داستان عجیب و تجربه بردگی

1401/10/07

سلام داستانم واقعیه از شمال هستم قد 165 وزن 65 سن 22 من تو سن کم وقتی بچه بودم یبار یکی بزور بهم تجاوز کرد 9 سالم بود خیلی خیلی درد داشت تو اون سن اون موقع چون سنم کم بود یادمه کلی گریه کردم و ترسیدم به کسی نگفتم بعدش گوشه گیر شدم دیگه بیرون اینا نمیرفتم گذشت تا کم کم با دیدن فیلما همش حسم به طرف مفعولیت رفته بود اما از طرفی هم بدم میومد از گی ولی از سبک استراپون خوشم اومد خیلی برام جذاب بود هم وقتی شهوتی میشدم با این فکر خودارضایی میکردم با دیدن سبک استراپون خیلی خوشم میومد و بعضی وقتا پیش اومد با هویچ موز یا وسایل با خودم ور رفتم اما گی راحت میشد گیر اومد ولی خوب چندش اور بود برام. دنبال میسترس بودم کلی ولی خوب خیلی سخت پیدا میشه اونم حضوری، عید امسال بود سال 1401 یه میس توی اینستا گفت حضوریه واسه شمالم هست زنگ زد تماس تصویری گرفت دیدمش گفت دیلدو دارم میکنمت منم براش از فیلم موز اینا که با خودم ور رفتم فرستادم طرف گفت باید برای شروع و این که قبولت کنم سیصد تومن پول بدی منم که تصویری دیدی اگه فیک بودم شماره نمیدادم و یا تماس تصویری نمیگرفتم منم قبول کردم و دادم بعد فرداش گفت خرید عید دارم فردا میگم بیای پیشم دویصت بدی میزارمت بیای گفتم اخه اینطوری که نمیشه گفت چیه شک داری؟ من اگه فیک بودم که تماس تصویری نمیگرفتم باهات حرف بزنم دوباره پول دادم باز برای بار سوم فردا گفت باید پول بدی دیگه دیدم حشریت داره گند میزنه به مغزم طرف اهل حضوری نیست اهل تیغ زدنه بجاش، بعد بار سومو گفتم حضوری بهتون میدم گفت نه قبول نکرد و بلاک کرد کلا یادمه سر این کلی گریه کردمو نفرینش کردم به خودش گفتم آهم میگیرتت سرمو کلاه گذاشتی گفت از این اتفاقا برای منم زیاد افتاده چرا اه من اونارو نگرفت همینه و کلا تموم شد این موضوع. فیلمایی که دیدم کم کم روم تاثیر گذاشته بود و کلا علاقمند سبک بی دی اس ام شدم در کل بنظرم صنعت پورن کم کم ذهنیتو میبره به سمتی که خودش دوس داره و این سبکو میخواد جا بندازه و کلیم موفق شده تو خیلی جاها و دیدن این فیلما خیلی تاثیر وحشتناکی میزاره و ناخودآگاهت علاقمند میشه وقتی که اونارو میبینی حتی اگه اول گارد بگیری وقتی شهوتی بشی گاردتو میشکنی و هی هی نگاه میکنی کم کم خوشت میاد این ذهنیته که صنعت پورن آهسته آهسته میخواد جا بندازه و بعد ذهنیتارو کنترلش کنه و رو ناخودآگاه تاثیر میزاره بگذریم. بعد این تجربه چندینو چند جا دنبال میسترس گشتم با این که میدونم این کارم اشتباهه و باید از این سبک بیام بیرون اما خوب خواستم یبار تجربش کنم با دیدن فیلمای پورن کم کم علاقمند به برده برای زوج هم شدم یه زوج پیدا کردم مشهد بود پولی نبودن ولی خشن بودن تماس تصویری گرفتم چند تا دیلدو داشتن و هر دو شاغل بودن اونا ازم خوششون اومده بود گفتن اسپنک میکنن تحملشو داری؟ گفتم اره ولی خوب بخاطر دور بودن راه نشد برم پیششون دیگه دنبال زوج گشتنم اضافه کردم به جستجوهای اینستا یا تلگرامی به خیلیا پیام میفرستادم یه پیج بود زده بود دنبال لز هست منم دایرکت دادم برده قبول میکنین؟ بعد با زوجش حرف زدم سی چهار پنج سالشون بود عکس گرفتن ازم بعد تماس تصویری گرفتن، تابستون امسال بود بعد گفتن خوبه میگیمت بیای پیشمون صبح باید بیای البته بهشون گفته بودم شب نمیتونم بیام یخورده استرس داشتم استراپون که دوس داشتم گفت دیلدو نداریم ولی اگه ازت خوشمون بیاد برای بار دوم شاید بگیریم برای پا لیسی و کص لیسی برده میخوایم بانو میگفت باید به شوهرم بدی گفتم باشه مشکلی نیست خلاصه روز قرار رسید رفتم گفت بیا فلان آدرس یخورده گفتم بلد نیستم الان پیدا میکنمو اینا گفت خوب همونجا وایستا شوهرمو میفرستم دنبالت نیم ساعت صبر کردم تا این که شوهرش دیدم با موتور اومد موتورش خیلی بلند بود پشمام ریخته بود فکر میکردم با ماشین بیاد ترافیک بود بخاطر همون شاید با موتور اومده بود خلاصه بیست دقیقه تو راه بودیم یخورده استرس داشتم تا این که رفت تو آپارتمانش همسایه اینام بیرون اومدن سلام کردم و رد شدم رفتم داخل واحدشون دیدم زنش نیست زنگ زد کجایی گفت رفتم بانک اونجا استرسم دو برابر شد گفتم شاید یارو اومده منو بکنه و با زنش تماس تصویری گرفته منو گول زده کلی فکرو خیال اومد تو ذهنم گفت بیا با تلفن صحبت کن زنش گفت من بانک کار پیش اومده بمون من میام گفتم‌ چشم بعد گوشیو دادم به شوهرش گفت نه تنها بمونیم چیکار این واسه تو اومده کدوم بانکی میایم دنبالت گفت فلان بانک صدا رو آیفون نبود نشنیدم. رفتیم از واحد بیرون رفتیم پارکینگ این دفعه گفت با ماشین میریم؛ ماشین سوار شدم خواستم عقب بشینم یکم ترسیدم که یهو یکی پشت نشینه دستمال بزاره روی بینیم گفت نه جلو بشین گفتم عقب راحتم گفت نه جلو بشین گفتم ارباب جلو میشینن گفت تا برسیم بعد میری عقب خلاصه نشستم با ترسو لرز و حرکت کردیم فکر میکردم بانکش نزدیکیا باشه یهو رفتو رفت از شهر خارج شد منم کمربندو بسته بودم از شهر رشت خارج شد به سمت یه شهرستان رفت کلی ترسیدم کلی فکر گرگان گیری یا چیزای دیگه تو ذهنم اومده بود قلبم تو دهنم بود تو این فکرا شیشه ماشین نصفه پایین بود تا ته پایین دادم گفتم اگه تو جاده خاکی یا روستای پیچید سر یه سرعت گیر سریع کمربندو باز کنم بپرم از شیشه بیرون استرس و فکرای زیادی ذهنمو مشغول کرده بود تا الان انقدر استرس رو از نزدیک نچشیده بودم همش میگفتم چرا از شهر خارج شد رفت یه شهرستان دیگه خلاصه وارد شهرستان شد منم پر از استرس بودم تو یه کوچه رفت خیلی ترسیدم تو کوچه واسه چی رفته دستمو نزدیک‌ کمربند کردم آماده باش برای پریدن بعد به این فکر میکردم سر سرعت گیر باید بپرم یا این که یکی از پشت یهو بشینه چیکار باید بکنم رفت یکم پایینتر بعد دور زد برگشت از کوچه اومد بیرون نمیدونم چرا تو کوچه رفته بود شاید واسه پارک بود از کوچه‌ اومد بیرون رفت اونطرف خیابون پارک کرد گفت میره دنبال بانو تو بشین تا بیایم من از ترس تا دیدم یکم رفت اونورتر سریع پریدم از ماشین بیرون دیگه قلبم کم مونده بود بیرون بزنه اولین تجربه اینطوری شده بود خیلی استرس داشتم ده دقیقه یک ربع منتظر موندم تا دوتایی اومدن وقتی دیدم بانو همراشه استرسم رفت گفتم هوف خوبه، دیگه خون به مغزم نمرسید انگار، ولی استرسم با دین بانو همه رفت، نشستم عقب دیگه رفته بودم تو خلصه حواسم به جاده نبود فقط از آیینه ها بانو رو یواشکی دید میزدم یجا یه ماشین اومد راهشو برید اینم گاز داد و دادو بیداد کرد اون لحظه گفتم الان دعوا میشه من میرم فدایی در راه میسترس میشم مرده کوتاه اومد میسترس گفت بخاطر تو کوتاه اومد وگرنه ولکن نبود تا پدر یارو رو در نیاره ول نمیکنه، مرده هم گفت اره مهمون داریم خوب نیست این کارا بالاخره برگشتیم رفت تو آپارتمان رفتیم تو واحدشون منم تجربه اول بردگی کردنم بود یکم خجالتم میگرفت بانو رفت دوش گرفت جلوم لخت اومد منم نشسته بودم رو زمین سرم پایین بود لباسامو همه رو کنده بودم شوهرش گفت لباس زنونه نداری بهش بدی یه شورت زنونه بهم داد پوشیدم بانو هم شورتو سوتین پوشید و رفتن رو مبل نشستن دوتایی گفتن بیا منم رفتم برای بانو از پا لیسی شروع کردم لاک صورتی رنگ بود فکر کنم زده بودن به پاشون و خیلی قشنگ شده بود بانو پوستشون سفید بود بعد برای شوهرم گفت ساک بزن برای شوهرش شروع کردم ساک زدن موهامو بانو میگرفت محکم میکشید عقب جلو کیر شوهرش خیلی کلفتو بزرگ بود تا ته نمیشد خورد خیلی سخت بود وقتی تا ته تو حلقم میرفت میخواستم سریع در بیارم حالت تهوع میگرفتم بخاطر بزرگ بودنش سرمو بانو نگه میداشت منم اینطوری میکرد تو چشام اشک جمع میشد اشک گریه نه اشک نمیدونم چرا جمع میشد خود به خود بانو هم میخندید بعد بانو گفت بیا برام کص لیسی کن منم رفتم شروع کردم تند تند لیس زدم اول بهم گفت اروم لیس بزن، من هم همش خوشم میومد هی تند لیس میزدم بانو دوباره بهم گفت آروم، گفتم چشم، آروم لیس زدم و بانو برای شوهرشون شروع کردن ساک زدن و به من گفتن کونمو بلیس، براشون لیس میزدم طبق فیلمایی زیادی که دیده بودم عمل میکردم بعضی وقتا تند لیس میزدم میگفت آروم بلیس، بانو خشن نبودن بخوان داد بزنن بعد منو به پشت خوابوند رو زمین نشستن رو صورتم برای شوهرشون ساک میزدن عین فیلمای کاکولدی دقیقا این صحنه رو دیدم فهمیدم فیلم دیدن رو ذهنیتشون تاثیر گذاشته که برده خواستن بعضی جاها تند میلیسیدم دوباره میگفتن آروم بلیس من هی دوس داشتم تند بلیسم ولی بانو میگفت آروم بلیس بعد به شوهرش گفت بکنه منو، منو رو به شکم خوابوند و شوهرش تف مالی کرد کیرشو اومد کلی تلاش کرد گفت نمیره تنگه. من قبلا با موز یا هویج اینا با خودم ور رفته بودم زیاد، ولی باز گشاد نیستم. بانو به شوهرش گفت پاشو باز کن یکم، پاهامو باز کرد باز تلاش کرد نرفت، کیرش چون خیلی بزرگو کلفت بود اخه، زنش گفت قشنگ تا جایی که پاش باز میشه پاشو باز کن، قشنگ پاهامو دو طرف باز کرد تا جایی که میتونستم بعد تلاش کرد ایندفعه رفت تو (من چون ورزش هوازی میکنم میتونم تحمل کنم) خیلی خیلی درد داشت ولی اخ نگفتم و تحمل کردم بانو از بالا بهمون نگاه میکرد منم داشتم درد زیادیو تحمل میکردم که بعد ده پونزده ثانیه بانو که سر پا بود منم که رو شکم خوابیده بودم پاشو کردن توی دهنم این کارو کردن من تمرکزم رفت روی پای بانو و به درد کشیدن دیگه فکر نکردم ولی باز دردو حس میکردم بعد یک دقیقه بانو نشستن رو زمین و براشون کص لیسی کردم بعد از دو سه دقیقه تقریبا مرده ارضا شد و رفت حموم دوش بگیره من به بانو گفتم دوس دارم بهم سیلی بزنین تو فیلما دیدم خوشم میاد خنده کرد گفت من ارباب مهربونیم دلم نمیاد، گفتم من خوشم میاد بزنین، آروم آروم شروع کردن زدن بهم، بعد چپو راست میزدن و خوششون اومد از این کار بانو بعد شوهرشون از حموم اومد دوباره رفتن رو مبل نشستن و از هم شروع کردن لب گرفتن به منم گفت بیا پا لیسی منم برای این که شوهرشونم ازم راضی باشن پاهای شوهرشونم میلیسدم براشون بعد بانو اومد پایین مبل حالت داگی شروع کرد برای شوهرشون ساک زدن به منم گفتن کص لیسی کنم براشون و شروع کردم و سرمو عقب جلو میکرد بعد که شوهرشون راست کرد دوباره بانو به من گفت ساک بزن من رو زمین نشسته بودم و شوهرشون رو مبل نشسته بودن و بانو پشتم بودن و تقریبا سوار کمرم شده بودن و سرمو محکم هول میداد عقب جلو میکرد باز دوباره کلی اشکم در اومد بعضی جاها سرمو نگه میداشت یهو اوق میزدم و بانو میخندید بعد چند دقیقه ارباب شروع کرد به سکس با بانو، بانو روی مبل حالت داگی و ارباب سر پا به من گفتن پا لیسی کنم، من انجام دادم بعد رفتم پیش بانو گفتم بهم در کونی بزنین یا سیلی بزنین بانو داشت آهو ناله میکرد و تو اون حالت نمیدونم چطوری بود که ضرباتشو با تمام قدرت میزد قشنگ دردم میگرفت، کونمو در کونی زد قشنگ قرمز شده بود آهو ناله میکرد چند تا ضربه میزد وایمستاد بعد میگفتم بانو نمیزنین منو یهو سیلی های محکمی میزد، تو اون حالت زدنش واقعا درد اور و لذت بخش بود همون چیزی که میخواستم دیگه مهربونی تو کار نبود خیلی جذاب بود واسم دردشونو رو من خالی میکردن و به شوهرشون میگفت آرومتر، بعد من دوباره هی بهشون میگفتم منو بزنین محکم میزدن بعد چند دقیقه شوهرشون ارضا شدن و بعد با شوهرشون لب گرفتنو گفتن بهم لباس بپوش که بریم برده خوبی بودی. گفتم چشم گفت از کجا میای گفتم آدرس محلمونو گفت راهت دوره که تا اینجا، به خانومش گفت پنجاه تومن بهش بده کرایه راهش، کلی اصرار کردم نه اخه من برای پول نیومدم که، بعد تو فکرم میگفتم من پونصد مفتی دادم رفت تازه اینا چقدر با شخصیتن کرایه راهمم دارن بهم میدن با این که دوس نداشتم اصلا بگیرم ازشون و رفتیمو منو بردن تا جایی که باید ماشین بشینم برم خونه، یک هفته گذشت با بانو حرف زدم از طریق اس ام اس که دوباره کی بیام یه تاریخی گفتن‌ بیا ساعت 9 صبح بیا گفتم چشم. اون روز شد ساعت 11 صبح رسیدم دم درشون و بانو اومدن با شلوارکی که پوشیده بودن و خیلی زیبا بودن، بهم گفتن امروز نمیتونی باهامون باشی یکی از آشناها بیمارستانه باید بریم اونجا گفتم چشم و نگاهم به پاهای زیباشون بود میخواستم بهشون بگم یه لحظه پاهاتونو ببوسم بعد برم که نگفتم و رفتم بعد اون روز گفت بهت خبر میدیم و دو هفته وایستادم و خبری نگرفتن منم گفتم شاید دیگه نخوان برده تجربه کنن (با این که بهم گفته بودن برده خوبی بودی ازت خوشمون اومده)خطمو خاموش کردم و سه ماه از اون داستان میگذره و تقریبا بعد اون تجربه تا مدت ها ارضا بودم چون تجربمو کردم فقط اگه دیلدو داشتن دیگه همون چیزی که میخواستم میشد ولی بعد اون سعی کردم از این سبک بیام بیرون و تمرکزم بره روی اهدافم ولی خیلی سخته از بچگی و فیلمایی که دیدم رو ذهنم تاثیر وحشتناکی گذاشته.
این داستان تخیل نیست ولی خوب شاید جذاب نباشه براتون و شاید بگین طرف کصخوله یا زاده ذهنشه اما خوب حقیقتو گفتم و نیازی ندارم به تخیل بافی با تشکر.

نوشته: رهگذر


👍 2
👎 4
32901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

908505
2022-12-28 11:05:28 +0330 +0330

ننویس. دروغت رو یکی باور کنه چی؟

0 ❤️