سکس با پسرم امید (5) پایانی

1402/04/02

...قسمت قبل

۱۳ شهریور بود و امید اومد تهران تا برای همیشه پیش هم زندگی کنیم
بعد از ظهر رفتم ترمینال دنبالش همین که سوار ماشینم شد گفتم دیدی بالاخره شد دیدی این همه سختی کشیدیم اخرش اومدی پیشم امید خیلی هیجان و استرس داشت از طرفی جایی که ۱۸ سال توش زندگی کرده بود رها کرد و از طرفی با کسی که دوسش داشت قرار بود زندگی کنه رسیدیم خونه امید محکم بغلم کرد گفت ممنونم ازت ممنونم که ۲ سال تو سختی ها و مشکلاتم ولم نکردی سرش گرفتم نگاهش کردم گفتم تازه اولشه بهت که گفتم سالها قرار کناره هم زندگی کنیم نذاشت حتی عرق بدنم خشک بشه گفت بابایی فقط یه سکس خوب میتونه خستگی راه از تنم در بیاره جفتمون سر پا بودیم تو اون حالت لباساش زود در آوردم رفتم سمت سینش به خوردن و میک زدنش اونم دستش می‌کشید رو سرم و با موهام بازی میکرد تپش های قلبش رو میشنیدم ک چقدر تند میتپه آروم زیر گوشم میگفت بابایی یه سکس خوب میخوام منم گفتم چشم پسرم دستام گره کردم دور پاهاش و بلندش کردم شروع کردیم به لب بازی وسط لب گرفتن هی از صورتم بوس میکرد قربون صدقم میرفت تو همون حالت بردمش اتاق انداختمش رو تخت لباسام در آوردم گفتم بیا برام ساک بزن بابایی میخواد به کونت حسابی حال بده برخلاف اکثر مواقع که سافت دوس داشت این سری گفت جون باید بکنی منو تا لذت ببرم کیرم تو دهنش میکردم تا ته حلقش می‌بردم تا عوق میزد در میاوردم دوباره تا ته حلقش میکردم بهش گفتم برو خایه هام لیس بزن اونم با ولع لیس میزد و خایه هام می کرد دهنش و میگفت بابایی چقدر بوی عرق خایه هات حشریم میکنه میخوام امروز کونم رو بگایی فقط با گاییدن کونم لذت میبرم ژل روان کننده رو آوردم با انگشت با سوراخش بازی می‌کردم ازش لب میگرفتم اونم پاهاش رو فورقونی داده بود بالا لذت می‌برد بهش گفتم برو خودتو تخلیه کن ک میخوام حسابی کونتو بگام رفت دستشویی بعد چند دقه اومد حالت داگی شد منم خم شدم سوراخش لیس زدم اولین بار بود تو زندگیم سوراخ کون لیس میزدم واقعا لذت داشت و امید هم به شدت از این کار لذت می‌برد با دستش سرم فشار میداد میگفت بابایی زبون بزن منم زبونم تو اون سوراخ خوشمزش فرو میکردم هر لحظه دیونه تر میشدم گفتم بسه دیگه طاقت ندارم میخوام بکنمت دوباره ژل روان کننده زدم گفتم پاهات حالت ۷ باز کن ی بالشت گذاشتم زیر کمرش با سر کیرم آروم آروم دم سوراخش بازی می‌کردم امید همش میگفت بابایی بکن دیگه منم هی سرشو می‌مالیدم دم سوراخش حشری تر میشد یکم گذشت سر کیرم رو کردم تو انگار مثل دفعه های قبل درد نداشت خودش عقب نمی‌کشید آروم آروم کل کیرم کردم توش گفتم بیین پسرم فقط خایه هام بیرونه شروع کردم به تلمبه زدن و گاییدن کون پسرم در همین حال با کیرشم ور میرفتم تلمبه هام تند تر کردم که یهو امید گفت بابایی با کیرم ور نرو یهو میاد آبم منم دستم کشیدم کنار تلمبه هام خیلی شدید تر میکردم طوری که صداش بلند میپیچید تو اتاق امید از شدت شهوت هی میگفت بابایی محکم تر من مال تو ام کونمو بگا منم هی می‌گفتم این کون مال کیه ، مال تو بابایی فقط مال تو، کی باید بگادش؟ فقط تو بابایی تلمبه هام تند تر شدن یهو دیدم آب امید پاچید ی لبخند رضایت زد منم با شدت آبمو خالی کردم تو کونش جفتمون بی حال دراز کشیدیم کنار هم دوباره سرش گذاشتم رو سینم بغلم کرد منم محکم بغلش کردم سرشو مثل بچه گربه رو سینم می‌کشید خودشو لوس میکرد منم چشماش بوس میکردم و بهش می‌گفتم دورت بگردم زندگی من چقدر خوشحالم که تو پیشمی مهر ماه شد امید وارد دانشگاه شد با اینکه با من زندگی می‌کرد ولی میگفت تو دانشگاه حس غریبی میکنه و دلش برای مادرش تنگ شده منم دلداریش میدادم می‌گفتم خب هر وقت دلت خواست میبرم مادرتو ببینی دیگه ولی خب طبیعی بود که امید این احساسات رو داشته باشه منم همیشه سعی می‌کردم با محبت هام حس غربت رو براش از بین ببرم. یکم که گذشت امید یه دوست ترنس تو دانشگاه پیدا کرد ک اونم ۱۸ سالش بود و امید چند باری دوست ترنسش( نیوشا) و دوست نیوشا( آرین) رو دعوت کرد خونه اختلاف سنی منو و امید کمی برای دوستاش عجیب بود ولی خب امید از اینکه با هم حسای خودش دوسته راضی بود چند باری هم با ما با نیوشا و دوس پسرش رفتیم بیرون تا روحیه امید بهتر بشه امید کم کم تو پیج اینستاگرامش از خودش دوستاش عکس میذاشت و گوشاش سوراخ کرده بود شلوار پاره می پوشید و از حالت سکرت در اومده بود یک روز ظهر مادرش بهش زنگ زد کلی گریه و ناله کرد که امید خجالت نمی‌کشی رفتی تهران درس بخونی یا آبرو خانوادت ببری امید هم گفت مگه چیکار کردم مادرش گفت چیکار کردی با دوجنسه ها عکس میزاری تو اینستا خودتم مثل دخترا کردی اینجا شلوار تنگ میپوشیدی شبا دیر میومدی خونه چیزی نمیگفتم ولی انگار پر رو تر شدی خجالت بکش جلو فامیل آبرو داریم پسر عموت عکستو نشون بابات داده گفته عمو ببین امید مثل دخترا عکس میزاره، میخوای مارو جلو فامیل رسوا کنی خلاصه یکم بحث کردن و امید بخاطر مادرش عکساش پاک کرد ولی خیلی
ناراحت شد منم گفتم اشکال نداره مادرته حالا عکس نزاری اتفاقی نمیفته اونم قبول کرد که همچنان باید سکرت زندگی کنه غم تو چهره امید خودشو نشون میداد از این ناراحت بود که چرا باید بخاطر دیگران جوری که میخواد زندگی نکنه ولی از طرفی مادرش رو دوس داشت
یه شب رفتیم دربند و امید از دستامون عکس گرفت و استوری گذاشت با یه متن عاشقانه عکس های قبلی که بایگانی کرده بود رو هم پست کرد و گفت دیگه نمیخوام مخفی باشم خسته شدم با نیوشا و آرین حرف زدم گفتن اولش پدر مادر اونا هم مخالفت میکردن ولی بعدش کم کم مجبور شدن بچشون رو همینجوری که هست بپذیرن منم میخوام خودم باشم میخوام همینجوری که هستم مادرم قبولم کنه چند بار بهش گفتم لازم نیست تو فضای مجازی بقیه بفهمن چی هستی میتونی با سکرت زندگی کردن هم خودت آرامش داشته باشی هم خانوادت ولی خب امید گوش نمی‌کرد ظهر جمعه مادرش زنگ زد امید صداش گذاشت رو اسپیکر .
مادرش: خدا بگم چیکارت کنه فامیل ها گفتن پسرت عکس با مرد گذاشته باورم نمیشد تا اینکه نشونم دادن خجالت نمی‌کشی میخوای با این کارات منو اذیت کنی تو سر سفره حلال بزرگ شدی این کارا رو کی یادت داده چن بار گفتم نرو تهران آدماش گرگن از راه به درت میکنن گوش نکردی
امید: مامان بسه خودتم خوب میدونی من از همون اول با بقیه پسرا فرق داشتم یادته چند بار گفتی مثل دخترا لباس می پوشی چرا با پسرا بازی نمیکنی
مادرش: خاک تو سر من کنن که جلوت نگرفتم اگه وقتی بابات بخاطر شلوار تنگ پوشیدنت کتک میزد جلوش نمیگرفتم اینقدر ول نمیشدی
امید: بسه مامان چرا همونجوری که هستم منو دوس نداری چرا نمیخوای قبول کنی من این مدلی ام دست خودم نیست که
مادرش: چه مدلی هستی تو بچه ای رفتی تهران بچه های اونجا یادت دادن این کار رو بکنی وگرنه من میدونم تو قلبت پاکه تو هنوز نور خدا تو وجودته
امید: خسته شدم از دست تو و خدا من اصلا اعتقادی به اسلام و نماز ندارم خودتم دیدی که ۳ ساله نمازم نمیخونم مامان من دست خودم نیست همجنسگرام و به مردا علاقه دارم
مادرش که اینو شنید گریش گرفت گفت خاک تو سر من کنن بچم لواط کاره خدایا مگه من چیکار کردم که بچم ناخلف شده امید حرفش قطع کرد گفت مامان بسه دیگه من پسرتم همیشه هم دوست داشتم و برات پسر خوبی بودم مادرش باز گریه کرد گفت آبروم بردی امید خدا منو بکشه من که همیشه نماز و روزه ام رعایت کردم تو چرا افتادی به این راه
امید با حالت عصبانیت گفت مامان من مریض نیستم برو یکم مطالعه کن همجنسگرایی بیماری نیست و من انتخاب نکردم که چی باشم مادرش عصبی شده بود می‌گفت خفه شو اینقدر راحت جلو من این حرفا رو نزن من نون حلال بهت دادم خدا لعنت کنه اونایی که باعث شدن تو اینجوری بشی امید اشک تو چشماش جمع شده بود با بغض گفت من عکسام رو پاک نمیکنم و میخوام خودم باشم مادرش گفت شیرم حلالت نمیکنم که با این حرفات قلبم شکستی امید با صدای بلند گفت مامان من همجنسگرام و قرار نیست عوض بشم یا همینجوری که هستم منو بپذیر یا بیخیالم شو مادرشم با گریه گفت من پسر لواط کار ندارم اشک های امید سرازیر شده بودن با ناراحتی تمام گفت این حرفت از ته دلته؟ مادرش جواب داد آره امید گفت پس دیگه پسری نداری و قطع کرد شبش پدرش زنگ زد و کلی بهش بی ادبی کرد گفت پسر رفتی تهران کونی شدی میخوای با آبرو ما بازی کنی چند بار خواهرش زنگ زد و یکم باهاش صحبت کرد خواهرش ملایم تر بود می‌گفت باشه هر چی که هستی باش ولی به خاطر مامان عکس نزار بخدا فامیلامون خیلی زخم زبون میزنن امید با حرفای خواهرش قانع شد عکساش رو پاک بکنه با ناراحتی گفت باشه پاک میکنم ولی متاسفم برای خودم که خانواده ای مثل شما دارم دیگه نمیخوام ببینمتون روزها می‌گذشتن و امید با دیدن اینکه نیوشا و آرین چقدر راحت از مهمونی و دورهمی رفتن هاشون عکس میزارن و خانوادشون باهاشون اوکی هستن ناراحت میشد کم کم افسردگی امید شروع شد و ترم یک دانشگاه رو با نمره های پایین قبول شد . روابط جنسی منو و امید دستخوش تغییر شده بود هفته ای یکبار سکس داشتیم و از اون امید قبل ها خبری نبود رفتیم دکتر روانشناس و مارو فرستاد پیش روانپزشک و یه سری دارو داد تا افسردگی امید کنترل بشه . هر چند دارو ها بیشتر حالت مسکن کار میکردن و شادی درون امید دیده نمیشد. بهمن ماه بود و ترم دوم دانشگاه شروع شد امید گفت نمیخواد بره دانشگاه و نیاز داره استراحت کنه میخواد یه مدت کلا تو اجتماع نباشه منم چند باری گفتم برو دانشگاه چرا خودتو اذیت میکنی ولی امید گفت لطفا ازت خواهش میکنم میخوام یه مدت تو خونه باشم نکنه ناراحتی از اینکه کل روز ور دلت باشم منم گفتم نه من بخاطر خودت می‌گفتم نمیخوام افسرده بشی و دیگه اصرار نکردم
یه شب موقع خواب امید بغل کردم گفتم نمیخوای به بابایی حال بدی با حالت ناراحتی نگاهم کرد گفت بابایی میشه یه روز دیگه چون واقعا حس سکس ندارم نگاهش کردم گفتم اشکال نداره عزیزم بیا بغلم فقط میخوام نوازشت کنم یکم بغلش کردم حرفای عاشقته زدم گرفت
خوابید چند باری نیوشا و آرین بهش گفتن بریم بیرون ولی امید هر سری بهانه میاورد نمیرفت
۷ روزی میشد ارضا نشده بودم رفتم توالت جق زدم خیلی حالم بد بود از اینکه امید باهام سکس نکرد ولی خب نمیخواستم اذیت بشه اونشب گذشت چند روز بعد برا ی کاری رفتم سمت میدون جمهوری موقع برگشت یه دختر دیدم ک منتظر ماشینه ی دختر با قد ۱۷۰ و چهره معمولی و تقریبا ۲۳.۲۴ ساله رفتم بوق زدم گفتم جایی میرید برسونم گفت مسیرم فردوسی اکی هستی؟ گفتم بیا بالا و اومد نشست تو ماشین سر صحبت باز کردم گفتم ماشالا از بس خوشگلی همه برات بوق میزدن یه عشوه ای اومد گفت مرسی عزیزم بهش گفتم این موقع شب تنها بیرون منتظر کسی بودی گفت نه والا با دوس پسرم ک کات کردم الانم با کسی نیستم با دوستام کافه بودم داشتم میومدم خونه باز حرفو ادامه دادم برای چی کات کردی عزیزم گفت آخه من با دخترای دیگه فرق دارم من ترنسم اینو ک گفت جا خوردم گفتم واقعا؟ اصلا تابلو نیستی فکر کردم دختری گفت مرسی عزیزم خلاصه بهش گفتم با دوس پسرم زندگی میکنم و جدیدا دچار مشکلاتی شدیم تو و از نظر سکسی ارضام نمیکنه یکم حرف کش دار شد گفت خب میخوای من میتونم حالتو خوب کنم منم واقعا تحت فشار بودم گفتم میتونی الان برام ساک بزنی خیلی نیاز دارم گفت عزیزم من پولی اوکیم گفتم باشه و بهش پول دادم رفتیم سمت پارک سرخه حصار یه گوشه خلوت ماشین زدم کنار شروع کردیم به لب گرفتن چند دقیقه ای گذشت گفت عشقم در بیار برات بخورم دیگه خیلی دیر شده باید زود برم خونه کیرم در آوردم شروع کرد ساک زدن خیلی حرفه ای کیرمو میخورد و کیرم تا ته حلق فرو میکرد بعد ۱۰ دقه اینقدر خوب کیرمو ساک زد آبم اومد ریختم تو دستمال و حرکت کردیم سمت خونش شمارش رو بهم داد گفت مجردی زندگی میکنه و مکانش اوکیه
خلاصه آخر شب حدودا ۱۲ اومدم خونه امید گفت چند بار زنگ زدم برنداشتی الکی گفتم گوشیم سایلنت بوده و تو ترافیک گیر کردم . یهو امید محکم بغلم کرد گفت بابایی دلت نمیخواد امشب منو به حال بیاری حقیقتش خوشحال شدم از اینکه امید سابق برگشته بود ولی خب ارضا شده بودم و نمیتونستم سکس کنم مجبور شدم بگم باشه و رفتیم رو تخت و شروع کردیم به لب گرفتن خیلی لذت می‌بردم ولی حس جنسی نداشتم و فقط از نظر عاطفی حال میکردم امید رفت پایین کیرمو کرد دهنش دو دقیقه ساک زد دید کیرم نیمه راسته گفت بابایی چرا اینجوریه گفتم امید بخدا ترافیک اذیتم کرد و امروز خیلی کار داشتم خسته شدم امید ناراحت شد گفت باشه عزیزم بزار فردا شب سرحال بودی سکس میکنیم اومد بغلم یکم نوازشش کردم و خوابیدیم . فرداش همش به خودم لعنت می‌فرستادم از خیانتی که به امید کردم واقعا دوسش داشتم ولی نمیدونم چرا اینقدر سست عنصر بودم و گوه بالا میاوردم شب شد امید رو مبل دراز کشیده بود با گوشیش کار می‌کرد رفتم سمت گفتم نمیخوای امشب به بابایی یه حالی بدی گوشیو گذاشت کنار رفتیم رو تخت یه سکس خوب کردیم مثل قبلنا
پنج شنبه شب بود رفته بودیم تجریش کافه و بیرون شام بخوریم همه چی داشت خوب پیش می‌رفت که رفتم دستشویی و برگشتم دیدم امید میگه بریم دیگه گفتم تازه قلیون آوردن چرا بریم گفت نه سردرد شدم نمیتونم بکشم لطفا بریم خیلی ناراحت بود بهش گفتم چی شده گفت هیچی فقط سردرد شدم . تو راه یه کلمه هم حرف نمیزد هی می‌گفتم چیزی شده میگفت نه .رسیدیم خونه گفتم میرم حموم نمیای گفت نه میخوام یکم اهنگ گوش بدم تعجب کردم خیلی رفتاراش عجیب شده بود . وقتی تو بیرون رفته بودم توالت مثل اینکه اون ترنسه که برام تو ماشین ساک زده بود اس داده بوده عشقم مکانم اوکیه نمیای حال کنیم امید خونده بود و حالش بد شده بود . تو حموم بودم دیدم صدای امید میاد که انگار داره دعوا میکنه اومدم بیرون دیدم با گوشیم زنگ زده به ترنسه دارن بحث میکنن اون بی شرف هم داشت میگفت دوست پسرت بهم پول داد و گفت تو نمیتونی ارضاش کنی تازه بهم پولم داده با حرفاش امید تحقیر کرد و قطع کرد . ترس وجودم گرفته بود خشکم زده بود تا اومدم سمت امید بهم گفت دست بهم نزن هرزه عوضی رفتم بغلش کردم گفتم بخدا پشیمونم نفهمیدم چه گوهی خوردم بخدا تو فشار بودم امید داد میزد بهم دست نزن عوضی چن روز سکس نکردیم رفتی بهم خیانت کردی میخوام برم ولم کن باورم نمیشد این حرفا رو می‌شنوم التماس میکردم که گوه خوردم بخدا تکرار نمیشه ولی فایده نداشت امید چمدون بسته بود میخواست بره گفتم کجا میخوای بری گفت به تو چه نمی‌خوام با یه هرزه زندگی کنم گفتم غلط کردم بخدا پشیمونم ولی حرفام نمی شنید و می خواست بره رسید دم در پذیرایی دستشو محکم گرفتم گفتم نمیزارم بری هی هولم میداد میگفت گمشو کثافت خاک تو سرم که به توی هرزه قلبم رو داده بودم فکر میکردم دوسم داری دستاش گرفتم گفتم امید کتکم بزن فحش بده ولی نرو باز هولم داد گفت فقط گمشو عصبی شدم کنترلم از دست دادم یه سیلی محکم زدم تو گوشش سرش داد زدم بتمرگ تو خونه قرار نیست جایی بری گفتم خیلی ترسید گفت الان مثلا زندانیم کردی گفتم نه ولی حق نداری ترکم کنی چمدون گرفتم پرت کردم تو اتاق اونم ترسیده بود رفت تو اتاق درو بست خیلی حالم بد بود خیلی گند زده بودم همش خودم میزدم می‌گفتم حروم زاده لاشی بیبن چه غلطی کردی . یه ساعتی گذشت رفتم تو اتاق امید بغل کردم دیدم مخالفتی نکرد بهش گفتم امید بیا صد تا سیلی بزن بخدا نفهمیدم چه گوهی خوردم اونم گفت نه بس کن فقط امشب بزار راحت بخوابم و دیگه بهم خیانت نکن و بهم زمان بده تا ببخشمت خیلی خوشحال بودم که حداقل منو قرار ببخشه شب موقع خواب شد کلی امید نوازش کردم همدیگرو بوس کردیم خوابیدیم . صبح رفتم سرکار دیگه میخواستم به امید ثابت کنم لیاقت فرصت دوباره دارم بعد کار رفتم گل و شیرینی گرفتم تا امید خوشحال کنم رسیدم خونه با کلی ذوق وارد خونه شدم امید صدا کردم ولی خبری نبود رفتم تو اتاق یه نامه از سمت امید رو در اتاق چسبیده شده بود نوشته بود من رفتم تا تو با هر کی میخوای خوش باشی رفتم تا زندگیت بدون من بهتر بشه اینم بدون هرگز فراموشت نمیکنم با اینکه قلبم شکستی ولی تو بهترین بخش زندگیم بودی همیشه عشقت تو قلبم هست ولی دیگه نمیخوام با بودن کنارت خودم بی ارزش کنم بدرود هرزه دوست داشتنی . درونم آتیش گرفته بود چی میدیدم من چیکار کرده بودم خودم زندگیم رو خراب کرده بودم هر چقدر به گوشیش زنگ زدم جواب نداد و بعدش خاموش شد نگران بودم این بچه کجاست آخه جایی نداشت بره
بعد ۲ روز جواب داد که رفته خونه مادرش اینا و نیاز داره یه مدت بگذره تا بتونه منو ببخشه هر چی التماس کردم برگرد قبول نکرد ۲۰ روزی بهش پیام و زنگ میزدم ولی خیلی سرد جوابم ۵ روز پشت هم بهش پیام میدادم جواب نمی‌داد و زنگ میزدم خاموش بود خیلی حالم خراب بود بدترین روزای زندگیم ۹ فروردین بود ۹۹ بود و رفتم تو پیج اینستاگرام امید رو چک کنم دیدم هیچ پست و استوری جدیدی نذاشته رفتم تو فالوینگ هاش دیدم دوستش نیوشا استوری مرگ امید رو گذاشته نمیخواستم باور کنم ولی انگار واقعیت داشت با دستپاچگی دایرکت نیوشا پیام دادم گفتم من دوست پسر امیدم چی شده من ۵ روزه ازش خبر ندارم بعد چند ساعت جواب داد آقا فرهاد امید ۳ روز پیش خودکشی کرده و ما هم از طریق خواهرش خبردار شدیم رفتیم سر قبرش بغضم ترکید گفتم چرا آخه چی شده گفت واقعیتش ۵ روز پیش زنگ زد گریه کرد ماجرای شمارو تعریف کرد گفت وقتی برگشته خونه هم مادرش و پدرش کلی بهش سرکوفت زدن همش بهش گیر دادن که تو رفتی تهران آبروی مارو بردی و پدرش بهش گفته تو مثل لکه ننگ هستی کاش تو پسرم نبودی . تلخ ترین سکانس زندگیم رو داشتم تجربه میکردم هنوز نمیخواستم باور کنم مرگ امید حقیقت داره عذاب وجدان وجودم فرا گرفته بود . چند روزی مرخصی گرفتم نرفتم سرکار فقط میخواستم برم زنجان هنوز باورم نشده بود امید رو از دست دادم بخاطر یه ربع هوس از خودم نفرت داشتم لمس خاک مزار امید به تموم دلخوشی هام خاتمه داد دیگه من هیچی نبودم من عشق زندگیم با دستای خودم از دست دادم من باعث بودم . ۳ سال از اون ماجرا میگذره و من یه آدم الکلی سیگاری شدم وزنم به ۱۰۵ کیلو رسیده سرکار نمیرم و با سود پولی که تو بازار گذاشتم زندگی سگیم رو ادامه میدم یکساله با کسی سکس نکردم و نمیخوام بکنم گاهی وقتا با فیلم پورن جق میزنم و اینجوری دیگه لازم نیست کسیو ببینم حرف آخرم اینه لطفا اگه مثل من هرزه و لاشی هستید کسیو وابسته خودتون نکنید . ببخشید اگه قسمت آخر خیلی خوشایند شما نبود.

نوشته: فرهاد


👍 18
👎 10
26901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

934572
2023-06-24 02:57:25 +0330 +0330

دلم گرفت
پایان تلخی داشت

امیدوارم بتونی به زندگی برگردی
و امیدوارم امید بتونه ببخشدت…

2 ❤️

934603
2023-06-24 09:59:36 +0330 +0330

منکه از اول داستانت هیچکدوم از وقایع رو باور نکردم.
ولی با لاشی گری زندگی یکی رو خراب کنی تا آخر عمرت باید تاوان بدی.

1 ❤️

934608
2023-06-24 10:10:46 +0330 +0330

داستان تراژدی زیاد میخونی؟
از قدیم گفتن از دیوار کسی بالا رفتی از دیوارت میرن بالا
حالا نه حتماً خودت مثل یکی از همسایگان ما زنش خیلی انسان بود و اهل جندگی نبود ولی خودش کصکش بیناموس زیاد کس بازی میکرد از دیوار خیلی مردها رفت بالا و نشون گایید الان نوبت پسر دخترشه پسرش گردی شده دخترش هم سگهای محله هم گاییدن انسانها که بماند
دنیا دار مکافاته

0 ❤️

934617
2023-06-24 11:30:34 +0330 +0330

امیدوارم هیچ کس دچار عشق یک طرفه نشه ،،امید عشقش به تو یک طرفه بوده و عشق تو به اون درصد زیادش شهوت بوده،،تصور اینکه یه پسر خوشگل آذری با اون لهجه بی نظیرش الان زیر خاک خوابیده واقعا اشکمو در میاره،،چرا آخه چرا ،،اون پسر مطمینم یک فرشته بوده

5 ❤️

934722
2023-06-25 04:07:31 +0330 +0330

داستانه خیلی به واقعیت نزدیکه
یا اینکه نویسنده شاید کم سنو ساله و گی هست یا واقعیت داره چون دقیقا از نظر روان شناسی حرفهایی که امید موقع دیدن خیانت میزنه و حالت تهاجمی که میگیره حتی دیالوگ هاش واقعی به نظر میاد و اصلا تظاهر نیست .یعنی انگار حتی صدای بغض الود امید رو هم میشه حس کرد از کلمات به هر حال امیدوارم حالت خوب باشه اگه خواستی مشاوره ای چیزی من در خدمتم

3 ❤️

934746
2023-06-25 09:58:18 +0330 +0330

هرچند امیدوارم این داستان واقعی نباشه و همش دروغ باشه، اما واقعا جز زیباترین داستان هایی بود که خوندم.
گمان کنم بخاطر وجه مشترک من و امید باشه بیشترش ولی واقعا سخته؛ سخته عروسک جنسی باشی💔💔

3 ❤️

934779
2023-06-25 19:08:31 +0330 +0330

پیام بالا خیلی هیجان انگیزه🤣

1 ❤️

934823
2023-06-26 00:46:29 +0330 +0330

من شک دارم که این داستان واقعی باشه. ولی اصلا کاری به واقعی بودنش کاری ندارم. رابطه ای که یکی از طرفین، از طرف دیگه خواسته که دروغ بگه یک رابطه سست و از روی هوس هست.
در قسمت های قبلی فرهاد از امید خواسته که به خانواده اش درباره دانشگاهش دروغ بگه و آینده اش را فدای یک احساسی غیرمنطقی و رابطه جنسی پرخطر کنه.
این داستان غیر واقعی، انعکاس واقعیت هر روز خیلی از آدمها بخصوص در سنین پایین است که حاضر هستند خانواده و آینده شان را فدای رابطه های تو خالی کنند.

3 ❤️

934862
2023-06-26 03:36:01 +0330 +0330

تقصیر امید بود که به تو سرویس نمی داد
باید فکر اینجاش هم می کرد
تو هیچ تقصیری نداری اونم تو را بخشیده
برو سر کارت با هر کی دوس داری سکس کن چه دختر و زن چه نوجوانان پسر و جوانان پسر
راحت باش
اینقدر هم فکر نکن
جق زدن زیاد خوب نیست
چرا یک ساله با کسی نبودی همین که کامنت را خوندی برو با یکی حال کن
مثل امید تو تهران و زنجان و بقیه استان ها خیلی زیاد هستند
کسی که با پولت میاد خونت باید بهت حال بده چون برده تو هست
پس فکر اش را نیز نکن برو حتما حالت رو انجام بده
در زم هروقت رابطه سکس یا کون کردن پسر را داشتی از کاندوم استفاده کن که ایدز هم نگیری

0 ❤️

935147
2023-06-28 04:07:22 +0330 +0330

آقای عزیز امیدوارم که منو در غمدو اندوهدخود شریک بدانید متاسفانه همه اون شریک جنسی ها که نقش ددی یا کلا رک بگم شوهر را در روابط جنسی همجنس گرایی را به عهده گرفته اند فکر می کنند که ما (چون من اونجوری که توصیف کرده اید دوسال از اون عزیز ناکام کوچک تر هستم) مثه زنها در روابط زناشویی که اگهذخیانت کنه شوهرشان متوجه نمیشوند ماهم همین جوری هستیم اما دریغ و افسوس که به این نکته ریز دقت نمیکنید که ما عشق و علاقه خود را با صداقت تمام توی رابطه با رلمون وسط میگذاریم به گونه ای که ۲ حالت فوق درک معمولی واسمون پیش میاد چون تمام عواطف و احساسات خود را خرج کسی که دوست داریم کرده ایم حس ششم فوق العاده قوی ۶خاصی داریم که خیانت رلمون رو در اکثر موارد قبل از اینکه خیانت کند ما انرا با تمام وجود حس میکنیم ولی جوریه که نمیشه توضیح داد و دیگر اینکه ما با پاره کردن تمام نقاب هایی که تا قبل از اینکه وارد رابطه عاشقانه و احساسی شویم پاره کرده و شکست تمام این نقاب ها مهمترین و بزرگترین و عزیز ترین دارایی ما که خانواده ما و به عبارتی دیگر تمام خاطرات و روشنتر بگم که تکام زندگی خودمون رو گذاشتیم که تن به این جور روابط میدهیم خودخواهی و عدم درک و شناخت تو که دوجنس گرا بودی باعث شده که جان انسانی گرفته شود مادری که تا ابد داغش را نه تنها بروز نمی‌تواند دهد که دق میکند پس شما دوجنس گرا ها با یک قاتل هیچ فرقی ندارید

3 ❤️

936138
2023-07-04 23:47:58 +0330 +0330

اگه این داستان حقیقت باشه خون اون طفل معصوم گردنته که از احساساتش سو استفاده کردی و یه دسته گل را کردی زیر خاک
اون به خاطر توی لاشی از خانوادش جدا شده و اومده پیشت
اما تو ادم شهوت پرست یک هفته نتونستی به شهوت کثیفت فکر نکنی و رفتی گوه خوری کردی و شماره هم دادی و میگی عذاب وجدان داشتی

بی شرف

خااااااااکککک

میگن خیار شیرین قسمت کفتار پیر میشه همینه

1 ❤️

941196
2023-08-07 22:10:35 +0330 +0330

رفقا درود ،
این داستان منو به ده یازده سال پیش برد و یاد زمانی افتادم که نتونستم لغزش عشقم رو حضم کنم و نهایتن بعد از شش سال کشمکش و تلاش های ناکامش واسه نرم کردن من باگرفتن جون خودش برای همیشه منو تنبیه کرد ،
بچه ها خط فوق‌العاده باریکی بین خیانت و لغزش یک نفر هست التماستون میکنم درصورت مواجهه با چنین اتفاقاتی دست به دامن منطق بشید و از واکنش های احساسی و خشمگینانه خود داری کنید ، چه بسا که نقش شما تو لغزش طرف مقابلتون از خودش پررنگ‌تر بوده باشه یا اصلن این اتفاق باعث شه پارتنرتون بیشتر از قبل قدر شما و رابطه تون رو بدونه
امان از حسرت هایی که رهایی ازشون غیر ممکنه

0 ❤️

941881
2023-08-12 07:57:38 +0330 +0330

وابستگی بد دردیه مخصوصا اگه طرفت دروغگوهم دربیاد. اینم که یه بچه بوده و از پدرش بدی دیده و دنبال یه تکبه گاه. دقیقا مشکل منم همین بود از پدری، و یکی امیدتو نا امید کنه میدونم چه زجری داره. فقط کاش از اول حسشو لو نمیداد اخه لزومی نداشت

1 ❤️

978842
2024-04-08 01:40:54 +0330 +0330

خیلی جدا ناراحت شدم 😢😢

0 ❤️