنم یک لبخندی زد و پاشو بلند کرد و جلو صورتم گرفت و گفت اول بوس بعد ماساژ منهم صورتم را چسباندم کف پاش و دوتا بوس آبدار زدم. کف پاش یکم عرق کرده بود ولی بوی بد نمیداد ولی یکم مزه شور مانند داشت. بعد شروع کردم به ماساژ دادن. بعد از چند دقیقه گفت این پا بسه و آن یکی پاشو آورد بالا. منهم دوباره همان روتین را تکرار کردم اول بوس بعد ماساژ. خلاصه چند دقیقه که گذشت, صدا خاله در آمد که پس نوبت من کی میشه؟ مامان گفت من فعلا کافیمه. برو به خاله ات برس. سراغ پای خاله که رفتم دیدم یکم کثیف تر از پای مامانه و بوش تندتره. گفتم خاله نمیخواهی پاهاتو اول بشوری که گفت میخواستم ولی حالا که فضولی کرده نه. بیا جلو که باید به هر جور بوی پا عادت بکنی اگر میخواهی مثل اصلان بشی. زیر کلی پاها مختلف لگد شد امشب ولی دیدی اصلا شکایت بکنه؟ بیا جلو اول بوس بعد ماساژ مثل مال مامانت. منم که دیدم حرف حق میزنه رفتم جلو اول یک ماچ آبدار کردم بعد شروع کردم مالیدن. این بار مزه سرکه و نمک میداد. چند دقیقه که مالیدم گفت بسه این پا و برو سراغ آن یکی. خلاصه بعد از چند دقیقه گفت مرسی بسه دیگه بعد مامان گفت حالا از کجات شروع کنیم؟ روی سینه و شکمت که از همان اول نمیشه. اول باید از یک جا که عضلانی تره باید شروع کرد تا یواش یواش عادت کنی که وزن را تحمل کنی. زیرت هم باید اولش یک چیز نرم پهن کنیم. خوب بهتره آن تشک ابری را پهن کنی و روی شکمت بخوابی و پاهات را دراز بکنی, مثل همان کاری که اصلان اولش کرد. من اول پشت رانت را لگد میکنم تا ببینی چه حسی داره. نرگس تو هم بیا نزدیکم وایسا اگر تعادلم بهم خورد منو بگیری نیفتم. من سریع تشک را پهن کردم و روی شکمم خوابیدم و پا ها م را دراز کردم. مامان امد یک طرفم و خاله هم روبروش ایستاد. مامان اول یک پاشو گذاشت روی رونم و پرسید اگر اماده ام, که من گفتم اره و بعد پا دومشو از روی زمین بلند کرد و تمام وزن روی من ایستاد. منهم چون زیرم تشک نرم بود یکم فرو رفتم تو تشک ولی اصلا دردم نگرفت. مامان پرسید آن زیر چطوریه گفتم عالی. آن وقت مامان گفت پس حالا میرم روی باسنتو اول یک پاشو بلند کرد و گذاشت روی باسنم و بعد آن یکی را بلند کرد و گذاشت کنار اولی و از من پرسید حالا چطور؟ گفتم تو بهشت. آن موقع رو کرد به خاله نرگس گفت مثل اینکه این بچه پررو هم تحملش خوبه. بعد آمد پایین و گفت حالا برگرد به پشت بخواب و دستات را مثل صلیب باز کن و نرگس تو بیا یک بازوش را لگد کن و من هم آن یکی را لگد میکند منهم سریع چرخیدم و دستهام را باز کردم و همزمان با هم هر کدام یک بازومو لگد کردن. منهم که انگار دارن ماساژم میدن داشتم کیف میکردم. خلاصه بعد چند دقیقه امدن پایین. مامان گفت دوباره بچرخ روی شکمت. این دفعه نوبت کمرت و شانه ات. ولی تک تک منم باز صریع چرخیدم و این بدون اینکه اولش بهم خبر بده رفت روی کمرم و شروع کرد یواش یواش با قدمهای کوچک راه رفتن. هر قدمی که برمیداشت صدای شکستن قولنجم میامد که جفتشون خنده شون گرفته بود. بعد از یک چند دقیقه اومد پایین و من چرخیدم و گفتم حالا نوبت جلومه مامان که گفت برای امروز بسه دیگه,آن باشه برای فردا بعد از هر کدومشون رفتند رو تخت خودشون و منهم بلند شدم چراغ را خاموش کردم و روی تشک ابری روی زمین دراز کشیدم و با خودم فکر میکردم که عجب شب عجیبی بود و چطور شد من سر از زیر پای مامانم در آوردم فردا صبح من , مامان و خاله از صبح رفتیم خرید و ار این مغازه تو آن مغازه تا عصر که خسته برگشتیم هتل. داشتم میرفتیم سمت اطاق که مامان و خاله شروع کردن شکایت کردن که از بس روی زمین سفت راه رفتیم پاهایشان داغان شد. وقتی وارد اتاق شدیم کیف هایشان را در آوردند و رفتن روی تخت دراز کشیدند. منهم تشک ابری را پهن کردم و خواستم دراز بکشم که خاله رو به مامانم کرد و گفت اجازه میدی یکم پسرت را زیر پا لگد بکنم تا هم خستگی پای من در بره هم یکم پشت آن ماساژ بگیره؟ مامان گفت آره فکر بدی نیست. بعدش خودم باهاش کار دارم. در ضمن از دفعه بعد لازم نیست از من اجازه بگیری. مثلا خاله اش هست بعد خاله گفت بخواب روی شکمت تا برم روت. منهم از خدا خواسته خوابیدم روی شکمم. خاله امد از بغل کنار رانم و رفت روی رانم. کف پاهاش مثل تنور داغ بود و انگار کیسه آب داغ گذاشته بودن روی پشتم و داشتم کیف میکردم. پرسید در چه وضعی؟ که گفتم عالی بعد یواش یواش شروع کرد اومد روی باسنم و بعد روی کمرم که پاشو گذاشت قولنجم شروع کرد به شکستن. آن موقع مامانم گفت بهت بد که نمیگذره؟ حالا ببینم جلوت را هم که لگد بکنم از این صداها در میاد یا نه؟ خاله یواش یواش تا شانه ام رفت و بعد همان مسیر را برگشت تا رانم بعد رفت پایین و به مامانم گفت روناش و باسنش نرم اند و زیر پا حال میدن ولی کمر و شانه اش استخوانی و آدم حس میکنه روی سنگ و کلوخ داره راه میره. البته کف پای آدم را ماساژ میده. حالا باید دید سینه و شکمش چه حسی میده همان موقع مامان با نوک پاش سرمو تکان داد و گفت برگرد به پشتت. حالا وقتش رسیده ببینیم چند مرده حلاجی. فقط اگر یک وقت دیدی داره خیلی بهت فشار میاد بگو و سعی نکن پهلوان بازی در بیاری. بعد آمد کنار شکمم ایستاد و یک پاشو گذاشت روی شکمم و یواش یواش فشار را بیشتر کرد و آن یکی پاشو از روی زمین بلند کرد ولی فورا گذاشت روی زمین و پرسید چطور بود؟ گفتم خوب بود باز هم همین کار را چند بار تکرار کرد تا عضلات شکمم یکم عادت بکنند و بالاخره با جفت پا رفت بالا و روی شکمم ایستاد. بعد خیلی آرام یک پاشو را بلند کرد و آورد سمت سینه ام و خیلی آرام شروع کرد وزنش را از این پا به آن پا کردن. منم آن پایین می دیدم که شکم میره پایین, سینه ام میاد بالا و برعکس. ولی احساس درد و ناراحتی اصلا نمیکردم. بعد از مدت پاشو از روی شکمم برداشت و گذاشت کنار آن یکی پاش روی سینه ام و برگشت به خاله نرگس گفت آره سینه و شکمش از پشتش خیلی بهتره. نرم و صاف تره. نرگس میخوای امتحان کنی؟ که خاله گفت آره, ولی اول تو بیا پایین. بعد من. هنوز خیلی زوده دو نفری لگدش بکنیم مامان آمد پایین و خاله رفت بالا و شروع کرد لگد کردن. منهم یواش یواش عضلات شکمم داشت درد میگرفت. انگار کلی ورزش شکم کرده بودم. از خاله خواستم بیاد پایین. بعدش جفتشون کلی از من تعریف کردن که چقدر قوی بودم و آنها خبر نداشتند و از به بعد با هم تمرین خواهیم کرد که روز بروز قوی تر هم بشوم فردای آن روز تو حیاط هتل آن دو تا خانم مسن که اول همه صف کشیده بودن تا اصلان را موقع عکس گرفتن لگد بکنند دیدیم و سر صحبت را با مامان باز کردند که شما دو نفر از همان خانمها نبودید مه چند شب پیش روی آن پسره ایستادید؟ چقدر جالب بود. ای کاش تا وقتی هنوز اینجاییم باز هم برنامه بگذارند تا باز هم بتوانیم این کار را بکنم مامان جواب داد بله من و دوستم نرگس آنشب جزو دوتا از آن چهار نفر بودیم. ما هم از برنامه خیلی خوشمان آمد و وقتی پسرم شنید که چقدر دلمان میخواهد این کار را مرتب انجام بدیم داوطلب شد تا زیر پایی ما بشود.البته به قول خودش که میگفت: بهشت زیر پای مادران است.فعلا دو روز هست که تمرینات را شروع کرده و تا بحال خوب قدرت و تحمل خودش را نشان داده. یکی از خانمها گفت چه جالب. برنامه تون اینه که از آقا پسرتون فقط برای استفاده شخصی استفاده کنید, یا به خانمهای دیگه هم اجازه بدید استفاده بکنند؟ اگر اجازه بدهید ما هم در تمرین دادنش شرکت کنیم مامان در جواب گفت فعلا در بین فامیل و دوستان نزدیک تمرین میکنیم. ولی شاید در آینده وقتی یکم بزرگتر و قویتر شد به بقیه هم اجازه بدم ازش استفاده بکنند. اگر دوست دارید شماره تلفن بدید وقتی برگشتیم ایران در تماس باشیم؟ خلاصه شماره تلفنها رد و بدل شد و ما دو روز بعدش برگشتیم ایران.

نوشته: عرشیا


👍 4
👎 21
82901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

931353
2023-06-03 23:49:02 +0330 +0330

مریض عقده ای 👎 👌 👌

0 ❤️

931370
2023-06-04 01:08:53 +0330 +0330

بیا پایین سرمون دردنگرف

0 ❤️

931382
2023-06-04 02:06:40 +0330 +0330

بهشتو نمیدونم کجاست ولی اعماق جهالت وسط سر توئه
بدبخت

1 ❤️

931390
2023-06-04 02:26:25 +0330 +0330

این وسط چندبار گوزیدی😂😂😂

1 ❤️

931428
2023-06-04 09:35:41 +0330 +0330

کوسشعر محضه

0 ❤️

931446
2023-06-04 13:40:55 +0330 +0330

یعنی کیرم تو ناموست 🖕🖕
فهمیدیم شما هم ترکیه رفتین

0 ❤️

931457
2023-06-04 15:27:52 +0330 +0330

مغزت چجوری تونست این حجم از چرندیات رو توی چند خط ببافه؟
حرومش نکن اون مغزو

0 ❤️

931460
2023-06-04 16:09:32 +0330 +0330

برگرفته از کتاب پر فروش دلفینها قوی میشوند اثر نویسنده بزرک و چیرهدست استاد جقول اخهاین چه مدل فیتیشی بود تمرین بکنی قوی بشی که زناه برن روت بایستن خب پیشنهاد میدم یکی مثل رضازاده پیدا کنی به هفت روش سامورایی ترتیبت رابده اونطوری زودتر قوی میشی

1 ❤️

931518
2023-06-05 00:15:57 +0330 +0330

جالب بود ادمه بده

0 ❤️

931848
2023-06-06 21:28:45 +0330 +0330

خسته نباشی فقط گیج شدم هی میرفتن بالا بعدپایین اصلا وضعی بود تعجب کردم خودت موقع نوشتن سرگیجه نگرفتی

0 ❤️

932353
2023-06-10 01:41:06 +0330 +0330

همش شد پاش ور داشت پاش گذاشت

0 ❤️

933392
2023-06-16 19:31:33 +0330 +0330

ننت رو گائیدم این چی بود

0 ❤️

933396
2023-06-16 20:25:11 +0330 +0330

کیر مهرداد توی عنوان داستانت.
تنها چیزی که زیر پای مادرته کیر صوهرم مهرداده فهمیدیـ؟
بوس بوس مارتا

0 ❤️